چکیده:
به نظر می رسد بعد از آمریکا، اکنون نوبت روسیه شده که در بسیاری از بحران ها و مسائل جهانی مداخله کند. ؛ اگرچه نشانه هایی وجود دارد که حمایت عمومی مردم این کشور از اقدامات برون مرزی روسیه در حال کاهش است، اما در هر حال روسیه در بسیاری از بحران های بزرگ جهان نقش دارد. باتوجه به ادعاهای غربی ها مبنی بر اقدامات مداخله گرایانه این کشور بویژه مداخله در انتخابات چندین کشور از جمله انتخابات ریاست جمهوری 2016 آمریکا، پوتین تصمیم گرفته روسیه به قدرت و عظمت گذشته خود دست یابد. آن چه که باعث شد ظهور دوباره روسیه برجسته و پررنگ شود، بی توجهی و نادیده گرفتن غرب نسبت به روسیه بویژه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بوده است. نکته مهم اینکه اکثر روس ها سیاست خارجی را به عنوان بخش موفقیت آمیز سیاست های پوتین می دانند، اگرچه برخی نیز مخالف این اقدامات هستند و نظرسنجی های مرکز لیوادا این را نشان می دهد. در هر صورت خروج روسیه از این درگیری ها، به راحتی ورود این کشور به این تعارضات بین المللی نیست.
تعداد کلمات : 2179 / تخمین زمان مطالعه : 11 دقیقه
به نظر می رسد بعد از آمریکا، اکنون نوبت روسیه شده که در بسیاری از بحران ها و مسائل جهانی مداخله کند. ؛ اگرچه نشانه هایی وجود دارد که حمایت عمومی مردم این کشور از اقدامات برون مرزی روسیه در حال کاهش است، اما در هر حال روسیه در بسیاری از بحران های بزرگ جهان نقش دارد. باتوجه به ادعاهای غربی ها مبنی بر اقدامات مداخله گرایانه این کشور بویژه مداخله در انتخابات چندین کشور از جمله انتخابات ریاست جمهوری 2016 آمریکا، پوتین تصمیم گرفته روسیه به قدرت و عظمت گذشته خود دست یابد. آن چه که باعث شد ظهور دوباره روسیه برجسته و پررنگ شود، بی توجهی و نادیده گرفتن غرب نسبت به روسیه بویژه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بوده است. نکته مهم اینکه اکثر روس ها سیاست خارجی را به عنوان بخش موفقیت آمیز سیاست های پوتین می دانند، اگرچه برخی نیز مخالف این اقدامات هستند و نظرسنجی های مرکز لیوادا این را نشان می دهد. در هر صورت خروج روسیه از این درگیری ها، به راحتی ورود این کشور به این تعارضات بین المللی نیست.
تعداد کلمات : 2179 / تخمین زمان مطالعه : 11 دقیقه
نویسنده : کریشنادف کالامور
مترجم: سید محمد حسن هاشمی
روسیه در بسیاری از بحران های بزرگ جهان نقش دارد؛ اما نشانه هایی وجود دارد که حمایت عمومی مردم این کشور از اقدامات برون مرزی کشور در حال کاهش است. با توجه به شک و تردید رئیس جمهور آمریکا برای مشارکت های خارج از کشور و همچنین خروج از یک سری تعهدات دیپلماتیک، به نظر می رسد که اکنون دکترین ترامپ مبنی بر "اول آمریکایی ها" در حال از بین رفتن است. اما اکنون نوبت روسیه است؛ که در هفته جاری، برند بودن خود را در مراوادات جهانی نشان داد؛ چرا که طالبان گفت در مذاکرات مسکو شرکت می کند، جایی که دولت آمریکا و افغانستان از حضور در آن سرباز زده اند. روسیه می گوید برای از بین بردن شر در سوریه(داعش) با ایران همکاری خواهد کرد؛ و مایکروسافت می گوید هکرهای مرتبط با سرویس اطلاعات نظامی روسیه، اتاق فکر محافظه کاران حیاتی ترامپ را مورد هدف قرار داده اند، بویژه آنهایی که رویکرد سفت و سختری مقابل روسیه اتخاذ کرده اند.
اولین تجدید حیات روسیه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در دهه 1990، به نظر می رسد در حال شکل گرفتن است. در اوایل دهه 2000، عرضه گاز طبیعی به اوکراین قطع شد، که در آن زمان توسط احزاب طرفدار غرب اداره می شد. در هشتم اوت سال 2008 با تهاجم گرجستان به اوستیای جنوبی و سپس واکنش روسیه جنگی چند روزه بین طرفین آغاز شد. و در تمام این موارد، غرب هیچ اقدام تنبیهی را برای روسیه در نظر نگرفت. شش سال بعد، به شبه جزیره کریمه اوکراین حمله کرد و این شبه جزیزه را به خود ملحق کرد. واکنش غرب در این مقطع قوی تر بود: مجموعه ای از قوی ترین تحریم ها در دوران مدرن علیه مسکو وضع شد. با این وجود، این تحریم ها و اقدامات برای تغییر رفتار این کشور در جهان کافی نبود.
در سال های پس از آن، سازمان های اطلاعاتی غربی می گویند روسیه دائما سعی کرده در انتخابات هایی در چندین کشور اروپایی دخالت کند، همانگونه که در انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 آمریکا مداخله کرده است. روسیه همچنین در درگیری سوریه در سال 2015 در کنار بشار اسد ایستاد و از اسرائیل دوری کرد، حتی به گونه ای که با ایران در سوریه متحد شد؛ به ترکیه متحد ناتویی موشک فروخت؛ مجددا دیپلماسی با کره شمالی را آغاز کرد، و دوباره در افغانستان خود را درگیر کرد، کشوری که سربازان شوروی در سال 1989 با خفت و رسوایی عقب نشینی کردند. پیامی که ولادیمیر پوتین با این اقدامات از خود به جای گذاشته است، بدین معناست که روسیه مجددا تصمیم گرفته به عرصه جهانی بازگردد.
دنیس ولکوف، جامعه شناس مرکز لیوادا، سازمان مستقل نظرسنجی در روسیه، می گوید که اکثر روس ها سیاست خارجی را به عنوان بخش موفقیت آمیز سیاست های پوتین می دانند؛ زیرا این سیاست ها جایگاه روسیه را دوباره برای نخستین بار از زمان شوروی ارتقا بخشیده است. آنها مداخلات روسیه در دیگر کشورها را به عنوان کمک به آن کشورها می بینند. به عنوان مثال، می گویند در اوکراین ما به جمعیت روسی زبان این کشور کمک کردیم. در سوریه، این کمک به عنوان کمک به رژیم مشروع که قدرتش قانونی است در برابر تروریست ها دیده می شود. آن چه که باعث شد ظهور دوباره روسیه برجسته و پررنگ شود، بی توجهی و نادیده گرفتن غرب نسبت به روسیه بویژه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بوده است. اقتصاد کشور در حال سقوط بود، استانداردهای زندگی به شدت کاهش یافته بود و یک نوستالژی برای دوران حکومت حزب کمونیست به وجود آمده بود. پوتین به آرامی این روند را تغییر داد، و اوضاع وخیم کشور را آرام آرام و به تدریج از وضعیت بد به وضعیت خوب تبدیل کرد.
پولیاکوا می گوید: به طور کلی، پوتین میراث خود را به عنوان رهبر روسیه بر این هدف استوار کرده است که روسیه پس از زوال در دهه 1990 مجددا بر روی زانوهای خود بایستد. بنابراین روسیه اکنون در حال تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ است، کشوری که می تواند نفوذ جهانی خود را دوباره اعمال کند، و حتی بر نفوذ آمریکا در نقاط مختلف جهان تأثیر بگذارد.
آنچه که پوتین واقعا خواهان آن است
آلینا پولیاکوا، متخصص روسیه در موسسه بروکینگز در واشنگتن دی سی، می گوید که بحث های گسترده در مورد سیاست خارجی پوتین وجود دارد. در یک طرف، کسانی هستند که می گویند پوتین یک فرصت طلب و متخصص است.او خلاء قدرت را می بیند، به عنوان مثال در سوریه که در آنجا ایالات متحده هیچ استراتژی نداشته است، پوتین این فرصت را می بیند که نفوذ و قدرت مجدد روسیه در منطقه را احیاء کند. شما می توانید همین بحث را در مورد اوکراین نیز ببینید. این فرصتی بود که پوتین خود و کشورش را در معرض نمایش قرار داد، و هزینه های آن را نیز پرداخت کرد.
از سوی دیگر، کسانی هستند که سیاست خارجی روسیه را بخشی از استراتژی مورد نظر پوتین می دانند. رهبر روسیه به طور همزمان نفوذ روسیه را در جمهوری های شوروی سابق و اروپای شرقی تثبیت می کند، در حالیکه با نفوذ آمریکا و غرب در سایر نقاط جهان نیز مبارزه و رقابت می کند.
پولیاکوا می گوید: به طور کلی، پوتین میراث خود را به عنوان رهبر روسیه بر این هدف استوار کرده است که روسیه پس از زوال در دهه 1990 مجددا بر روی زانوهای خود بایستد. بنابراین روسیه اکنون در حال تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ است، کشوری که می تواند نفوذ جهانی خود را دوباره اعمال کند، و حتی بر نفوذ آمریکا در نقاط مختلف جهان تأثیر بگذارد. من فکر می کنم بیش از هر چیز دیگری، پوتین سیاست خارجی خود را از لحاظ اهداف استراتژیک تعریف کرده است.
بخش عمده ای از این قضیه، ناشی از این است که ایالات متحده از موضع و جایگاه مسلط سنتی خود در جهان عقب نشینی کرده است. تلاش ایالات متحده برای محدود کردن دخالت خود در سوریه در سالهای قدرت باراک اوباما، به پوتین این فرصت را داد که منافع روسیه در منطقه را تثبیت کند. موفقیت او در دفاع از متحدش، بشار اسد که به نظر می رسد قبل از مداخله روسیه در حال خلع قدرت بود، و مداخله او در اوکراین و الحاق شبه جزیره کریمه به روسیه، بخشی از همان الگو است که اکنون وی را در حال اعمال نفوذ در افغانستان می بیند. ایالات متحده حتی روسیه را متهم به حمایت از طالبان کرده است .
انگیزه های روسیه برای فهمیدن بسیار ساده است. روسیه، حوزه شوروی سابق و اروپای شرقی را بخشی از قلمرو نفوذ خود می داند. پیشروی غرب در برابر این کشورها، و همچنین نزدیک شدن به مرزهای روسیه و ترغیب دیگر کشورهای حوزه بالتیک برای عضویت در ناتو که در آن آمریکا نقش اصلی را بر عهده دارد، و با توجه به شواهد تاریخی بر خلاف معاهده 1990 مبنی بر عدم گسترش اعضای ناتو می باشد، همگی باعث خشم و عصبانیت روسیه شده است. حضور و ظهور فزاینده روسیه در خاورمیانه، افغانستان و دیگر نقاط نشان می دهد که روسیه خود را به عنوان بخش اجتناب ناپذیر تمام تصمیمات دیپلماتیکِ تعارضات منطقه ای و جهانی می بیند، حتی تعارضاتی که آمریکا در آن حضور ندارد. به نظر نمی رسد که روسیه حتی به آنچه که جهان در مورد تلاش هایش برای اعمال نفوذ فکر می کند، توجهی بکند. بی پروایی اش در دخالت های به ظاهر منتسب به این کشور، در چندین انتخابات غربی؛ دست داشتن در ترور سرگئی اسکریپال، افسر بازنشسته روسیه و جاسوس دوجانبه و دختر ۳۳ سالهاش یولیا در پارکی در شهر سالزبری بریتانیا از طریق تماس با گاز اعصاب از این موارد است. البته که روسیه هر دو را (هم مداخله انتخاباتی و هم اقدام تروریستی) انکار می کند و مردم روسیه نیز اساسا و عموما این اظهارات را باور دارند.
پوتین از حد خود تجاوز کرده است
با همه اینها، پوتین مورد حمایت بخش عمده مردم کشورش بود که قدردان وی بودند، چرا که کشورشان را که از مشکلات اقتصادی دوران یلتسین آسیب دیده بود، دوباره به یک قدرت بزرگ تبدیل کرده بود؛ البته ممکن است این وضعیت تغییر کند. یک نظرسنجی اخیر در روسیه، که توسط مرکز لیوادا انجام شده است؛ نشان می دهد که میزان مقبولیت پوتین به میزان قابل توجهی کاهش یافته است. این میزان همراهی و موافقت با تصمیمات پوتین در ماه ژوئیه برابر 67 درصد بوده است (رقمی که هر رهبر دموکراتیک غربی می تواند با آن به خوشبختی برسد)، اما این تعداد به میزان قابل توجهی در ماه مه به زیر 79 درصد و در ماه آوریل به زیر 82 درصد رسیده است. (نظرسنجی لیوادا به عنوان یکی از بهترین نظرسنجی های کشور شناخته می شود، در جایی که دریافت نظرات عموم کار بسیار دشواری است) و در همین مدت اعتماد به پوتین نیزکاهش یافته است. تعداد روس هایی نیز که گفته اند کشورشان در مسیر اشتباه قرار گرفته است، نیز از 26 درصد در ماه آوریل تا 40 درصد در ماه جولای افزایش یافته است.
ولکوف، جامعه شناس، می گوید: ما می بینیم که مردم کمی از کمک به دیگران خسته شده اند. به خصوص به این دلیل که وضعیت اقتصاد خیلی خوب نیست و اصلاحات بازنشستگی اعلام شده که باعث افزایش سن بازنشستگی شده است. از نظر نظرسنجی، مردم می گویند: بیایید دیگر به بقیه کمک نکنیم. بیایید به خودمان کمک کنیم.
در زمان های گذشته که میزان مقبولیت پوتین کاهش یافت، روسیه درگیر مداخلات خارجی جدید شد. مثلا در 2014، میزان مقبولیت پوتین حدود 60 درصد بود. اما پس از الحاق کریمه به روسیه در مارس همان سال، آن را 80 درصد افزایش داد. و پس از مداخله در سوریه، پوتین همین افزایش مقبولیت را دریافت کرد. پولیاکوا می گوید: اما در حال حاضر، من فکر می کنم، وضعیت متفاوت است. پوتین در پایتخت های کشورهای اروپایی مورد پذیرش قرار گرفته می شود. رئیس جمهور ترامپ می خواهد با او ملاقات کند. این ها باید چیزهایی باشند که پوتین را حمایت می کنند، اما اینگونه نیست.
بیشتر بدانید : استراتژی روسها در خاورمیانه چیست؟
بخشی از دلیل آن، طرح دولت است که در آغاز مسابقات جام جهانی فوتبال روسیه اعلام شد، تا سن بازنشستگی از 60 به 65 سال برای مردان و از 55 به 60 برای زنان افزایش یابد. دولت با اعتراضات مردم علیه این طرح شگفت زده شد. آندری کولسنیکوف، عضو ارشد مرکز بین المللی پژوهشی کارنگی مسکو، در مجله امور خارجی نوشت دولت در برآورد خود در میزان مخالفت مردم با این تغییرات، تخمین بسیار پایینی در نظر گرفته بود.
کولسنیکوف در ادامه نوشت: دلیل خشم عمومی این است که این پیشنهاد نقض قرارداد اجتماعی غیر رسمی روسیه است که در آن دولت به اصطلاح از ثبات محافظت می کند. مزایای اجتماعی نسبتا کم را را حفظ می کند و احساس غرور ملی را در قبال حمایت سیاسی مردم و بی تفاوتی مردم نسبت به فساد در راس هرم، ارتقا می بخشد. از آنجا که دولت سالهاست که نگرشهای متفاوتی را در میان مردم روسیه ایجاد کرده است، تعجب برانگیز نیست که اکثر آنها این را وظیفه دولت می دانند که رفاه اجتماعی در نظام را تأمین کند. حتی اگر نارضایتی فعلی روسها از کرملین، موجب شود پوتین سیاست خارجی خود را مورد بازنگری قرار دهد، خروج روسیه از فعالیت های فرامرزی و درگیری های نظامی که دارد، به همان سادگی که در ابتدا وارد آنها شد، آسان نیست. و پوتین این را می داند، کمااینکه قبلا دیده شده: اول، نیروهای شوروی برای یک دهه در افغانستان ماندند تا عقب نشینی در سال 1989 اتفاق افتاد. دوم، اشغال تحت رهبری ایالات متحده که اکنون وارد 18 سالگی شده است. اما رئیس جمهور روسیه نیز باید از عهده مسئولیت تاریخی برآید که روسیه را از تسلیم شدن از نقش جهانی خود تا گسترش سرزمینش متمایز می کند. پولیاکوا می گوید: ظهور دوباره این سیاست خارجی روسیه در کل چیز جدیدی نیست.
در حقیقت، اگر به تاریخ سلطنتی روسیه یا تاریخ شوروی نگاه کنید، چالش جنگ که سیاست خارجی روسیه را تعیین کرده است، همیشه وجود داشته است. شما در حال توسعه قلمرو خود هستید، پس یک جنگ وجود دارد، چیزی شبیه جنگ جهانی اول یا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، و سپس تنزل بعد از این گسترش را خواهید داشت. و پس از این تنزل، همیشه این مسئله وجود خواهد داشت که چگونه دوباره می توان این نفوذ را به دست آورد. بنابراین، آنچه ما می بینیم پوتین اکنون انجام می دهد، بسیار متناسب با اهداف سیاست خارجی روسیه در قرنهای متمادی است.
برگرفته از سایت www.theatlantic.com