احمدشاه مسعود (7) مرگ بارها از او فرار کرد
تهیه کننده : محمود کریمی
منبع : راسخون
منبع : راسخون
احمد شاه مسعود در سال 1354 به اثر دسيسهي گلبدين حکمتيار در پاکستان به بالاحصار پیشاور برده شد، خود مي گفت: از آغاز عادتش بر اين بود که دو اسلحه با خود حمل مي کرد، محافظين يک اسلحه وي را گرفتند، اما هرگز فکر نمي کردند که او اسلحه ديگري هم با خود دارد. وقتي مسعود در داخل بالاحصار وضع را وخيم تشخيص داد - قبل از آن دو همکارش به نام مهندس جان محمد و شيرولي را نيز با همين دسيسه شهيد کرده بودند- اسلحه خود را آشکار کرد و افسران پاکستاني را تهديد نمود و اين تهديد موجب آن شد که از بالاحصار پیشاور سالم خارج گردد.
مسعود به نويسنده حکايت مي کرد: "وقتي در پنجشير جنگ آغاز شد، چند حملهي مجاهدين به علاقه داري حصهي اول پنجشير نتيجه نداده و يک عراده زرهپوش که در موضع جابجا شده بود، مقاومت کرد. از سه طرف محل آن پوشيده بود و تنها يک راه وجود داشت که روبروي زرهپوش قرار داشت و از همان مسير به سمت مجاهدين شلیک مي کرد".
احمد شاه مسعود گفت: "در اين حال يک راکت در دسترس مجاهدين قرار داشت. با همکاران خود مشورت کرديم، يا زرهپوش زده شود و يا اينکه دوباره به پاکستان عقب نشيني نماييم و فقط به يک ايثارگري واقعي نياز بود". چند برادر از جمله کفايت الله و فرمانده ابراهيم نارنجک دستي داشتند و مسعود با راکت روبروي زرهپوش حرکت کرد، ارادهي خدا بر اين رفته بود که در همين لحظه گلوله زرهپوش تمام شده، و مي بايد تجديد شود؛ اين فرصتي به دست داد که زرهپوش دقيقاً هدف قرار گيرد و آن علاقه داري با يک راکت تسليم گردد.
در ابتداي دوران جهاد بار ديگر در ارتفاعات مشرف برجبل السراج در يک درگيري از ناحيهي پا مجروح گرديد و چيزي نمانده بود که در همانجا باقي بماند و به دست نيروهاي رژيم ترکي اسير گردد. حين فرار احمد شاه مسعود که نمي توانست خود راه برود، سوار بر اسبي در حال عزيمت به سوي حصه اول پنجشير مورد تعقيب نيروهاي رژيم کمونيست واقع شد، اما با مهارت خود را در ميان کشتزار جواري پنهان نمود و سربازان رژيم ازچند متري او گذشتند.
در يکي از شب هاي تابستان 1359 جيپ حامل احمدشاه مسعود در سريچهي پنجشير از فاصلهي چند متري هدف رگبار يک جوان مسلح قرار گرفت و آسيبي به وي نرسيد. واکنش مسعود در برابر اين مهاجم اوج بزرگواري، فتوت و جوانمردي او را به نمايش گذاشت و به مجردي که از ماشین پايين شد و به طرف مهاجم رفت، بدون اينکه او را مورد ضرب و شتم و يا ملامت قرار دهد، طور طنز آميزي گفت: "وطندار (هموطن) دستت مي لرزد، خوب نشان زدن بلد نيستي".
ارتش شوروي دقيقاً فعاليت هاي احمدشاه مسعود را زير نظر داشت، در ساليان اول بسيار کوشيدند که به وسيلهي بمباران هوايي محل اقامت وي را هدف قرار دهند وکارش را يکسره کنند. اما مسعود در مدت ده سال، دو شب در پي هم يکجا نخوابيد و هميشه در حال حرکت از يکجا به جايي ديگر بود و در موارد زيادي روستاها به نام اين که احمد شاه مسعود ساعاتي در آنجا ديده شده بود، هدف حملات هوايي قرار گرفت و ويران گرديد. اما در سال 1361 که قشون شوروي تهاجم خود را با يک حملهي کماندويي در پنجشير آغاز نمود، احمد شاه مسعود در "ملسپه" در خواب بود چون به اثر بمباران پي هم در آن روزها، اکثرا در تمام شب کار مي کرد، در محاصرهي کماندوهاي شوروي قرار گرفت. در فضاي پنجشير ده ها هليکوپتر در پرواز بود و در بسياري از نقاط کماندوهاي شوروي پیاده شده بودند، مسعود راهي نداشت يا اسارت يا شهادت؛ معلوم است که چنين مرداني شهادت را با آغوش باز نسبت به اسارت ترجيح مي دهند. مسعود در اين حال براي شکستن محاصرهي روسها به سوي کوه يورش مي برد، در اين زمان تنها "شاه نياز" يکي از محافظين همراه او است.
مسعود خود پيش مي شود و به شاه نياز دستور مي دهد در چند متري عقب خود حرکت کند، تا راه او را تعقيب نمايد و به وي دستور اکيد صادر مي کند که در صورتي که احتمال دستگيري او برود، وظيفه دارد که از عقب، وي را مورد رگبار قرار دهد و نگذارد که زنده اسير روسها گردد.
وقتي حملهي روسها بعد از نه ماه به شکست انجاميد و قرارداد آتش بس ميان مجاهدين و شوروي در پنجشير برقرار گرديد، مسعود از علماي منطقه خواست از آنجاييکه رازهاي زيادي را با خود دارد، آيا مطابق احکام شرعي در صورت اسارت مي تواند، دست به خودکشي بزند که همه او را اجازه دادند و از آن به بعد مقداري "سيانايت" با خود نگه مي داشت.
روسها در سال آتش بس، براي ترور احمد شاه مسعود دو انديشه را دنبال مي داشتند، يکي کشانيدن وي به داخل گارنيزيون شان در "اعنابه " پنجشير به بهانهي مذاکره وگفتگو که در واقع قصد دستگيري وي را داشتند، و برنامه شان به وسيلهي يک مترجم تاجیکي افشا گرديد؛ طرح دوم آن بود که "عبدالقادر ناچار" يکي از مسوولين مجاهدين را اجير ساخته بودند، تا در غذاي مسعود زهر بريزد و وي نيز دستگير گرديد. اما مسعود او را بدون هیچ انتقام گيري مورد عفو قرار داد.
در همين سال دکتر نجيب الله رييس خاد وقت از رفاقت دوران کودکي مسعود با "کامران" (دروازه بان تيم ملي فوتبال) استفاده برد، نجيب الله به خوبي آگاه بود که مسعود با دوستانش از نيکي و جوانمردي کار مي گيرد، از اين رو کامران را استخدام نمود، تا از اين آشنايي استفاده کند و به وسيلهي اسلحه بي صدا احمد شاه مسعود را مورد هدف قرار دهد وخوشبختانه کامران خود پرده از اين راز برداشت و اسلحه خود را به احمد شاه مسعود تسليم داد و خود به آلمان غرب پناه برد و به گفته عبدالمحمود دقيق از افسران جبههي پنجشير سه اسلحه بي صدا توسط مامورین امنيت ضبط گرديد.
در جريان حملهي هفتم قواي شوروي، باري احمد شاه مسعود با جمعي از يارانش در "سفيدچهر" پنجشير شناسايي گرديد و متعاقباً 12 جت بمب افکن منطقه را مورد بمباران مداوم قرار داد، در حاليکه در ارتفاعات کوه نيز نيروهاي پياده نظام شوروي سنگر گرفته بودند، وي يکه و تنها در اوج بمباران به سوي دامنهاي که امن فکر مي شد به پيش رفت و در جواب همکارانش که او را به پنهان شدن در مغاره کوه راهنمايي مي کردند، در همان لحظات گفت: "شهادت بهتر از اسارت است".
فرمانده نجيم خان مي گويد: "در 1367 شبانه بدون سلاح براي کشف باغ ذخيره – تالقان رفتيم و به حدي به دشمن نزديک شديم که به سيم خاردار رسيديم و دشمن در چند متري قرار داشت و متوجه شد، بدون معطلي ما را به مسلسل بست و فقط يک پستي زمين بود که در آن خوابيديم و براي بيش از نيم ساعت تمام منطقه زير آتش گرفته شد. نجيم خان مي افزايد: "در جريان اين آتشباري آمر صاحب پرسيد: چه با خود داري؟ گفتم اسلحه کمری است، آن گاه اسلحه کمری را گرفت و در ميان آتش با دوی سريع خود را به عقب کشيد".
در همين سال صمد پاچا يکي از فرماندهان ستم ملي که در خواجه غار مرکزيت داشت، مسعود را به بهانهي مذاکره دعوت کرده و به وي وعده داده بود که آمادهي تسليم شدن به مجاهدين است و مسعود با چند نفر محدود از محافظين خود به سوي قرارگاه صمد پاچا مي رود و در نزديک محل از توطئه و کمين ستمي ها آگاهي مي يابد و بر مي گردد.
وقتي مناسبات مليشياي دوستم و مسعود بعد از سقوط رژيم کابل رو به وخامت گذاشت، شبي يکي از مليشيا موترش را از فاصلهي چند متري در منطقهي وزير اکبر خان شهر کابل مورد هدف قرار داد. در سال 1372 هليکوپتر حامل وي در نهرين مورد تعقيب هواپیماهای جت دوستم قرار گرفت که در آن حادثه دو هليکوپتر هدف قرار گرفت و هليکوپتر مسعود به طور معجزه آسا از اين خطر جان سالم به در برد.
زماني طالبان در 1373 به ميدان شهر رسيدند، احمد شاه مسعود با دو محافظ در ميان طالبان رفت و با آنان به گفتگو نشست، وقتي از آنجا برگشت همکارانش او را به خاطر اين کار انتقاد نمودند و سران طالبان از اين که مسعود از ميان شان زنده برگشته بود، سخت افسوس مي خوردند و خود را ملامت مي نمودند.
بعد از عقب نشيني از کابل احمد شاه مسعود، ضرورت احساس کرد، تا خلبانی بياموزد و در چند سال اخير عمرش در نقش معاون خلبان پرواز مي نمود. در جريان اين پرواز ها که عمدتاً ميان پنجشير و تالقان صورت مي پذيرفت. در سال 1377 فقط يک چرخ هليکوپتر حاملش فعال بود و بقيه از کار افتاده بود.( برخی از هلیکوپترها به جای ارابه آهنی فرود چرخ دارند تا بتواندد در روی زمین صاف باند فرود به جابجایی محدود بپردازند.)
در تالقان در سال 1379 زماني در محاصرهي شديد طالبان قرار گرفت و سرانجام از آنجا هم جان به سلامت برد.
مسوولين ادارهي امنيت ملي که از سال ها وظيفهي حفظ جان احمد شاه مسعود را به عهده داشتند، مدعي اند که در چندين مورد بمب هايي را کشف و خنثي داشته اند که از راه دور کنترل مي گرديد و به قصد جان مسعود تعبيه شده بود.
ذکر اين حوادث تنها مي تواند شمهاي از خطراتي را نشان دهد که مسعود طي 23 سال مبارزه اش به طور جدي با آنها روبرو بود؛ و گرنه فرماندهي جنگهاي متعددي در صف مقدم و رفتن روي میدان مين براي کسانيکه در افغانستان مي خواهند فرماندهی نمايند، يک امر معمول است و نمي شود آنهمه را به رشتهي تحرير درآورد.
اين همه حوادث بدون اينکه کوچکترين اثر منفي بر روحيهي وي بگذارد، هر روز يکي پي ديگري مي گذشت و مسعود همچون صخرهي استوار در برابر تهاجمات و توطئه ها مقاومت مي کرد و از بررسي اين نکات به خوبي در ميابيم که کسي را در افغانستان در رديف او قرار دادن خطا که نه، بلکه جفاست.
بالاخره مسعود در اثر يک حملهي انتحاري به شهادت رسيد که در جنگ افغانستان فقط يک سابقه داشت و آن حملهي انتحاري يک عرب به جان مولوي جميل الرحمن رهبر سلفي ها در کنر بود.
کپی و استفاده از مطالب این مقاله با ذکر منابع اصلی و نقل از راسخون بلا مانع است.
مسعود به نويسنده حکايت مي کرد: "وقتي در پنجشير جنگ آغاز شد، چند حملهي مجاهدين به علاقه داري حصهي اول پنجشير نتيجه نداده و يک عراده زرهپوش که در موضع جابجا شده بود، مقاومت کرد. از سه طرف محل آن پوشيده بود و تنها يک راه وجود داشت که روبروي زرهپوش قرار داشت و از همان مسير به سمت مجاهدين شلیک مي کرد".
احمد شاه مسعود گفت: "در اين حال يک راکت در دسترس مجاهدين قرار داشت. با همکاران خود مشورت کرديم، يا زرهپوش زده شود و يا اينکه دوباره به پاکستان عقب نشيني نماييم و فقط به يک ايثارگري واقعي نياز بود". چند برادر از جمله کفايت الله و فرمانده ابراهيم نارنجک دستي داشتند و مسعود با راکت روبروي زرهپوش حرکت کرد، ارادهي خدا بر اين رفته بود که در همين لحظه گلوله زرهپوش تمام شده، و مي بايد تجديد شود؛ اين فرصتي به دست داد که زرهپوش دقيقاً هدف قرار گيرد و آن علاقه داري با يک راکت تسليم گردد.
در ابتداي دوران جهاد بار ديگر در ارتفاعات مشرف برجبل السراج در يک درگيري از ناحيهي پا مجروح گرديد و چيزي نمانده بود که در همانجا باقي بماند و به دست نيروهاي رژيم ترکي اسير گردد. حين فرار احمد شاه مسعود که نمي توانست خود راه برود، سوار بر اسبي در حال عزيمت به سوي حصه اول پنجشير مورد تعقيب نيروهاي رژيم کمونيست واقع شد، اما با مهارت خود را در ميان کشتزار جواري پنهان نمود و سربازان رژيم ازچند متري او گذشتند.
در يکي از شب هاي تابستان 1359 جيپ حامل احمدشاه مسعود در سريچهي پنجشير از فاصلهي چند متري هدف رگبار يک جوان مسلح قرار گرفت و آسيبي به وي نرسيد. واکنش مسعود در برابر اين مهاجم اوج بزرگواري، فتوت و جوانمردي او را به نمايش گذاشت و به مجردي که از ماشین پايين شد و به طرف مهاجم رفت، بدون اينکه او را مورد ضرب و شتم و يا ملامت قرار دهد، طور طنز آميزي گفت: "وطندار (هموطن) دستت مي لرزد، خوب نشان زدن بلد نيستي".
ارتش شوروي دقيقاً فعاليت هاي احمدشاه مسعود را زير نظر داشت، در ساليان اول بسيار کوشيدند که به وسيلهي بمباران هوايي محل اقامت وي را هدف قرار دهند وکارش را يکسره کنند. اما مسعود در مدت ده سال، دو شب در پي هم يکجا نخوابيد و هميشه در حال حرکت از يکجا به جايي ديگر بود و در موارد زيادي روستاها به نام اين که احمد شاه مسعود ساعاتي در آنجا ديده شده بود، هدف حملات هوايي قرار گرفت و ويران گرديد. اما در سال 1361 که قشون شوروي تهاجم خود را با يک حملهي کماندويي در پنجشير آغاز نمود، احمد شاه مسعود در "ملسپه" در خواب بود چون به اثر بمباران پي هم در آن روزها، اکثرا در تمام شب کار مي کرد، در محاصرهي کماندوهاي شوروي قرار گرفت. در فضاي پنجشير ده ها هليکوپتر در پرواز بود و در بسياري از نقاط کماندوهاي شوروي پیاده شده بودند، مسعود راهي نداشت يا اسارت يا شهادت؛ معلوم است که چنين مرداني شهادت را با آغوش باز نسبت به اسارت ترجيح مي دهند. مسعود در اين حال براي شکستن محاصرهي روسها به سوي کوه يورش مي برد، در اين زمان تنها "شاه نياز" يکي از محافظين همراه او است.
مسعود خود پيش مي شود و به شاه نياز دستور مي دهد در چند متري عقب خود حرکت کند، تا راه او را تعقيب نمايد و به وي دستور اکيد صادر مي کند که در صورتي که احتمال دستگيري او برود، وظيفه دارد که از عقب، وي را مورد رگبار قرار دهد و نگذارد که زنده اسير روسها گردد.
وقتي حملهي روسها بعد از نه ماه به شکست انجاميد و قرارداد آتش بس ميان مجاهدين و شوروي در پنجشير برقرار گرديد، مسعود از علماي منطقه خواست از آنجاييکه رازهاي زيادي را با خود دارد، آيا مطابق احکام شرعي در صورت اسارت مي تواند، دست به خودکشي بزند که همه او را اجازه دادند و از آن به بعد مقداري "سيانايت" با خود نگه مي داشت.
روسها در سال آتش بس، براي ترور احمد شاه مسعود دو انديشه را دنبال مي داشتند، يکي کشانيدن وي به داخل گارنيزيون شان در "اعنابه " پنجشير به بهانهي مذاکره وگفتگو که در واقع قصد دستگيري وي را داشتند، و برنامه شان به وسيلهي يک مترجم تاجیکي افشا گرديد؛ طرح دوم آن بود که "عبدالقادر ناچار" يکي از مسوولين مجاهدين را اجير ساخته بودند، تا در غذاي مسعود زهر بريزد و وي نيز دستگير گرديد. اما مسعود او را بدون هیچ انتقام گيري مورد عفو قرار داد.
در همين سال دکتر نجيب الله رييس خاد وقت از رفاقت دوران کودکي مسعود با "کامران" (دروازه بان تيم ملي فوتبال) استفاده برد، نجيب الله به خوبي آگاه بود که مسعود با دوستانش از نيکي و جوانمردي کار مي گيرد، از اين رو کامران را استخدام نمود، تا از اين آشنايي استفاده کند و به وسيلهي اسلحه بي صدا احمد شاه مسعود را مورد هدف قرار دهد وخوشبختانه کامران خود پرده از اين راز برداشت و اسلحه خود را به احمد شاه مسعود تسليم داد و خود به آلمان غرب پناه برد و به گفته عبدالمحمود دقيق از افسران جبههي پنجشير سه اسلحه بي صدا توسط مامورین امنيت ضبط گرديد.
در جريان حملهي هفتم قواي شوروي، باري احمد شاه مسعود با جمعي از يارانش در "سفيدچهر" پنجشير شناسايي گرديد و متعاقباً 12 جت بمب افکن منطقه را مورد بمباران مداوم قرار داد، در حاليکه در ارتفاعات کوه نيز نيروهاي پياده نظام شوروي سنگر گرفته بودند، وي يکه و تنها در اوج بمباران به سوي دامنهاي که امن فکر مي شد به پيش رفت و در جواب همکارانش که او را به پنهان شدن در مغاره کوه راهنمايي مي کردند، در همان لحظات گفت: "شهادت بهتر از اسارت است".
فرمانده نجيم خان مي گويد: "در 1367 شبانه بدون سلاح براي کشف باغ ذخيره – تالقان رفتيم و به حدي به دشمن نزديک شديم که به سيم خاردار رسيديم و دشمن در چند متري قرار داشت و متوجه شد، بدون معطلي ما را به مسلسل بست و فقط يک پستي زمين بود که در آن خوابيديم و براي بيش از نيم ساعت تمام منطقه زير آتش گرفته شد. نجيم خان مي افزايد: "در جريان اين آتشباري آمر صاحب پرسيد: چه با خود داري؟ گفتم اسلحه کمری است، آن گاه اسلحه کمری را گرفت و در ميان آتش با دوی سريع خود را به عقب کشيد".
در همين سال صمد پاچا يکي از فرماندهان ستم ملي که در خواجه غار مرکزيت داشت، مسعود را به بهانهي مذاکره دعوت کرده و به وي وعده داده بود که آمادهي تسليم شدن به مجاهدين است و مسعود با چند نفر محدود از محافظين خود به سوي قرارگاه صمد پاچا مي رود و در نزديک محل از توطئه و کمين ستمي ها آگاهي مي يابد و بر مي گردد.
وقتي مناسبات مليشياي دوستم و مسعود بعد از سقوط رژيم کابل رو به وخامت گذاشت، شبي يکي از مليشيا موترش را از فاصلهي چند متري در منطقهي وزير اکبر خان شهر کابل مورد هدف قرار داد. در سال 1372 هليکوپتر حامل وي در نهرين مورد تعقيب هواپیماهای جت دوستم قرار گرفت که در آن حادثه دو هليکوپتر هدف قرار گرفت و هليکوپتر مسعود به طور معجزه آسا از اين خطر جان سالم به در برد.
زماني طالبان در 1373 به ميدان شهر رسيدند، احمد شاه مسعود با دو محافظ در ميان طالبان رفت و با آنان به گفتگو نشست، وقتي از آنجا برگشت همکارانش او را به خاطر اين کار انتقاد نمودند و سران طالبان از اين که مسعود از ميان شان زنده برگشته بود، سخت افسوس مي خوردند و خود را ملامت مي نمودند.
بعد از عقب نشيني از کابل احمد شاه مسعود، ضرورت احساس کرد، تا خلبانی بياموزد و در چند سال اخير عمرش در نقش معاون خلبان پرواز مي نمود. در جريان اين پرواز ها که عمدتاً ميان پنجشير و تالقان صورت مي پذيرفت. در سال 1377 فقط يک چرخ هليکوپتر حاملش فعال بود و بقيه از کار افتاده بود.( برخی از هلیکوپترها به جای ارابه آهنی فرود چرخ دارند تا بتواندد در روی زمین صاف باند فرود به جابجایی محدود بپردازند.)
در تالقان در سال 1379 زماني در محاصرهي شديد طالبان قرار گرفت و سرانجام از آنجا هم جان به سلامت برد.
مسوولين ادارهي امنيت ملي که از سال ها وظيفهي حفظ جان احمد شاه مسعود را به عهده داشتند، مدعي اند که در چندين مورد بمب هايي را کشف و خنثي داشته اند که از راه دور کنترل مي گرديد و به قصد جان مسعود تعبيه شده بود.
ذکر اين حوادث تنها مي تواند شمهاي از خطراتي را نشان دهد که مسعود طي 23 سال مبارزه اش به طور جدي با آنها روبرو بود؛ و گرنه فرماندهي جنگهاي متعددي در صف مقدم و رفتن روي میدان مين براي کسانيکه در افغانستان مي خواهند فرماندهی نمايند، يک امر معمول است و نمي شود آنهمه را به رشتهي تحرير درآورد.
اين همه حوادث بدون اينکه کوچکترين اثر منفي بر روحيهي وي بگذارد، هر روز يکي پي ديگري مي گذشت و مسعود همچون صخرهي استوار در برابر تهاجمات و توطئه ها مقاومت مي کرد و از بررسي اين نکات به خوبي در ميابيم که کسي را در افغانستان در رديف او قرار دادن خطا که نه، بلکه جفاست.
بالاخره مسعود در اثر يک حملهي انتحاري به شهادت رسيد که در جنگ افغانستان فقط يک سابقه داشت و آن حملهي انتحاري يک عرب به جان مولوي جميل الرحمن رهبر سلفي ها در کنر بود.
کپی و استفاده از مطالب این مقاله با ذکر منابع اصلی و نقل از راسخون بلا مانع است.
منابع سلسله مقالات احمد شاه مسعود:
با تشکر فراوان از عوامل سایت احمد شاه مسعود
www.ahmadshahmassoud.com
www.fa.wikipedia.org
www.massoudhero.com
www.irdiplomacy.ir
www.azmoone-melli.com
www.ebtekarnews.com
کتاب احمد شاه مسعود شهيد راه صلح و آزادي، مجيب الرحمن رحيمي،بنياد شهيد مسعود، 1۳۸۲