اوصاف و شرايط ولايت فقيه (رئيس سنت)
الف ـ شرط حكمت
پيش از اين در مورد رئيس اول گفتيم كه فيلسوف از راه كمال قوه ناطقه و نبى از راه كمال قوه متخيله به مقام حكمت مى رسند و جمع آن دو در رئيس اول ضرورى است زيرا او با عقل فعال در ارتباط است و ((واضع نواميس)) و شريعت مى باشد. در مورد رئيس مماثل بر اساس تفكر شيعى هر دو بعد حكمت وجود دارد با اين تفاوت كه ارتباط با عقل فعال و فرشته وحى براى بيان ((تشريع)) نيست بلكه براى تبيان و تشريح است زيرا بعد از نبى مكرم و خاتم الانبيإ (ص) پرونده تشريع و مإموريت تشريعى جبرئيل به پايان رسيده است و اما در مورد رئيس سنت پيش از اين بيان شد كه او با عقل فعال و فيض وحيانى در قوه متخيله مرتبط نيست پس بطور مسلم او حكيم به اين معنا نيست و اما حكمت به معناى فلسفه يعنى كمال قوه ناطقه رئيس سنت مى تواند از آن برخوردار باشد اما اين كه آيا شرط اساسى آن است يا خير؟ نياز به بيان بيشتر دارد. فارابى در ((آرإ اهل المدينه الفاضله)) مى گويد يكى از شرايط رئيس سنت آن است كه بايد حكيم باشد.(34) اطلاق در بيان فارابى موجب ابهام در مفهوم رئيس سنت شده است و همين ابهام سبب شده است كه بسيارى از محققان معتقد شوند انديشه فارابى و مدينه فاضله او آرمانى و اوتوپيايى است و در كره زمين رهبر حكيم متصل به روح القدس و عقل فعال يافت نمى شود. بنابر اين به نظر مى رسد علاوه بر اين كه بعد وحيانى حكمت براى رئيس سنت لازم نيست بلكه بعد دوم آن به معناى فلسفه نيز ((وصف ترجيحى)) است نه ((شرط اساسى)). فارابى در جاى ديگر مى گويد: ((و اما التابعه لها التى رئاستها سنيه فليس تحتاج الى الفلسفه بالطبع))(35) رياست تابعه رئيس اول كه رياستش بر اساس سنت است بالطبع نيازى به فلسفه ندارد. اين سوال مطرح مى شود كه پس چرا در ((آرإ اهل المدينه الفاضله)) آن را شرط كرده است به نظر مى رسد جواب آن اين است كه فارابى اعتقاد دارد روساى جانشين بايد حتى المقدور واجد شرايط رئيس اول باشند, لذا پيشنهاد مى كند كه آنها هم بهتر است متصف به حكمت و ساير شرايط رئيس اول باشند.
((ان الاجود و الافضل فى المدن و الامم الفاضله ان يكون ملوكها و روساوها الذين يتوالون فى الازمان على شرائط الرئيس الاول))(36) به نظر مى رسد اين تعبير وجه جمع مناسبى است بين آرإ اهل المدينه الفاضله كه حكمت را شرط كرده است و بين ((فصول مدنى)) كه آن را شرط رئيس سنت ندانسته است و بين ((احصإ العلوم))(37) كه به صورت كلى پيشنهاد تبعيت رئيس سنت از شرايط رئيس اول را مى دهد. در نتيجه حكمت به معناى فلسفه جزء شرايط ترجيحى است و عدم آن خللى در تحقق رياست سنت و ولايت فقيه ايجاد نمى كند.
ب ـ شرط فقاهت
همانطورى كه گذشت رئيس سنت به دليل عدم ارتباط با وحى جزء ((واضعان نواميس)) نيست و نمى تواند واضع شريعت باشد او صرفا استمرار دهنده رسالت رئيس اول و رئيس مماثل است و موظف است شريعت و رياستى كه به او واگذار شده بدون كم و كاست و تغيير حفظ نمايد. ((لايخالف و لايغير بل يبقى كل ما قدره المتقدم على حاله))(38) اما چون مقتضيات زمان و مكان و مصالح امت در هر عصرى متفاوت است و بالطبع در عصر رئيس سنت ممكن است مسائلى به وجود بيايد كه در زمان واضع شريعت و رئيس اول مطرح نبوده است در اينجا معلم ثانى وظيفه رئيس سنت مى داند كه از طريق اصول و قواعد كلى شريعت به استخراج و استنباط احكام و قوانين مورد نياز جامعه بپردازد. ((ينظر الى كل ما يحتاج الى تقدير ممالم يصرح به من تقدم فيستنبط و يستخرج عن الاشيإ التى صرح الاول بتقديرها))(39) و چون معرفت بر نحوه استنباط احكام در علم فقه بحث مى شود فارابى تاكيد مى كند كه رئيس سنت ضرورتا به صناعت فقه نيازمند است و خودش هم بايد فقيه باشد. ((فمن كان هكذا فهو فقيه)).(40) او در تعريف صناعت فقه مى گويد: ((صناعتى است كه انسان را قادر مى سازد تا در مواردى كه واضع شريعت تصريح به حكم نكرده با كمك آن به استنباط و استخراج احكام بپردازد. ((صناعه الفقه و هى التى يقتدر الانسان بها على ان يستخرج و يستنبط صحه تقدير شىء شىء ممالم يصرح واضع الشريعه بتحديده عن الاشيإ التى صرح فيها بالتقدير فى الامه التى لهم شرعت)).(41)
معلم ثانى فلسفه فقاهت را از محدوده فقه مصطلح و رايج در عصر خويش خارج و جامعيت آن را موكول به هشت شرط اساسى مى داند:(42)
1 ـ شناخت شريعت :
رئيس فقيه براى حفاظت از شريعت و براى اين كه بتواند بر اساس آن اجتهاد نمايد بايد تمام ((اقوال)) و ((اعمال)) واضع شريعت را بشناسد;
2 ـ شناخت مقتضيات زمان وضع شريعت:
فقيه بايد موقعيت و شرايطى را كه واضع اوليه در آن قرار داشته و بر اساس آن شريعت را جعل نموده بشناسد;
3 ـ شناخت ناسخ و منسوخ در شريعت:
فقيه براى اداره نظام سياسى بايد آخرين حكم و نظر شارع را بداند تا بر اساس آن استنباط و اجتهاد نمايد. بنابر اين آگاهى او بر ناسخ و منسوخ ضرورى است تا بر مبناى ناسخ عمل كند و در دام منسوخ نيافتد;
4 ـ آشنايى با لغت و زبان رئيس اول:
فهم متون و خطابات واضع شريعت و رئيس اول بدون آگاهى بر زبان محاوره اى او مقدور نيست, لذا فقيه جامع الشرايط لازم است بر ادبيات و محاورات او آشنا باشد ((عارفا باللغه التى بها كانت مخاطبه الرئيس الاول)) ;
5 ـ آشنايى با عادات زمان رئيس اول:
شكى نيست كه عادات و رسوم زمان خطاب در وضع آيين و شريعت انعكاس زيادى دارد و فقيه براى درك شريعت و ايجاد زمينه اجتهاد ناچار است بر عادات و رسوم آن زمان بويژه در كاربردهاى زبانى آنها مطلع باشد;
6 ـ آشنايى با استعمالات و استعارات زمان رئيس اول:
استعمالات مختلف زبان و مفاهيم مشترك زمان وضع قوانين و شريعت براى فقيه ضرورى است زيرا او براى فهم متون دينى بايد بتواند حقيقت را از مجاز, مطلق را از مقيد و عموم را از خصوص و محكمات را از متشابهات تمييز دهد;
7 ـ شناخت مشهورات زمان خطاب:
بدون ترديد فهم بسيارى از مسائل در متون دينى بويژه مسائل سياسى و اجتماعى مبتنى بر مشهورات و مقبولاتى است كه در زمان وضع شريعت وجود داشته است و ممكن است در زمان رئيس سنت و فقيه ماهيت آن تغيير كرده باشد بدين جهت فقيه براى درك درست و اجتهاد صحيح خود بايد بر آن مشهورات آگاهى داشته باشد;
8 ـ آشنايى با روايت و درايت:
فقيه بايد با گفتار و كردار رئيس اول كاملا آشنا باشد زيرا مجموعه گفتار و كردار او شريعت را تشكيل مى دهد. فارابى نحوه آشنايى با گفتار و كردار رئيس اول را به دو صورت طرح كرده است: يكى اين كه رئيس فقيه بالفعل معاصر با رئيس اول باشد و يا قبلا جزء اصحاب او بوده, از نزديك مشاهده و استماع كرده در اين صورت همان براى او حجيت دارد و بر اساس آن عمل مى كند. صورت ديگر اين است كه زمان فقيه از زمان رئيس اول فاصله زياد دارد در اين جا فقيه بايد با انواع اخبار و روايات مشهور و موثق و مكتوب و غير مكتوب آشنا باشد تا بتواند قول صحيح را از سقيم تشخيص دهد.
ج ـ شرط دين شناسى:
چون فقيه جامع الشرايط حق جعل و وضع قانون و شريعت را ندارد و در واقع همه ره آورد او منقولاتى است كه مستند به دين و شريعت است(43) و به تعبير معلم ثانى ((لان الفقه يإخذ الآرإ و الافعال التى صرح بها واضع المله مسلمه و يجعلها اصولا فيستنبط منها الاشيإ اللازمه عنها))(44) يعنى فقه كه از دو بخش آرإ و افعال تشكيل شده, از اصول مسلمى اخذ گرديده كه واضع مله و شريعت به آنها تصريح نموده است و فقيه از طريق آن اصول مسائل لازم را اجتهاد و استنباط مى كند. بنابر اين واضح است كه دين و به اصطلاح فارابى ((مله)) مقدم بر فقه است.(45) از اين جاست كه فارابى علاوه بر شرط فقاهت و آشنايى با ابزار و شرايط و لوازم آن تصريح مى كند كه رئيس سنت بايد دين شناس باشد: (( عارفا بالشرايع و السنن المتقدمه التى اتى بها الاولون من الائمه و دبروا بها المدن))(46) او بايد نسبت به شريعت و سنتى كه پيشينيان وضع كرده اند و به واسطه آن به تدبير و سياست مدن پرداخته اند بشناسد تا بتواند نظام سياسى عصر خويش را بهتر تدبير و رهبرى نمايد.
د ـ شرط چهارم: زمان شناسى:
بر خلاف رئيس اول كه براى تدبير نظام سياسى و هدايت و رهبرى مردم به سوى سعادت تنها لازم است زمان خود را بشناسد رئيس سنت و فقيه جامع الشرايط علاوه بر شناخت عصر خويش و تشخيص مصالح امت معاصر خود, بايد شرايط و مقتضيات دوران رئيس اول را هم بشناسد.(47)
فارابى مى گويد: رئيس سنت و فقيه جامع الشرايط بايد از ((جودت رإى)) و تعقل در همه حوادث واقعه اى كه عمران و آبادى مدينه و زمان او به آن وابسته است و در سيره پيشينيان نبوده است برخوردار باشد: چون او موظف است اصول و كليات شريعت را رعايت كند: ((محتذيا حذو الائمه الاولين)) بناچار بايد زمان وضع شريعت را نيز بشناسد: ((ان يكون عارفا بالشرايع التى انما شرعها الاول بحسب وقت ما))(48)
ه ـ شرط پنجم: قدرت هدايت:
اگرچه رئيس سنت انسان استثنايى متصل به عقل فعال نيست, تا بتواند بطور كامل سعادت و هدايت را براى امت ترسيم نمايد اما در عصر خويش در هرم قدرتى است كه فارابى بر مقياس سلسله مراتب هستى در مدينه معمارى كرده است. لذا به تبع رئيس اول وظيفه دارد تا امت را با ((جودت ارشاد)) به دين و شريعت رئيس اول هدايت نمايد و چون سطح فكرى امت مختلف است برخى را با برهان و برخى را با اقناع از راه تمثيل و محاكات ارشاد مى نمايد.(49)
و ـ شرط ششم: قدرت بر جهاد:
اين شرط از جمله شرايط مشترك بين رئيس اول و رئيس فقيه و ساير مراتب رياست است و علاوه بر شرطيت توانايى جسمانى فارابى آن را جزء اوصاف روسا نيز مطرح كرده است. ((رئيس بايد تام الاعضا باشد و قوتهاى آن در انجام كارهايى كه مربوط به اعضا است او را يارى نمايند و هرگاه از عضوى از اعضاى خود كارى كه در وظيفه آن است بخواهد به آسانى بتواند انجام دهد))(50) و در خصوص رئيس سنت آورده است كه تن او در مباشرت اعمال جنگى به خوبى مقاوم باشد و در اين كار ثابت قدم و استوار باشد و اين در صورتى محقق مى شود كه صاحب صناعت و فنون جنگى باشد.(51) بنابر اين سلامت جسمانى و قدرت بر جهاد هم شرط ثبوتى است و هم شرط اثباتى است به همين دليل فارابى آن را هم در صفات و هم در شرايط مطرح كرده است و آن به اين معنا است كه اگر شخصى واجد همه شرايط رياست باشد ولى قادر بر جهاد نباشد او به هيچوجه نمى تواند رئيس بشود و اگر در اثناى رياست بر اثر ضعف جسمانى قدرت بر جهاد زايل شود هم ثبوتا و هم تحققا شرط و صفت رياست از بين مى رود و رئيس منعزل مى گردد. بنابر اين در همه مراحل رياست استمرار اين شرط لازم است زيرا براى سركوب دشمنان خارجى و تإديب طاغيان داخلى رئيس نياز به قدرت نظامى دارد. فارابى در تشريح قدرت نظامى در تحصيل السعاده مى فرمايد: ((هى القوه على جوده التدبير فى قوه الجيوش و استعمال آلات الحرب و الناس الحربيين فى مغالبه الامم و المدن))(52) عبارت است از بهترين شيوه تدبير در به كارگيرى سپاهيان و استفاده از سلاحها و ابزار جنگى و مردمان جنگجو براى پيروزى بر ساير امتها و مدينه ها .
علاوه بر شرايط ششگانه فوق, فارابى براى رئيس سنت همان اوصاف دوازده گانه ((آرإ اهل المدينه الفاضله)) يا شانزده گانه ((تحصيل السعاده)) رئيس اول را لازم مى داند و چون اين اوصاف طبعى و مربوط به مقام تحقق و اثبات هستند و روسا در مقام عمل و تدبير سياسى بايد متصف به آنها باشند بنابر اين از اين جهت بين رئيس اول و ساير مراتب رياست فرقى وجود ندارد.
نوع چهارم رهبرى: روساى سنت
در صورتى كه يك انسان واجد شرايط رياست سنت يافت نشود فارابى در ((آرإ اهل المدينه الفاضله)) پيشنهاد رياست دو نفرى را مطرح مى كند چون روى شرط ترجيحى حكمت تاكيد دارد, مى گويد: اگر يك نفر از اعضاى رهبرى حكيم باشد و نفر دوم شرايط پنجگانه ديگر را داشته باشد, به شرط همكارى و سازگارى آنها رهبرى سياسى را در يكى از سه نظام سياسى فارابى به عهده مى گيرند چون اين نوع رهبرى ادامه رياست سنت است, لذا تمام شرايط (حكمت ((ترجيحى)) ـ فقاهت ـ دين شناسى ـ زمان شناسى ـ هدايتگرى و قدرت بر جهاد) بايد در اين دو رئيس موجود باشد, و اما ممكن است اين سوال مطرح شود كه آيا نبودن همه شرايط در يك نفر منجر به جدايى حوزه هاى ((دين)) و ((فقاهت)) از ((حكمت)) و ((سياست)) نخواهد شد كه ما اين بحث را بطور تفصيلى در جاى ديگر آورده ايم و به جهت اختصار به آنجا ارجاع مى دهيم.(53) علاوه بر شرايط, تمام ويژگيهايى كه براى رئيس اول و مماثل و رئيس سنت بيان شد در هر دو رئيس لازم و ضرورى است. فارابى در فصول مدنى نظم ((آرإ اهل المدينه الفاضله)) را در مراتب رهبرى به هم زده است و بعد از رئيس اول و مماثل (ضمنى) روساى افاضل را مقدم كرده است سپس روساى سنت و در پايان رئيس سنت را آورده است و بر خلاف ((آرإ)) كه اعضاى رهبرى دو نفر هستند در ((فصول منتزعه)) تعداد اعضا به تعداد شرايط افزايش داده شده است يعنى شش نفر عضو شوراى رهبرى مى شوند.
نوع پنجم رهبرى: روساى افاضل
اين نوع رهبرى عبارت است از شورايى مركب از شش نفر كارشناس كه در صورت فقدان ((روساى سنت)) رهبرى و اداره جامعه را به دست مى گيرند. چون اين شورا جانشين روساى سنت است بالطبع همه شرايط آنها را بايد داشته باشد. بنابر اين چون شش شرط وجود داشت هر كدام از اعضاى شورا بايد حداقل يك شرط را داشته باشد و در صورتى كه بعضى از آنها بيش از يك شرط را داشته باشند به همان تعداد اعضاى شوراى رهبرى تقليل خواهد يافت و ممكن است به سه نفر هم برسد. فارابى در ((فصول منتزعه)) اين نوع رهبرى را ادامه رهبرى رئيس اول آورده است و ظاهرا شرايط او را براى اعضاى شورا لازم شمرده است.(54) معلم ثانى علاوه بر شرايط ششگانه اعضاى شورا براى تركيب شورا هم يك شرط اساسى آورده است و آن عبارت است از هماهنگى و سازگارى در اداره نظام سياسى ((و كانوا متلائمين))(55) ظاهرا فارابى خود به اين مهم توجه داشته است كه ممكن است تعدد اعضاى رهبرى و تفكيك شرايط به تفكيك حوزه هاى ((دين)), ((فقاهت)), ((حكمت)) و ((سياست)) منجر بشود لذا قيد فوق را آورده است و معناى آن اين است كه اگر واجدين شرايط رهبرى با هم سازگار و همسو نباشند و امكان جايگزينى و يا سازگارى آنها هم نباشد اين مرحله از رهبرى خودبه خود منتفى خواهد شد.
وظايف رهبرى در نظام سياسى فارابى
به جهت اختصار به عناوين اكتفا مى شود و تفصيل آن به زمان ديگر موكول مى شود.
1 ـ تعليم و تربيت اهل مدينه(56);
2 ـ ارشاد و هدايت مردم(57);
3 ـ كنترل اخلاق و ترويج ارزشها در جامعه(58);
4 ـ حفظ مصالح نظام(59);
5 ـ تدوين, استنباط و تغيير قانون(60);
6 ـ حفظ سلسله مراتب جامعه(61);
7 ـ اصلاح شهروندان(62);
8 ـ توزيع قدرت(63);
9 ـ تقسيم كار اجتماعى(64);
10 ـ دفع شرور و آفات(65);
11 ـ حفظ تنوع و تكثر در جامعه(66);
12 ـ ايجاد امنيت در جامعه(67);
13 ـ به سعادت رساندن جامعه و افراد(68);
14 ـ ايجاد عدالت(69);
15 ـ جنگ و صلح با دشمنان(70);
16 ـ توجه به مسائل مالى و توليدى جامعه(71).
منابع :
1 ـ فارابى, آرإ اهل المدينه الفاضله, تحقيق دكتر البير نصرى نادر ـ چاپ ششم, انتشارات دارالمشرق, بيروت 1991 .
2 ـ " , احصإالعلوم, تحقيق عثمان محمد امين, چاپ اول, مطبعه السعاده, مصر,
1350 ق .
3 ـ " , تحصيل السعاده, تحقيق دكتر جعفر آل ياسين, انتشارات دارالاندلس, بيروت,
1403 ق .
4 ـ " , التحليل, تحقيق دكتر رفيق العجم, انتشارات دارالمشرق, بيروت, 1986 م .
5 ـ " ,التنبيه على سبيل السعاده, تحقيق دكتر جعفر آل ياسين, انتشارات حكمت, تهران, 1371 ش .
6 ـ " , التوطئه, تحقيق دكتر رفيق العجم, انتشارات دارالمشرق, بيروت, 1985 م .
7 ـ " , الجدل, تحقيق دكتر رفيق العجم, انتشارات دارالمشرق, بيروت, 1986 م .
8 ـ " , الجمع بين رإى الحكيمين, تحقيق دكتر البير نصرى نادر, انتشارات دارالمشرق, بيروت, 1405 ق .
9 ـ " , الحروف, تحقيق دكتر محسن مهدى, انتشارات دارالمشرق, بيروت, 1990 م .
10 ـ " , السياسه المدينه, تحقيق دكتر فوزى مترى نجار, المطبعه الكاثوليكيه, بيروت, 1964 م .
11 ـ " , السياسه, تحقيق يوحنا قمير, دارالمشرق, بيروت .
12 ـ " , فصول منتزعه, تحقيق دكتر فوزى مترى نجار, دارالمشرق, بيروت, 1971 م .
13 ـ " , فضيله العلوم, چاپ اول, هند, حيدرآباد دكن, دائره المعارف النظاميه,
1340 ق.
14 ـ " , القياس, تحقيق دكتر رفيق العجم, دارالمشرق, بيروت, 1986 م .
15 ـ " , القياس الصغير على طريقه المتكلمين, تحقيق دكتر رفيق العجم, دارالمشرق, بيروت, 1986 م .
16 ـ " , المله , تحقيق دكتر محسن مهدى, دارالمشرق, بيروت, 1967 م .
17 ـ فارابى, المله الفاضله, تحقيق دكتر عبدالرحمن بدوى, انتشارات دارالاندلس, بيروت .
18 ـ داورى, رضا, فارابى موسس فلسفه اسلامى, انتشارات انجمن شاهنشاهى فلسفه ايران, تهران, 1356 ش .
19 ـ داورى, رضا, فارابى, طرح نو, تهران, 1374 .
20 ـ ناظر زاده كرمانى, فرناز, فلسفه سياسى فارابى, انتشارات دانشگاه الزهرا, 1376 .
21 ـ سجادى, جعفر, انديشه هاى اهل مدينه فاضله, اثر فارابى, انتشارات كتابخانه طهورى, تهران, 1361 .
22 ـ مهاجر, محسن, انديشه سياسى فارابى, انتشارات دفتر تبليغات اسلامى.(در دست چاپ است )
پي نوشت :
34-آرإ اهل المدينه الفاضله, ص 129 . 35-المله, ص 60 . 36-المله, ص 60 . 37-احصإ العلوم, ص 68 .
38- المله, ص 50 .
39- همان . 40- همان .
41- احصإ العلوم, ص 70 .
42- المله, ص 51 ـ 50 .
43- الحروف, ص 133 .
44- احصإ العلوم, ص 72 ـ 71 .
45- الحروف, ص 131 .
46- فصول منتزعه ص 67, المله, ص 50 و آرإ اهل المدينه الفاضله, ص 129 .
47- المله, ص 51 .
48- المله, ص 51 .
49- تحصيل السعاده, ص 83 ـ 77 .
50- آرإ اهل المدينه الفاضله, ص 127 .
51- همان, ص 130 .
52- تحصيل السعاده, ص 81 .
53- بزودى ((انديشه سياسى فارابى)) از سوى نگارنده منتشر خواهد شد.
54- فصول منتزعه, ص 66 .
55- آرإ اهل المدينه الفاضله, ص 130 .
56- تحصيل السعاده81/78/ ـ /80 جدل /75/19/ السياسه المدينه 86/ ـ /85 آرإ/147/
57- آرإ اهل المدينه الفاضله / 129
58- فصول منتزعه40/ ـ/101/30 81 ـ/80, المله54/ ـ /46 السياسه المدينه90/ـ71/89ـ/70
59- آرإ اهل المدينه الفاضله / 129
60- السياسه المدينه 81/ـ/80 المله45/ـ/43 تحصيل السعاده64/ـ/70/63 فصول منتزعه/67/ آرإ 146/129/
61- تحصيل السعاده /87/ فصول المنتزعه69/ـ/65 السياسه المدينه 84/ـ83
62- السياسه المدينه /106/ آرإ 126/ـ/120
63- احصإ العلوم65/ـ/64 المله59/ـ/56
64- جدل /67/ فصول منتزعه74/ـ71 / 95ـ94 / المله 59/ـ/53 آرإ 141/156/ـ/139
65- فصول منتزعه 74/ـ/43/33/73 السياسه المدينه /87/104/106/
66- تحصيل السعاده 88/ ـ /80/83 فصول منتزعه 36/99/ ـ /35 آرإ/148/
67- تحصيل السعاده 81/ـ/80
68- آرإ119/126/ـ/118 توطئه /59/ احصإالعلوم /65/ تحصيل /81/ فصول منتزعه 92/
69- آرإ /158/ فصول منتزعه 74/ـ100/46/71
70- تحصيل السعاده 74/ـ/81/70 فصول منتزعه 67/ـ78/66ـ/76
71- فصول منتزعه /76
منبع:فصلنامه علوم سیاسی /س