پرخاشگري در زنان
نويسنده: سرور اسفنديار
چيستي پرخاشگري
رفتار پرخاشگرانه به صورت معمول تنبيهگرانه، خصمانه، سرزنشآميز و تحكمجويانه است. و ميتواند تهديد، توهين و حتي تنبيه بدني را شامل شود حتي لبخند تمسخرآميز، عبارت طعنهآميز غيبت و ... نيز نوعي پرخاشگري است.
همچنين ميتوان گفت: پرخاشگري، رفتاري است كه با قصد صدمه رساندن جسمي يا روحي به فرد ديگر يا نابود كردن دارايي افراد صورت ميگيرد و عمدتاً پرخاشگريهاي كوچك عامل درگيري و منازعات بزرگ ميشود كه در نهايت به ارتكاب جرم ميانجامد. شناخته شدهترين نوع پرخاشگري، پرخاشگري خشمگينانه است كه عموماً با علايمي از برانگيختگي هيجاني همراه خواهد بود.
وقتي رفتار انسان خودخواهانه يا به شيوهاي كه مستلزم تجاوز به حقوق ديگران است باشد، در واقع به جاي عمل به شيوه سازنده و تقويت رفتار مثبت، مخرب و پرخاشگرانه عمل شده است.
در برخي انسانها يك احساس نارضايتي دروني از اجتماع و محيط اطراف وجود دارد و زنان نيز مستثني از اين اصل نيستند. افزون بر اين تغيير در رفتارهاي خانوادگي، ديدن صحنههاي خشن و خشونتبار در فيلمها، و نيز احساس زنان در مقايسه حقوق خود با ديگران و برداشت اين تفسير كه از حقوق كمتري نسبت به مردان بهرهمند شدهاند از جمله مهمترين دلايل بروز پرخاشگري و تغيير رفتار در زنان ميباشد.(1)
مردان در معرض تيرهاي خشم
يكي از دلايلي كه باعث خشونت در بين زنان ميشود تكرار خشونت از سوي مردان است. در اين هنگام زن از لحاظ جسمي، روحي و رواني آسيب ميبيند در چنين وضعيتي زن با هدايت اطرافيان، سرزنشها و حمايتهاي خانواده و فرزندان ميل به ايستادگي پيدا ميكند كه اين موضوع به خشونت عليه مرد ميانجامد. ضعف اقتصادي، بيكاري، ندادن نفقه، خيانت شوهر به زن و اعتياد از عوامل اصلي بروز خشونت از سوي زنان عليه مردان است.
بسترهاي خشونت و پرخاشگري در زنان
2. استقلالطلبي: استقلال طلبي در جامعه و خانواده، نوعي مقابله و حقخواهي به حساب ميآيد كه در اين استقلال طلبي ممكن است زنان بسياري از خصوصيات طبيعي و فطري خويش را ناديده بگيرند و اين امر به تغيير رفتار و نوع نگرش زنان به خود و جامعه منتهي ميشود و روحيه پرخاشگري در آنان رشد ميكند.
3. ناكامي و شكست: ناكامي يكي ديگر از علتهاي بوجود آورنده رفتارهاي خشونتآميز و پرخاشگرانه است. وقتي خواستهها و نيازهاي زنان با آنچه به دست ميآورند متناسب نباشد و واكنشهاي نامناسب در مقابل اهداف و خواستهاي آنها بروز كند، پرخاشگري پديد ميآيد. ناكامي زنان در ارتباطات انساني، شكست و بنبست در زندگي، چشم و همچشمي در امور مادي، ... نوعاً بستر بروز چنين رفتارهايي در زنان است.
4. بيپروايي و خودنمايي: وفور تظاهرات جنسي به امنيت روحي و رواني زنان آسيبهاي جدي و جبرانناپذيري ميزند. هر قدر بيپروايي و خودنمايي در زنان بيشتر شود ميزان حجب و حيا كم ميشود و روحيه جسارت و پرخاشگري رشد ميكند.
5. محروميت: محروميت اغلب منجر به پرخاشگري ميشود. پرخاشگري ممكن است متوجه فرد يا افرادي كه آن را به وجود آوردهاند بشود يا حتي به جانب خود فرد نيز متمايل گردد. رفتار پرخاشگري، نوعي رفتار جبراني است كه در برابر محروميتها و بازدارندهها از فرد سرميزند. اين رفتار جبراني به احساس خودكمبيني و تصور عدم لياقت و كفايت بستگي دارد.(3)
زماني كه زنان در جامعه و خانواده با عدم ارضاي خواستهها و نيازها روبهرو ميشوند و به تعبيري، دركشان نميكنند و آنان را به حساب نميآورند، خواه ناخواه به سوي رفتارهاي غيرطبيعي كشيده ميشوند.
محروميت و ناكامي هنگامي روي ميدهد كه راه دستيابي به هدف بسته ميشود يا دستيابي به هدف به تأخير ميافتد. گرچه مشكلات محيطي، محدوديتهاي اجتماعي و كم و كاستيهاي شخصي هم ناكامي ايجاد ميكنند، اما تعارضها يكي از خاستگاههاي عمده ناكامي است.(4)
6. تداخل نقش زنان و مردان: تقابل و تداخل نقش زنانگي و مردانگي، توقع و انتظار بيش از حد توان و قدرت از زنان را، در جامعه و خانواده در پي دارد. و اين در واقع نوعي القاي بيهويتي به زنان ميباشد، زيرا زير سئوال بردن نقش زنانگي و انتظار برابري در تمام جايگاههاي زندگي، باعث تحريك عواطف و روحيات زنانه در غير مسير طبيعي ميشود.
همچين تداخل نقش زنان و مردان نوعي سردرگمي را در ميان زنان به وجود ميآورد كه بازتاب آن ميتواند به پرخاشگري بيانجامد. تلقين زيست مردانه به زن، به منزلهي نابودي انسانيت و هستي او و پايمالي شرف و امتيازات انحصاري زن است.(5)
7. عدم حضور در صحنهي اجتماع: حضور غيرفعال در صحنهي اجتماع و رويارويي با انواع ناهنجاريها و معضلات نيز ميتواند روحيه پرخاشگري و گستاخي را در زنان پديد آورد.
8. ترس و ناامني: احساس ناامني و اضطراب نسبت به محيط خارج از خانه ميتواند استارت رفتار پرخاشگرانه در زنان باشد. آزار زنان به صورتهاي مختلف كلامي، فيزيكي، نوشتاري و ديداري و يا حتي به صورت مدرن آن يعني مجازي، در جوامع امروزي به وفور به چشم ميخورد و جامعه ما نيز از آن مستثني نيست.
يكي از پيامدهاي طبيعي، ولي زيانبار آزارهاي خياباني، ايجاد احساس بدبيني در زنان نسبت به جنس مرد است. احساس بدبيني گاه به تنفر ميانجامد و زن را در موضع پرخاشگري نسبت به جنس مرد قرار داده و در زندگي زناشويي اختلالاتي ايجاد ميكند.(6)
9. تبليغ زندگي مرفه: رسانههاي جمعي در ايجاد چنين رفتاري در ميان زنان تأثير بسياري دارند. رسانهها با تبليغات كالاهاي رنگارنگ، زندگي مرفه را آرمان و هدف مخاطبان ترسيم ميكنند، در حالي كه اين هدف با شغل و درآمد مخاطبان قابل دسترسي نيست، در نتيجه ميان اهداف و ابزار مشروع و معقول فاصله ايجاد ميشود و اين وضعيت در نهايت منجر به خشونت و پرخاشگري ميشود.(7)
10. بيقانوني: ناديده گرفتن قوانين و احكام مربوط به زنان باعث سرخوردگي و طغيان در زنان ميشود و اين نيز به سهم خود يكي ديگر از عوامل پرخاشگري در زنان است.
11. جرايم اجتماعي: شايد بتوان ميان گسترش پرخاشگري در بين قشر زنان و جرايم اجتماعي ارتباطي قائل شد. به همان مقدار كه جرايم اجتماعي بسط و گسترش مييابند در نوع روحيات و اخلاقيات افراد جامعه نيز دگرگوني ايجاد ميشود و زنان در اين ميان آسيبپذيرترند.
پيامدهاي روحيه پرخاشگري در زنان
به جرئت ميتوان گفت بخشي از درخواست طلاقها و ناسازگاريها بين زوجين، از پيامدهاي افزايش روحيه پرخاشگري زنان است.
- عدم توجه به حقوق و قوانين و ناديده گرفتن تفاوت طبيعي حقوق زن و مرد و ناامني محيط اجتماع از جمله پيامدهاي مهم پرخاشگري زنان است. زن ستيزهجو و خشن، خود را محق و طلبكار ميداند. او براي اثبات و آرام كردن خود، ظالم و سركوبگر ميشود و به طبع خود را جسور و همه جا را عرصه حضور خويش ميداند، چنين زني هيچ خط قرمزي را قبول ندارد و امنيت خود را به خطر مياندازد. با نگاهي به اخبار و آمارهاي كشورهاي غربي، به بحراني بودن اين وضعيت پي ميبريم كه بين بالا رفتن سن و تأخير ازدواج با ايجاد روحيه پرخاشگري و ابتلا به بيماريهاي روحي و رواني، ارتباطي مستقيم وجود دارد.
همچين تغيير نگاه و نوع رفتار زن و مرد نسبت به هم، در پي دگرگوني ارزشهاي اجتماعي و اخلاقي، تناسبات بين زن و مرد را بر هم ميزند و به رشد پرخاشگري دامن ميزند. بايد توجه داشت كه زن به مرد و مرد به زن، وابسته است چنانچه عقل و وجدان و نيز عدالت و قانون، هر يك به ديگري وابستهاند و در روند جريان خلقت و ادامه نسل، مرد و زن، هر دو به يكديگر، وابستهاند و هر دو به يك اندازه، شايسته نام انسانند.(8)
زن و مردي كه با خصومت و خودخواهي به يكديگر نگاه ميكنند و بناي زندگي را بر فرديت و خودمحوري گذاشتهاند، در واقع از جايگاه انساني خود عدول كردهاند.
رشد روحيه پرخاشگري و خشونت در زنان زنگ خطري براي سست شدن بنيان خانوادهها و سردرگمي در نقشها و به هم خوردگي روابط بين زنان و مردان و مهمتر از همه شكلگيري ناهنجاريهاي جديد در جامعه است.
پی نوشت ها :
1- www.Iran_newspeper. Com
2- كتاب نقد، فصلنامه انتقادي- فلسفي و فرهنگي، قم، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، ش17، 1379، برگرفته از مقاله: زن در نگاه علم، محمد حكيمي، ص 282.
3- شاملو، سعيد، بهداشت رواني، تهران، رشد، چ 1، 1374، ص213.
4- هيلگارد، زمينه روانشناختي، ترجمه زير نظر محمدتقي براني، تهران، رشد، ج2، چ13، 1378، ص181.
5- كتاب نقد، ش17، مقاله تفاوتهاي بيولوژيك زن و مرد «بدن، روان و هوش»، سيد هادي حسيني، ص 234.
6- كتاب زن، فصلنامه شوراي فرهنگي اجتماعي زنان، مهري سويزي، تهران، دبيرخانه شوراي فرهنگي زنان، ش 23، 1383، ص 165.
7- همان، ش 18، ص112.
8- كتاب نقد، مقاله: استاد جعفري و شخصيت اسلامي زن، آسيه فيروزچي، ش 12، ص253.