فرهنگ سازي از ديدگاه امام علي (ع) (1)

در تعريف فرهنگ، تعابير فراواني وجود دارد. انسان شناسان كلاسيك، فرهنگ را در يك معناي وسيع، معادل (سبك زندگي) تعريف مي كنند؛ ولي جامعه شناسان، فرهنگ را مجموعه اي از انديشه ها و ارزش ها مي دانند.(2) در جاي ديگري، فرهنگ مشخص كننده باورداشت ها، مسلك ها و اسطوره ها، يعني صور ذهني دسته جمعي يك اجتماع كه به تعبيري، عوامل روحي و رواني آن جامعه مي باشد، تعريف شده است.(3) به بيان ديگر، فرهنگ، عناصر زيادي را در سطوح مختلف از جمله:
يکشنبه، 1 شهريور 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرهنگ سازي از ديدگاه امام علي (ع) (1)
فرهنگ سازي از ديدگاه امام علي (ع) (1)
فرهنگ سازي از ديدگاه امام علي (ع) (1)

نویسنده : محمدمهدى ماندگار



تعريف فرهنگ

در تعريف فرهنگ، تعابير فراواني وجود دارد. انسان شناسان كلاسيك، فرهنگ را در يك معناي وسيع، معادل (سبك زندگي) تعريف مي كنند؛ ولي جامعه شناسان، فرهنگ را مجموعه اي از انديشه ها و ارزش ها مي دانند.(2) در جاي ديگري، فرهنگ مشخص كننده باورداشت ها، مسلك ها و اسطوره ها، يعني صور ذهني دسته جمعي يك اجتماع كه به تعبيري، عوامل روحي و رواني آن جامعه مي باشد، تعريف شده است.(3) به بيان ديگر، فرهنگ، عناصر زيادي را در سطوح مختلف از جمله: عقايد، عواطف، ارزش ها، هدف ها، كردارها، تمايلات و اندوخته ها را در برمي گيرد.(4)
در جاي ديگر آمده است كه فرهنگ، مجموعه اي است از فضايل و هنرها و آداب و دانش ها و معارف و كليه نيروهاي اخلاقي و روحي كه بشر را از حالت بدوي و ابتدايي خارج ساخته و به سوي كمال معنوي سوق مي دهد.(5)
(ادوارد تايلور)، مردم شناس انگليسي، در سال 1871 ميلادي در كتاب فرهنگ ابتدايي، فرهنگ را كليتي در هم بافته شامل: دانش، هنر، اخلاق، قانون، آداب و رسوم و هرگونه قابليت و عادت كه به وسيله انسان، به عنوان عضوي از جامعه، كسب شده است، مي داند.(6)
از مجموع اين تعاريف، مي توان اين گونه استنباط و استخراج كرد كه: (فرهنگ، مجموعه دانش ها، بينش ها، نگرش ها، منش ها و ارزش هاي يك ملت) محسوب مي شود.
براي اين فرهنگ، ويژگي هايي را مطرح مي كنند كه اولا، هويت دهنده است؛ ثانيا، مصونيت آور است؛ ثالثا، هم پويا و هم پاياست؛ رابعا تاثيرپذير است؛ خامسا، فطرت ثانوي است.(7)
بنابراين، وقتي كه مي توان گفت فرهنگ، مجموعه اي از دانش ها، بينش ها، نگرش ها، منش ها و ارزش هاي يك ملت مي باشد، پس مي توان گفت كه فرهنگ هر جامعه نيز به عنوان پديده اي بي همتا، به تدريج، در حيات جامعه شكل گرفته و قوام مي يابد.
نخستين منبع موثر در شكل گيري فرهنگ هر جامعه، بنيان گذاران، مديران و رهبران شاخص جامعه مي باشند.(8)
فرهنگ سياسي نيز (مجموعه ارزش ها، باورها و ايستارهاي احساسي مردم نسبت به نظام سياسي خودشان) تعريف شده است. (9)
كاركرد فرهنگ سياسي را در دو مقوله بايد بررسي كرد: اول اين كه فرهنگ سياسي، مشروعيت دهنده به نظام سياسي، فرآيند تصميم گيري و سياست گذاري مي باشد؛ دوم اين كه انگيزه مشاركت به مردم مي دهد. از اين روست كه گفته مي شود، آنچه نظام سياسي را شكل مي دهد، باورهاي سياسي جامعه است و يا به عبارت ديگر، گفته مي شود نظام سياسي، مانند درختي ريشه در آداب و سنن و رسوم و هنجارهاي جامعه دارد. اين باورهاست كه كنش هاي اجتماعي و سياسي خاصي را شكل مي دهد و تعامل اين كنش ها، زندگي سياسي و نظام سياسي خاصي را درست مي كند. به بيان ديگر، همين رفتار و كنش هاي نشات گرفته از باورها و پندارها، موجب بروز نقش هاي اجتماعي براي انسان مي شود و اين نقش ها در طول زمان استمرار يافته و به خلق الگوهاي جمعي مشترك و مستمر انجاميده و در نهايت، نهادهاي اجتماعي از آن متولد مي گردد. (10)

ويژگي هاي فرهنگ جاهلي

آنچه را كه مي توان به عنوان ويژگي هاي فرهنگ جاهلي عرب در دوره امام علي(علیه السّلام) بيان نمود، عبارتند از:
1- زندگي قبيله اي كه در آن فرد، مسووليتي ندارد و كل قبيله، حتي در قبال اعمال اشخاص، پاسخ گو مي باشد.
2- مبارزه دايمي با طبيعت به دليل كمبود منابع حيات و به تبع، جنگ و خونريزي و قتل و غارت دايمي.
3- بت پرستي
4-نژادپرستي و تعصب نژادي و به تبع، نابرابري اجتماعي بين عرب و غيرعرب، حتي در قبايل و در بين جنس زن و مرد.
5-فحشا، فساد و حرام خواري.
اين ويژگي ها در برخورد با بعثت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ؛ به خصوص در مدينه و در دوران حكومت پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، دچار انقلاب شدند و به اين ترتيب، زيربناي تمدن اسلامي با فرهنگ ناب توحيدي پايه گذاري شد. اما پس از رحلت پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعضي از اين ويژگي ها، دوباره زنده شد و حيات مجدد آنها تا زمان حكومت امام علي(علیه السّلام) ادامه يافت.
عمده ترين اين ويژگي ها، تعصب نژادي، برتري نژاد عرب و قريش و انتصاب گرايي به جاي شايسته سالاري است كه اوج اين فرهنگ، در زمان خلافت عثمان مي باشد. لذا بعد از رحلت رسول گرامي اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عنصر شيخوخيت در فرهنگ عرب (ساختار قبيله اي)، ابوبكر را حاكم نمود و منزلت قريش به وي مشروعيت داد و سپس در ساير خلفاي تا دوره علي(علیه السّلام) ادامه يافت.
با توضيحاتي كه گذشت، فرهنگ سياسي عرب را مي توان در قالب فرهنگ محدود- تبعي تعريف كرد؛ چون تنها به منافع خود و خويشاوندان مي انديشيدند و مفهوم كشور و منافع ملي براي آنان بيگانه بود.
بر اين اساس در جنگ هاي جمل، صفين و نهروان، مردم متوجه نبودند كه حفظ كشور و نظام اسلامي واجب است، اگرچه با كشتن مسلمانان محقق شود؛ لذا عليه نظام اسلامي خروج كردند. و به دليل اين عدم آگاهي، به راحتي تحت تاثير تبليغات امثال معاويه در جنگ صفين قرار گرفتند.
ديگر اين كه با توجه به سطوح چهارگانه اي كه در قبيله بود (شيخ، اشراف، اعضاي عادي و بردگان)، قشربندي اجتماعي در اين زمان عبارت بود از:
1- شيوخ و روساي قبايل:
2- ثروتمنداني كه از راه تجارت مال فراوان اندوخته بودند:
3- طبقه متوسط (شامل بازرگانان جزء و عشيره هاي متنفذ):
4- بردگان و ستم كشان.
امام علي (علیه السّلام) با توجه به اين كه در دامان پيامبر گرامي اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تربيت شده بودند، شخصيت ايشان با فرهنگ مذهبي اسلام رشد كرده بود و از فرهنگ عرب جاهلي، بسيار فاصله داشت. مراد از فرهنگ مذهبي، فرهنگي است كه هنجارها، سنت ها، آداب و رسوم و ارزش هاي آن، همه از سرچشمه وحي نشات گرفته باشد و يا مورد تاييد منبع وحي الهي باشد.
نكته مهم اين كه فرهنگ مذهبي اسلام كه با بعثت پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مطرح شد، نتوانست به طور كامل جايگزين فرهنگ سنتي عرب جاهلي بشود: لذا هر چند در زمان حضور پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با توجه به ويژگي هاي شخصيتي ايشان، حالت غلبه بر فرهنگ جاهلي را نشان مي داد: اما در زمان بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نشان داد كه فرهنگ مذهبي غلبه كاملي بر فرهنگ سنتي عرب جاهلي پيدا نكرده است. اگر چه در زمان خليفه اول و دوم، به دليل تقيد حفظ ظواهر، بحران تعارض فرهنگ ها خود را نشان نداد: ولي در زمان خليفه سوم كه مدافع ارزش هاي فرهنگ سنتي عرب جاهلي بود و نيز در زمان حكومت امام علي (علیه السّلام) كه به شدت مدافع ارزش هاي فرهنگ مذهبي اسلام بود و با ارزش هاي جاهلي مبارزه مي كرد، بحران به صورت جدي بروز نمود.

ويژگي هاي فرهنگ مذهبي اسلام

1- خدا محوري

گفتيم كه از ويژگي هاي فرهنگ سنتي عرب جاهلي، بت پرستي و تكثر در الوهيت بوده است؛ اما آنچه در فرهنگ مذهبي اسلام به عنوان اولين ارزش مورد توجه مي باشد، يكتاپرستي و خدامحوري است كه در عينيت فرهنگ و سياست جلوه هايي دارد.

2- عدالت خواهي و تساوي همه افراد در برابر قانون

در فرهنگ سنتي عرب جاهلي، حق و حقوق و قانون، جايگاه مشخصي نداشت تا نيازمند سنجشي به نام عدل باشد. هر آنچه كه رئيس قبيله به عنوان حاكم مطرح مي كرد، همان قانون و حق بود و بقيه مجبور به اطاعت و فرمان برداري بودند؛ اما در فرهنگ مذهبي اسلام، قانون الهي مطرح است و از فرد و جامعه، هر كدام حقوقي دارند كه براي اجراي درست قانون و استيفاي دقيق حقوق، سنجش عدالت مطرح است و افراد و حاكمان براساس اين معيار عادل و يا ظالم خوانده مي شوند. در اين كه در حكومت امام علي (علیه السّلام) اين فرهنگ بيش از شاخصه هاي ديگر مورد توجه بوده، جاي هيچ شك و شبهه اي نيست و در مباحث مختلف اين تحقيق نيز به اين معنا اشاره شده است.

3- شايسته سالاري

در فرهنگ سنتي عرب جاهلي، شايستگي ها جايگاهي در عزل و نصب ها نداشت؛ بلكه نژاد و خون و نيز انتصاب به قبيله بود كه در موقعيت هاي اجتماعي و سياسي، بيشترين دخالت را داشت. اما در فرهنگ مذهبي اسلام تقوا (11)، جهاد (12) و علم (13) از جمله ارزش هايي است كه براي افراد شايستگي درست مي كند و جز مقام انبيا ء و ائمه كه نصب خاص الهي دارد، همه جايگاه هاي ديگر اجتماعي براساس شايستگي هاي خاص، قابل تعريف مي باشد.

4- مصلحت گرايي

آنچه در فرهنگ جاهلي مطرح بود، برتري يك نژاد و افرادي از يك قبيله و اين كه بايد تنها منافع ايشان مدنظر باشد. اما در فرهنگ مذهبي كه امام علي (علیه السّلام) معلم و مروج آن است، مصلحت جامعه جايگاه ويژه اي دارد؛ به طوري كه امام (علیه السّلام) در مقابل وقايعي كه پس از رحلت پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اتفاق افتاد، با اين كه امامت و جانشيني از آن حضرت (علیه السّلام) بود؛ ولي وقتي كه مصلحت چنين ايجاب كرد كه جامعه اسلامي نوپا دچار پراكندگي نشود، از حق فردي خود گذشت و به مصلحت عمومي جامعه انديشيد و نه تنها مخالفتي با آنچه انجام گرفته بود، ابراز نداشت؛ بلكه به شهادت تاريخ، خلفاي سه گانه را نيز ياري نمود تا جامعه اسلامي از بحران مصون بماند.

5- مسئوليت فردي و اجتماعي

از شاخصه هاي فرهنگ جاهلي، اين بود كه اشخاص در برابر اجتماع و حتي در قبال اعمال خود هيچ مسئوليتي نداشتند و تنها قبيله، پاسخ گوي اعمال ايشان بود اما در فرهنگ مذهبي اسلام، فرد در برابر اعمال خود مسئوليت دارد؛ لذا امام (علیه السّلام) در فرمان حكومتي خود به مالك اشتر، هشدار مي دهد كه تو و خاندانت و نزديكانت، همگي موظف هستيد كه با مردم با انصاف رفتار كنيد: (انصف الناس من نفسك و من خاصه اهلك...) (14)
مسئوليت هاي اجتماعي را نيز حضرت (علیه السّلام) در موارد متعدد يادآور شده است كه به ذكر چند مورد اكتفا مي كنيم:
حضرت (علیه السّلام) در نامه 31 خود، به چهار ارزش مهم كه در واقع، مسئوليت هاي اجتماعي نيز محسوب مي شوند، توصيه مي فرمايد:
الف: امر به معروف و نهي از منكر؛
ب - تحمل سختي ها و مشكلات در راه حق و در مسير جهاد في سبيل لله؛
ج - ياري مستمندان (در اين فراز، امام (علیه السّلام) حقيقت انفاق را سرمايه گذاري براي آخرت خود مي داند):
د - قرض الحسنه.

6- ملت گرايي

در فرهنگ جاهلي، شاخصه پراكندگي از ويژگي هاي مهم آن فرهنگ بوده است؛ چون ساختار جامعه، يك ساختار قبيله اي بود. اما با ظهور اسلام و در تحت لواي آن، همه افراد يك جامعه علي رغم داشتن عقايد مختلف، اولاً در برابر قانون مساوي هستند و ثانياً، از حقوق طبيعي و سياسي- اجتماعي برخوردار بوده و دولت موظف است كه از حقوق همه افراد ولو غير مسلمان دفاع كند. از اين رو، در فرهنگ مذهبي اسلام، پراكندگي وجود نخواهد داشت و مفهوم ملت و كشور به شكل امروز، تحقق پيدا مي كند.
در فرهنگ مذهبي كه حاكم بر حكومت امام علي(علیه السّلام) بود، حتي اهل كتاب (يهوديان، مسيحيان، زرتشت و...) هم بايد احساس امنيت، برابري در برابر قانون و نيز امكان استيفاي حقوق خود را داشته باشند؛ لذا حضرت(علیه السّلام) ضمن سفارش زرتشتيان به حاكم فارس، تأكيد مي نمايد كه بايد با ايشان خوش رفتاري شود و نسبت به شكايت دهقانان اين منطقه، به والي فارس هشدار مي دهد.(15)
همچنين عتاب امام(علیه السّلام) در جريان حمله به شهر انبار كه اموال مسلمين و غيرمسلمين غارت شده بود و خلخال از پاي زن يهودي كشيده بودند،(16) دلالت بر اين دارد كه امام(علیه السّلام) به كل جامعه و ملت به جهت اين كه زير مجموعه نظام اسلامي هستند، توجه خاص دارد.

7- تقواگرايي

از جمله تأكيدات حضرت، ارزش هايي است كه انسان را در زمره متقين و پارسايان قرارمي دهد. روايت شده است كه يكي از ياران پرهيزكار امام(علیه السّلام) به نام همام بن شريح گفت: اي اميرمؤمنان! پرهيزكاران را براي من، آن چنان وصف كن كه گويا آنان را با چشم مي نگرم. امام (علیه السّلام) در پاسخ او، درنگي كرد و فرمود: (اي همام! تقواي الهي پيشه كن و نيكوكار باش كه خداوند با پرهيزكاران و نيكوكاران است.)(17) اما همام قانع نشد و اصرار ورزيد، تا آن كه امام(علیه السّلام) تصميم گرفت صفات پرهيزكاران را بيان فرمايد. سپس خدا را سپاس و ثنا گفت و بر پيامبرش درود فرستاد و صفات متقين را برشمرد.(18)

8- پاسداري از كرامت انسان

در مسير حركت امام(علیه السّلام) به شام در جنگ صفين، عده اي از دهقانان شهر انبار به امام(علیه السّلام) برخورد كردند، از اسبان و اشتران خود پياده شدند و پيشاپيش آن حضرت(علیه السّلام) مي دويدند. حضرت(علیه السّلام) فرمود: چرا چنين مي كنيد؟ گفتند: اين كار در فرهنگ و عادت ما، براي بزرگداشت و احترام فرمان روايان مي باشد. حضرت(علیه السّلام) فرمود:
والله ما ينتفع بهذا امراوكم و انكم لتشقون علي انفسكم في دنياكم و تشقون به في آخرتكم، و ما اخسر المشقه وراها العقاب، ورابح الدعه معها الامان من النار؛(19) به خدا سوگند كه اميران شما از اين كار سودي نبردند، و شما در دنيا با آن، خود را به زحمت مي افكنيد و در آخرت، دچار رنج و زحمت مي گرديد، و چه زيان بار است رنجي كه عذاب درپي آن باشد، و چه سودمند است آسايشي كه با آن، امان از آتش جهنم باشد.
در مورد مشابهي نيز حضرت(علیه السّلام) فرمود:
ارجع فان مشي مثلك مع مثلي فتنه للوالي و مذله للمومن؛ (20) برگرد، كه چنين حركتي از چونان تويي (رئيس قبيله) با چون مني (امام و زمامدار)، زمامدار را عامل انحراف خواهد بود و مؤمن را موجب زبوني.

فرهنگ سياسي حكومت علوي

نهج البلاغه مجموعه اي از كلمات كسي است كه خود را امام، رهبر و هادي جامعه مي داند. نهج البلاغه كه نقش اول را در فرهنگ سازي دارد، محتوي فرهنگ عمومي و خصوصي جامعه مي باشد. در واقع، نهج البلاغه آينه تمام نماي راه ها و چاه ها، سعادت ها و شقاوت هاست. نهج البلاغه يك كتاب تربيت و تكامل در بعد فردي و اجتماعي براي همه زمان ها و مكان هاست و گويي براي امروز و فردا و فرداها نوشته شده است كه با مرور زمان كهنه نمي شود، بلكه تازه تر مي گردد.
نهج البلاغه پس از قرآن، بزرگ ترين منبع شناخت معارف دين، ارزش ها و ضدارزش هاست؛ لذا خود حضرت(علیه السّلام) مي فرمايد: (ينحدر عني السيل ولا يرقي الي الطير(21)؛ سيل علوم و معرفت، از دمن كوهسار من جاري است و مرغان دور پرواز انديشه ها به نداي ارزش من نتوانند پرواز كرد.) ابن ابي الحديد، شارح نهج البلاغه در اين باره مي گويد: (وجري الوادي فتم علي القري(22)؛ سيل در بيابان به جريان افتاد؛ ولي به آخر نرسيد و در بيابان فرورفت.)
از آن جا كه باورهاي ديني به جامعه و نهادهاي آن، شكل خاصي مي دهد و باورهاي سياسي نيز شكل خاصي از نظام سياسي ايجاد مي كند، مردم هر جامعه اي براساس باورهايشان با نظام سياسي ارتباط برقرار مي كنند و همچنان كه معيار مشروعيت نظام اسلامي، تبعيت از قرآن و سنت است، معيار مقبوليت (مشروعيت سياسي) نيز به رابطه حمايتي و نظارتي مردم بستگي دارد. براين اساس، در فرهنگ ديني، فرهنگ سياسي- مشاركتي معيار و اساس مي باشد.

1- فرهنگ سياسي مشاركتي

بحث فرهنگ سياسي مشاركت بحثي گسترده است كه مجال ديگري را مي طلبد. در اين جا تنها به عناويني كه در نهج البلاغه، در اين باره، مورد استناد قرارگرفته است، اشاره مي كنيم:
الف) مقبوليت مردمي (مشروعيت سياسي مبتني بر مقبوليت مردم)؛
ب) تقويت نظارت مردمي با ابزارهايي، همچون امر به معروف و نهي از منكر، نصيحت ائمه مسلمين؛
ج) بهره گيري از رأي زني؛
د) دوري از راه و رسم مستكبران. حضرت(علیه السّلام) توجه به عاقبت گذشتگان در مطالعه تاريخ پادشاهان و سلاطين و درس آموختن از وضعيت آناني كه با روحيه استكباري و با پيرايه هاي زور و زر زندگي كردند، را از مظاهر تقواي الهي معرفي كرده و پرهيز از اين رويه را توصيه مي فرمايد؛ (23) و چه زيبا در خطبه قاصعه، سبب دوري ابليس از درگاه الهي را استكبار و كبرورزي وي معرفي نموده و مي فرمايد:
فلو رخص الله في الكبر لاحد من عباده لرخص فيه لخاصه انبيائه و اوليائه ولكنه سبحانه كره اليهم التكابر و رضي هلم التواضع...(24) اگر قرار بر اين مي شد كه خداوند به بنده اي از بندگانش كبر را رخصت دهد، بي شك به انبيا و اولياي برگزيده اش چنين رخصتي مي داد؛ اما مي بينيم كه خداوند سبحان، كبرورزي را برايشان ناخوش داشته و فروتني را پسنديده است. چنان كه گونه هاي خويش را به زمين و جبين هاشان را برخاك مي ساييدند و در برابر مؤمنان همواره خفض جناح و فروتني داشتند و خود از مستضعفان بودند كه خداوند با گرسنگي بيازمودشان؛ به سخت كوشي وا داشتشان؛ با حوادث هولناك، امتحانشان كرد و با صافي ناكامي ها، بپالودشان.
هـ- مبارزه با سالوس صفتي. پيش از اين يادآور شديم كه از اصول و خط مشي هاي كلي سياست حضرت(علیه السّلام) ترويج فرهنگ (تملق گريزي و نصيحت پذيري) بوده است. لذا هم خود بر اين ارزش اصرار مي ورزيد(25) و هم به ديگران نيز چنين توصيه مي فرمود كه حق گوياني كه تلخ سخن هستند، بايد برگزيدگان نزد تو باشند و از مجيزگويان شيرين سخن كه كارهاي ناكرده را بزرگ مي شمارند و ثناگويي آنها مايه خودخواهي مي شود، بپرهيز.(26)
حضرت(علیه السّلام) در فراز ديگري از نامه 53، به مالك اشتر هشدار مي دهد:
واياك والاعجاب بنفسك، والثقه بما يعجبك منها، وحب الاطرا، فان ذلك من اوثق فرص الشيطان في نفسه ليمحق مايكون من احسان المحسنين؛(27) مبادا هرگز دچار خودپسندي گردي! و به خوبي هاي خود اطمينان كني، و ستايش را دوست داشته باشي، كه اينها همه از بهترين فرصت هاي شيطان براي هجوم آوردن به توست؛ و كردار نيك، نيكوكاران را نابود مي سازد.
از علائم وجود علم غيب براي امام(علیه السّلام) اين كه، روزي مردي كه در دل نسبت به امام(علیه السّلام) بدبين بود؛ ولي در ظاهر، افراط در ثناگويي امام(علیه السّلام) مي كرد، اين جملات را از امام(علیه السّلام) شنيد: (انا دون ما تقول وفوق ما في نفسك؛(28) من كم تر از آن هستم كه بر زبان آوردي، و برتر از آن هستم كه در دل داري).
و- نفي روابط رسمي (ترويج سادگي و صميميت). حضرت(علیه السّلام) در جايي از ياران، اطرافيان و مردم مي خواهد: و بدان سان كه رسم سخن گفتن با جباران تاريخ است، با من سخن مگوييد و آن چنان كه از زورمندان خشمگين پروا مي كنند، از من فاصله مگيريد و با ظاهرسازي با من رفتار نكنيد، و گمان مبريد اگر حقي به من پيشنهاد دهيد، بر من گران آيد؛ يا در پي بزرگ نشان دادن خويشم؛ زيرا كسي كه شنيدن حق، يا عرضه شدن عدالت بر او مشكل باشد، عمل كردن به آن براي او دشوارتر خواهد شد.(29)
اينها همه، زمينه مشاركت مردم را در حكومت و ميل به مشاركت را تقويت مي كند.
نظامي كه براساس اهداف عالي، برقراري عدالت و مساوات، ترويج ارزش هاي الهي و معنوي، مردم محوري و استكبارستيزي شكل مي گيرد، بديهي است كه مردم وظيفه خود مي دانند كه با حكومت در نيل به اهداف فوق مشاركت كنند و حكومت هم اين مشاركت با مغتنم شمرده و از آن در تسريع حركت نظام به سوي كمال مطلوب استفاده مي كند.

2- ترويج لزوم تبعيت از حاكميت الهي

در اين كه آيا فرهنگ سياسي اسلام، وفاق گرا است يا منازعه گرا؛ با وجود شاخصه هاي ذيل به راحتي مي توان گفت كه اين فرهنگ سياسي وفاق گراست نه منازعه گرا.
الف) تأكيد بر وحدت در منابع اسلامي به خصوص در قرآن و نهج البلاغه؛
ب) تأكيد بر نرمش و انعطاف در برخوردهاي سياسي و حكومتي؛
ج) ارزش قرار دادن عقد اخوت در فرهنگ سياسي اسلام؛
د) تأكيد بر تأليل قلوب غير مسلمين و صرف منابع مالي اسلامي در راه تأليف قلوب.

3- احياي ارزش هاي ديني، الهي و معنوي

از اهداف عاليه حكومت اسلامي كه متذكر شديم، تربيت است و اين تربيت نيازمند آگاهي دادن، جامعه پذيري و تبيين ارزش ها و ضدارزش ها مي باشد.

پي نوشت :

1ـ حـجه الاسلام والمسلمين محمد مهدى ماندگار, كارشناس ارشد علوم سياسى از موسسه آموزش عالى باقرالعلوم(علیه السّلام).
2 ـ برگرفته از: مسعود چلبى, جامعه شناسى نظم, ص 54.
3 ـ مـوريـس دوورژه, جـامـعه شـناسى سياسى, ترجمه دكتر ابوالفضل قاضى, (تهران: دانشگاه تهران, 1367), ص 160.
4 ـ محمدتقى جعفرى, فرهنگ پيرو و فرهنگ پيشرو, ص 22.
5 ـ رضا ثـقفى, (مفاهيم فرهنگ در ادبيات فارسى), مجله فرهنگ و زندگى, شماره 1, سال 1348, ص 25.
6 - Milton Singer "Culture internasional Encyclopedia of social sciencesvol, 3, 1996,P,527.
7 ـ عـلى باقى نصرآبادى, مبانى جامعه شناسى (جزوه درس دانشگاه آزاد كاشان), صص 22 ـ25.
8 ـ لذا گفته مى شود: (الناس على دين ملوكهم).
9 ـ عـبـدالرحمن عالم, بنيادهاى علم سياست, چاپ چهارم, (تهران: نشرنى, 1377), ص 13.
10 ـ برگـرفـتـه از: مـبـانـى جامعه شناسى, ترجمه غلامعباس توسلى, (تهران: سمت, 1372); نـگرشى جديد به علم سياست, ترجمه شجاعى, (تهران: دفتر مطالعات, 1367). 11ـ ( ان اكرمكم عندالله اتقيكم) ـ (حجرات / 13).
12 ـ (فضل الله المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما) ـ (نسإ95/).
13 ـ (هل يستوى الذين يعلمون والذين لا يعلمون) ـ (زمر / 9).
14 ـ نهج البلاغه, نامه 53.
15 ـ نهج البلاغه, نامه 19.
16 ـ نهج البلاغه, خطبه 27.
17 ـ چـنانچه دقت شود, امام با اين كلام كوتاه قصد بيان اين نكته را داشتند كه تـمـام ارزش هـا در دو فـصـل مـهم قـابـل تجميع مى باشد: الف ـ تقواى الهى; ب ـ نيكوكارى.
18ـ نهج البلاغه, خطبه 184. بعضى در تنظيم صفات به گونه اى شمارش كرده اند كــه عدد 110 را نشان مى دهد.
19 ـ نهج البلاغه, حكمت 36.
20 ـ نهج البلاغه, حكمت 323.
21 ـ نهج البلاغه, خطبه 3.
22 ـ ابن ابى الحديد, شرح نهج البلاغه ج 1, ص 5.
23 ـ نهج البلاغه, خطبه 181.
24 ـ نهج البلاغه, خطبه 234.
25 ـ در جـريان جنگ صفين, هنگامى كه حضرت(علیه السّلام) سخنرانى مى فرمود, در اثناى صحبت, مردى از اصـحاب به ثناگويى حضرت(علیه السّلام) پرداخت و حضرت(علیه السّلام) در ادامه صحبت, تملق پذيرى را از پـسـت تـريـن حـالـت هـاى زمـامـداران برشمرده و خود را از اين حالت مبرا دانست (نهج البلاغه, خطبه 207).
26 ـ (ثـم لـيـكـن اثرهم عندك اقولهم بمر الحق لك....), ـ (نهج البلاغه, نامه 53).
27 ـ نهج البلاغه, نامه 53.
28 ـ نهج البلاغه, حكمت 80.
29 ـ (فلا تكلمونى بما تكلم به الجبابره ولا تتحفظو منى بما يتحفظ به عندالبادره...) ـ (نهج البلاغه, خطبه207).

ادامه دارد......
منبع:خبرگزاری فارس




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط