دین، داراى مراتب و مراحلى بوده است و هر یک از انبیاء (ع) به منزله بنیانگذار یکى از آن مراحل بوده اند.
پیشگیرى از اختلافات، در گرو حفظ وحدت ادیان و باور داشتن به نبود اختلاف بین پیامبران الهی است. این عقیده هر مسلمان و مؤمنى است که به تمام پیامبران و سفراء الهى احترام مى گذارد و آنها را نمایندگان خدا در روى زمین مى داند و معتقد است که انبیاء الهى هدف مشترکى داشتند.
تعداد کلمات: 1837/ تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه.
کارشناسی ارشد تصوف و عرفان اسلامی
دین، داراى مراتب و مراحلى بوده است.
دین واحد در تمامى اعصار و در سیر تاریخى بشر یک نواخت نبوده، بلکه به حسب مرور زمان و موازى زیادتر شدن استعداد بشر، از ناحیه خداى تعالى کاملتر مى شده، و این دین واحد که نامش اسلام است، قبل از یهودیت و نصرانیت با شرایعى و احکامى ساده تر و ساده تر بوده و دو کیش نامبرده، دو مرحله و دو مرتبه کاملتر نسبت به مراحل قبل است و هر یک از انبیا (ع) به منزله بنیانگذار یک مرحله از آن است.یهودیان گفتند: دین حق جز یکى نمى تواند باشد، پس قهرا یهودیان مى گفتند این دین واحد یهودیت است و قهرا ابراهیم هم یهودى بوده و نصارا نیز معتقدند به اینکه دین حق جز یکى نمى تواند باشد، پس قهرا این دین واحد نصرانیت و قهرا ابراهیم هم نصرانى بوده است، و در این میان یک نکته را نمى دانستند، نه اینکه نسبت به آن غفلت کرده باشند و آن نکته این است که این دین واحد در تمامى اعصار و در سیر تاریخى بشر یک نواخت نبوده، بلکه به حسب مرور زمان و موازى زیادتر شدن استعداد بشر، از ناحیه خداى تعالى کاملتر مى شده، و این دین واحد که نامش اسلام است، قبل از یهودیت و نصرانیت با شرایعى و احکامى ساده تر و ساده تر بوده و دو کیش نامبرده، دو مرحله و دو مرتبه کاملتر نسبت به مراحل قبل است و هر یک از انبیا (ع) به منزله بنیانگذار یک مرحله از آن است و هر یک از آنان در نهادن بنیان و در آنچه بر آن بنیان ساخته، موقعیت خاص به خود را دارد.(طباطبائی، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، 1378ش، ج3 ص 398).
جناب محی الدین ابن عربى (ره) و مسئله «وحدت ادیان».
ابن عربى بر اثر علائقى که به مسأله «حُبّ الله» داشت، مسأله وحدت ادیان را نیز که قبل از وى هم در میان صوفیّه عنوان بود، رونق بیشتر داد و کوشید تا پرده صورى وحى را فروکشد؛ و به کنه و غور آن بنگرد و وحدتى در محتواى درونى همه ادیان بجوید.ابن عربی بدون تردید در بین عرفاى اسلامى بزرگترین عارف و صوفى است. احدى هم سنگ و هم پایه او نیست. دانشمندان بعد از او همه ریزه خوار سفره بى دریغ او مى باشند و او را سرآمد عرفاى اسلامى مى دانند. محققان از صوفیه، محیى الدین را به پیشوائى قبول دارند.(آشتیانی، سید جلال الدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، 1370ش، ص 44). این نکته گفتنى است که ابن عربى بر اثر علائقى که به مسأله «حُبّ الله» داشت، مسأله وحدت ادیان را نیز که قبل از وى هم در میان صوفیّه عنوان بود، رونق بیشتر داد و کوشید تا پرده صورى وحى را فروکشد؛ و به کنه و غور آن بنگرد و وحدتى در محتواى درونى همه ادیان بجوید.(علامه تهرانی، سید محمد حسین، الله شناسی، 1426ق، ج 2 ص 252).
ابن عربی بر این باور است که فرقى بین هیچیک از ادیان وجود ندارد.
نیکلسون در تحقیق و تصحیحی که بر کتاب ترجمان الاشواق ابن عربی نوشته است می نویسد: " ابن عربى خود را بجمیع معتقدات مقید دانسته و مى گوید: مخلوقات درباره خداوند به عقاید مختلف معتقد گشتند ولى من به همه آن باورها اعتقاد دارم یعنى وى بر این باور است که فرقى بین هیچیک از ادیان وجود ندارد و اضافه مى نماید که خداوند برتر و بزرگتر از آن است که ایمان را در عقیده و مکتب محدود سازد زیرا خود گوید: فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ[2]، پس به عقیده وى همه در راه صواب گام برمى دارند و کسى گناهکار نیست و در ظلّ حمایت حق با موفقیت و خوشبختى مى زید و کسى را بر کسى دیگر برترى نیست. در قصیده یازدهم کتاب ترجمان الاشواق به این معنى اشاره مى کند و مى گوید: هرآینه قلبم پذیراى هر صورتى است، قلبم چراگاه آهوان و دیر راهبان است. و آن خانه بتها و کعبه مطاف و الواح تورات و کتاب قرآن است. من از مذهب عشق پیروى مى کنم، سپاهیان عشق به هر سو رو کنند. چه عشق، ایمان و عقیده من است. از میان عشاق کسانى چون بشر هند و خواهرش و قیس و لیلى، آنگاه مى و غیلان براى ما نمونه و الگویند."( ابن عربی، نیکلسون، ترجمان الاشواق، 1378ش، صص 19-20).
بیشتر بخوانید: مولانا و ادیان و پیروان ادیان.
جناب مولانا (ره) همه ادیان را به یک چشم مى نگرد و مى گوید: حقیقت در روشهاست نه در حقیقت راه!.
مولانا (ره) نه تنها دینداران و سرشناسان، بلکه همه انسانها حتى به افرادى که اجتماع به بدى شهره مى داند، یکسان مى نگرد و مى گوید:" بد نماند چونک نیکوجو شود".جناب مولانا (ره) همه ادیان را به یک چشم مى نگرد و مى گوید: حقیقت در روشهاست نه در حقیقت راه و معتقد است که:
هر نبى و هر ولى را مسلکى است لیک با حق مى برد جمله یکى است
بنابراین او نه تنها دینداران و سرشناسان، بلکه همه انسانها حتى به افرادى که اجتماع به بدى شهره مى داند، یکسان مى نگرد و مى گوید:" بد نماند چونک نیکوجو شود". و مى افزاید:
عاشقى کآلوده شد در خیر و شر خیر و شر منگر تو در همت نگر
باز اگر باشد سپید و بى نظیر چونک صیدش موش باشد شد حقیر
او ثابت مى کند که ضعف انسانها را درمى یابد و در اعمال آنان فقط به نیت و همت آنان توجه دارد. حتى در انسانهاى بد نیز دنبال نیکیها مى گردد و از این رهگذر توفیق اصلاح انسانها را مى یابد و بدکاران نیز در قبال او به انسانى نیک بدل مى شوند.(گولپینارلی، سبحانی، مولانا جلال الدین، 1363ش، صص 308-309).
عمده اختلافات مذاهب و جنگ هفتاد و دو ملت بر سر این است که ایمان و عمل صالح کدام است؟.
عمل صالح هم در نظر مولوى تحصیل معرفت و کمال روحانى و تسلیم شدن پیش استاد راهبر و بکار بردن دستور پیر ارشاد و تحصیل معارف باطنى است از راه کشف و شهود نه طریق تقلید و اقتباس؛ و غایت کمالش فناى در انسان کامل است.بعثت انبیا و ظهور ائمه و اولیا همه براى این منظور است که مردم را به ایمان به خدا و رسول، و رفتار و گفتار و پندار نیک که هر سه مشمول «عمل صالح» مى شود دعوت و هدایت کنند و ناقصان را کامل نمایند.
تا اینجا همه فرق و ادیان و مذاهب همداستانند و همه یک سخن مى گویند؛ عمده گفت وگوها و اختلافات مذاهب و جنگ هفتاد و دو ملت بر سر این است که «ایمان چیست» و «عمل صالح کدام است»؛ و راه وصول به این مقصود چیست، چگونه مى توان توسن نافرهیخته نفوس بشرى را رام ساخت، و این حیوان خودسر کج اندیش را براه راست واداشت، چنانکه مصالح شخصى و اجتماعى او محفوظ بماند و سعادت دنیا و آخرت او تأمین شود؟
مولوى بعد از اعتقاد بوجود خالق یکتا و نبوت حضرت ختمى مرتبت (ص)، اطاعت خدا و رسول را در معرفت و اتصال حقیقى به جانشینان معنوى پیغمبر (ص) مى داند که از ایشان به ائمه و ابدال و اولیاء و مردان خدا و مشایخ و پیران ارشاد و هادیان طریق تعبیر مى کنند؛ بلکه این معنى را عین ایمان به خدا و رسول مى داند؛ و کسى را کافر مى شمارد که داراى ولایت نباشد؛ یعنى جان او بجان مردان خدا پیوسته نباشد؛ و عمل صالح هم در نظر مولوى تحصیل معرفت و کمال روحانى و تسلیم شدن پیش استاد راهبر و بکار بردن دستور پیر ارشاد و تحصیل معارف باطنى است از راه کشف و شهود نه طریق تقلید و اقتباس؛ و غایت کمالش فناى در انسان کامل است.(همایی، جلال الدین، مولوی نامه؛ مولوی چه می گوید؟، 1385ش، صص 769-770 با تلخیص).
اختلاف در ادیان و شرایع بحسب اختلاف در استعدادات امّت است.
انبیا و اولیاى الهى همه در اصل مقصد و دعوت یکى بودند هرچند که در درجات و مقامات معنوى، و ظاهر مسلک و طریق دعوت اختلاف داشتند؛ یعنى هرکدام مطابق مسلک و طریقه یى خاص بشر را به ایمان و عمل صالح هدایت مى کردند. مسعود بن عبد الله شیرازى( بابا رکنا) در این مورد می نویسد:
"اصل طرق انبیاء یکى است: اگر چه ادیان و شرایع ایشان مختلف است که: اختلاف در ادیان و شرایع بحسب اختلاف در استعدادات امّت است و قابلیّت هر یک .. و اختلاف در استعدادات و کثرت قوابل به هیچوجه قادح نیست در وحدت اصل طریق مستقیم؛ چنانکه ثقب و شوابک قادح نباشد در وحدت نور آفتاب، و کثرت و اختلاف در معجزات، قادح نیست در وحدت حقیقت معجزه".(شیرازی(بابا رکنا)، مسعود بن عبدالله، نصوص الخصوص فی ترجمة الفصوص، 1359ش، ج 1 ص 27).
نکته اى که مولانا (ره) بر آن سخت تکیه مى کند یگانگى انبیا و اولیا و وحدت آنها با حق تعالى است.
بیان مولانا در انتقاد روش متعصّبان و باطل اندیشان بسیار روشن و منصفانه و بطورى قاطع است که هر هوشمند صاحب نظر و حقیقت پژوهى را متوجّه مى سازد که تعصّب بر سر دین و مذهب و عقیده کارى است بر خلاف اصول انسانیّت!.در روزگار مولانا هنوز جنگهاى صلیبى بپایان نرسیده بود و مسلمانان و عیسویان بنام دین شمشیر کشیده، خون هم را مى ریختند، فرق اسلامى با یکدیگر جدال داشتند و خصومت مى ورزیدند، شیعیان از یک سو و فرق مختلف سنّت از حنفى و شافعى و حنبلى و مالکى بخون برادران خود تشنه بودند، حنفیان و شافعیان در شهرهاى مهمّ از قبیل اصفهان و نیشابور و بغداد هر چندى فتنه اى بر مى انگیختند و کار به خراب کردن مدارس و سوختن کتب نیز مى کشید، این طوائف دینى با پیروان تصوّف و فلاسفه نیز غالباً بنظر موافق نمى نگریستند و آنها را آزار مى کردند، در چنین محیطى مولانا که خود هم از مخالفت فقها و ظاهر پرستان مصون نمانده بود، در سخنان و مجالس خود به انتقاد متعصّبان برخاست و این روش دور از انسانیّت و خلاف عقل را که زاده جهل و بیگانگى از اسرار دعوت انبیا و اولیاست بصراحت انتقاد کرد و یگانگى و وحدت انبیا و ادیان را در ضمن مثالها و همراه با ادلّه روشن بیان نمود. (فروزانفر، بدیع الزمان، شرح مثنوی شریف، 1367ش، ج 1صص 153-154 با تلخیص و اندکی تصرف).
پی نوشتها:
[1]. آل عمران: 84.
[2]. البقره: 115.
منابع:
1 - جعفری، یعقوب، تفسیر کوثر، ایران، قم، انتشارات هجرت، چاپ اول، 1376ش.
2 - طباطبائی، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،چاپ یازدهم، 1378ش.
3 - آشتیانی، سید جلال الدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم،1370ش.
4 - علامه تهرانی، سید محمد حسین، الله شناسی، ایران، مشهد، انتشارات علامه طباطبائی، چاپ چهارم،1426ق.
5 - ابن عربی، نیکلسون، ترجمان الاشواق، ایران، تهران، انتشارات روزنه، چاپ دوم، 1378ش.
6 - گولپینارلی، سبحانی، مولانا جلال الدین، ایران، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ سوم، 1363ش.
7 - همایی، جلال الدین، مولوی نامه؛ مولوی چه می گوید؟، ایران، تهران، انتشارات هما، چاپ دهم،1385ش.
8 - شیرازی(بابا رکنا)، مسعود بن عبدالله، نصوص الخصوص فی ترجمة الفصوص، ایران، تهران، مؤسسه مطالعاتی دانشگاه مک گیل، چاپ اوّل، 1359ش.
9- فروزانفر، بدیع الزمان، شرح مثنوی شریف، ایران، تهران، انتشارات زوار، چاپ اول، 1367ش.