اركان علم مدنى در ديدگاه فارابى (2)
2ـ انواع اجتماع هاى مدنى :
نخستين تقسيم بندى جماعت هاى مدنى و يا گروه هاى اجتماعى مدنى در نظريه وى, تقسيم از جهت نقص و كمال جماعت هاست. او از اين نظر, جماعت انسان هاى مدنى را در نخستين تقسيم بندى, شامل دو دسته كامل و غيركامل مى داند; ((هذه الثلاثه هى الجماعات الكامله)).(64) آنچه مسلم است اين كه در انديشه وى, مبناى كمال اجتماعى مدنى انسان, در اندكى يا بيشى تعداد آحاد افراد و گروه هاى آن نيست; يعنى در قلت يا كثرت اجزا و در صرف كاهش يا افزايش اعضاى آن نمى باشد. همچنين ملاك كامل بودن جماعت مدنى, در بلندى يا كوتاهى برد, گستره و قلمرو آن نيست. از نظر وى, جماعت انسانى و مدنى, تنها در صورتى كه داراى هويت و واقعيت واحد بوده و استقلال ذاتى داشته باشد, جماعت كامل است. مراد وى از كامل بودن, تماميت اجتماع مدنى است; يعنى دارا بودن تمامى اجزاى لازم, براى تداوم زندگى اجتماعى و مدنى, آن هم به تعبير يا تنظير خود وى, بسان يك بدن تام و تمام. وى از اين تماميت, تعبير به كمال نخستين و نخستين مرتبه كمال اجتماعى مدنى انسان مى نمايد.
جماعت انسانى و مدنى, در صورتى كه داراى هويت و واقعيت واحد نبوده و استقلال ذاتى نداشته باشد, در تعبير او, جماعت ناقص انسانى و مدنى محسوب مى شود. جماعت هاى مدنى ناقص, آن گونه گروه هاى اجتماعى مدنى بوده كه بسان اعضاى بدن و نه كل آن, اولا, جزء جماعت كامل مدنى يا اجتماع مدنى محسوب شده, ثانيا, بدون وجود جماعت كامل, به عنوان كل و كل فراگير و غايى مدنى انسان و اجتماع مدنى, نمى توانند به تنهايى تداوم و حتى وجود داشته باشند, تا چه رسد به اين كه كمال يابند.
به ويژه اين جماعت هاى مدنى به عنوان اجزا در جهت ايجاد, تداوم و تعالى جماعت كامل مدنى يا همان اجتماع مدنى قرار دارند. جماعت هاى مدنى ناقص, به اصطلاح حداقل به عنوان عضو, جزء يا ماده آن كل و جماعت كامل و اجتماع مدنى, بدان خدمت مى دهند. بنابراين جماعت هاى ناقص, خادم و تابع كل و جماعت كامل مى باشند. جماعت هاى كامل مدنى درنظر وى, واقعيت و هويت و يك شخصيت واحد حقوقى و حتى حقيقى محسوب شده و جماعت هاى ناقص, افراد, اجزا و اعضاى آن شخصيت هستند. به تعبير ديگر, معيار كامل بودن جماعت مدنى, يكى, در جامعيت يا تام و تمام بودن اعضا و اجزاى تشكيل دهنده به عنوان يك كل بوده و ديگرى, در استقلال و اتكال ذاتى جماعت كامل مدنى مى باشد; به ويژه در تعيين و تإمين تمامى نيازهاى خود و اعضاى خود و همچنين در حاكميت مطلق بر خويش و اجزاى خود, سرانجام در فراگيرى و غايى بودن هدف و هدف مشترك آن است. براين اساس, جماعت كامل مدنى, فراگير و غايت اهداف تمامى اجزا و اعضاى خويش محسوب مى گردد.
در تقسيم بندى جماعت هاى مدنى از جهت برد و گستره يا قلمرو آنها, هر يك از جماعت هاى كامل و غيركامل, داراى اقسام متعددى است. جماعت هاى مدنى كامل يا همان اجتماع هاى مدنى در نظريه فارابى سه مورد هستند; اجتماع مدنى يا كوچك, امت يا ميانى, بين امتى يا بزرگ و جهانى, اين سه مورد مزبور, جماعت هاى مدنى كامل مى باشند.((الاول فمنها الكامله و الثانى غير الكامله;(65) كمااين كه در كتاب آراى اهل مدينه تصريح مى نمايد كه جماعت هاى مدنى كامل, به ترتيب سه قسم اند; بزرگ, متوسط و كوچك برد يا گستره, ((و الكامله ثلاث; عظمى, وسطى و صغرى)),(66)وى جماعت هاى انسانى را از اين نظر, يعنى از لحاظ گستره و عده وعده و كثرت اعضا و زير مجموعه ها, شامل اهم موارد زير مى داند: ((والجماعات الانسانيه; منها عظمى و منها وسطى و منها صغرى)).(67)
جماعت بزرگ يا عظما و جماعت بين امتى يا اجتماع مدنى جهانى, ديگرى, جماعت ميانه يا وسطا و امت و اجتماع امتى و سرانجام جماعت كوچك يا جماعت مدينه; يعنى جماعت هاى انسانى و اجتماع هاى مدنى يا بزرگند يا متوسط بوده و يا كوچك مى باشند. در تعبير وى, ((والجماعه العظمى)), ((هى جماعه إمم كثيره تجتمع و تتعاون))(68) جماعت بزرگ, جماعت امت هاى زيادى است كه در گستره كره زمين تجمع كرده و با هم تعاون مى نمايند. بنابراين اجتماع و جماعت بزرگ و بلندگستره, در واقع بين امت هاى زياد و در سطح جهانى است. اجتماع عظما عبارت از: جماعت امت هاى بسيار بوده كه اجتماع كرده و فراهم آمده اند و با هم تعاون و هميارى مى نمايند. اجتماع و جماعت وسطا, ميان گستره و ميان برد يا متوسط نيز همان امت مى باشد. وى در كتاب آراى اهل مدينه تصريح مى نمايد: ((و الوسطى هى الامه)),(69) كه اجتماع ميانى, اجتماع امت است; اجتماعى كه در جزيى از زمين و در بخشى از جهان استقرار دارد.(70) سوم ((والصغرى, اجتماع اهل مدينه فى جزء مسكن امه)),(71)اجتماع و جماعت كوچك و كوتاه برد كه مدينه و شهر[ستان] مى باشد. اجتماع كوچك عبارت است از: اجتماع اهل مدينه و اجتماعى كه در جزيى و قسمتى از مسكن و قلمرو اجتماع و استقرار امت ساكن مى باشد.
در ديدگاه فارابى, انواع اجتماع هاى مدنى كامل, در عين حال مراتب كمال مدنى جماعت هاى مدنى نيز محسوب مى شوند. براين اساس از نظر وى, مدينه و اجتماع مدنى كوچك, ((فالمدينه هى اول مراتب الكمالات)).(72) مرتبه نخست كمال اجتماعى و مدنى انسان مى باشد. جماعت مدنى كوچك, جزيى از امت بوده; يعنى جماعت مدنى نيز جزيى از امت و جماعت امت است, ((الجماعه المدينه هى جزء لامه))(73)و ((المدينه جزء مسكن امه)),(74) قلمرو مدينه نيز, جزيى از مسكن و بخشى از قلمرو امت است. امت به نوبه خويش به مدينه ها, كشورها و جوامع مدنى متعددى تقسيم مى گردد. ((والإمه تنقسيم مدنا)) و ((الامه جزء جمله اهل المعموره))(75) همچنين امت, جزيى از جمله اهل معموره زمين بوده و قسمتى از قلمرو مسكون و متمدن جهان محسوب مى شود; كما اين كه, در تعبير فارابى, ((الجماعه الانسانيه الكامله على الاطلاق تنقسم إمما))(76) جماعت انسانى كامل و جماعت عظما و جهانى به اصطلاح به طور مطلق, به امت هاى متعددى تقسيم مى گردد. يا به تعبيرى, جماعت جهانى, از امت هاى متعدد تشكيل مى گردد.
همان گونه كه اشاره شد, جماعت بزرگ, عبارت است از: امت هاى بسيار كه با هم تجمع نموده و با هم تعاون و همكارى مى نمايند. بزرگى جامعه از نظر تركيب و ساختار اجتماعى و مدنى و يا گستره جمعيتى و اجتماعى نيست و نيز از جهت تعاون و همبستگى و همكارى مدنى نمى باشد; بلكه از نگاه وسعت و گستره سرزمينى, جغرافيايى و قلمرو, بزرگ محسوب مى شود. وى در كتاب آراى اهل مدينه فاضله نيز به تقسيم بندى جهان مى پردازد. در آن جا نيز مدعى است كه ((فالعظمى; اجتماعات الجماعه (الجماعات) كلها فى المعموره))(77) قلمرو بزرگ و اجتماع جهانى عبارت از: اجتماع جماعت ها در كل جهان و در كل قسمت مسكونى و آبادان عالم مى باشد. بنابراين فارابى, جماعت هاى مدنى را از جهت گستره از دو سو طرح مى نمايد; يكى, از كل به جزء و ديگرى, از جزء به كل. همچنين وى, اين جماعت ها را بر دو مبنا تقسيم بندى نموده است; يكى برمبناى قلمرو و سرزمين يا گستره آنها بوده و ديگر برمبناى برد يا گستره جمعيتى و جماعت مدنى محسوب مى شود. وى براين اساس, از طرفى اجتماع مدنى را به عنوان كوچك ترين عضو و جماعت كامل مدنى, جزء امت مى داند; جماعتى كه از نظر وى خود متشكل از جماعت هاى ناقص مى باشد. امت نيز به مثابه جماعت كامل مدنى ميان برد و ميان گستر, خود جزء يا عضوى از جماعت بزرگ بشرى و جهانى محسوب مى شود. به اعتبارى ديگر, جماعت كامل مدنى بزرگ انسانى در جهان, مركب از امت هاى بسيار و گوناگون مى باشد, و امت ها نيز به نوبه خويش مركب از جماعت هاى مدنى كامل و كوچك فراوان هستند; كما اين كه هر اجتماع مدنى كامل, خود از جماعت هاى زياد; ولى غيركامل تشكيل مى گردد. همين طور معموره جهان كه از جهت سرزمينى, قلمرو و محل استقرار و سكونت يا ظرف مظروف جماعت كامل مدنى بزرگ مى باشد, خود به قلمروهاى مختلف تقسيم شده است, هر قلمرو نيز به نوبه خود به روستاها, محله ها و كوىها و منزل هاى زيادى تقسيم مى گردد.
نكته مورد توجه و بلكه اصل مورد تإكيد فارابى درخصوص جماعت مدنى, تجمع درحد فراهمى و چينش افراد يا اجزا و اعضا نيست; بلكه اصل بر همگرايى و تعاون و وحدت براين اساس مى باشد, وى از اين ويژگى تعبير به تإليف و تركيب مى نمايد. وى اجتماع بزرگ تر از مدينه و كوچكتر از امت را از نظر دور نداشته است; چرا كه در ابتداى كتاب المله از آن تعبير به خطه نموده مى نمايد. خطه شامل چندين مدينه مى باشد; ساختارى كه مى توان از آن تعبير به اجتماع مدنى ملت / كشور در عصر حاضر نمود. وى اجتماع هاى غير كامل را عبارت از: انواع چهارگانه اجتماع هاى روستايى و ده و قريه و حتى ناحيه, اجتماع محلى و محله, اجتماع كويى و كوى مى داند. اين اجتماع هاى ناقص پيش و بيش از همه, شامل اجتماع خانوادگى و خانواده ها و منزل هاست. يعنى به تصريح خود او دربردارنده اجتماع ها در قريه ها و محله ها و كوىها و منزل ها, يا خانه ها و خانواده ها است. ((و إما الاجتماعات فى: قرى والمحال والسكك و البيوت))(78);كما اين كه در آراى اهل مدينه نيز تصريح مى كند كه:
((و اجتماعات الانسانيه...غير الكامله: اجتماع اهل القريه, اجتماع اهل المحله ثم اجتماع فى سكه ثم اجتماع فى منزل))(79)
اجتماع هاى انسانى غيركامل به ترتيب عبارتند از: اجتماع اهل قريه, اجتماع اهل محله, سپس اجتماع در كوى و برزن و اجتماع در منزل. همه اينها در نظر و در تعبير وى ((فهى الاجتماعات الناقصه))(80) اجتماع هاى ناقص مى باشند. اجتماع هاى ناقص مدنى, اعضا, مواد و اجزاى اجتماع كامل مدنى هستند; يعنى زيرمجموعه اجتماع كوچك و در حد مدينه تا اجتماع مدنى جهانى محسوب مى شوند. متقابلا اجتماع هاى كامل مدنى, صورت و سازه كمالى اين جماعت هاى ناقص مى باشند.
اجتماع خانواده, مركب از انسان هاى مدنى, به عنوان مبدإ اوليه و عنصر اصلى پديده هاى مدنى و از جمله اجتماع مدنى بوده و متشكل از حداقل دو نفر به عنوان همسر و زن و شوهر مى باشد. فرزندان و حتى خدمه نيز اجزاى خانواده محسوب مى گردند. اگر چه انسان مدنى, عنصر اصلى پديده هاى مدنى و از جمله جماعت هاى مدنى, خواه ناقص يا كامل و از مدنى تا جهانى مى باشند; لكن عضو(81) اوليه و اصلى تشكيل دهنده اجتماع هاى مدنى, در نگاه فارابى, خانه و خانواده مى باشد. جماعت خانوادگى به اعتبار كمى اعضا و افراد و محدوديت گستره, بسيطترين اجتماع مدنى است. خانواده احيانا از حيث ارأه خدمات مازاد خويش به جماعت هاى مدنى فراتر, اعم از جماعت هاى ناقص تا كامل مدنى, ناقص ترين اجتماع مدنى انسان مى باشد; كمااين كه خود وى تصريح مى نمايد: ((و هذه منها ما هو إنقص جدا و هو الاجتماع المنزلى))(82); اجتماع منزلى ناقص ترين اجتماع هاى ناقص مدنى است. بنابراين, خانواده كه عضو اصلى تشكيل دهنده زندگى جمعى انسان, خواه روستايى يا شهرى و حتى ايلى است,(83) كوچك ترين گروه اجتماعى اوليه و پايه مدنى محسوب مى شود. به تعبير وى, در آراى اهل مدينه, ((و اصغرها المنزل)) يا ((المنزله)); يعنى خانواده كوچك ترين و پايين ترين جماعت است. در عين حال, پايه اىترين جايگاه اجتماعى را نيز همين خانه و خانواده دارا است. اين اجتماع منزلى, جزيى از اجتماع فراتر, يعنى اجتماع كوى بوده و در جهت غايت آن قرار دارد, ((و هو جزء الاجتماع فى السكه))(84) يعنى جزء محله است. كمااين كه ((و الاجتماع فى السكه هو جزءالاجتماع فى المحله)) يا ((هذاالاجتماع هو جزء للاجتماع المدنى))(85) اجتماع كويى خود, جزيى از اجتماع محلى و محله بوده و در جهت غايت آن به عنوان كل فراتر از كوى مى باشد. پس اجتماع هاى كويى و برزنى در كوى, جزيى از اجتماع مدنى بوده در جهت غايت آن به عنوان كل فراتر و با گستره بيشتر, برتر و غايى محسوب مى شوند. اين اجتماع ها در راستاى اجتماع كل و كامل مدنى قرار دارند. همين طور اجتماع هاى محلى در محله, اجتماع هاى روستاى در ده و به همين ترتيب قريه ها نيز در مدينه بوده و به عنوان اعضا و اجزاى آن هستند.
اين اجزا, در جهت اهداف مدينه و خدمت بدان قرار دارند و در جهت انجام كاربرد و ايفاى نقش خويش در مدينه, به عنوان كل فراتر و اجتماع مدنى كامل مى باشند. يعنى اجتماع ها در محله ها و اجتماع ها در قريه ها, ((والاجتماع فى المحال و... الاجتماعات فى القرى))(86) اين چنين هستند. فارابى روستا و اجتماع روستايى را خادم مدينه دانسته و محله و اجتماع محلى را جزء مدينه تلقى مى نمايد. ((إن المحال اجزإ للمدينه و القرى خادمه للمدينه))(87) وى در آراى اهل مدينه نيز تصريح دارد كه محله و قريه, در نهايت براى اهل مدينه هستند, جز اين كه قريه, خادم مستقيم مدينه مى باشد; حال آن كه محله, جزيى از مدينه است, ((والمحله القريه هما جميعا لاهل المدينه, الاان القريه للمدينه على انها خادمه للمدينه, و المحله للمدينه على انها جزوها))(88) كمااين كه خود وى مى گويد ((و السكه جزء المحله والمنزل جزء السكه))(89) به نوبه خويش, كوى, جزيى از محله بوده و منزل جزيى از كوى مى باشد. به اصطلاح, انسان هاى مدنى, بسان مواد اوليه و مواد خام مدينه و اجتماع هاى كامل مدنى محسوب مى شوند. گروه هاى مدنى يا جماعت هاى مدنى و اجتماع هاى ناقص, اعم از خانه و خانواده, كوى, محله و قريه نيز, همه بسان مصالح و مواد نيمه پرورده هستند. حتى به تعبيرى اسباب, مبادى و علل ناقصه مدينه ها و اجتماع هاى مدنى مى باشند. همچنان كه جماعت هاى مدنى ناقص, به ترتيب صورت هاى ناقص و نيمه نهايى يا غيرنهايى انسان هاى مدنى محسوب مى شوند; مدينه ها و اجتماع نهايى مدنى كامل نيز, صورت هاى نهايى و پرورش و پردازش شده مدنى هستند. حتى به تعبيرى, علت تامه و حتى غايى انسان هاى مدنى و جماعت هاى مدنى مى باشند.
از نگاه فارابى: ((فالخيرالافضل والكمال الاقصى انماينال اولا بالمدينه, لاباجتماع الذى هوانقص منها))(90) ;خير برتر, افضل و بالاتر و كمال اقصى, نهايى و والاتر, نخست در مدينه و اجتماع كامل مدنى حاصل شده و به دست مىآيد; يعنى در اجتماع ناقص تر و پايين تر حاصل نمى شود. در همين راستا, از نظر وى انسان مدنى, در جماعت هاى مدنى فراتر; يعنى امت و سرانجام در جامعه جهانى, خير برتر و كمال والاترى را كسب نموده يا مى تواند به دست آورد. البته اين بيشى كمال, به اعتبار گستره و فزونى جمعيت, بيشتر مبين جهات كيفى و حتى كمى كمال بوده تا جهت ماهوى آن; چرا كه چنان كه در ادامه خواهد آمد, تمايز و برترى ماهوى كمال در نگاه ايشان, ناشى از جهت گيرىهاى فاضله يا غيرفاضله اجتماع هاى مدنى و فرآيندهاى مدنى آنها بوده و مبتنى بر آنهاست. براساس اين بينش اجتماع مدنى گراى فارابى نسبت به انسان است كه به تعبير داورى در كتاب فلسفه مدنى فارابى, وى در واقع حتى سعادت فرد را جدا از زندگى مدنى و يا زندگى در ميان اجتماع مدنى, مورد بحث قرار نمى دهد.(91)
آخرين و برترين تقسيم بندى اجتماع هاى مدنى در آرا و آثار فارابى, تقسيم بندى و در حقيقت طبقه بندى اجتماع هاى مدنى, به اعتبار جهت گيرى هاى مدنى آنهاست. وى با تمايز دو نوع جهت گيرى كلى و غايى متباين; يعنى حقيقت گرايى و ظن يا پندارگرايى مدنى و سياسى, به طبقه بندى اجتماع هاى مدنى پرداخته است. وى براين اساس انواع اجتماع هاى مدنى و نيز اقسام هر يك از آنها را ارأه مى نمايد. انواع تقسيم ها و تمايزهايى كه فارابى درخصوص پديده مدنى قأل مى شود; عبارتند از: غيرمدنى و مدنى, انسانى مدنى فردى, گروهى و اجتماعى مدنى, همچنين مدنى غير كامل و كامل و نيز مدنى كوچك, ميانى و بزرگ. در اين ميان, تفكيك مدنى حقيقت گرا و ظن يا پندارگرا يا حقيقت گرايى و ظن يا پندارگرايى مدنى از هم, بيش از همه, شاخص انديشه مدنى وى مى باشد, تا جايى كه علاوه بر جماعت يا اجتماع هاى مدنى, ساير پديده هاى مدنى و از جمله مدينه ها, سياست هاى مدنى و حاكميت, رياست و دولت را به مثابه غايى ترين نهادها و فرآيندهاى مدنى, اين گونه تقسيم بندى مى نمايد. وى حتى انسان هاى مدنى را از اين جهت تقسيم بندى مى نمايد. به تعبير ديگر, فارابى, اجتماع هاى مدنى و ساير پديده هاى مدنى را به اعتبار جهت گيرى مدنى آنها, دو نوع مى داند; يكى, حقيقت گرا يا فاضله و برتر و ديگر, ظن و پندارگرا يا غيرفاضله و حتى ضدفاضله. از نظر وى, اجتماع مدنى فاضله و پديده هاى مدنى برتر, خواستار غايت و غرض يا هدف و سعادت حقيقى يعنى كمال واقعى بوده و در پى ارزش ها, هنجارها و فضيلت هاى انسانى و مدنى هستند. اينان در ديد او به دنبال كسب عوامل و وسايل دست يابى بدان ها مى باشند; يعنى مواردى كه وى از آنها تعبير به خيرات مى نمايد. حال آن كه, اجتماع هاى مدنى غيرفاضله و همين طور پديده هاى مدنى غيرفاضله يا ضدفاضله, خواستار غايت يا سعادت ظنى و پندارى هستند; يعنى به تعبير وى, خواهان كمال ظاهرى, از قبيل قدرت, ثروت و شهرت فردى و اجتماعى مدنى هستند. به عبارت ديگر, اين اجتماع ها, در پى سود و سودا, رفاه و لذت و سلطه داخلى فردى, گروهى و مدنى و ملى يا خارجى, بين المللى و جهانى مى باشند.
بنابراين در نظر وى, اين گونه انسان هاى مدنى, اجتماع هاى مدنى و پديده هاى مدنى, خود به اقسام سه گانه جاهلى يا ناآگاه, ضاله يا گمراه و فاسقه يا كج راه تقسيم مى شوند.
جاهله, نسبت به كمال حقيقى و فضيلت ها يا هنجارها و نهادهاى پيش رو, ناآگاه بوده و نيز جاهل به عوامل پيشرفت يا خيرها هستند. ضاله, شبه فضيلت ها را كمال, فضيلت و خير مى پندارد و فاسقه, رذيلت ها, ضدارزش ها و ناهنجارىها را به كار مى گيرند. غالبا هر سه اجتماع مدنى, سياست مدنى و دولت و رياست مدنى غيرفاضله و ضدفاضله جاهلى, ضاله و فاسقه, عوامل سير به سعادت و كمال حقيقى; يعنى همان قدرت, ثروت و شهرت يا سود, رفاه, لذت و سلطه را به جاى خود سعادت و كمال و نيز عوض فضيلت ها و هنجارها انگاشته و به كار مى گيرند. يا در اين حد, به عنوان غايت مدنى خويش و بالتبع به مثابه زيربنا و بنياد حيات و موجوديت مدنى خود و اساس اجتماع و روابط مدنى خود بسنده مى نمايند. هريك از اين سه قسم پديده مدنى نوع غيرفاضلى نيز, همان گونه كه در باب مدينه اشاره خواهد شد, خود حداقل به شش صنف تقسيم مى شوند: شامل اجتماع, مدينه سياست و حتى رياست و حاكميت, دولت و فرهنگ و روابط مدنى ضروريه, نذاله يا بداله, خست, كراميه, تغلبيه و جماعيه; مواردى كه به ترتيب در پى ضروريات امنيتى و غذايى, آن گاه ثروت و بعد رفاه و در ادامه شهرت و در تداوم سلطه و سرانجام لذت و ترفه و تجمل مى افتند. اين كه آيا اينها مراحل و حتى مراتب پديده هاى غيرفاضلى هستند; يا تنها همان اقسام شش گانه اصناف سه گانه نوع غيرفاضلى مدينه و اجتماع هاى مدنى مى باشند; از بحث فعلى ما خارج است.
تفاوت پديده هاى مدنى فاضله يا حقيقت گرا و غيرفاضله يا ظن و پندارگرا, از نظرگاه فارابى كاملا ذاتى و ماهوى است. بنابراين از اين نظر, پديده هاى مدنى دو نوع كاملا متفاوت مى باشند. اگرچه هركدام از اين دو نوع پديده هاى مدنى, به ويژه پديده هاى مدنى غيرفاضله, داراى اصناف سه گانه و داراى اقسام مختلف, بى شمار و حداقل شش گانه اى مى باشند; لكن اختلاف خود آنها با همديگر, بيشتر كمى و حداكثر كيفى بوده و ذاتى نمى باشد. اهميت اين تقسيم بندى در نگاه وى تا آن جاست كه مى شود گفت; افراد فاضل, كسانى محسوب مى شوند كه, عضو اجتماع فاضل و مدينه فاضله و تابع سياست فاضله و رياست فاضله هستند. بنابراين, تحت حاكميت فاضله و دولت فاضله و جز نظام مدنى فاضله مى باشند. به تإكيد داورى در فلسفه مدنى فارابى, حتى ملاك تشخيص سعادت حقيقى از سعادت موهوم افراد, به نظر او اين است كه به بينيم آنها عضو مدينه فاضله هستند يا عضو مدينه جاهله هستند.(92) به اعتبارى ديگر, همچنين مى توان گفت; اجتماع فاضله, تجمع و تعاون انسان هاى مدنى فاضل مى باشد, آن هم در جهت خير يا كمال حقيقى, سامان پذيرفته و با كسب فضيلت ها و به كمك خيرات پيش مى رود.
بنابراين در نظريه فارابى, جماعت هاى مدنى يا اجتماع هاى مدنى, شامل جماعت ها و اجتماع هاى مدنى غيركامل يعنى خانواده, اجتماع كوى, اجتماع محله و اجتماع روستا است. همچنين شامل اجتماع هاى مدنى كامل يعنى كوچك يا مدينه, متوسط يا امت و بزرگ يا جهانى و بين امتى مى باشد. هركدام از اين اجتماع ها, داراى تقسيم بندىهايى به اعتبار قلمروهاى فوق, به ويژه در قلمرو مدنى و مدينه كوچك, ميانى و بزرگ جهانى مى باشند. پديده هاى مدنى لازم اين اجتماع ها نيز داراى اين چنين تقسيماتى هستند; يعنى از منزل گرفته تا مدينه و تا معموره زمين به عنوان قلمرو و مظروف اين اجتماع و نيز ساير پديده هاى مدنى, مشمول اين تقسيم بندىها بوده و شامل تقسيمات فوق مى باشند; همانند نهادهاى مدنى دولت, رياست, حاكميت و نظام مدنى و مانند اينها. همچنين فرآيندهاى مدنى; يعنى سياست مدنى عام و كلى و حتى بخش هاى آنها, مانند:
اقتصادى, فرهنگى و امنيتى / دفاعى. در عين حال هريك از اين نهادها, فرآيندها و پديده هاى مدنى, در عرصه هاى خرد, مدنى و ملى يا در سطح ميانى و كلان بين امتى و جهانى, به سبب جهت گيرهاى مدنى حقيت گرايانه يا ظن و پندارگرايانه خود, داراى انواع دوگانه فاضلى و غيرفاضلى هستند. نوع غيرفاضلى نيز داراى همان اصناف سه گانه جاهلى, ضاله و فاسقه است; كمااين كه هر صنف غيرفاضلى نيز در بردارنده اقسام حداقل شش گانه مذكور هستند. در نتيجه, اهم اين گونه پديده ها مى توانند شامل فهرست مفصلى بدين ترتيب باشد: اجتماع مدنى و همچنين مدينه, سياست مدنى و نيز رياست, حاكميت, دولت و نظام مدنى بزرگ, بين امتى و جهانى يا ميانى و امت و كوچك مدنى و مدينه, چه حقيقت گراى فاضله يا ظن و پندارگراى غيرفاضله جاهلى و ضاله و ضدفاضله فاسقه, كه شامل خواه ضرورى, نذاله و خست يا كراميه, تغلبيه و سرانجام جماعيه مى باشند.
علم مدنى در حقيقت, علم تمامى اين پديده هاى مدنى بوده و علم كليه اين اجتماع هاى مدنى ناقص و به ويژه كامل كوچك مدنى, ميانى و امت و بزرگ بين امتى و جهانى مى باشد. اين علم در عين حال, علم شناخت و بررسى انواع دوگانه حقيقت گراى فاضله و ظن يا پندارگراى غيرفاضله اين پديده ها و اجتماع مدنى مى باشد, همين طور علم مدنى, علم كلى كليه اين پديده ها و اجتماع هاى مدنى و علم انواع و اقسام آنهاست. همچنين علم حالات, كيفيات و صفات مربوطه و اجزإ, عناصر, اعضإ و ساختارها و فرآيندى مدنى و مفاهيم و قوانين عينى / علمى و عملى حاكم بر اين پديده ها بوده و سرانجام علم مصاديق بارز و كلى آنها است, خواه بررسى مستقل مدينه, اجتماع مدنى و سياست مدنى و حتى امت و يا مطالعه مقايسه اى و به اصطلاح تطبيقى مدن, اجتماع هاى مدنى و سياست هاى مدنى و امت ها.
پایان.
پی نوشت ها:
64 ـ الفارابى, آرإ اهل المدينه الفاضله,ص 117.
65 ـ همان, ص 69.
66 ـ 67 ـ الفارابى, سياست مدنيه, ص 136.
68 ـ 79 ـ الفارابى, آرإ اهل المدينه, همان و ص 70, ص118, ص69, ص 117 و صص117ـ118.
80 ـ عنصرى تام و تمام با هويت اجتماعى يا آجربناى اجتماع هاى انسانى و جماعات مدنى كه مى توان از آن به مولكول و حتى اتم ماده اجتماع و جماعت انسانى و مدنى تعبير نمود.
81 ـ همان.
82 ـ ((فارابى)) در ((تلخيص نواميس افلاطون)) با تقسيم سياست ها به دو نوع و تصريح بر اين امر كه: ((فروسإ القبأل و سياستهم لما)), يكى از انواع دو گانه سياست و سياست نسبتا طبيعى جامعه قبيلگى است روبروى: ((الاخرما يصنعها و اصنعوها)), سياست, قوانين و فرهنگ سياسى ايجاد و تإسيس بوده و بيشتر ارادى و تدبيرى و آگاهانه است وى بدين ترتيب به موضوعيت سياست در جامعه ايلى اشاره داشته است. ر.ك: تلخيص نواميس افلاطون, فارابى, فى رسأل فلسفيه الفارابى, حققه البدوى, بى جا, دارالاندلس, بى تا, نقل از: افلاطون فى اسلام, البدوى, (تهران: دانشگاه تهران و مك گيل كانادا, 1353, 1974 م), ص 64.
83 ـ همان, صص 69ـ70.
84 ـ همان, ص 70.
85 ـ 87 ـ همان.
88 ـ 89 ـ الفارابى, آرإ اهل مدينه, ص 118.
90ـ 91ـ 92 ـ داورى, رضا, فلسفه مدنى, پيشين, صص 92 ـ 93, نقل از: فلسفه افلاطون, به اهتمام محسن مهدى, چاپ آمريكا, بند 21.
/خ