دل نوشته به مناسبت سال اصلاح الگوي مصرف
نويسنده:فاطمه پهلوان علي آقا
کاش مي دانستم چرا همه فراموش کرده اند که آب مايه حيات است و نان هنوز هم برکت خداست. کاش مي دانستم چرا ديگر هيچ کس خم نمي شود تا خرده نان هاي زير پا را ببوسد و گوشه اي بگذرد.
کاش مي دانستم چرا ديگر هيچ کس به ارزش قطره هاي زندگي بخش آب نمي انديشد. چرا هيچ دستي از به هرز رفتن آب در کوچه ها و خيابان ها جلوگيري نمي کند. کاش مي دانستم چرا ديگر هيچ کس به حرام بودن اسراف نمي انديشد؟
در کتاب ها خوانده ام که مولايم علي (عليه السلام) دو پيراهن بيشتر نداشت و چون يکي را مي شست، ديگري را بر تن مي کرد. در کتاب ها خوانده ام که بزرگان به نان و نمکي، روزه مي گشودند و به نان و خرمايي، مهمان را عزيز مي داشتند. تکه اي بوريا، زير اندازشان بود و کاسه و کوزه اي سفالين ، اسباب ولوازم منزلشان. در کتاب ها خوانده ام که پيشوايم کفشي با چهل وصله مي پوشيد. خدايا! ياري مان ده تا بتوانيم تمام تصويرهاي تابلوي زندگي مان را به رنگ سبز سيره و زندگي اين بزرگان بياراييم.
خدايا! از تو مي خواهيم که همت هايمان را بلند سازي تا ريشه اسراف را بخشکانيم. پروردگارا! انديشه هايمان را وسعت بخش تا کمر خودپسندي و خودبيني را بشکنند و آيندگان را در داشته هاي امروزيان سهيم سازند. اي قادر متعال! ياري مان کن تا چشم هايمان به روزمرگي ها عادت نکنند و ديدگان عبرت بين، چون سدي در مقابل چشم و هم چشمي هاي خانمان برانداز بايستند. ياري مان کن تا دست در دست هم ، بتوانيم تلخي هاي اسراف کردن را به شيريني درست مصرف کردن بدل سازيم.
خدايا! تو مي روياني و آباد مي کني، مي بخشي و نثار مي کني، بي منت ارزاني مي داري و ايجاد مي کني. تو باران را مي فرستي تا جوانه ها بنوشند و از خاک سياه سر برآرند و آفتاب را در آغوش گيرند. پس در اين هنگام است که دانه اي، برنج مي شود و دانه اي، گل و دانه اي، درخت. اينک دستان من سرشار از اين نعمت هاي بي دريغ الهي که تو باز هم بر آن مي افزايي. به شکرانه اين همه نعمت، من نيز انگشت هايم را محکم به هم مي چسبانم تا ثروت هاي بي شماري که بر من ارزاني داشتي، بر زمين نريزد و به هدر نرود. خدايا! ياري ام کن تا من اين سفرنامه هاي رنج را به پايان دردناک حيف و ميل شدن نرسانم.
چشم طمع فرد مال اندوز و ثروت دوست را يا قناعت پر کند يا خاک گور.
چه نيکو گفته اند که طمع، صاحبش را تا ابد خاکستر نشين مي سازد؛ چرا که مي اندوزد بدون اينکه کوچک ترين لذت و بهره اي از اندوخته هايش ببرد. زياده روي مي کند و تباه مي سازد تا گرفتار کمبودها مي شود.
پروردگارا!
اللهم اني أعوذ بک من نفس لا تشبع؛
خداوندا پناه مي برم به تو از نفسي که سير نشود؛
و من قلب يا يخشع؛
و دلي که بيم نکند؛
و من علم لا ينفع؛
و از علمي که سود نبخشد؛
و من صلوه لا ترفع؛
و از نمازي که بالا نرود؛
و من دعاء لا يسمع؛
و از دعايي که شنوده نشود.(1)
نمي دانم وقتي دار فاني را وداع مي گويم و به سراغ باقي مي شتابم، اعمالم چگونه خواهد بود و در کوله بارم چه مي توان يافت. همين اندازه مي دانم که خوبان و بدان، همه حسرت زده اند. بدان از اينکه چرا چند روز مهلت عمر را تباه کردند و براي بدي ها سپري اش کردند و خوبان از اينکه چرا خوب ترين نبودند و از اين مهلت چند روزه بهترين بهره را نبردند.
پروردگارا! «نبهني لذکرک في أوقات الغفلة؛ در اوقات غفلت مرا به ياد خود آگاه و متذکر فرما»، «واستعيني بطاعتک في ايام المهلة؛ و مرا به راه طاعت خود هنگام مهلت عمر موفق بدار»؛ «وانهج لي الي محبتک سبيلاً سهلة؛ و راه صحبت و دوستي خود را هم آسان ساز» ؛ «اکمل لي بها خير الدنيا و الاخرة ؛ تا به محبت خود، خير دنيا و آخرت را به حد کمال رساني».(2)
کاش مي دانستم چرا ديگر هيچ کس به ارزش قطره هاي زندگي بخش آب نمي انديشد. چرا هيچ دستي از به هرز رفتن آب در کوچه ها و خيابان ها جلوگيري نمي کند. کاش مي دانستم چرا ديگر هيچ کس به حرام بودن اسراف نمي انديشد؟
در کتاب ها خوانده ام که مولايم علي (عليه السلام) دو پيراهن بيشتر نداشت و چون يکي را مي شست، ديگري را بر تن مي کرد. در کتاب ها خوانده ام که بزرگان به نان و نمکي، روزه مي گشودند و به نان و خرمايي، مهمان را عزيز مي داشتند. تکه اي بوريا، زير اندازشان بود و کاسه و کوزه اي سفالين ، اسباب ولوازم منزلشان. در کتاب ها خوانده ام که پيشوايم کفشي با چهل وصله مي پوشيد. خدايا! ياري مان ده تا بتوانيم تمام تصويرهاي تابلوي زندگي مان را به رنگ سبز سيره و زندگي اين بزرگان بياراييم.
خدايا! از تو مي خواهيم که همت هايمان را بلند سازي تا ريشه اسراف را بخشکانيم. پروردگارا! انديشه هايمان را وسعت بخش تا کمر خودپسندي و خودبيني را بشکنند و آيندگان را در داشته هاي امروزيان سهيم سازند. اي قادر متعال! ياري مان کن تا چشم هايمان به روزمرگي ها عادت نکنند و ديدگان عبرت بين، چون سدي در مقابل چشم و هم چشمي هاي خانمان برانداز بايستند. ياري مان کن تا دست در دست هم ، بتوانيم تلخي هاي اسراف کردن را به شيريني درست مصرف کردن بدل سازيم.
خدايا! تو مي روياني و آباد مي کني، مي بخشي و نثار مي کني، بي منت ارزاني مي داري و ايجاد مي کني. تو باران را مي فرستي تا جوانه ها بنوشند و از خاک سياه سر برآرند و آفتاب را در آغوش گيرند. پس در اين هنگام است که دانه اي، برنج مي شود و دانه اي، گل و دانه اي، درخت. اينک دستان من سرشار از اين نعمت هاي بي دريغ الهي که تو باز هم بر آن مي افزايي. به شکرانه اين همه نعمت، من نيز انگشت هايم را محکم به هم مي چسبانم تا ثروت هاي بي شماري که بر من ارزاني داشتي، بر زمين نريزد و به هدر نرود. خدايا! ياري ام کن تا من اين سفرنامه هاي رنج را به پايان دردناک حيف و ميل شدن نرسانم.
چشم طمع فرد مال اندوز و ثروت دوست را يا قناعت پر کند يا خاک گور.
چه نيکو گفته اند که طمع، صاحبش را تا ابد خاکستر نشين مي سازد؛ چرا که مي اندوزد بدون اينکه کوچک ترين لذت و بهره اي از اندوخته هايش ببرد. زياده روي مي کند و تباه مي سازد تا گرفتار کمبودها مي شود.
پروردگارا!
اللهم اني أعوذ بک من نفس لا تشبع؛
خداوندا پناه مي برم به تو از نفسي که سير نشود؛
و من قلب يا يخشع؛
و دلي که بيم نکند؛
و من علم لا ينفع؛
و از علمي که سود نبخشد؛
و من صلوه لا ترفع؛
و از نمازي که بالا نرود؛
و من دعاء لا يسمع؛
و از دعايي که شنوده نشود.(1)
نمي دانم وقتي دار فاني را وداع مي گويم و به سراغ باقي مي شتابم، اعمالم چگونه خواهد بود و در کوله بارم چه مي توان يافت. همين اندازه مي دانم که خوبان و بدان، همه حسرت زده اند. بدان از اينکه چرا چند روز مهلت عمر را تباه کردند و براي بدي ها سپري اش کردند و خوبان از اينکه چرا خوب ترين نبودند و از اين مهلت چند روزه بهترين بهره را نبردند.
پروردگارا! «نبهني لذکرک في أوقات الغفلة؛ در اوقات غفلت مرا به ياد خود آگاه و متذکر فرما»، «واستعيني بطاعتک في ايام المهلة؛ و مرا به راه طاعت خود هنگام مهلت عمر موفق بدار»؛ «وانهج لي الي محبتک سبيلاً سهلة؛ و راه صحبت و دوستي خود را هم آسان ساز» ؛ «اکمل لي بها خير الدنيا و الاخرة ؛ تا به محبت خود، خير دنيا و آخرت را به حد کمال رساني».(2)
پي نوشت :
1-شيخ عباس قمي، کليات مفاتيح الجنان، دعا تعقيب نماز عصر.
2-همان، دعاي مکارم الاخلاق، ص 909.