حقیقت محمدیه از نظر عارفان

همان‏طور که دار هستى داراى اسم اعظم است اسم اعظم نیز مظهرى دارد که آن را انسان کامل گویند و مصداق آن حقیقت محمدى یا کلمه و نور محمدى است.
سه‌شنبه، 29 آبان 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حمید حنائی نژاد
موارد بیشتر برای شما
حقیقت محمدیه از نظر عارفان

با محمد بود عشق پاک جفت!.

چکیده
همان‏طور که دار هستى داراى اسم اعظم است اسم اعظم نیز مظهرى دارد که آن را انسان کامل گویند و مصداق آن حقیقت محمدى یا کلمه و نور محمدى است.
تعداد کلمات: 1820/ تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه.
حقیقت محمدیه
نویسنده: حمید حنائی نژاد
کارشناسی ارشد تصوف و عرفان اسلامی
 

محمد (ص) هنوز در رحم مادرش بود که پدر در سفر بازرگانى شام از دنیا رفت. در سال 570 بعد از میلاد متولّد شد، جدّش عبد المطلّب کفیل وی شد از طفولیت آثار بزرگی روح از رخسار مبارکش و رفتار و گفتارش هویدا بود. جناب عبد المطّلب به خوبی دریافته بود که نوه‏اش آینده ‏اى بسیار درخشان دارد. در چهل سالگى به نبوّت مبعوث گشت، سیزده سال در مکّه مردم را به دین اسلام دعوت کرد و مشکلات فراوانی را در این راه متحمّل شد و در این مدّت گروهى را تربیت کرد و پس از آن به مدینه مهاجرت نمود و آنجا را مرکز جهان اسلام قرار داد. آنچه به این جامعه تازه شکل یافته، روح و وحدت و نشاط داده بود دو چیز بود: یکی قرآن کریم که الهام بخش بود، و دیگری شخصیّت نافذ رسول خدا (ص) بود که اذهان را به خود مشغول و دلها را شیفته خود نموده بود. در این جستار درباره وجود عرفانی رسول اکرم (ص) که پیامبری با او پایان یافت از دید عارفان اندکى بحث مى ‏کنیم.
با محمد بود عشق پاک جفت!.
با محمد بود عشق پاک جفت             بهر عشق، او را خدا «لولاک» گفت‏
منتهى در عشق چون او بود فرد        پس مر او را ز انبیا تخصیص کرد
گر نبودى بهر عشق پاک را             کى وجودى دادمى افلاک را
من بدان افراشتم چرخ سنى             تا علو عشق را فهمى کنى‏[1]
(مولوی،مثنوی معنوی،1373ش،ص 752).

 

حضرت پیغمبر (ص) مظهر اسم «اللّه» است‏.

همه اسماء حق در تحت حیطه اسم «اللّه» است، که جامع جمیع اسماء است و به همه محیط است. و او نیز اقتضاء مظهرى کلى کرد، که آن مظهر را از راه جامعیت مناسبتى با اسم جامع باشد، تا خلیفه اللّه باشد در رسانیدن فیض و کمالات از اسم «اللّه» به ما سواه. و آن مظهر جامع روح محمّدى بود صلوات اللّه علیه، که «أوّل ما خلق اللّه روحى» أو «نورى» عبارت از آن است.عبد الرحمن جامى‏ عارف متوفای 898 هجری قمری در کتاب «نقد النصوص فى شرح نقش الفصوص» که کتابی با محتوای عرفان نظری است در خصوص اینکه هر اسمی از اسمای الهی دارای مظهری است و اسم شریف «الله» که جامع جمیع اسماء است نیز از این قاعده مستثنی نبوده و دارای مظهریست می نویسد:
"‏امّا اسماء نامتناهى الهى مقتضى آن است که هر یک را مظهرى باشد، تا اثر آن اسم در آن مظهر به ظهور رسد، و مسمّى- که ذات است تعالى شأنه- در آن مظهر بر نظر موحّد جلوه کند. مثلا «الرحمن»، «الرزّاق»، «القهّار»، هر یک اسمیست از اسماء حق سبحانه، و ظهور آن به راحم و مرحوم و رازق و مرزوق و قاهر و مقهور تواند بود، که تا در خارج راحمى و مرحومى نباشد، رحمانیت ظاهر نگردد، و همچنین رازقیت و قاهریت. و جمیع اسماء را بر این قیاس باید کرد. پس سبب اظهار جمیع موجودات جزویه طلب اسماء حق بود عزّ شأنه. و همه اسماء حق در تحت حیطه اسم «اللّه» است، که جامع جمیع اسماء است و به همه محیط است. و او نیز اقتضاء مظهرى کلى کرد، که آن مظهر را از راه جامعیت مناسبتى با اسم جامع باشد، تا خلیفه اللّه باشد در رسانیدن فیض و کمالات از اسم «اللّه» به ما سواه. و آن مظهر جامع روح محمّدى بود صلوات اللّه علیه، که «أوّل ما خلق اللّه روحى» أو «نورى» عبارت از آن است‏".( جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، 1370ش، ص 275).

 

نور محمد(ص) اولین حقیقت ظاهر، موجود نخستین یا مبدأ ظهور عالم.

آفریننده جهان پیشتر از هر چیزى حقیقت پیامبر خاتم (ص) را آفریده است و هر چیزى را از او آفرید، از حیث ارتباطش با انسان، صورت کامل انسان است و از جهت ارتباطش با معارف حقه و علوم باطن، سرچشمه همه آن علوم و معارف است.تحقق انسان کامل به اسم اعظم است همان‏طور که دار هستى داراى اسم اعظم است اسم اعظم نیز مظهرى دارد که آن را انسان کامل گویند و مصداق آن حقیقت محمدى یا کلمه و نور محمدى است و با واژه‏هاى مختلفى تعبیر مى‏شود، نور محمدى اولین حقیقت ظاهر، موجود نخستین یا مبدأ ظهور عالم و سرانجام نخستین یقینى است که ذات حق قبل از هر یقینى با آن یقین یافته است حقیقت محمدى را ارتباطى است با عالم مبدأ ظهور عالم و بالاخره نخستین یقینى است که ذات حق قبل از هر یقینى با آن تعیّن یافته است حقیقت محمد را ارتباطى است با عالم و ارتباطى با انسان و رابطه ‏اى است با معرفت اهل عرفان از جهت ارتباطش با عالم مبدأ آفرینش جهان است که آفریننده جهان پیشتر از هر چیزى او را آفریده است و هر چیزى را از او آفرید، از حیث ارتباطش با انسان، صورت کامل انسان است و از جهت ارتباطش با معارف حقه و علوم باطن، سرچشمه همه آن علوم و معارف است. (ابن عربی، ترجمان الاشواق، 1378ش ، ص 21).
 

مبدأ ارواح انسانى روح پاک محمدى (ع) بود.

آفرینش بر مثال شجره ‏اى است و خواجه (ع) ثمره آن شجره، و شجره به حقیقت از تخم ثمره باشد. پس حق تعالى چون موجودات خواست آفرید اول نور روح محمدى را از پرتو نور احدیت پدید آورد.شیخ نجم الدین رازی از چهره‌های مطرح و بنام در تاریخ تصوّف و عرفان اسلامی در ایران و جهان اسلام است. وی در قرن هفتم هجری کتابی با عنوان مرصاد العباد تالیف نموده و در بیان نخستین آفریده خدا، که حقیقت محمّدیّه است می نویسد:‏
"بدانکه مبدأ مخلوقات و موجودات ارواح انسانى بود، و مبدأ ارواح انسانى روح پاک محمدى (ع) بود چنانکه فرمود «اول ما خلق اللّه تعالى روحى» و در روایتى دیگر «نورى». چون خواجه (ع) زبده و خلاصه موجودات و ثمره شجره کائنات بود که «لولاک‏ لما خلقت‏ الافلاک‏»، مبدأ موجودات هم او آمد، و جز چنین نباید که باشد زیرا که آفرینش بر مثال شجره ‏اى است و خواجه (ع) ثمره آن شجره، و شجره به حقیقت از تخم ثمره باشد. پس حق تعالى چون موجودات خواست آفرید اول نور روح محمدى را از پرتو نور احدیت پدید آورد، چنانکه خواجه (ع) خبر مى‏ دهد «انا من اللّه و المؤمنون منّى» و در بعضى روایات مى‏ آید که حق تعالى به نظر محبت بدان نور محبت محمدى نگریست حیا بر وى غالب شد و قطرات عرق ازو روان گشت ارواح انبیا (ع) را از قطرات نور محمدى بیافرید. پس از انوار ارواح انبیاء ارواح اولیاء بیافرید، و از انوار ارواح اولیا ارواح مؤمنان بیافرید، و از ارواح مؤمنان ارواح عاصیان بیافرید، و از ارواح عاصیان ارواح منافقان بیافرید و کافران، و از انوار ارواح انسانى ارواح ملکى بیافرید، و از ارواح ملکى ارواح جن بیافرید، و از ارواح جن ارواح شیاطین و ابالسه بیافرید بر تفاوت مراتب و احوال ایشان، و از دُرد ارواح ایشان ارواح حیوانات متفاوت بیافرید آنگه انواع ملکوتیات و نفوس و نباتیات و معادن و مرکبات و مفردات عناصر پدید آورد".(رازی، مرصاد العباد، 1322ق، ص20با اندکی تصرف).

 

حقیقت محمدیه به اتفاق جمیع محققین از عرفا حقیقة الحقائق است.

 اینکه شیخ [ابن عربی] فرموده است: اول موجودى که قبول فیض نمود از حق ‏تعالى، حقیقت محمدیه بود و اول ظاهر در دار وجود على بن ابى طالب، ثم سائر الانبیاء اشاره نموده ‏اند به سریان نور محمدى به سریان ولایت على بن ابى طالب در جمیع ذرارى وجود از ارواح و اجسام و چون انتهاى سیر آن حقیقت مقدسه، در قوس صعود مقام او ادنى مى ‏باشد، دایره ولایت آن حضرت اوسع از جمیع اشیاء حتى عقل اول است.بنابراین چون حقیقت محمدیه مظهر کامل حقیقت حق و مظهر اسم اللّه است که جامع جمیع اشیاء و منشأ تمامى تجلیات اسمایى است، در مقام تجلى ظاهرى سمت سیادت و وساطت در فیض را نسبت به همه موجودات دارد و سایر انبیاء و اولیاء از مظاهر و تجلیات آن حقیقت مقدسه هستند و انتهاى سیر آن حقیقت در مقام قوس صعودى، مقام احدیت و تعین اول است که مقام او ادنى باشد. حقیقت محمدیه به اتفاق جمیع محققین از عرفا حقیقة الحقائق است. این سیر براى آن حقیقت مقدسه بالاصاله و براى اولیاى محمدیین و اوصیاى معصومین او به نحو تبعیت و نیابت است. و تمامیت آن تجلى اقدس اعلى به نحوى که ریشه ‏هاى فساد بکلى برکنده و بساط ولایت کلیه استوار و حکومت مطلقه عقل برقرار گردد، به‏ طورى که اعوان جهل و جنود شیطانى مضمحل شوند از مشکات کلیه خاتم ولایت محمدیه مهدى موعود در آخر الزمان- سلام اللّه تعالى علیه- خواهد بود. و اینکه شیخ [ابن عربی] فرموده است: اول موجودى که قبول فیض نمود از حق ‏تعالى، حقیقت محمدیه بود و اول ظاهر در دار وجود على بن ابى طالب، ثم سائر الانبیاء اشاره نموده ‏اند به سریان نور محمدى به سریان ولایت على بن ابى طالب در جمیع ذرارى وجود از ارواح و اجسام و چون انتهاى سیر آن حقیقت مقدسه، در قوس صعود مقام او ادنى مى ‏باشد، دایره ولایت آن حضرت اوسع از جمیع اشیاء حتى عقل اول است. لذا اول تعین عارض بر حقیقت وجود، حقیقت محمدیه و مقام ختمیه است. و از همین ‏جا است که فرموده ‏اند: عقل اول حسنه‏ اى از حسنات حقیقت محمدیه مى‏ باشد.(آشتیانی، سید جلال الدین، هستی از نظر فلسفه و عرفان، 1376ش، صص 214-215).
 

بیشتر بخوانید: اخبار و روایات وارده در اینکه «اوّلُ ما خَلَقَ اللهُ» چیست؟.


روایات بسیارى از طریق خاصّه و عامّه وارد است مبنى بر اینکه اوّلین مخلوق خداوند نور مى‏ باشد. همان طور که وارد است که‏ أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّه‏ روح است، قلم است، عقل است.
علّامه مجلسىّ رضوان الله علیه روایت نموده است از حضرت ثامن الحجج علیه السّلام که در مجلس مأمون در ضمن بحث طویلشان با عِمران صابى درباره بَدو خلقت فرمودند: وَ النُّورُ فِى هَذَا الْمَوْضِعِ أَوَّلُ فِعْلِ اللهِ الَّذِى هُوَ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الارْضِ‏. «و نور در این موضع، اوّلین فعل خداوند است؛ آن خداوندى که وى نور آسمانها و زمین است.» و از «غَوالى اللَّئالى» روایت نموده است که پیغمبر صلّى الله علیه و آله فرموده‏ اند: أَوَّلُ‏ مَا خَلَقَ‏ اللَّهُ‏ نُورِى‏. «نخستین چیزى را که خدا آفرید، نور من بوده است.» و در حدیث دیگرى است که رسول اکرم صلّى الله علیه و آله فرمودند: أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلُ. «نخستین چیزى که خداوند خلق نموده است، عقل است.» و از «خصال» با سند خود روایت کرده است از سِماعه که گفت: من در محضر حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام بودم و در نزد وى جمعى از موالیانش حضور داشتند، و ذکر عقل و جهل به میان آمد.- تا مى‏ رسد به اینجا که مى‏ گوید: حضرت أبو عبد الله علیه السّلام گفتند: إنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ خَلَقَهُ مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ‏- إلخ. «به درستى که خداوند جلّ ثناؤه عقل را خلق کرد؛ و آن اوّلین مخلوقى مى‏ باشد که خداوند از یمین عرش خود، از طائفه روحانیّون از نور خودش خلقت نموده است.». و نظیر این عبارت و تعبیر در حدیث حضرت امام کاظم موسى بن جعفر علیهما السّلام مى ‏باشد که در ضمن حدیث طویلى به هشام بن حکم فرموده ‏اند: یَا هِشَامُ! إنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْعَقْلَ وَ هُوَ أَوَّلُ خَلْقٍ خَلَقَهُ اللَّهُ مِنَ الرُّوحَانِیِّینَ عَنْ یَمِینِ الْعَرْشِ مِنْ نُورِهِ‏. و از عَبادة بن صامت روایت نموده است که گفت: من از رسول خدا صلّى الله علیه و آله شنیدم که مى‏ گفت: إنَّ أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْقَلَمُ. فَقَالَ لَهُ: اکْتُبْ! فَجَرَى بِمَا هُوَ کَائِنٌ إلَى الأبَدِ. «اوّلین چیزى را که خداوند آفرید قلم بوده است. پس به او گفت: بنویس! بنابراین، قلم به تمام مقدّرات و آنچه تا أبد به وقوع مى‏ پیوندد به جریان افتاد.»
و از معاویة بن قرّة از پدرش روایت است که گفت: رسول خدا صلّى الله علیه و آله گفت: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ‏». قَالَ: لَوْحٌ مِنْ نُورٍ، وَ قَلَمٌ مِنْ نُورٍ، یَجْرِى بِمَا هُوَ کَائِنٌ إلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ. «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ‏، لوحى مى‏ باشد از نور، و قلمى از نور، جارى مى‏ گردد به آنچه به وجود مى‏ آید تا روز بازپسین.».(علامه تهرانی، سید محمد حسین، الله شناسی، 1426ق، صص: 54-56).

پی نوشت:
[1]. مولوی.
 

 منابع:
1 - جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ایران، تهران، نشر سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ دوم، 1370ش.
2 - ابن عربی، ترجمان الاشواق، ایران، تهران، انتشارات روزنه، چاپ دوم، 1378ش.
3 - نجم الدین رازی(دایه)، مرصاد العباد، ایران، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هشتم،   1379ش.
4 - آشتیانی، سید جلال الدین، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ایران، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ سوم، 1376ش.
5- مولوی، مثنوی، ایران، تهران، ناشر سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1373ش.
6 - علامه تهرانی، سید محمد حسین، الله شناسی، ایران، مشهد، انتشارات علامه طباطبائی، چاپ چهارم،1426ق.

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما