مردم شناس نسبت به دیگران دیدگاه متفاوت دارد
چکیده
مردمشناس، «مشاهدهگر»، مترجم، مفسر و تولیدکنندهی توجیهات است. شفافسازی معنای متن یک عمل روششناختی است که در درجهی اول اهمیت قرار دارد و اجازه میدهد مکانهایی که در آنها تبیین مردمشناختی کارکرد دارد، مشخص شوند. اما انسانشناسان پسامدرن آن قدر در پی تدقیق معنای واژگانند که خودِ واقعیت اجتماعی را که برای وجود داشتن نیازی به واژگان مردمشناس ندارند، فراموش میکنند.
تعداد کلمات: 1277 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
مردمشناس، «مشاهدهگر»، مترجم، مفسر و تولیدکنندهی توجیهات است. شفافسازی معنای متن یک عمل روششناختی است که در درجهی اول اهمیت قرار دارد و اجازه میدهد مکانهایی که در آنها تبیین مردمشناختی کارکرد دارد، مشخص شوند. اما انسانشناسان پسامدرن آن قدر در پی تدقیق معنای واژگانند که خودِ واقعیت اجتماعی را که برای وجود داشتن نیازی به واژگان مردمشناس ندارند، فراموش میکنند.
تعداد کلمات: 1277 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: ژان کوپانس
برگردان: حسین میرزایی
برگردان: حسین میرزایی
مردمشناس در جریان اولین قرن اعلام موجودیت رشته، از کیش اجداد خود، که در عین حال قهرمانان با دلاوریهای میدانی وبنیان گذاران بااصالت پندارههای نظری هستند، با دقت پیروی کرده است. تاریخ علوم و علوم اجتماعی اغلب شکل نمایشگاه عکس را به خود میگیرد که در آن ابداعات مفهومی و عبارتهای کلامی با گذشت زمان و با وجود تردیدها و نقدها برجا میمانند و یکی پس از دیگری میآیند. استقلال ظاهری مردمشناسی، شخصی شدن افراطی پژوهشها، موجب گسترش نمادسازی نظری نیرومندی شدهاند که به یک جهت گیری یا یک مکتب نظری انجامیدهاند و سرانجام به یک بنیان گذار، یا مثلاً یک بنیان گذار، نسبت داده شدهاند، به این ترتیب، تحولگرایی به لوئیس هِنری مورگان (1) (و درنتیجه فریدریش انگلس) (2)، فرهنگگرایی به مارگارت مید (3) و اَلفِرِد لوئیس کروبر (4)، کارکردگرایی به مالینوفسکی و اِ آر. رَدکلیف براون (5)، ساختارگرایی به کلود لوی-استروس، مارکسیسم به کلود مِییَسو (6) و موریس گودولیه (7)، نمادگرایی تفسیری به کلیفُرد گیرتز (8) اختصاص یافتهاند. نادیده انگاری متقابل سنتهای علمی ملی در ادامه موجب رویش نهال وفاقی بینالمللی شده است که دور تا دور آن میچرخند: به این ترتیب، امریکاییها فرهنگگرا، بریتانیاییها کارکردگرا و فرانسویها ساختارگراهای مارکسیست تلقی میشوند.
اما اگر میبینیم تاریخ رسمی رشته به نظر فقط به رقابت چند قهرمان خلاصه شده است، واقعیت در عمل بسیار پیچیدهتر است؛ به خصوص وقتی به تکنگاریهای نخستین نگاه میکنیم، مردمنگاری کمتر از آنچه به نظر میرسد، رسمی است. در انسانشناسی (اغلب همچون جامعهشناسی) از یک سو میان نوعی نظریهی شعور عامّه، که همانا نظریهی ثبت مردمنگارانه است و پایهی جوهری همهی نظریهها در همهی دورههاست، و از سوی دیگر نظریه بزرگ که شهرت و تأثیر آن دیگر هیچ رابطهای با تجارب اولیه ندارد و تجدیدنظرهای دورهای پرهیاهویی در آن صورت گرفته است، تنش وجود دارد. به این دلیل همهی نظریههای مردمشناسی و انسانشناسی از جمله آنهایی که نسبت به پویایی تاریخی و تغییر حساسترند، با «مردمنگاری روز» مشهور که نتیجهی ایدئولوژی بقای حیات سنتها و پردازش غیرانتقادی منابع است، خود را خیلی خوب مطابقت میدهند.
بیشتر بخوانید : انسان شناسی و فرهنگ گرایی
اگر لازم میآمد مردمشناسی و انسانشناسی به مثابهی طرح مفهومی تعریف شوند، در آن صورت، مفهوم تمامیت است که بهتر وضعیت این رشتهها را خلاصه میکند. ورای موضوعات ویژه (خویشاوندی، رابطه با محیط زیست طبیعی و غیره) درست همین تمامیتهای معنابخشاند که توجه را به خود معطوف میدارند: فرهنگ، جامعه، امرمناسکی، نهاد. مارسل مُوس (9) یکی از بنیادگذاران نظری مردمشناسی فرانسه، عبارت «پدیدهی اجتماعی تام» را شکل داد. این عبارت برای مشخص کردن یک پدیدهی در عین حال انعکاس دهنده و بیانگر منطق درونی جامعه است که با نگاهی بیرونی کم و بیش مساعد قابل درک و تحلیل پذیر است. (10) میزان جزئیات و وسعت موضوع انسانشناختی هرچه میخواهد باشد، دغدغهی تمامیتی گویا کاملاً وجود دارد. البته مقایسه، موتور رشته را تشکیل میدهد، اما این مقایسه برای این که معنی دار باشد، همیشه به وسیعترین مجموعهی تعیینکنندهها برگردانده میشود. روابط میان جامعه و فرهنگ، [که] پیش از هرچیز تعیینکنندههای نژادی و جسمانیاند (در قرن دوازدهم) و سپس فرهنگی، و سرانجام اجتماعی و سیاسی یا حتی آنچه مربوط به ناخودآگاه و نیز فضای تولید میشود، هرگز فراموش نمیشوند. به این خاطر تکنگاری خود، پیوسته رو به سوی فهرستهای گسترده یا جامع دارد: تکنگاری باید همهی جوانب مسئله را بنگرد. کاربردهای متفاوت واژههای مردمشناسی یا انسانشناسی این نوع نگاه را مشخص میکنند. تاریخ ایجاد موضوع مردمشناختی بر مبنای جامعهای کامل و کوچک این توهّم نظری را پی ریزی میکند. بازنگری روایتهای بزرگ تبیینی، در این اواخر، هم از انفجار دنیاهای مردمشناسی و هم از انتخاب تحلیلی بیش از پیش محدود ناشی شده است. بازنگری تکنگاری، نقد مفاهیم بیدروپیکر (مانند فرهنگ، شیوهی تولید یا نماد)، گوناگونی میدانهای پژوهش و ابداع موضوعات جدید از جمله در بطن جامعهی خودِ ما بیش از پیش مردمشناسی را از چشماندازی تبیینی در حوزهی تمامیت دور میسازد. با وجود این، مفهوم فرهنگ (مستقل از تعریف نه الزاماً فرهنگگرایانهی آن!) همهی رویکردهای مردمشناختی را درگیر کرده است، از جمله آنهایی که مانند فرانسه، به نظر از این نوع نگاه به دور هستند.
تاریخ پندارههای مردمشناختی ویژگی دیگری را نشان میدهد و آن تاریخ پرکشمکش و بحثانگیز آن است. هر اثر با اهمیت شامل تفاسیری بر بخش تبیینی پاردایمهای قبلی یا رقیب است. مفاهیم فرهنگ، ساختار، مناسک، و در سطح محدودتر وصلت، کاست یا شیوهی تولید، گاهی مبادلات بحثانگیزی را موجب شدهاند که اغلب اهداف روشی و تبیینی را مخدوش کردهاند. [از این رو] تفسیر افراطی ملیگرای، حتی خودپرستانه، میتواند از ارزش این به اصطلاح عینیت علمی بکاهد. اما بازخوانی سنتهای نظری حد و حدود خود را دارد، زیرا رشتهی مردمشناسی آزمایشگاهی نیست: به این ترتیب، چانهزنیهای مفهومی رایگان و تقریباً فلسفی میشود. به یقین، این بارزترین خصوصیت گرایش پسامدرن در این ده سال گذشته است.
شفافسازی معنای متن یک عمل روششناختی است که در درجهی اول اهمیت قرار دارد و اجازه میدهد مکانهایی که در آنها تبیین مردمشناختی کارکرد دارد، مشخص شوند. آیا نباید میان آنچه پاسخ گویان به زبان میآورند (و دلایل و شرایط این گفتمانها)، آنچه مردمشناس به معنای لغوی کلمه میفهمد و آنچه از این معنا برای او میماند و آنچه سربازان به زبان علمی خود بیان میکند، تفاوتی قائل شد؟ مردمشناس درعین حال، «مشاهدهگر»، مترجم، مفسر و تولیدکنندهی توجیهات است. اما انسانشناسان پسامدرن آن قدر در پی تدقیق معنای واژگانند که خودِ واقعیت اجتماعی را که برای وجود داشتن نیازی به واژگان مردمشناس ندارند، فراموش میکنند.
تاریخ پندارههای مردمشناختی ویژگی دیگری را نشان میدهد و آن تاریخ پرکشمکش و بحثانگیز آن است. هر اثر با اهمیت شامل تفاسیری بر بخش تبیینی پاردایمهای قبلی یا رقیب است. مفاهیم فرهنگ، ساختار، مناسک، و در سطح محدودتر وصلت، کاست یا شیوهی تولید، گاهی مبادلات بحثانگیزی را موجب شدهاند که اغلب اهداف روشی و تبیینی را مخدوش کردهاند. [از این رو] تفسیر افراطی ملیگرای، حتی خودپرستانه، میتواند از ارزش این به اصطلاح عینیت علمی بکاهد. اما بازخوانی سنتهای نظری حد و حدود خود را دارد، زیرا رشتهی مردمشناسی آزمایشگاهی نیست: به این ترتیب، چانهزنیهای مفهومی رایگان و تقریباً فلسفی میشود. به یقین، این بارزترین خصوصیت گرایش پسامدرن در این ده سال گذشته است.
پایان روایات بزرگ، به خصوص که با تعمیم دادن نظرات چند فرد به گسترهی میدانهای پژوهشی و تحول پندارهها نظری شده است، پایان اندیشهی نظری نیست. درعمل، طیف و نوع مفاهیم هستند که تغییر مییابند. مفاهیم بزرگ شمولگرا و جبرگرا (قبیله یا قوم، خویشاوندی، کلان، برده، مجتمع انسانی) ناپدید میشوند و جای خود را به صورتها یا پیکربندیهای روابط، شبکهها و تصورات ذهنی روانتر و گذراتر میدهند. تاریخ به عنوان بازتاب تحولات، رخدادها و تغییرات، در دغدغههای قومشناختی کنونی و نوع برداشت نظری آن از سایر جامعهها و فرهنگها جایگاه اصلی را اشغال میکند. این که ما (حداقل در فرانسه) بپذیریم که جامعهی خود ما به نظر دیگران، دیگری تلقی میشود، مطالعات تطبیقی را گسترش میدهد و رویکرد نظری راتازگی میبخشد، زیرا مردمشناسی مستقیماً به واقعیتهای مشابه جامعهشناسی نزدیک میشود. (11) تصویر پیشرفتهای بزرگ انسانشناختی که امروزه امر محلی را به امر کلّی و مکانهای خاص هویتها را به جهان میان روابطی متصل میسازد، فقط یک تغییر طرح و روش نیست، جهشی عمیق در وجوه تبیین نیز هست؛ جهشی که به زحمت آغاز شده، اما انسانشناسان باید زمان از دست رفته را در آن جبران کنند. (12)
پینوشتها:
1. Lewis Henry Morgan
2. Fredrich Engles
3. Margaret Mead
4. Alfred Louis Kroeber
5. A. R. Radchiffe-Brown
6. Claude Meillasoux
7. Maurice Godolier
8. Clifford Geertz
9. Marcel Mauss
10. رجوع کنید به:
'Essai sur le don, form et raison de l'echange dans les sociétés archaiques in' M. Mauss, Sociologie et anthropologie, Paris, PUF, 1950, pp. 145-279.
همچنین یادداشتهای لوی- استروس در مقدمه آن را بخوانید (pp. LX-LII)؛ و نیز رجوع کنید به:
B. Karsenti, Marcel Mauss, le fait social total, Paris, PUF, 1994.
11. Rogers, 2002.
12. برای مثال رجوع کنید به:
M. panoof, Ethcologie, le deuxieme soufle, paris, payot, 1977.
و آثار:
R. Fox (1991), M. Auge (1994b). Bouillon et al:, (2005).
منبع:
در آمدی بر مردمشناسی و انسانشناسی ، ژان کوپانس ، برگردان: حسین میرزایی ، طهران نشر ثالث، چاپ دوم1394
تاریخ پندارههای مردمشناختی ویژگی دیگری را نشان میدهد و آن تاریخ پرکشمکش و بحثانگیز آن است. هر اثر با اهمیت شامل تفاسیری بر بخش تبیینی پاردایمهای قبلی یا رقیب است. مفاهیم فرهنگ، ساختار، مناسک، و در سطح محدودتر وصلت، کاست یا شیوهی تولید، گاهی مبادلات بحثانگیزی را موجب شدهاند که اغلب اهداف روشی و تبیینی را مخدوش کردهاند. [از این رو] تفسیر افراطی ملیگرای، حتی خودپرستانه، میتواند از ارزش این به اصطلاح عینیت علمی بکاهد. اما بازخوانی سنتهای نظری حد و حدود خود را دارد، زیرا رشتهی مردمشناسی آزمایشگاهی نیست: به این ترتیب، چانهزنیهای مفهومی رایگان و تقریباً فلسفی میشود. به یقین، این بارزترین خصوصیت گرایش پسامدرن در این ده سال گذشته است.
شفافسازی معنای متن یک عمل روششناختی است که در درجهی اول اهمیت قرار دارد و اجازه میدهد مکانهایی که در آنها تبیین مردمشناختی کارکرد دارد، مشخص شوند. آیا نباید میان آنچه پاسخ گویان به زبان میآورند (و دلایل و شرایط این گفتمانها)، آنچه مردمشناس به معنای لغوی کلمه میفهمد و آنچه از این معنا برای او میماند و آنچه سربازان به زبان علمی خود بیان میکند، تفاوتی قائل شد؟ مردمشناس درعین حال، «مشاهدهگر»، مترجم، مفسر و تولیدکنندهی توجیهات است. اما انسانشناسان پسامدرن آن قدر در پی تدقیق معنای واژگانند که خودِ واقعیت اجتماعی را که برای وجود داشتن نیازی به واژگان مردمشناس ندارند، فراموش میکنند.
تاریخ پندارههای مردمشناختی ویژگی دیگری را نشان میدهد و آن تاریخ پرکشمکش و بحثانگیز آن است. هر اثر با اهمیت شامل تفاسیری بر بخش تبیینی پاردایمهای قبلی یا رقیب است. مفاهیم فرهنگ، ساختار، مناسک، و در سطح محدودتر وصلت، کاست یا شیوهی تولید، گاهی مبادلات بحثانگیزی را موجب شدهاند که اغلب اهداف روشی و تبیینی را مخدوش کردهاند. [از این رو] تفسیر افراطی ملیگرای، حتی خودپرستانه، میتواند از ارزش این به اصطلاح عینیت علمی بکاهد. اما بازخوانی سنتهای نظری حد و حدود خود را دارد، زیرا رشتهی مردمشناسی آزمایشگاهی نیست: به این ترتیب، چانهزنیهای مفهومی رایگان و تقریباً فلسفی میشود. به یقین، این بارزترین خصوصیت گرایش پسامدرن در این ده سال گذشته است.
پایان روایات بزرگ، به خصوص که با تعمیم دادن نظرات چند فرد به گسترهی میدانهای پژوهشی و تحول پندارهها نظری شده است، پایان اندیشهی نظری نیست. درعمل، طیف و نوع مفاهیم هستند که تغییر مییابند. مفاهیم بزرگ شمولگرا و جبرگرا (قبیله یا قوم، خویشاوندی، کلان، برده، مجتمع انسانی) ناپدید میشوند و جای خود را به صورتها یا پیکربندیهای روابط، شبکهها و تصورات ذهنی روانتر و گذراتر میدهند. تاریخ به عنوان بازتاب تحولات، رخدادها و تغییرات، در دغدغههای قومشناختی کنونی و نوع برداشت نظری آن از سایر جامعهها و فرهنگها جایگاه اصلی را اشغال میکند. این که ما (حداقل در فرانسه) بپذیریم که جامعهی خود ما به نظر دیگران، دیگری تلقی میشود، مطالعات تطبیقی را گسترش میدهد و رویکرد نظری راتازگی میبخشد، زیرا مردمشناسی مستقیماً به واقعیتهای مشابه جامعهشناسی نزدیک میشود. (11) تصویر پیشرفتهای بزرگ انسانشناختی که امروزه امر محلی را به امر کلّی و مکانهای خاص هویتها را به جهان میان روابطی متصل میسازد، فقط یک تغییر طرح و روش نیست، جهشی عمیق در وجوه تبیین نیز هست؛ جهشی که به زحمت آغاز شده، اما انسانشناسان باید زمان از دست رفته را در آن جبران کنند. (12)
پینوشتها:
1. Lewis Henry Morgan
2. Fredrich Engles
3. Margaret Mead
4. Alfred Louis Kroeber
5. A. R. Radchiffe-Brown
6. Claude Meillasoux
7. Maurice Godolier
8. Clifford Geertz
9. Marcel Mauss
10. رجوع کنید به:
'Essai sur le don, form et raison de l'echange dans les sociétés archaiques in' M. Mauss, Sociologie et anthropologie, Paris, PUF, 1950, pp. 145-279.
همچنین یادداشتهای لوی- استروس در مقدمه آن را بخوانید (pp. LX-LII)؛ و نیز رجوع کنید به:
B. Karsenti, Marcel Mauss, le fait social total, Paris, PUF, 1994.
11. Rogers, 2002.
12. برای مثال رجوع کنید به:
M. panoof, Ethcologie, le deuxieme soufle, paris, payot, 1977.
و آثار:
R. Fox (1991), M. Auge (1994b). Bouillon et al:, (2005).
منبع:
در آمدی بر مردمشناسی و انسانشناسی ، ژان کوپانس ، برگردان: حسین میرزایی ، طهران نشر ثالث، چاپ دوم1394
بیشتر بخوانید :
سه اصطلاح گمراهکننده
جمعیت و جمعیتشناسی
مبانی انسانشناسی