احمدشاه مسعود (5) در جنگ با طالبان
تهیه کننده : محمود کریمی
منبع : راسخون
منبع : راسخون
رهبري در مقاومت ملي عليه حاکميت طالبان
در قسمت زیر نگاهی به چگونگی این ملاقات می اندازیم و سپس به ادامه مطلب می پردازیم.
چگونگي ملاقات احمد شاه مسعود با سران طالبان در ميدان شهر
به ياد دارم که به ملانقيب الله دستور داده شد تا با ايشان همکاري نمايد، بعداً جنگ با گذشت هر روز به استقامت مرکز نزديک شده مي رفت. در غزني هم به طرفداري طالبان بمباران هوايي عليه مخالفين شان به انجام رسيد. سپس خط اول جنگ به نزديک ميدان شهر رسيد. در ميدان شهر رفت و آمد صورت مي گرفت و براي زخمي هاي شان ادويه ارسال مي گرديد. آمرصاحب اميدوار بود که گليم جنگ برداشته مي شود و راه ها باز مي گردند.
يکي از روزها يک مولوي با شمس الرحمن خان که از دوستان نزديک آمرصاحب بود و قبلاً درجمعيت کار مي کرد، نزد آمرصاحب آمده و پيشنهاد صحبت مستقيم با رهبران طالبان را براي استقرار صلح و ثبات در کشور مطرح کردند. آمرصاحب اين پيشنهاد را باجبين گشاده پذيرفت، و آمادگي اش را براي ملاقات با آنان ابراز داشت.
روز بعدش من مأموریت گرفتم با شمس الرحمن خان به طرف محل ملاقات به ميدان شهر رفته وضعيت را بررسي نموده گزارش بدهم.
يکجا باشمس الرحمن خان به سوي محل ملاقات رفتيم، در خط اول دولت که مربوط قومندان شيرعلم بود رسيديم. وي را از ملاقات آمرصاحب با طالبان آگاه ساختم. برايم گفت: چه اعتماد وجود دارد که آمرصاحب به نزد آنها مي رود؟ من هم ترديد داشتم، وقت ملاقات بعد از ظهر تعيين شده بود، طالبان محل ملاقات را درعمق جبههي خويش در يک گوشه که درسمت راست از استقامت کابل موقعيت داشت انتخاب کرده بودند، در هرپنجاه متري از خط اول دولت تا محل ملاقات دونفرطالب مسلح با راکت و ماشيندار پي کا امنيت(سنگر) گرفته بودند.
من در انتظار رسيدن آمرصاحب به خطوط اول دولت بودم. حوالي ساعت سه بعد از ظهر پيام رسيدنش را به دست آوردم. به سوي ايشان سوار بريک جيپ با شمسالرحمن خان حرکت نموديم. درمسير راه شمس الرحمن خان به طرفداري طالبان صحبت کرده مي گفت: مردمان مسلمان هستند و اظهار خرسندي مي کرد. ولي من از اين ملاقات درتشويش بودم، که مبادا مشکلي پيش آيد. من نظر شمس الرحمن را رد کرده گفتم: همه جنايت ها به نام اسلام صورت مي گيرد، من مطمئن نيستم، بايد هوشيار باشيم. ولي از شمس الرحمن جواب منفي شنيدم، گفت: تو طرفدار اتحاد مسلمانان نيستي. برايش گفتم: به تعهد نصاري اگر تعهد بسپارند، مي توان اعتماد کرد، اما به تعهد مسلمان نماها نمي توان اعتماد کرد.
به آمرصاحب نزديک شديم، بعد از سلام گفت: وضعيت چطوراست و جاي ملاقات درکجاست؟ برايش تشريح کرده گفتم: جاي ملاقات مناسب نيست، طالبان افراد زيادي را جابجا کرده اند، من نظر نمي دهم که ملاقات در آنجا صورت بگيرد.
اما شمس الرحمن خان گفت: نخير هيچ مسئلهاي نيست، آنها به شما بسيار ارج قايل اند، احترام دارند، مسلمان اند، مجاهد هستند و ... .
آمرصاحب که با چند تن محافظ و داکتر عبدالله نشسته بود، برايم گفت: کارت دارم، تنها قدم بزنيم. چند قدم دور تر رفتيم و دور از چشم ديگران برايم گفت: تفنگچه (اسلحه کمری) داري؟ گفتم: بلي. گفت: برايم بده( آن را به من بده). برايش دادم و گفتم: هشت مرمي(فشنگ) دارد و پر است. گفت: يک شاجور ديگر نداريد؟ گفتم: نه.
بعداً برگشتيم و تأکيد کردم که آنجا به ملاقات نرويد، اگر مي رويد، 200 تن از افراد قومندان بصير سالنگي را با وسايط زرهي و مخابروي مي خواهيم. افزودم: هيچ اعتبار نيست، از فرط بي طاقتي گستاخانه گفتم: از تاريخ بايد پند بگيريم، به نام صلح و مذاکره شخصيت هاي بسياري کشته شده اند.
گفت: هيچ کس نيايد. من مي روم. جواب بسيار سرد و منفي! ديگر چارهاي نداشتيم. با دوسه موتر(ماشین) حرکت نموديم. شخص خودم هيچ اميد نداشتم که جان به سلامت ببريم، با خود مي گفتم: آخرين چانس(شانس) زندگي براي آمرصاحب خواهد بود، و آنقدر (دچار)سردرد شدم که فکر مي کردم سرم انفجار مي کند.
آمرصاحب با رهبران طالبان به سرکردگي ملا رباني، که بجز ملاعمر همه حاضر بودند، به مذاکره پرداختند. تا نزديک عصر من در يک موتر(ماشین) و داکتر عبدالله در موتر ديگر انتظار آمرصاحب را داشتيم، که از مجلس مذاکره که بالاي بامي انجام مي گرفت خداحافظي نمودند. فکر مي کردم در وقت برگشت کار همه تمام مي شود. خداوند از اين توطئه ايشان را نجات داد. به اينصورت داخل منطقه دولت شديم.
ايشان گفتند: به موافقه رسيديم که يک هيئت از طالبان به نزد رييس جمهور بيايد تا مشکلات از طريق گفتگو و خلع سلاح گروپ(گروه) هاي جنگ افروز حل شود. هيئت طالبان که متشکل از ملارباني و عبدالواحد باغران بود آمدند و مذاکراتي صورت گرفت.
راپورهاي خصوصي راديو کشف و اطلاعات موثق که بعداً به دست رسيد، و قراري که خود آمر صاحب هم هميشه مي گفتند، پلان(برنامه) آي.اس.آي همين بود که مسعود بايد دستگير شود، و با دستگيري وي ديگر مشکلي برسر راه طالبان در افغانستان وجود نخواهد داشت. اين نظر قبل از مجلس و بعد از آن به جديت مطرح شده بود، اما ملارباني پيشنهاد آي.اس.آي را رد کرده بود. جوابش اين بود که مشکلي با مسعود وجودندارد، ما نظر مشترک داريم. البته که بعدها خيلي ها افسوس مي خوردند کهاي کاش وي را به اسارت مي گرفتيم.
طالبان چهار آسياب را گرفتند، حتي سلاح هاي قطعات دولتي را ضبط کردند. ماه رمضان بود، آمرصاحب هميشه براي قومندانان ياد آور مي شد که غذاي افطار براي شان تهيه کنيد با ايشان برخورد خوب نماييد، از جنگ و زدوخورد جداً خود داري کنيد و مانند مهمان از ايشان استقبال نماييد.
وي فکر نمي کرد که طالبان عمال پاکستان و مزدوران آي.اس.آي باشند. چند روزي نگذشته بودکه وضعيت تغيير کرد. آنان به طور خصوصي با مزاري درتماس شده به موافقه رسيدند که حملات خويش را بالاي(به) مرکز آغاز کنند. از راه چهلستون يک قطار بزرگ ايشان با افراد مزاري در حرکت شد. به مجرد رسيدن اين راپور آمرصاحب دستورداد تا آتش زميني و هوايي اجرا گردد، که بر اثر آن تلفات زيادي را متحمل شدند و هفتاد تن شان اسير گرديد. البته بعد از اين حوادث بود که تصفيه کامل چارآسياب و غرب کابل صورت گرفت و طالبان تلفات شديدي را متحمل گرديدند. (به نقل از كتاب "احمد شاه مسعود شهيد راه صلح و آزادي"، صفحات 975-978، به كوشش: مجيب الرحمن رحيمي، از انتشارا بنياد شهيد مسعود، چاپ سال 1382.)
ادامه ماجرا
طالبان که يک گروه جاهل و وابسته به بيگانه بودند و نه براي صلح بلکه براي ايجاد حاکميت جهل و بيداد و نابودي استقلال و هويت ملي افغانستان ماموريت داشتند راه جنگ را برگزيدند.
احمدشاه مسعود که در سه سال گذشته براي دفاع از استقلال و حاکميت ملي کشورش در برابر حملات و جنگ هاي خونين حکمتيار عليه کابل و دولت مجاهدين و در مقابل دسیسه ها و توطئه هاي گوناگون ايستاده بود، اين بار در برابر نيروي جهل و وحشت طالبي نيز ايستاد. مسعود هجده ماه و دوازده روز (از 21 اسفند 1373 تا 5 مهر ماه 1375) نيروي طالبان را درپشت دروازه هاي پايتخت نگهداشت و در اين مدت سخت ترين و خونين ترين حملات آنها را در تصرف کابل دفع کرد. او چند بار براي جلوگيري از سقوط هرات و ولايات غربي کشور صدها تن نيروي خود را از مرکز به شيندند و هرات اعزام داشت و تا مهر ماه 1374 مانع سقوط آن مناطق به دست طالبان شد.
از لحاظ نظامي مشي دفاعي مسعود در برابر طالبان عبارت بود از:
1. حفظ نيروهاي خودي در رأس برنامهي نظامي او قرار داشت. وي هيچ گاهي نخواست نیروهای خود را در نبردي که نتيجهي آن روشن نباشد، به جنگ بگمارد. روي همين انديشه از کابل موفقانه عقب نشيني کرد و سه بار در شمالی نيز با عقب نشيني تاکتيکي و حملات ناگهاني ضربات سختي بر طالبان وارد آورد و همه را به حيرت واداشت.
2. احمد شاه مسعود، سعي تمام به خرج داد، تا منطقه جنگ را توسعه بخشد و نگذارد نیرو هاي طالبان در يک نقطه متمرکز گردند که در آن صورت شکستن خطوط دفاعي مجاهدين يک امر حتمي مي شد. از اين رو با گشودن جبه های جديدي در گوشه و کنار افغانستان، در دره صوف (استاد عطا محمد خان)، غور( داکترابراهيم) ، باميان (استاد خليلي)، مشرقي (حاجي عبدالقدير، حضرت علي و عبدالله جان واحدي و دايي گل)، سنکچارک (محمد رحيم)، سرپل (ژنرال دوستم)، نيمروز (عبدالکريم براهويي) و بادغيس (اسماعيل خان) آتش جنگ را گسترش مي بخشيد که اين کار هم نيروهاي جنگي طالبان را پراکنده مي کرد و هم از نظر لجستيکي مصارف آنها را بالا مي برد.
3. احمد شاه مسعود فکر مي کرد که امکانات مالي و سياسي پاکستان در تجهيز طالبان بي پايان نيست و روزي اين امکانات تمام مي شود و سياستمداران پاکستان حوصلهي جنگ را از دست خواهند داد. بنابرين او به دوام جنگ مي انديشيد وهرگز در فکر آن نبود که با قبول خطر، يک ضربت قاطع و تمام کننده طالبان وارد نمايد؛ چون اين مسئله را غير عملي مي شمرد. تجربه نشان داده بود که فرماندهان ديگر همچون اسماعيل خان، ژنرال دوستم، حاجي عبدالقدير که با اين فکر با طالبان روبرو شدند، تمام نيرو و امکانات جنگي خود را از دست دادند. بر اساس همين طرز فکر وقتي در سال 1378 بعد از دو ماه درگيري شديد، احمد شاه مسعود، شهر تالقان را تخليه نمود. تحليل گران نظامي بار ديگر گفتند که مسعود نيروهاي خود را از خطر نابودي نجات بخشيد.
در بعد سياسي، مسعود کار خود را بر چند اصل استوار کرد:
1. اختلافات قبلي تنظيمي را از ياد برد. به توسعهي جبههي سياسي خود پرداخت و براي بسيج همه نيروها از تمام کساني که علاقه به مقابله در برابر طالبان داشتند، دعوت به همسويي و هماهنگي به عمل آورد. برهمين اساس ابتدا شوراي عالي دفاع و بعد جبههي متحد اسلامي براي نجات افغانستان تشکيل شد و حتي از ژنرال دوستم که در گذشته جنگهاي سختي با او داشت، براي اينکه جبههي جديدي در مقابل طالبان گشوده شود، به گرمي استقبال نمود. مسعود مي خواست اين تبليغات منفي را که اين جنگ، جنگ پشتون ها عليه تاجيک هاست، خنثي نمايد. بنابر اين با زمينه سازي و همدستي فرماندهان متعلق به اقوام مختلف خواست، طالبان را از لحاظ سياسي در افغانستان تنها نمايد و به تعبير ديگر يک تشکل ملي و فراگير را در برابر طالبان ايجاد نمود و طبيعتاً اين سیاست به اعتبار او در ميان کشور هاي همسايه و جهان افزود.
2. کرسي افغانستان در ملل متحد نه به دليل فعاليت سياسي جبههي متحد در اختيار دولت اسلامي بود، بلکه عملکردهاي ضد بشري طالبان جهان را واداشته بود، تا از شناسايي آن گروه خودداری ورزد. با وجود آن احمد شاه مسعود تلاش داشت، تا سفارت هاي افغانستان در اختيار جبههي متحد باقي بماند؛ در حاليکه حدود 25 درصد قلمرو افغانستان را تحت کنترل خود داشت، فقط طالبان در سه کشور پاکستان، امارات متحده عربي و عربستان سعودي نمايندگي سياسي داشتند.
3. احمد شاه مسعود، براي اينکه بتواند، جبههي طالبان را از نظر سياسي بشکافد، راهي جز تشکیل لويه جرگه را در پيش روي خود نمي ديد و براي به سر رسانيدن موفقانهي اين کار شاه سابق را بهترين چهره مي شمرد و به خاطر همين مسئله با او در تماس شد و گفتگو هايي در ميان نماينده هاي طرفين صورت گرفت.
4. مسعود، نگران اين مسئله بود که وقتي جبههي متحد در سطح جهاني دولت مشروع شناخته مي شود، بايد ادارات فعالي در داخل کشور داشته باشد. براي اين منظور کميته هايي را در سطح معارف، مالي، سلامت، فرهنگي، بازسازي و مهاجرين فعال نگهداشت، تا از يک سو براي مردم خدمات درخور توان را عرضه نمايند و از جانبي ديگر اعتماد جهان را از دست ندهد.
وقتي من از او پرسيدم، که روي چه دلايلي اميد به شکستن قواي برتر طالبان و القاعده دارد، در حاليکه جهان از جبههي متحد حمايت لازم به عمل نمي آورد؟ گفت: "کاري که ما انجام مي دهيم، حفظ و گسترش مقاومت است، ولي براي شکستن طالبان جهان بايد متوجه شود و من فکر مي کنم افراطي گري، اعمال تروريستي و پامال کردن حقوق بشر توسط اين گروه به زودي جهان را متوجه اين پديده مي نمايد و به عکس العمل وا مي دارد، و آن گاه است که بايد طالبان از ميان بروند".
در مجموع بعد از عقب نشيني از کابل سه بار حالت خطرناکي به سراغ جبههي مقاومت آمد، اولي در 8 مهر ماه 1375 بود که طالبان شمالي را کاملا تصرف کردند و بتاريخ 13 مهر ماه جلسهاي مشتمل از موي سفيدان، علما و فرماندهان در پنجشير تشکیل يافت و در آن همه به مقاومت و ايستادگي در برابر طالبان رأي دادند.
بار دوم معاملهي ژنرال عبدالملک با طالبان در ارديبهشت 1376 بود که شمال به اشغال طالبان درآمد و در شمال شرق پرچم هايي به عنوان تسليم به طالبان بلند گرديد.
بارسوم، طالبان بعد از اشغال باميان و ولايات شمال شرق به استثناي بدخشان و ماوراي کوکچه از طريق خاواک - عقب پنجشير- هجوم آوردند، در حاليکه در شمالي جنگ در پنج جبهه ديگر نيز به شدت دوام داشت. اين تهاجم از آن جهت نهايت خطرناک بود که مجاهدين براي دفاع از آن طريق هيچ آمادگي نداشتند.
طالبان بعد از تسلط بر هرات و ولايات غربي با دريافت امکانات هنگفت مالي، لجستيکي و نظامي از سوي آي اس آي و ممالک عربي نفت خيز خليج فارس در مشارکت با صدها تن جنگجوي مدارس پاکستان و داوطلبان ديگر خارجي با تصرف ولايات شرقي در مهر ماه 1375 به کابل پايتخت کشور دست يافتند. احمدشاه مسعود يک روز قبل از ورود طالبان به شهر کابل در پنجم مهر ماه 1375 در حالي نيروهاي خود را از پايتخت به سوي شمال عقب برد که يک روز تأخير در اين عقب نشيني پيامد بسيار خونين وغم انگيزي را هم براي مردم پايتخت و هم براي آن نيروها در پی داشت. طالبان و جنگجويان خارجي که از سه سمت جنوب، شرق و غرب کابل در حال هجوم به شهر بودند با بستن راه شمال شهر به آساني نيروهاي مدافع را در محاصره ي کامل قرارمي دادند. در چنين حالتي يک جنگ خونين و مرگبار کوچه به کوچه و خانه به خانه در شهر با آينده ي غير قابل پيش بيني براي نيروهاي مدافع پايتخت واقع مي شد. در حاليکه براي احمدشاه مسعود تداوم مقاومت در برابر سلطه ي طالبان و تجاوز پاکستان از اهميت و اولويت برخوردار بود و درگيري نيروهاي او در داخل شهر محاصره شده از سوي دشمن ضربه ي جبران ناپذيري به آينده ي مقاومت وارد مي کرد.
احمدشاه مسعود بعد از ترک پايتخت هزاران تن نيروهاي خود را وارد وادي پنجشير کرد و مدخل دره را با قسمتي از سرک جهت جلوگيري از ورود نيروهاي طالبان منفجر نمود. او بستن دهانه ي پنجشير را به صورت موقت از يکسو جهت سازماندهي دوباره ي نيروهاي خود و از سوي ديگر به منظور ايجاد زمان براي مردم پايتخت و شمال پايتخت در شناخت بهتر طالبان ضروري تلقي کرد. در حاليکه مسعود موفق به سازماندهي مجدد نيروها جهت تداوم مقاومت گرديد، مردم در کابل و شمال کابل با طالبان نه به عنوان نيروي آورنده ي امنيت و ثبات بلکه به نيروي وحشي وسرکوبگر ضد فرهنگ و مدنيت که توسط صدها تن از افراد جنگجوي پاکستاني وعرب همراهي مي شدند، روبروگرديدند. احمدشاه مسعود نيروهاي طالبان را دوهفته بعد در يک حمله ي سريع و ناگهاني از دهانه ي پنجشير و سالنگ تا دامنه هاي کوتل خيرخانه درهم شکست و اولين بار ده ها نفر ازجنگجويان خارجي را که بيشترشان پاکستاني بودند به اسارت درآورد. او سپس در 19 مهر ماه 1375 با عبدالکريم خليلي رهبر حزب وحدت و ژنرال عبدالرشيد دوستم در شهرک خنجان شمال سالنگ معاهده ي تشکيل ائتلاف نظامي "شوراي عالي دفاع از وطن" را امضاء کرد. و با اين اقدام تلاش ژنرال نصيرالله بابر وزير داخله ي پاکستان و سران آي اس آي را در جلب حمايت و همکاري دوستم با طالبان ناکام ساخت.
باگذشت هر روز از حاکميت طالبان که وحشت و بيداد آنها عليه مردم بيشتر، وابستگي آنها به بيگانه آشکارتر، تعداد جنگجويان متجاوز پاکستاني و خارجي در ميان شان افزونتر و سلطه ي تروریسم بين المللي القاعده در حاکميت آنها عميق تر و گسترده تر مي شد، نقش احمدشاه مسعود به عنوان يگانه مرجع و اميد مقاومت در راه استقلال و حاکميت ملي کشور برجسته تر و نمايان مي گرديد. در طول سالهاي حاکميت طالبان و سلطه ي تروریسم بين المللي القاعده که از سوي استخبارات نظامي پاکستان (آي اس آي) و جميعت العلماي فضل الرحمن و سميع الحق با اعزام هزاران داوطلب جنگي حمايت و همراهي مي شد، تنها احمدشاه مسعود با ايمان راسخ و اراده اي به استواري و سرافرازي قله هاي بلند هندوکش به مقاومت در وطن ادامه داد. درسالهاي 1376 و 1377 هجري خورشيدي دوبار لشکر وحشت طالبان با سپاهيان اجير شده و داوطلب ويراني به شمال کشور سرازير شدند. به استثناي وادي پنجشير و برخي از دره ها و دامنه هاي شمال هندوکش و پامير سيطره ي وحشت و ترور را به همه ولايات کشور گسترده نمودند. بسياري از رهبران و فرماندهاني که در اين مناطق قرارداشتند و از پايداري و مقاومت دم مي زدند، میدان مبارزه و جنگ را ترک کرده به بيرون از کشور رفتند، اما احمد شاه مسعود در تمام اين حالات به تنهايي فرياد مقاومت سرداد و در راه دفاع از دين، آزادي و وطنش ثابت و استوار باقي ماند.
احمدشاه مسعود در سالهاي حاکميت طالبان و سلطه ي تروریسم چند بار به گونه ي شگفت آوري در مهر ماه 1375، خرداد 1376 و مرداد 1378 دره ها و تاکستانهاي شمالي را از اشغال نيروي مهاجم طالبان و تروریسم آزاد ساخت و هزاران نفر از نيروهاي آدم کش آنها را که صدها پاکستاني و عرب در ميان شان قرارداشت سرکوب کرد و به اسارت درآورد. او در يازدهم آذر 1377(2 دسامبر1999) در پنجشير جلسه اي را متشکل از سيصد تن فرماندهان مناطق و اقوام مختلف افغانستان، رهبران گروه ها و احزاب مجاهدين براي ايجاد هماهنگي و اتخاذ استراتژي واحد مبارزه و مقاومت عليه طالبان داير کرد. و با برگزاري اين اجلاس، موفق به بازگرداندن رهبران و فرماندهان بيشتر و گسترش مقاومت و جنگ در ولايات مختلف شرقي، مرکزي و شمال غربي کشور شد. سخت ترين و نابرابر ترين جنگ احمد شاه مسعود با نيروهاي طالبان و متجاوزين خارجي در تابستان 1379 در تالقان به وقوع پيوست. اين جنگ با هجوم بيست هزار تن نيروي طالبان، تروريست های القاعده و متجاوزين پاکستاني براي تسخير تالقان و تصرف بدخشان و تمام مناطق عقبي در شمال و شمال شرق وادي پنجشير بيش از يکماه طول کشيد. در اين جنگ نيروهاي خارجي در ميان طالبان بيشتراز نيروي بومي طالبان بود. در حاليکه هزاران نفر جنگجوي پاکستاني در اين نيروها بودند، هزاران تن از تروريست های سازمان القاعده متشکل از کشورهاي عربي شمال افريقا، شرق ميانه، ممالک آسياي مرکزي، مناطق ماوراي قفقاز، سين کيانگ چين، کشمير، کشورهاي اسلامي جنوب شرق آسيا و حتي ايالات متحده ي امريکا و اروپاي غربي نیروی اصلي رزمي اين لشکر را مي ساختند. هرچند طالبان و لشکر تجاوز و ترورخارجي، تالقان را بعد از يکماه جنگ خونين تصرف کردند اما جلو پيشروي آنها را احمدشاه مسعود به سوي بدخشان و دره هاي شمال شرق هندوکش گرفت.
احمدشاه مسعود در طول سالهاي مقاومت و جنگ با طالبان و تروریسم از هر فرصت و زماني براي مذاکره با طالبان نيز استفاده کرد تا آنها را از وابستگي به بيگانه و همدستي با تروریسم و تداوم کشتار و جنگ به سوي صلح بکشاند. اما اين مذاکرات در اثر وابستگي طالبان به بيگانه و تروریسم بين المللي به نتيجه اي نرسيد. همچنان در اين سالها سعي نمود تا جامعه ي بين المللي به خصوص ايالات متحده امريکا، اتحاديه اروپا و سازمان ملل متحد را متقاعد به اعمال فشار عليه پاکستان در قطع دخالت و تجاوز به افغانستان نمايد و آنها را از عواقب حاکميت طالبان و سلطه ي تروریسم بر منطقه و جهان آگاه سازد. او دراين سالها پيوسته با افراد و نمايندگان مختلف رسمي و غير رسمي مجامع جهاني چه در داخل افغانستان و چه درخارج از کشور به مذاکره و گفتگو پرداخت تا حقانيت مبارزه و مقاومت خود را به گوش آنها برساند و همکاري آنها را در استقرار صلح و ثبات در کشورش جلب نمايد. عمده ترين مذاکرات او در اين مورد با جامعه ي اروپايي در مقر پارلمان اروپا درشهر استراسبورگ فرانسه بود. احمدشاه مسعود در سيزدهم فروردين 1380 به مقر پارلمان اروپا سفرکرد و در مذاکرات مختلف و جلسات متعدد بامقامات رسمي و غير رسمي جامعه ي اروپا اهداف و خواسته هاي خود را از مبارزه و مقاومت تشريح نمود. او در همين سفر در برابر پرسش خبرنگاران از پيامش به رييس جمهور امريکا گفت: "پيام من به آقاي بوش اين است که جنگ افغانستان و وجود پايگاه هاي تروريستي تنها به افغانستان محدود نمانده بلکه دير يازود اين خطرات گريبانگير امريکا و تعداد بيشتري از کشورها در منطقه و جهان خواهدشد"، پيامي که تا چهار ماه ديگر تحقق يافت.
کپی و استفاده از مطالب این مقاله با ذکر منابع اصلی و نقل از راسخون بلا مانع است.
منابع سلسله مقالات احمد شاه مسعود:
با تشکر فراوان از عوامل سایت احمد شاه مسعود
www.ahmadshahmassoud.com
www.fa.wikipedia.org
www.massoudhero.com
www.irdiplomacy.ir
www.azmoone-melli.com
www.ebtekarnews.com
کتاب احمد شاه مسعود شهيد راه صلح و آزادي، مجيب الرحمن رحيمي،بنياد شهيد مسعود، 1۳۸۲