ریاضت

یکی از مراحل سیر و سلوک الی الله مقام «ریاضت» یعنی تمرین است. حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «وانما هی نفسی أروضها بالتقوی» (نهج البلاغه، نامه 45، بنده 10) من نفس خود را با تقوا ریاضت می دهم. همچنین آن حضرت می فرماید: «لأروضن نفسی ریاضة تهش معها إلی القرص إذا قدرت علیه¬مطعوما و تقنع بالملح مأدما و لأدعن مقلتی کعین ماء نضب معینها مستفرغة دموعها»، (نهج البلاغه، نامه 25، بند26)؛ چنان نفس خود را ریاضت و تمرین می دهم که به قرصی نان، هرگاه به
شنبه، 17 مرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ریاضت
ریاضت
ریاضت






یکی از مراحل سیر و سلوک الی الله مقام «ریاضت» یعنی تمرین است. حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «وانما هی نفسی أروضها بالتقوی» (نهج البلاغه، نامه 45، بنده 10) من نفس خود را با تقوا ریاضت می دهم. همچنین آن حضرت می فرماید: «لأروضن نفسی ریاضة تهش معها إلی القرص إذا قدرت علیه¬مطعوما و تقنع بالملح مأدما و لأدعن مقلتی کعین ماء نضب معینها مستفرغة دموعها»، (نهج البلاغه، نامه 25، بند26)؛ چنان نفس خود را ریاضت و تمرین می دهم که به قرصی نان، هرگاه به آن دست یابم، کاملا متمایل شود و به نمک، به جای نان خورش قناعت کند و چنان از چشمهایم اشک بریزم که همچون چشمه ای خشکیده، دیگر اشکم جاری نگردد. کسی که با تمرین بخواهد حیوان سرکشی را رام کند می گویند آن را ریاضت می دهد و «رائض» کسی است که با تمرین حیوان سرکش را رام می کند.
ریاضت برای سالکان الهی این است که نفس سرکش خود را رام کنند تا به طرف «بهیمیت»، «سبعیت» و یا «شیطنت» حرکت نکند و فقط راه چهارم را که راه «فرشته منشی» است طی کند و مطیع عقل عملی باشد.
به هر تقدیر، ریاضت یعنی تمرین دادن. انسان وقتی نفس اماره را تمرین بدهد، آن را از اماره ی بالسوأ بودن می رهاند و از تمرد و سرکشی بیرون می آورد و مطیع عقل عملی می کند و در این اطاعت هم آن را ثابت قدم و راسخ می گرداند که در نتیجه، اطاعت از عقل عملی برای آن ملکه می شود.

پیروزی در دوجبهه

امیرالمؤمنین (علیه السلام) که در نبرد درونی و بیرونی، پیروز شده درباره ی نفس اماره می فرماید: «وانما هی نفسی أروضها بالتقوی»؛ من نفس خودم را ب تقوا ریاضت می دهم.
ما موظفیم که نفس را تمرین بدهیم. نفس اگر از ما کار حرامی را بخواهد، مانند این که اسب زیر پای انسان بخواهد به بیراهه برود که باید لجامش را گرفت و آن را به راه آورد. اگر ما به خواسته های نفس پاسخ ندهیم، کم کم عادت می کند تا در سختیها صبر کند. این کار مبارزه با نفس است. از نظر جنگ با زرق و برق بیرون نیز آن حضرت می فرماید: «یا دنیا ... أعزبی عنی»:(نهج البلاغه، نامه 45، بند26) ای دیا از من دور و غایب شو و خودت را به من نشان مده که خریدار تو نیستم. آن حضرت (علیه السلام) این سخن را در بحبوحه ی قدرت و حکومت می فرمود، نه در دوران انزوا.
ممکن است کسی منزوی باشد و زاهدانه به سر ببرد و به دنیا چنین خطاب کند؛ اما کسی که منزوی نیست، بلکه شهرت جهانی دارد، اگر زاهدانه به سر ببر کار هنرمندانه ای کرده است. خود آن حضرت در نامه ای به عثمان بن حنیف انصاری که کارگزار آن حضرت در بصره بود می فرماید: اگر بخواهم، می توانم بهترین غذاها را فراهم کنم؛ ولی این کار را نمی کنم. شاید در دورترین مناطق این کشور، گرسنه ای به سر ببرد: «ولو شئت لا هتدیت الطریق إلی مصفی هذاالعسل ولباب هذا القمح و نسائج هذا القز و لکن هیهات أن یغلبنی هوای و یقودنی جشعی إلی تخیر الأطعمة و لعل بالحجاز أو الیمامة من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشبع أو أبیت مبطانا و حولی بطون غرثی و أککباد حری»(نهج البلاغه ، نامه 45، بند21) . آن حضرت در همین نامه می فرماید: شما مثل من نمی توانید زندگی کنید، ولی از حلال خدا نگذرید و وارد مرز حرام نشوید: «ألا و إنککم لا تقدرون علی ذلک و لکن أعینونی بورع و إجتهاد و عفة و سداد»(نهج البلاغه، نامه 45، بند5»
امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی بهره وری از حلال نیز می فرماید:«أسهروا عیونکم و أضمروا بطونکم... و خذوا من أجسادکم فجودا بها علی أنفسکم و لا تبخلوا بها عنها»: چشمهای خود را به کم خوابی و بی خوابی عادت دهید تا بتواند در آخر شب بیدار باشید، شکمهای خود را هم لاغر کنید. عقل، نقل و علم، پرخوری را بد می داند؛ زیرا مقدار زیادی از غذاهایی که می خوریم مورد نیاز بدن نیست و بدن وادار می شود برای تبدیل آن تلاش و کوشش و بعد آن را دفع کند در نتیجه روح که باید به فرزانگی نایل شود، سرگرم زباله روبی می گردد. مانند این که مهندسی که می تواند نقشه ای جامع برای شهری تهیه و اجرا کند به زباله روبی وادار کنیم. روح می تواند معمار و مهندس بسیار خوبی باشد، ولی ما بر اثر پرخوری او را به زباله روبی وادار می کنیم و این جفای به روح است.
کسی که در جبهه جنگ، کامیاب است که اهل ایثار و نثار باشد. از این رو آن حضرت فرمودند: شما در جنگ با هوس و لهو و لعب درون و بیرون باید سخاوتمندانه از جسمتان بکاهید و به سود جانتان حرکت کنید.
دنیا از راه نفس اماره انسان را فریب می دهد، که باید آن را در صحنه ی جهاد اکبر سرکوب کرد و اگر منزه شویم، تعلقات ما کم می شود. آنگاه وار قلعه امنی می شویم که هیچ کس به ما دسترسی ندارد، و از گناه به آسانی می گذریم.

نقش تمرین در مسایل اخلاقی

تمرینهای عادی، تنها از یک نظر کار سخت را آسان می کند و آن، عادت کردن است؛ اما تمرینهای معنوی، از دو جهت کار سخت را آسان می کند: یکی اعتیاد و دیگری درون بینی.
توضیح این که: اگر ناتوانی بخواهد بار سنگینی بردارد برای او دشوار است، ولی اگر سالهای متمادی زورآزمایی و تمرین کند، عادت کرده، قوی می شود و آن بار سنگین را به آسانی بر می دارد. اگر چه بر، همان بار سنگین قبلی است، ولی چون تمرین کرده حمل همان بار سنگین برای او آسان شده است.
اما در امور معنوی اگر کسی کاری واجب را مرر انجام دهد، بعدها برای او عادی می شود و سخت نیست، یا اگر حرامی را مکرر ترک کرده، ترک این حرام برای او عادی می شود و عامل دیگر برای آسان شدن انجام واجبات و ترک محرمت، عارف شدن است. کسی که طی سالهی متمادی، اهل فضیلت باشد؛ یعنی کارهای واجب را انجام دهد و از کارهای حرام بپرهیزد، درون کار واجب را که شیرین و شکوفاست و درون کار حرام را که بدبو و متعفن است می بیند و به این ترتیب، این معرفت بر آن عادت افزوده می شود. اگر کسی بخواهد کاری لذیذ و گوارا انجام دهد، چون به گوارا بودنش علم دارد که آن را به آسانی انجام می دهد؛ مثلا، خوردن غذا زحمت دارد، ولی لذت این غذا آن زحمت را جبران می کند.
تمرین بر انجام واجبات و ترک محرمات، انسان ر درون بین می کند و درون کارهای واجب، که شهد و روح و ریحان است، برای انسان متعبد، آشکار می شود و از این رو کارهای واجب را به آسانی انجام می دهد؛ چنانکه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هنگام نماز به بلال می فرمودک «ارحنا یا بلال»(بحار، ج79، ص 193) اذان بگو تا خستگی ما بر طرف شود. پرهیز از محر مات نیز همین گونه است؛ کسی که سالیان متمادی تمرین و در نتیجه عادت کند که کار حرام نکند، معرفت الهی نصیبش می شود و درون بین خواهد شد؛ یعنی درون گناه را که بد و متعفن است می بیند. آنگاه از این کار متعفن، به سرعت و آسانی می گذرد.
به همین جهت، خدای سبحان می فرماید: «اما من أعطی و اتقی، و صدق بالحسنی، فسنیسره للیسر» (سوره ی لیل، آیات 5 – 7) کسی که حقوق الهی را رعایت و به واجبها عمل کند و به آنچه که مربوط به اصول و فروع است تصدیق داشته، ایمان بیاورد و عمل کند؛ یعنی این تمرین را داشته باشد، ما او را برای انجام کارها و عاقبت خیر «آسان» می کنیم و در نتیجه، او به آسانی به طرف خیر می رود.
سر این که عده ای انفاق در راه خدا را «غرامت» می دانند و عده ای آن را «غنیمت» می شمارند نیز همین تمرین و درون بینی است. قرآن کریم این دو دید را نقل کرده، می فرماید: «و من الاعراب من یتخذ ما ینفق مغرما» (سوره توبه، آیه 98)؛ عده ای انفاق در راه خدا را غرامت می دانند؛ مثلا می گویند: این چه مالیاتی است که اسلام از ما می خواهد؟ در حالی که انفاق مالی برای رفع نیاز نیازمندان نظام، عبادت است؛ اما مؤمنان این انفاق و تعاون را غنیمت می دانند؛ چون مال، ماده ی شهوات و تعلق به آن، غبر دل و انفاق در راه خدا غبارروبی است.
مؤمن می داند درون انفاق،روح ریحان بهشت است و خداوند در دنیا هم چند برابر به او عطا می کند(ویربی الصدقات)(سوره بقره،276).از طرف دیگر،مؤمن چوت تمرین کرده و عارف و درون بین شده،به آسانی انفاق می کند؛اگر کسی که معتقد نیست یا تمرین نکرده،انفاق را غرامت می داند.
در مسائل عبادی نیز چنین است؛فرد غیر مؤمن مسائل عبادی را تکلیف یعنی کلفت و رنج می داند؛در حالی که مؤمن،آن رزا تشریف و شرافت می داند.
امام صادق(سلام الله علیها)می فرماید:«شرف المرئ صلاته باللیل و عزه کف الءدی عن الناس»(بحار،ج72،ص52)شرافت هر کسی به نماز شب و عزتش در این ایست که کسی را نیازرد.جوان متشرع،به آسانی چشم وگوش خود را از حرام می بندد؛آهنگ حرام رانمی شنود و منظره ی حرام را نمی بیند.
امیر المؤمنین(علیه السلام)در پایان قصه ی عقیل می فرماید:رشوه خوردن،مانند آن است که کسی قی یا لعاب دهان ما را بخورد(نهج البلاغه،خطبه ی 224،بند8)،و این همان درون بینی است و هیچ گونه اغراق و مبالغه در این کلام نیست.هیچ عاقلی حاضر نیست آب دهان ما را بخوردو واقعیت حرام نیز همین است.
اگر شرافت را در قناعت بدانیم،راحتیم.امام امیر المؤمنین (علیه السلام) قناعت را به عنوان ملک و سلطنت،و از مصادیق حیات طیب می شمارد که در آیه ی شریفه ِ(من عمل الصالحا من ذکر أوأنثی و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة) (سوره ینحل،آیه ی 97) آمد است:«کفی بالقناعة ملکا و بحسن الخلق نعیما وسئل (علیه السلام) عن قوله تعالی (فلنحیینه حیاة طیبة) فقال: هی القناعة»(نهج البلاغه، حکمت 229)
ما اگر این هنر را داشته باشیم که هر لباسی بر تن دیگران بود،هر فرشی در خانه ی دیگران وهر چیزی را که دردست دیگران دیدیم نخواهیم،راحتسم.باید معیار ارزشها را هم خوب تشخیص بدهیم.حکما گفته اند: «اختر من الثیاب ما یخدمک لا ما تخدمه». کسی که لباس نو و فاخر بر تن کرده است و همه فکرش متوجه حفظ زیبایی آن است، او خدمتگزار آن لباس است نه لباس،خدمتگزار او. سایر لوازم زندگی نیز همین طور است.بعضی خدمتگزار لباس و فرش خود هستند ولی نمی دانندد که لباس و فرش و مانند آن، لذت وهمی انسان را تأمین می کند و در پی لذات وهمی رفتن به دنبال سراب است؛ اما او کار خارجی و عینی درباره ی آن کالاها دارد و تمام وقت خود را صرف می کند که باغ وراغ را تزیین کند.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط