افرایم سوریایی وآموزههای مسیحی
چکیده:
افرایم تفسیرهایی در مورد کتاب مقدس، موعظه ها، آثاری در مورد اصول بنیادین مسیحیت در تقابل با تعلیم بدعتها، و نیز تعدادی سرود به نگارش درآورده است. وی به عنوان یک شاعر بسیار مورد احترام بود و «چنگ روح القدس» لقب گرفته بود. آثار او عمدتا به زبان های یونانی و ارمنی ترجمه شدند.
تعداد کلمات: 1197 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
افرایم تفسیرهایی در مورد کتاب مقدس، موعظه ها، آثاری در مورد اصول بنیادین مسیحیت در تقابل با تعلیم بدعتها، و نیز تعدادی سرود به نگارش درآورده است. وی به عنوان یک شاعر بسیار مورد احترام بود و «چنگ روح القدس» لقب گرفته بود. آثار او عمدتا به زبان های یونانی و ارمنی ترجمه شدند.
تعداد کلمات: 1197 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
نویسنده: تونی لِین
ترجمه: روبرت آسریان
ترجمه: روبرت آسریان
پدران کلیسا همه یونانی یا لاتینی زبان نبودند. در قرن دوم، ایمان مسیحی به قلمرو پادشاهی اوسروهن گسترش یافت که پایتخت آن ادسا بود. پیشوای برجسته کلیسای قرن دوم سوریه، شخصی به نام باردسانس و از مخالفین گنوستیسیسم بود؛ اما دیدگاه های وی آنقدر مبهم و نادرست بود که می توان آنها را دیدگاه هایی بدعتکارانه دانست. در این دوران پادشاه آبگار نهم، که در سال ۲۱۲ میلادی درگذشت، مسیحی شد. در قرن سوم، این پادشاهی جزو قلمرو امپراتوری روم شد و ارتباط بین مسیحیت سوری در ادسا و مسیحیت یونانی با مرکزیت انطاکیه، تقویت شد.
افرایم " در آغاز قرن چهارم میلادی در نیسیبیس ، در نزدیکی مرز ایران چشم به جهان گشود. اسقف نیسیبیس، یعقوب ، افرایم را تعمید داده، تا زمان مرگ خود در ۳۳۸ میلادی به وی تعلیم میداد. یعقوب از پیشوایان زاهدان و ریاضت کشان بود (ریاضت کشی، زندگی مبتنی بر نفی دنیا و پذیرش فقر و تجرد بود) و افرایم نیز به سلک راهبان درآمد. افرایم در نیسیبیس مشغول تدریس بود. ایرانی ها بارها شهر را مورد حمله قرار دادند و بالاخره در سال ۳۶۳ شهر به تصرف آنان در آمد. افرایم نیز به همراه بسیاری دیگر از مسیحیان به شهر إلیسا رفت و تا زمان مرگ خود در سال ۳۷۳ میلادی، در آنجا مشغول تعلیم بود.
بیشتر بخوانید : نگاهی به سیر سلطه ی کلیسا در قرون وسطی
افرایم نویسنده برجسته کلیسای سوریه است. وی تفسیرهایی در مورد کتاب مقدس، موعظه ها، آثاری در مورد اصول بنیادین مسیحیت در تقابل با تعلیم بدعتها، و نیز تعدادی سرود به نگارش درآورده است. وی به عنوان یک شاعر بسیار مورد احترام بود و «چنگ روح القدس» لقب گرفته بود. آثار او عمدتا به زبان های یونانی و ارمنی ترجمه شدند.
(عیسی) پسر یک نجار باصلیب خود بر روی هاویه، که همه را می بلعید پلی زد و به واسطه این پل انسانیت را به سوی حیات هدایت کرد. از آنجا که به واسطه درخت ، درخت باغ عدن) انسانیت به درون هاویه سقوط کرد، پس توسط درخت (صلیب) نیز انسانیت حیات یافت. بنابراین درخت نه تنها باعث تلخی نشد، بلکه باعث شیرینی نیز شد، تا ما بتوانیم بیاموزیم که هیچ یک از مخلوقات خدا نمی توانند در برابر او مقاومت کنند. جلال بر تو که صلیب خود را بر روی مرگ پل ساختی تا ارواح انسانی با گذر از آن بتوانند از قلمرو موت به قلمرو حیات گام بگذارند؟ (موعظه ای در مورد خداوند )
گریگور نازیانزوسی نیز در خانواده ای که از اشراف کاپادوکیا بودند، چشم به جهان گشود. پدر وی اسقف نازیانزوس بود. وی در آتن مشغول تحصیل شد و در آنجا با باسیل آشنا شد. وی پیرو باسیل شد و همراه او زندگی منزوی رهبانانه ای را در پیش گرفت. گریگوری در منصب های کلیسایی همواره با عدم موفقیت روبه رو بود. پدر وی، او را در نازیانزوس به مقام شیخی منصوب کرد، اما او در این خدمت موفقیتی به دست نیاورد. سپس باسیل او را مجبور ساخت تا برای هدایت سیاستهای کلیسایی و مبارزه با آریانیسم، در یک شهر کوچک در مقام اسقفی مشغول به خدمت باشد، ولی گریگوری هیچگاه این وظایف را در این شهر به جا نیاورد. بالاخره وی در شهر قسطنطنیه به عنوان اسقف، نقش رهبری جناح نیقیه را بر عهده گرفت. این نقش، نقشی محوری و مهم بود و گریگوری با تمام وجود مشغول انجام وظیفه شد. در سال ۳۸۰ میلادی وی در قسطنطنیه پنج «خطابه الاهیاتی» معروف خود را در دفاع از راست دینی دیدگاه اعتقادنامه نیقیه ایراد کرد. اما او از وجود رقابت های کلیسایی، فرسوده و خسته خاطر شد و در شورای قسطنطنیه از مقام اسقفی خود کناره گیری کرد. وی در سال ۳۸۹ یا ۳۹۰ میلادی چشم از جهان فروبست.
پدران کلیسا همه یونانی یا لاتینی زبان نبودند. در قرن دوم، ایمان مسیحی به قلمرو پادشاهی اوسروهن گسترش یافت که پایتخت آن ادسا بود. پیشوای برجسته کلیسای قرن دوم سوریه، شخصی به نام باردسانس و از مخالفین گنوستیسیسم بود؛ اما دیدگاه های وی آنقدر مبهم و نادرست بود که می توان آنها را دیدگاه هایی بدعتکارانه دانست. در این دوران پادشاه آبگار نهم، که در سال ۲۱۲ میلادی درگذشت، مسیحی شد. در قرن سوم، این پادشاهی جزو قلمرو امپراتوری روم شد و ارتباط بین مسیحیت سوری در ادسا و مسیحیت یونانی با مرکزیت انطاکیه، تقویت شد.
گریگور نوسایی در سال ۳۳۵ میلادی به دنیا آمد و برادر کوچکتر باسیل و نیز شاگرد او بود. در بین این سه تن، هوشمندترین و فرهیخته ترین، گریگور نوسایی بود و برای مدتی معلم علم معانی بیان بود. وی ازدواج نیز کرد، اما این امر، مانع از ورود وی به سلک رهبانان نشد. در سال ۳۷۱ باسیل او را مجبور ساخت تا اسقف نوسا بشود. سپس، برای مدت چند سال از مقام اسقفی آنجا معزول شد و یک اسقف آریان به جای او منصوب شد، اما مجددا او به مقام اسقفی نوسا رسید و تا آخر عمر در این سمت باقی ماند. پدران کاپادوکیایی، هر سه اوریجنیست بودند اما گریگور نوسایی نسبت به دو تن دیگر پرشورترین پیرو اوریجن* بود. او بیشتر از دو تن دیگر، به فلسفه و تعمق ژرف اندیشی های الاهیاتی علاقه مند بود که در عین حال، خود را مدافع راست دینی می دانست. او در سال ۳۹۴ یا کمی بعد از آن درگذشت.
پدران کاپادوکیایی، مخصوصا به جهت مخالفتشان با آریانیسم و تعلیم مبتنی بر تثلیث شان اهمیت یافته اند. آنان این دیدگاه اعتقادنامه نیقیه را که پدر و پسر Homoousios (همذات) هستند و این دیدگاه اوریجنیستی را که پدر و پسر و روح القدس، سه اقنوم یا وجود هستند، با هم ادغام کردند. جوهر واحد و یگانه خدا همزمان و به شکل یکسان در سه اقنوم وجود دارد. اما معنای این گفته که خدا یک جوهر در سه اقنوم است، عملا چیست؟ باسیل تفاوت بین جوهر و اقنوم را چون تفاوت کلی و جزئی میدید؛ برای مثال، تفاوت بین انسانیت و یک شخص خاص چون منوچهر. هر شخصی واج جوهر مشترک انسانیت عامل کلی) و نیز خصوصیات متمایز سازنده و ویژگی های فردی اش است که او را تبدیل به فردی منحصر به فرد می سازند. به همین شکل، هر یک از سه اقنوم الاهی، هم واجد جوهر مشترک الاهی و هم دارای ویژگی های متمایز کننده اش است. به عبارت دیگر، وجود منوچهر عبارت است از طبیعت انسانی که مهر ویژگی های متمایز کننده منوچهر نیز بر آن منقوش است. خدای پدر نیز عبارت است از الوهیت و طبیعت الاهی همراه با ویژگی های متمایزکننده «اقنوم پدر». بدین سان پدر، پسر، و روح القدس سه وجه متفاوت خدا بودن هستند.
رابطه جوهر با اقنوم به رابطه کلی با جزئی می ماند. هر یک از ما توسط جوهر مشترک، در هستی شریک هستیم که در عین حال، هر شخص به سبب ویژگی هایش فردی متمایز است. در مورد خدا نیز جوهر نمایانگر عامل مشترک چون نیکویی، الوهیت، یا دیگر صفات الاهی است، در حالی که اقنوم در ویژگی های خاص پدری و پسری و قدرت تقدیس کننده دیده می شود. (باسیل، نامه، ۴ : 214)
هنگامی که من درباره خدا سخن می گویم شما باید همزمان توسط یک پرتو نور و سه پرتو نور منور گردید. در الوهیت، سه فردیت یا اقنوم یا اگر ترجیح می دهید شخص وجود دارند. (چرا در مورد اسما بحث کنیم، در حالی که واژه ها همه همان معنا را می رسانند؟) تنها یک جوهر وجود دارد؛ یعنی الوهیت. در واقع، خدا وحدت در عین تکثیر و تمایز یافته بی تمایز است. الوهیت یک در سه و سه در یک است. الوهیت هستی خود را در سه وجه دارد یا اگر بخواهیم دقیق تر بگوییم الوهیت سه وجه دارد... ما نباید به شکلی بدعتکارانه خدا را در یک وجود خلاصه بدانیم (مونارشیانیسم ) و یا او را به وجودهایی با مراتب نامساوی تقسیم کنیم
(آریانیسم). (گریگور نازیانزوسی خطابه ۱۱ : 39 )
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1393)
(عیسی) پسر یک نجار باصلیب خود بر روی هاویه، که همه را می بلعید پلی زد و به واسطه این پل انسانیت را به سوی حیات هدایت کرد. از آنجا که به واسطه درخت ، درخت باغ عدن) انسانیت به درون هاویه سقوط کرد، پس توسط درخت (صلیب) نیز انسانیت حیات یافت. بنابراین درخت نه تنها باعث تلخی نشد، بلکه باعث شیرینی نیز شد، تا ما بتوانیم بیاموزیم که هیچ یک از مخلوقات خدا نمی توانند در برابر او مقاومت کنند. جلال بر تو که صلیب خود را بر روی مرگ پل ساختی تا ارواح انسانی با گذر از آن بتوانند از قلمرو موت به قلمرو حیات گام بگذارند؟ (موعظه ای در مورد خداوند )
گریگور نازیانزوسی نیز در خانواده ای که از اشراف کاپادوکیا بودند، چشم به جهان گشود. پدر وی اسقف نازیانزوس بود. وی در آتن مشغول تحصیل شد و در آنجا با باسیل آشنا شد. وی پیرو باسیل شد و همراه او زندگی منزوی رهبانانه ای را در پیش گرفت. گریگوری در منصب های کلیسایی همواره با عدم موفقیت روبه رو بود. پدر وی، او را در نازیانزوس به مقام شیخی منصوب کرد، اما او در این خدمت موفقیتی به دست نیاورد. سپس باسیل او را مجبور ساخت تا برای هدایت سیاستهای کلیسایی و مبارزه با آریانیسم، در یک شهر کوچک در مقام اسقفی مشغول به خدمت باشد، ولی گریگوری هیچگاه این وظایف را در این شهر به جا نیاورد. بالاخره وی در شهر قسطنطنیه به عنوان اسقف، نقش رهبری جناح نیقیه را بر عهده گرفت. این نقش، نقشی محوری و مهم بود و گریگوری با تمام وجود مشغول انجام وظیفه شد. در سال ۳۸۰ میلادی وی در قسطنطنیه پنج «خطابه الاهیاتی» معروف خود را در دفاع از راست دینی دیدگاه اعتقادنامه نیقیه ایراد کرد. اما او از وجود رقابت های کلیسایی، فرسوده و خسته خاطر شد و در شورای قسطنطنیه از مقام اسقفی خود کناره گیری کرد. وی در سال ۳۸۹ یا ۳۹۰ میلادی چشم از جهان فروبست.
پدران کلیسا همه یونانی یا لاتینی زبان نبودند. در قرن دوم، ایمان مسیحی به قلمرو پادشاهی اوسروهن گسترش یافت که پایتخت آن ادسا بود. پیشوای برجسته کلیسای قرن دوم سوریه، شخصی به نام باردسانس و از مخالفین گنوستیسیسم بود؛ اما دیدگاه های وی آنقدر مبهم و نادرست بود که می توان آنها را دیدگاه هایی بدعتکارانه دانست. در این دوران پادشاه آبگار نهم، که در سال ۲۱۲ میلادی درگذشت، مسیحی شد. در قرن سوم، این پادشاهی جزو قلمرو امپراتوری روم شد و ارتباط بین مسیحیت سوری در ادسا و مسیحیت یونانی با مرکزیت انطاکیه، تقویت شد.
گریگور نوسایی در سال ۳۳۵ میلادی به دنیا آمد و برادر کوچکتر باسیل و نیز شاگرد او بود. در بین این سه تن، هوشمندترین و فرهیخته ترین، گریگور نوسایی بود و برای مدتی معلم علم معانی بیان بود. وی ازدواج نیز کرد، اما این امر، مانع از ورود وی به سلک رهبانان نشد. در سال ۳۷۱ باسیل او را مجبور ساخت تا اسقف نوسا بشود. سپس، برای مدت چند سال از مقام اسقفی آنجا معزول شد و یک اسقف آریان به جای او منصوب شد، اما مجددا او به مقام اسقفی نوسا رسید و تا آخر عمر در این سمت باقی ماند. پدران کاپادوکیایی، هر سه اوریجنیست بودند اما گریگور نوسایی نسبت به دو تن دیگر پرشورترین پیرو اوریجن* بود. او بیشتر از دو تن دیگر، به فلسفه و تعمق ژرف اندیشی های الاهیاتی علاقه مند بود که در عین حال، خود را مدافع راست دینی می دانست. او در سال ۳۹۴ یا کمی بعد از آن درگذشت.
پدران کاپادوکیایی، مخصوصا به جهت مخالفتشان با آریانیسم و تعلیم مبتنی بر تثلیث شان اهمیت یافته اند. آنان این دیدگاه اعتقادنامه نیقیه را که پدر و پسر Homoousios (همذات) هستند و این دیدگاه اوریجنیستی را که پدر و پسر و روح القدس، سه اقنوم یا وجود هستند، با هم ادغام کردند. جوهر واحد و یگانه خدا همزمان و به شکل یکسان در سه اقنوم وجود دارد. اما معنای این گفته که خدا یک جوهر در سه اقنوم است، عملا چیست؟ باسیل تفاوت بین جوهر و اقنوم را چون تفاوت کلی و جزئی میدید؛ برای مثال، تفاوت بین انسانیت و یک شخص خاص چون منوچهر. هر شخصی واج جوهر مشترک انسانیت عامل کلی) و نیز خصوصیات متمایز سازنده و ویژگی های فردی اش است که او را تبدیل به فردی منحصر به فرد می سازند. به همین شکل، هر یک از سه اقنوم الاهی، هم واجد جوهر مشترک الاهی و هم دارای ویژگی های متمایز کننده اش است. به عبارت دیگر، وجود منوچهر عبارت است از طبیعت انسانی که مهر ویژگی های متمایز کننده منوچهر نیز بر آن منقوش است. خدای پدر نیز عبارت است از الوهیت و طبیعت الاهی همراه با ویژگی های متمایزکننده «اقنوم پدر». بدین سان پدر، پسر، و روح القدس سه وجه متفاوت خدا بودن هستند.
رابطه جوهر با اقنوم به رابطه کلی با جزئی می ماند. هر یک از ما توسط جوهر مشترک، در هستی شریک هستیم که در عین حال، هر شخص به سبب ویژگی هایش فردی متمایز است. در مورد خدا نیز جوهر نمایانگر عامل مشترک چون نیکویی، الوهیت، یا دیگر صفات الاهی است، در حالی که اقنوم در ویژگی های خاص پدری و پسری و قدرت تقدیس کننده دیده می شود. (باسیل، نامه، ۴ : 214)
هنگامی که من درباره خدا سخن می گویم شما باید همزمان توسط یک پرتو نور و سه پرتو نور منور گردید. در الوهیت، سه فردیت یا اقنوم یا اگر ترجیح می دهید شخص وجود دارند. (چرا در مورد اسما بحث کنیم، در حالی که واژه ها همه همان معنا را می رسانند؟) تنها یک جوهر وجود دارد؛ یعنی الوهیت. در واقع، خدا وحدت در عین تکثیر و تمایز یافته بی تمایز است. الوهیت یک در سه و سه در یک است. الوهیت هستی خود را در سه وجه دارد یا اگر بخواهیم دقیق تر بگوییم الوهیت سه وجه دارد... ما نباید به شکلی بدعتکارانه خدا را در یک وجود خلاصه بدانیم (مونارشیانیسم ) و یا او را به وجودهایی با مراتب نامساوی تقسیم کنیم
(آریانیسم). (گریگور نازیانزوسی خطابه ۱۱ : 39 )
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1393)
بیشتر بخوانید :
الاهیات لیبرال
الاهیات امید
آگوستین پدر الاهیات لاتین