تولید تباری

اکثر جامعه‌ها در ادبیات مردم‌شناختی، جامعه‌های کشاورزی هستند. گوناگونی عمرانی محیط‌های جغرافیایی، تنظیم سازمان‌های اجتماعی نشان دهنده‌ی ابداعات فنی و درجه‌ی بسیار بالایی از اطلاعات بوم‌شناختی و، بنابراین، وجوه بهینه‌ی استخراج منابع هستند.
دوشنبه، 21 آبان 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تولید تباری
 نگاهی به مردم‌شناسی اقتصادی
 
چکیده:
اکثر جامعه‌ها در ادبیات مردم‌شناختی، جامعه‌های کشاورزی هستند. گوناگونی عمرانی محیط‌های جغرافیایی، تنظیم سازمان‌های اجتماعی نشان دهنده‌ی ابداعات فنی و درجه‌ی بسیار بالایی از اطلاعات بوم‌شناختی و، بنابراین، وجوه بهینه‌ی استخراج منابع هستند. سلسله‌مراتب‌های اجتماعی و دستگاه‌های تخصصی از این‌جا پدید آمده‌اند. این دستگاه‌ها، امکان اداره‌ی بخشی از جماعت‌های غیرمولد را در سازمان تولید مواد معیشتی فراهم می‌کنند.

تعداد کلمات: 1795 کلمه / تخمین زمان مطالعه 9 دقیقه
 
تولید تباری
نویسنده: ژان کوپانس
برگردان: حسین میرزایی
 
در همه‌ی زمان‌ها، مردم‌شناسی به وسایل فنی، ابزارهای کاری و دانش‌های زندگی علاقه نشان داده است. بخشی از اشیا گردآوری شده در کلکسیون‌ها و موزه‌ها از این علاقه ناشی می‌شود و فناوری تطبیقی به طور قطع یکی از فعال‌ترین زیررشته‌های بنیان‌گذار بوده است. چشم انداز باستان‌شناختی و پیشاتاریخی با تأکید بر انسان تکوینی و اختراع ابزارها این جهت‌گیری را تسهیل نمود. اما این کنکاشِ تقریباً طبیعت‌گرا (فهرست‌سازی، توصیف ساخت و مصارف) ذهنیتی پیش‌تر اثبات‌گرایانه را نشان می‌داد که توانمندی‌های اجتماعی و فرهنگی را در پرتو مطابقت با محیط و اثربخشی وسایل به کار گرفته شده، تعیین می‌کرد. لازم آمد که بشر به چشم‌اندازی کلی‌تر که در آن ابزار دیگر جز به عنوان یکی از اهداف بهینه سازی روابط با طبیعت به نظر نمی‌رسید، و در آن دانش‌ها و توانمندی‌ها در ماشین‌های اجتماعی حتی سیاسی یا مناسکی به کار گرفته می‌شد دست یابد. (1)
 
واژگونیِ تحلیلیِ در عین حال تجربی و نظری رخ داد. درواقع، فرانس بوآس با پدیده‌ی پتلاج (2) و مالینوفسکی با پدیده‌ی کولا نشان خواهند داد که جامعه‌های ابتدایی جامعه‌های تفاخری، دَهِشی و مبادله‌ای هستند. این‌ها جامعه‌هایی هستند که موفق می‌شوند خیلی بیش از حد لزوم تولید نمایند. (3) مارسل موس که پژوهش‌های آن‌ها را دیده بود و شناخت دایرةالمعارفی از پژوهش‌های مردم‌شناختی داشت، در 1924، مشهورترین نوشته‌ی خود را با عنوان کوششی در باب دَهِش، شکل و دلیل مبادله در جامعه‌های باستانی (4) ارائه کرد. این نظریه‌ی دَهِش و پاسخ به دَهِش امر اجتماعی را در تبادل می‌نشاند. واقعیت اجتماعی تام تأیید می‌کند که مبادله فقط اقتصادی نیست و امر اقتصادی بنا بر تعریف آن گردش، بازتوزیع و مبادله است. اقتصاد ابتدایی بسته نیست: این اقتصاد ورای خود-معیشتی به معنای چهره به چهرگی میان گروهی کوچک و میحط زیست طبیعی اطراف آن عمل می‌کند.
 
باید منتظر دهه‌ی 1950 شد تا انسان‌شناسی اقتصادی به شکل کامل آن پا به عرصه نهد و این چندین دلیل دارد. مردم‌شناسی، به رغم قبول بُعد تولیدی، تبیین‌های جامعه‌شناختی و فرهنگی را ارجحیت می‌نهد و در مورد رویکرد «اقتصادی» به توصیف فنون (در چارچوب تک‌نگاری‌های میدانی) یا مقایسه محیط‌های زیستی، الزام‌ها و شرایط ارزش‌گذاری به آن‌ها بسنده می‌کند. شیوه‌ی کار در علوم اجتماعی توسعه که با وضعیت جهانی جدید بعد از سال 1945 تحمیل شده است، ارزش‌گذاری مجدد فرضیه‌هایی از نوع مارسل موُسی در تحلیل ساختاری کلود لوی-استروس، و سرانجام موفقیت‌های نظریه‌ی مارکسیسم در انسان‌شناسی دهه‌ی 1960، همه‌ی اینها به جلب توجه مردم‌شناسان و انسان‌شناسان به تضادهای ناشی از دستمزدگیری و وارد کردن پول در قلب جامعه‌هایی که تا آن زمان پیشاسرمایه‌داری و معیشتی تلقی می‌شدند، کمک نمودند.
 
مبادله همه‌جا هست: در پیامدهای دوردست اقتصاد بین‌المللی، در سازمان‌دهی مجدد روندهای کاری، در اقتصاد سیاسی نماد، در خودِ گردش کار تبادلی در زمینه‌ی روابط خویشاوندی. اما مبادله بدون تولید وجود ندارد و باید همان طور که کلود مِی‌یَسو می‌نویسد خاطرنشان ساخت: «تولید در کار ریشه دارد... (5)» یکی از دستاوردهای بزرگ انسان‌شناختی امروز همانا گوناگونی غنی صورت‌های تولید و تبیین دقیق نظام‌های اقتصادی است که از همه‌ی محیط‌ها و از وجوه سازمان اجتماعی-سیاسی بسیار گوناگون ناشی می‌شود. شکار، گردآوری، باغچه‌کاری، کشاورزی متحرک یا ثابت، صید، دام‌داری عشایری یا نیمه‌ساکن، فعالیت‌های مربوط به هنرهای دستی، حتی «خدماتی» (ثناگویان، شفابخشان)، فهرستی تمام‌نشدنی از فعالیت‌ها، از سازمان کاری و از محصولات و، بنابراین، از مصرف آن‌ها به دست می‌دهند؛ به خصوص که مردم‌شناسی توانسته است مستقیماً تغییر فنی و تحولات اجتماعی‌ای را که به دنبال آن می‌آیند، مستندسازی نماید. باز هم باید گفت، مردم‌شناسی اقتصادی در بهترین وضعیت خود نوعی تاریخ اجتماعی اقتصاد است. پدیده‌ی کولا که مالینوفسکی در سال‌های 1915-1917 مطالعه کرده است دیگر وجود ندارد، اقتصاد سیاسی تبرِ سنگ‌تراشی که در بدو ورود موریس گودولیه به میدان بَرویا(6)‌های گینه نو در 1967 به تازگی از بین رفته بود، نیز دیگر وجود ندارد. (7) در مورد روابط با محیط‌زیست طبیعی و سازوکارهای تولید و مبادله، غیرممکن است که جهش‌ها و مهاجرت‌های جمعیتی، تحول فعالیت‌ها (ورود کشت‌های با درآمدهای تصاعدی، نابودی چراگاه‌ها از پس خشک‌سالی‌ها، ویرانی محیط‌های طبیعی بدوی، ممنوعیت شکار یا صید و غیره) و سرانجام وارد کردن پول در تبادل و در دَهِش (8) را یک باره از نظر دور بداریم. چنانچه مطلقاً بخواهیم طبیعت اصالتاً «ابتدایی» یا پیشاسرمایه‌داری پدیده‌های اقتصادی را در نظر بگیریم (برای بهره گیری از ضابطه‌ی انسان‌شناسان مارکسیست که گونه‌شناسی وجوه تولید قدیم را نوشته‌اند) (9)، انسان‌شناسی اقتصادی به باستان‌شناسی تبدیل می‌گردد. (10)

  بیشتر بخوانید :  انسان شناسی

انسان‌شناسی اقتصادی از دهه‌ی 1920، ظاهراً به دنبال خود می‌گردد: مارکسیسم دیگر یک نقطه‌ی ارجاع اجباری محسوب نمی‌شود و وجوه تولید به نظر از مُدافتاده‌اند، درست مانند دغدغه‌های تغییر کلی که با ارزش‌گذاری بر الگوی سرمایه‌داریِ توسعه پیوند دارد. توجه مجدد به برداشت‌های عمل‌گرایانه‌ی حتی‌شناختی با در نظر گرفتن محیط‌ها، بحرانی محیط زیستی و تولیدی که به نظر بیش از پیش به فاجعه‌های طبیعی از همه نوع منجر می‌گردند، هردو، نقش برجسته‌تری را برای ابعاد بوم‌شناختی و بوم نظامی (اکوسیستمی) کنش‌ها و سازمان‌های انسانی قائل شده‌اند. اما این برداشت‌ها اغلب به حاشیه بردن تفسیرهای روشنفکرانه و عملی جهان طبیعی تا آن جا که سیاست‌های حفظ و حراستی محیط طبیعی اهمیت خود را داشت، منجر گردیده‌اند. آیا در زمینه‌ی بازار جهانگردی بین‌المللی، تکیه بر حفظ پارک‌های طبیعی و باغ وحش‌ها به زیان همسایگان آن‌ها (حتی اگر امروزه عکس آن عمل می‌شود) بهترین مثال نیست؟ برعکس، برداشت‌هایی که طرح غربی طبیعت/ فرهنگ را مورد تردید قرار می‌دهند، تحلیل فعالیت‌های تولیدی را چه در زمینه‌ی گردآوری چه در زمینه‌ی شکار و نیز کشاورزی و دام‌داری (برای فهم منطق خاص هر کدام) از سر می‌گیرند. اما همان گونه که کی. میلتُن (11) توضیح می‌دهد، جنبه‌های تعامل با محیط زیست و جنبه‌های فهم آن در عمل فرآیندهای منطقی هستند. از این‌رو، جبر بوم‌شناختی عمر خود را کرده است، درست مانند قبل که جبر اقتصادی از میان برداشته شده است. (12)
 مجتمع‌های اسکان یافته یعنی روستاییان، سرانجام مستقل از این بافت‌های اقتصادی و سیاسی کلان مورد مطالعه قرار گرفته‌اند. این مجتمع‌ها حتی یکی از الگوهای ممتاز سازمان اقتصادی و اجتماعی شده اند؛ البته نوشتار، پیشینه‌ی کهن یا درجه‌ی پیچیدگی بالای نظام‌های مناسکی و نمادین در آن‌ها کم‌تر به چشم می‌خورد. درباره‌ی مجتمع‌های افریقایی، لاتینی-امریکایی یا آسیایی است که روابط تنگاتنگ میان خویشاوندی و اقتصاد به روشنی کشیده شده است: مردم‌شناسان ملهم از مارکسیسم در این مورد وجهی از تولید تباری را حتی به دست مطالعه می‌سپارند. سازمان روند کاری، سازمان همکاری در تولید (ساده یا پیچیده)، سازوکارهای نظارت بر دست‌یابی به ابزار تولید یعنی زمین و نیروی کار انسانی، استقلال بسیار محدود زنان، اهداف اساساً اجتماعی تولید (جهیزیه، مناسک)، همه‌ی این موارد، تولید را کاملاً منوط به فضای تولید مثل گسترده‌ی گروه‌ها می‌کند
 شکارچی- گردآورنده‌ها، دامپروران
شکارچی-گردآورنده، نمونه‌ی انسان فرزند طبیعت است که منحصراً و به طور مستقیم از منابع جهان طبیعی، امرار معاش می‌کند. این جوامع در هیچ موردی بقایای معاصر جامعه‌هایی که از ماقبل تاریخ تغییر نیافته‌اند، نیستند زیرا تعدادی از بین آنها، مانند جامعه‌ی پیگمِه (13)‌های افریقای مرکزی در تماس با جامعه‌های کشاورزان زندگی می‌کنند. بخش اعظم تغذیه از گردآوری می‌آید حتی اگر شکار، که منحصر به مردان است، از ارزش بیشتری برخوردار باشد. این جامعه‌ها تنها بخشی از زمان در اختیار خود را صرف فعالیت‌های گردآوری و شکار می‌کنند و تصویری که به واسطه‌ی برخی پژوهش‌های مردم‌شناختی و شکار می‌کنند و تصویری که به واسطه‌ی برخی پژوهش‌های مردم‌شناختی ارائه می‌شود همانا تصویر جامعه‌ای مرفه است. (14) اینویت‌های کانادا و کوازان‌های بوتسوانا (15)، بومیان استرالیا، سرخ‌پوستان حوضه‌ی آمازون، تنوع محیط‌های کار شده را نشان می‌دهند، اما تاریخ جماعت‌های سرخ‌پوستان امریکایی از قرن پانزدهم به این طرف اثبات می‌کند که گاهی موضوع بر سر مفاهیم کهن کاذب است (16)، که این جامعه‌ها اقتصادهای کشاورزی و احتمالاً ساکن را در گذشته تجربه کرده‌اند. مردمان شبانی-عشایری الگوی دیگری از انطباق فرهنگی چشم‌گیری را به نمایش می‌گذارند که در مناطق مختلف کره‌ی زمین می‌بینیم. وجه مشترک این مناطق، نیمه‌ی کویری و کم و بیش لم یزرع بودن آن‌هاست. جایی که کشاورزی دشوار می‌نماید. رام‌کردن حیوانات در همان مناطقی صورت گرفته که محلی کردن گیاهان؛ اما گسترش زمین‌های کشت‌شده، دام‌داری را به سوی عشایری‌شدنِ بیش‌تر و جداشدن از کشاورزی سوق داده است. به طور حتم، اقتصاد شبانی می‌تواند شامل شکار، تجارت کاروانی و حتی کشاورزی بیابانی گه‌گاهی شود. اقتصاد شبانی می‌تواند بر پایه‌ی تنها یک حیوان (گاومیش مغول‌ها و گوزن لَپُن (17) ها) یا بر ترکیبی مکمل از گاوها، بزها و گوسفندها بنا شود. این موضوع در مورد مردمان افریقایی مانند مُرها (شترها، بزها) پُل (18)‌های افریقای غربی یا ماسائی‌های افریقای شرقی (گاوها، بزها) صدق می‌کند. اما خشکسالی‌های این سی سال اخیر عمیقاً این جامعه‌ها را تغییر داده است، چرا که آن‌ها شاهد نابودی کامل چراگاه‌های خود بوده‌اند. ارزش اجتماعی مربوط به گله‌ها، این که گله‌ها به دلایل ظاهراً اجتماعی‌تر (مانند مبادلات زناشویی، خراج‌های سیاسی) تا اقتصادی‌تر (مبادلات با کشاورزان) به طور کاملاً نظارت‌شده مورد استفاده قرار بگیرند، مورد تردید واقع شده است. مصرف گوشت، محدود به موقعیت‌های نادر است؛ برعکس، در مورد گاوها، شیر و خون آن‌ها در تغذیه‌ی روزانه مورد مصرف قرار می‌گیرند. انباشتگی و تنوع بخشی حیوانات امکان می‌دهند تا هم در برابر نامعلومی آب و هوا و هم بیماری‌های مُسریِ حیوانی و خطرات نابودی کامل تضمینی وجود داشته باشد. این سرمایه‌گذاری در چارپایان مطمئن‌ترین راه حفظ وسایل و اهداف پایگاه اجتماعی نزد خود و نظارت دائمی و مستقیم بر آن‌هاست. این مجتمع شبانی، همان طور که نامیده می‌شود، بیش‌تر از آنچه به نظر می‌رسد عقلایی است و مردم‌شناسی برای این که نشان دهد شبانی‌گریِ عشایری همان اقتصاد منطقه‌ای است که در آن مبادله از دیرینه‌ترین زمان‌ها وجود داشته، کوشش فراوان نموده است. اسکان این جماعت‌ها (برای مثال ممنوعیت کوچ‌نشینی متحرک) و رشد اقتصادهای منحصراً تجاری، همه جا به معنای محو یا به حاشیه راندن تحقیرآمیز اصیل‌ترین و بسیار پویای فرهنگ‌ها بوده است (به ماسائی‌های کنیا مراجعه شود) (19).
 
 مجتمع‌های روستایی و دگرسانی‌های اقتصادی
به یقین، اکثر جامعه‌هایی که در ادبیات مردم‌شناختی توصیف شده‌اند، جامعه‌های کشاورزی هستند. گوناگونی عمرانی محیط‌های جغرافیایی، تنظیم سازمان‌های اجتماعی نشان دهنده‌ی ابداعات فنی و درجه‌ی بسیار بالایی از اطلاعات بوم‌شناختی و، بنابراین، وجوه بهینه‌ی استخراج منابع هستند. وانگهی از این‌جاست که سلسله‌مراتب‌های اجتماعی و دستگاه‌های تخصصی (دیوان سالاری‌ها، ارتش‌ها) که امکان اداره‌ی بخشی از جماعت‌های غیرمولد را در سازمان تولید مواد معیشتی فراهم می‌کنند، پدید آمده‌اند. اما در این مورد، تجارت مواد کمیاب، احتکار و برده‌داری همچنین برای انباشتگی «سیاسی» ضروری‌اند. (20)
 
اما مجتمع‌های اسکان یافته یعنی روستاییان، سرانجام مستقل از این بافت‌های اقتصادی و سیاسی کلان مورد مطالعه قرار گرفته‌اند. این مجتمع‌ها حتی یکی از الگوهای ممتاز سازمان اقتصادی و اجتماعی شده اند؛ البته نوشتار، پیشینه‌ی کهن یا درجه‌ی پیچیدگی بالای نظام‌های مناسکی و نمادین در آن‌ها کم‌تر به چشم می‌خورد. درباره‌ی مجتمع‌های افریقایی، لاتینی-امریکایی یا آسیایی است که روابط تنگاتنگ میان خویشاوندی و اقتصاد به روشنی کشیده شده است: مردم‌شناسان ملهم از مارکسیسم در این مورد وجهی از تولید تباری را حتی به دست مطالعه می‌سپارند. سازمان روند کاری، سازمان همکاری در تولید (ساده یا پیچیده)، سازوکارهای نظارت بر دست‌یابی به ابزار تولید یعنی زمین و نیروی کار انسانی، استقلال بسیار محدود زنان، اهداف اساساً اجتماعی تولید (جهیزیه، مناسک)، همه‌ی این موارد، تولید را کاملاً منوط به فضای تولید مثل گسترده‌ی گروه‌ها می‌کند. نمونه‌ی گورو (21)‌ها و دیدا (22)‌های ساحل عاج که به همت کلود مِی‌یَسو و ایی- تِره مطالعه شده‌اند، پایه‌ی این رویکرد را گذاشته‌اند، اما مبادله‌ی مواد تخصصی در این جامعه‌ها وجود دارد (مانند زنجیرهای آهنی، سُمپ گوروها که مخصوص جهیزیه‌اند) (23)؛ به خصوص که مردم‌شناسان و انسان‌شناسان که برحسب اجبار تاریخ دان نیز شده‌اند، اهمیت قابل ملاحظه‌ی برده‌داری پیشااستعماری را هم به عنوان عنصر تشکیل دهنده‌ی نیروی کار و هم به مثابه‌ی کالای تجاری و بنابراین غنیمت جنگی دریافته‌اند. (24)
 
این مردم‌شناسی با شتاب فراوانی تغییراتی را که اقتصاد پولی، تجاری، دستمزدی و سرمایه‌داری وارد ساخته است، مورد توجه قرار می‌دهد. با وجود این، در بطن همین جهش‌هاست که حرکات «پیشاسرمایه‌داری» مشاهده شده‌اند؛ دشواری گاه‌گاهی در تشخیص ریشه‌ی دقیق پدیده‌های فعلی از این‌جاست. مطالعه‌ی ابعاد استعماری، ملی و بین‌المللی اقتصادهای روستایی یا «قبایلی» بسیار دشوارند.
 
پی‌نوشت‌ها:
1- Leroi-Gourthan, 1946 & 1965.
2- این واژه از زبان تجاری ساحل شمال غربی امریکای شمالی می‌آید. این عبارت سرخ‌پوستی به مجموعه‌ای از تشریفات اشاره دارد که در آن توزیع و بازتوزیع اموال حیثیتی و غذایی اهمیت قابل ملاحظه‌ای پیدا می‌کنند: دریافت‌کننده باید سعی کند بیش‌تر از آنچه دریافت داشته به اهداکننده که با بخشش خود سعی دارد به پایگاه اجتماعی و سیاسی بالاتری دست یابد، پس بدهد.
3- رجوع کنید به:
Dupuy, 2001, pp. 37-60.
4- Essais sur le don, Forme et raison de l'echange dans les societes archaiques
5- Meillassoux, 1977, p. 15.
6- Baruya
7- Godolier, 1982.
8- برای بازخوانی دَهِش با توجه به مبادله، بازار و امر قدسی رجوع کنید به:
Godelier, M. L'enigme du don', Paris, Fayard, 1996.
9- رجوع کنید به: تولید خانگی، شکاری (CI. Melliassoux) تباری (P. Ph. Rey et G. Dupre)، افریقایی (C. Coquery-Vidrovitch).
10- با وجود این، انسان‌شناسی تاریخی افریقانگرانه مطالعات مهمی را در این جهت انجام داده است، رجوع کنید به:
J. P. Oliver de Sardan, Les societes Songhay-Zanma, Chefs, guerriers, esclaves, naysans, Paris, Karthala, 1984, CI. Meillassoux, L'Esclavage en Afrique precoloniale, Paris, F. Maspero, 1975.
11- K. Milton
12- Milton, 1997.
13- Pygmec
14- Sahlins, 1976.
15- Les Khoisan du Botswana
16- Levi-Strauss, 1958, pp. 113-132.
17- Lapon
18- Peul
19- رجوع کنید به:
E. Bernus et F. Pouillon, (sous la dir, de), 'Societes pastorales et developpemin', Cahiers des sciences humaines, (ORSTOM), vol 26, 1-2, 1990.
20- جامعه‌های قدیمی دولت‌دار امریکای لاتین و مرکزی (اینکا، مایا، آزتک) و آسیایی (خِمِر، چین)، توجه ویژه‌ی تاریخ‌دان‌ها و باستان‌شناسان را به دلیل ماهیت داده‌هایی که بر اساس آن‌ها توانسته‌اند کار کنند (خرابه‌ها، اسناد کتبی) به خود جلب کرده اند.
21- Gouro
22- Dida
23- به ویژه رجوع کنید به:
CI. Meillassoux, Anthtopologie economique des Gouro de Cote -d'Ivoire. De L'economie de subsistance a l'agriculture commericale, Paris, Mouton, 1964.
24- رجوع کنید به مطالعه‌ی نمونه در مورد روابط بین دولت، تجارت و بردگی متعلق به:
E. Terray, Une histoire du royaume abron du Gyaman, Des origines a la conquete coloniale, Paris, CNRS-Karthala, 1995.
 
منبع:
در آمدی بر مردم‌شناسی و انسان‌شناسی ، ژان کوپانس ، برگردان: حسین میرزایی ، طهران نشر ثالث، چاپ دوم1394

  بیشتر بخوانید :
  انسان شناسی و ساختارگرایی
  انسان شناسی در ایران
  انسان شناسی و تطورگرایی

 
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما