کلام رهبری
به خصوص من در این ایام اعتکاف، صحیفۀ سجادیه را توصیه میکنم. این صحیفۀ سجادیه واقعاً کتاب معجزنشانی است... ! از این معارف موجود در دعاهای حضرت علی بن حسین (ع) در صحیفۀ سجادیه استفاده کنند، بخوانند، تأمل کنند. اینها فقط دعا نیست: درس است. این کلمات امام سجاد(ع) و همۀ ادعی های که از ائمه(ع) مأثور است و به دست ما رسیده است، پُر است از معارف.[1]
اقامت در خانۀ خدا
اول باید ببینیم در اعتکاف دقیقاً چه اتفاقی می افتد. مسجد محل عبادت است، نه محل سکونت؛ اما در زمان اعتکاف، هرچند برای مدت سه روز، در مسجد مقیم می شویم. دو روز، خود را اسیر می کنیم تا روز سوم دستمان را بگیرند. تمام ساعات شبانه روز، خود را مقید می کنیم که در محیط مسجد تنفس کنیم. از چهاردیواری محراب بیرون نمی رویم و پا از زیر سقف گنبد دوّار خانۀ خدا بیرون نمی گذاریم. چرا؟ گویی می خواهیم از مسجد چیزهایی ببینیم که دیگران آن را نمی بینند؛ دیگرانی که می آیند و نماز می خوانند و می روند. شب ماندن در مسجد مکروه است، مگر برای اعتکاف. از این فرصت استفاده می کنیم تا خوابیدن در مسجد را تجربه کنیم؛ گویی که به بیداری منجر می شود. انگار مسجد قسمت های پنهانی دارد که وقتی مدتی در آن می مانیم، آنها را می یابیم؛ پس می مانیم تا بقیه بروند و منتظر می نشینیم تا مسجد باطن خودش را به ما نشان بدهد. می خواهیم ببینیم بالاخره خانۀ خدا با جاهای دیگر چه فرقی دارد. آیا خدایی که همه جا هست، در خانه اش بیشتر حضور دارد؟ آیا در و دیوار مسجد به مرور با ما حرف خواهد زد؟ عالم غیب همیشه غیب است؛ اما شاید اگر کنار متصل ترین مکان به عالم غیب اقامت کنیم، کمی از غیب وجودش را به ما نشان دهد. راستی انسان غیب را با کدام حسش درک می کند و می یابد؟ با چشم و گوش که نیست و با حس لامسه و شامه که نمی شود. حتی کار ذهن هم نیست. به ما گفته اند غیب را می توان با قلب دید و فهمید. قلب مگر وسیلۀ ادراک است؟ بله، تنها وسیلۀ درک عالم غیب، قلب است و روز قیامت هم با قلبمان خدا را می بینیم. پس در مسجد می مانیم تا قلبمان به کار بیفتد و چشم قلبمان باز شود.
حتی زبان از خوردن و آشامیدن می بندیم تا کمک کند «قلب ما به کار افتد» از همین جا می توانیم آداب اعتکاف را هم بفهمیم. شاید کمتر باید حرف بزنیم و با دیگران تنها با لبخند و نگاهی مهربان و گذرا ارتباط داشته باشیم. هر کاری که می توانیم، باید انجام دهیم تا از قساوت قلب فاصله بگیریم؛ ولی در میان جمع، تنهایی خود را از دست ندهیم. وقتی نمی توانیم این معنا را درک کنیم که عالم محضر خداست و نمی توانیم حضور خدا را احساس کنیم، پس خوب است به مسجد بیاییم و با درک محضر پروردگار که حضورش در مسجد پررنگ تر است، لااقل برای یک بار، کمی عمیقتر از همیشه و همه جا حضورش را احساس کنیم. اگر چنین کنیم، بعد که از مسجد برویم، تا مدتی خود را در محضر او حس خواهیم کرد. اعتکاف یعنی زمان لازم است تا برخی معانی را درک کنیم. سه روز یعنی زمان متراکم؛ همان طور که برنامه های روزانه و مستمر به معنای انجام دادن در زمان مداوم است. این ها هرکدام به نوعی اثر دارد: هم لازم است کارهای خوب را در زمان مداوم انجام دهیم تا اثربخش باشد و هم لازم است گاهی در زمان متراکم در بهبود حال خویش بکوشیم تا مؤثر واقع شود. روزی، در مقابل معبود خواهیم ایستاد و به ملاقات او خواهیم شتافت. آنجا می فهمیم که همۀ آنچه همیشه می خواست هایم، خود خداست و آنجا می فهمیم که تمام عمر باید به یاد این لحظه می زیستیم و برای این لحظه ظرفیت پیدا می کردیم؛ چراکه آنجا هرکسی را به قدر ظرفیتش از جرعۀ وصال می چشانند و سرمست می کنند؛ ولی آنوقت، دیگر برای تأسف خوردن دیر خواهد بود. باید از قبل و سر سجادۀ هر نماز، تمرین ملاقات می کردیم و متوجه دیدار می بودیم. پس یادمان باشد اعتکاف اصرار برای ملاقات خداست و این کار، کودکانه نیست. این اصرار برای ملاقات هم، باید درخور احوال و رفتار ما باشد. معتکف باید وصیت نامه اش را نوشته باشد. مسجد محل نماز است و نماز محل ملاقات با خدا و تمرین و تمنای دیدار اوست. کسی که تجربۀ اعتکاف دارد و تمنای اقامت در دیار حضرت دوست، دیگر از مرگ نمی هراسد.
البته هرکس این چنین باشد، زیاد به یاد این ملاقات خواهد بود و اعمالش نیکو و عمرش طولانی خواهد شد؛ ولی اعتکاف آمادگی برای اقامت ابدی در محضر خداست. اعتکاف نقش های است که برای آشنایی یا غربت زدایی ما با خانۀ خدا طراحی شده است و پس از اعتکاف می فهمیم که همانقدر که به خانۀ خانوادگی خود نیازمند بوده ایم، به این کاشانۀ کردگار عالم هم نیازمندیم؛ بلکه بیشتر ما باید روزی با خانۀ خدا آشنا می شدیم. وقتی خانۀ خدا را با خانۀ خودمان مقایسه کنیم، می بینیم اگر کاشانۀ ما جایی برای کالبد مادی ماست، مسجد آشیان های برای روح لایتناهی ماست. بعضی ها عظمت روح خود را نیز در مسجد می یابند. روح ما بسیار بزرگ است و هرکسی قادر به درک این مطلب نیست؛ پس گاهی باید تنها و در مسجد عظمت روح خود را دریابیم. هرچه به اختیار خود، البته نه خودسر، بلکه با اذن پروردگار و تحت امر او، از دنیا فاصله بگیریم، دنیای ما هم راحت تر می شود. عبور از سختیهای دنیا هم برای ما سهل می شود.
مانند روزه که در آن با اختیار خود نمی خوریم و نمی آشامیم و درنتیجه، دستگاه گوارشمان سالم تر می شود و سلامتمان بیشتر تضمین می شود. اعتکاف یعنی سه روز روزه گرفتن از دنیا، روزه گرفتن از شهر و کوچه و بازار، روزه گرفتن از خانه و کار و روزه گرفتن از اهل وعیال. بعد که برمی گردیم، همۀ کارها سهل می شود. اعتکاف تمرین دسته جمعیِ عبادتهای فردی است و یافتن گمشدۀ خود درمیان جمع. پس باید مراقب باشیم که در مسجد و در جمع مؤمنان، خود را گم نکنیم و فقط به دیگران مشغول نشویم که تازه باید خود را بیابیم و از او جدا نشویم. مواظب باشیم جمع را مراعات کنیم؛ چراکه تنها نیستیم. تنها خود را دیدن در کنار دیگران، عین خودخواهی است و رعایت جمع در عین حفاظت از تنهایی، تمرین خداخواهی. اعتکاف تمرین عجیب رعایت جمع و حفاظت از تنهایی است.[2]
به خصوص من در این ایام اعتکاف، صحیفۀ سجادیه را توصیه میکنم. این صحیفۀ سجادیه واقعاً کتاب معجزنشانی است... ! از این معارف موجود در دعاهای حضرت علی بن حسین (ع) در صحیفۀ سجادیه استفاده کنند، بخوانند، تأمل کنند. اینها فقط دعا نیست: درس است. این کلمات امام سجاد(ع) و همۀ ادعی های که از ائمه(ع) مأثور است و به دست ما رسیده است، پُر است از معارف.[1]
اقامت در خانۀ خدا
اول باید ببینیم در اعتکاف دقیقاً چه اتفاقی می افتد. مسجد محل عبادت است، نه محل سکونت؛ اما در زمان اعتکاف، هرچند برای مدت سه روز، در مسجد مقیم می شویم. دو روز، خود را اسیر می کنیم تا روز سوم دستمان را بگیرند. تمام ساعات شبانه روز، خود را مقید می کنیم که در محیط مسجد تنفس کنیم. از چهاردیواری محراب بیرون نمی رویم و پا از زیر سقف گنبد دوّار خانۀ خدا بیرون نمی گذاریم. چرا؟ گویی می خواهیم از مسجد چیزهایی ببینیم که دیگران آن را نمی بینند؛ دیگرانی که می آیند و نماز می خوانند و می روند. شب ماندن در مسجد مکروه است، مگر برای اعتکاف. از این فرصت استفاده می کنیم تا خوابیدن در مسجد را تجربه کنیم؛ گویی که به بیداری منجر می شود. انگار مسجد قسمت های پنهانی دارد که وقتی مدتی در آن می مانیم، آنها را می یابیم؛ پس می مانیم تا بقیه بروند و منتظر می نشینیم تا مسجد باطن خودش را به ما نشان بدهد. می خواهیم ببینیم بالاخره خانۀ خدا با جاهای دیگر چه فرقی دارد. آیا خدایی که همه جا هست، در خانه اش بیشتر حضور دارد؟ آیا در و دیوار مسجد به مرور با ما حرف خواهد زد؟ عالم غیب همیشه غیب است؛ اما شاید اگر کنار متصل ترین مکان به عالم غیب اقامت کنیم، کمی از غیب وجودش را به ما نشان دهد. راستی انسان غیب را با کدام حسش درک می کند و می یابد؟ با چشم و گوش که نیست و با حس لامسه و شامه که نمی شود. حتی کار ذهن هم نیست. به ما گفته اند غیب را می توان با قلب دید و فهمید. قلب مگر وسیلۀ ادراک است؟ بله، تنها وسیلۀ درک عالم غیب، قلب است و روز قیامت هم با قلبمان خدا را می بینیم. پس در مسجد می مانیم تا قلبمان به کار بیفتد و چشم قلبمان باز شود.
حتی زبان از خوردن و آشامیدن می بندیم تا کمک کند «قلب ما به کار افتد» از همین جا می توانیم آداب اعتکاف را هم بفهمیم. شاید کمتر باید حرف بزنیم و با دیگران تنها با لبخند و نگاهی مهربان و گذرا ارتباط داشته باشیم. هر کاری که می توانیم، باید انجام دهیم تا از قساوت قلب فاصله بگیریم؛ ولی در میان جمع، تنهایی خود را از دست ندهیم. وقتی نمی توانیم این معنا را درک کنیم که عالم محضر خداست و نمی توانیم حضور خدا را احساس کنیم، پس خوب است به مسجد بیاییم و با درک محضر پروردگار که حضورش در مسجد پررنگ تر است، لااقل برای یک بار، کمی عمیقتر از همیشه و همه جا حضورش را احساس کنیم. اگر چنین کنیم، بعد که از مسجد برویم، تا مدتی خود را در محضر او حس خواهیم کرد. اعتکاف یعنی زمان لازم است تا برخی معانی را درک کنیم. سه روز یعنی زمان متراکم؛ همان طور که برنامه های روزانه و مستمر به معنای انجام دادن در زمان مداوم است. این ها هرکدام به نوعی اثر دارد: هم لازم است کارهای خوب را در زمان مداوم انجام دهیم تا اثربخش باشد و هم لازم است گاهی در زمان متراکم در بهبود حال خویش بکوشیم تا مؤثر واقع شود. روزی، در مقابل معبود خواهیم ایستاد و به ملاقات او خواهیم شتافت. آنجا می فهمیم که همۀ آنچه همیشه می خواست هایم، خود خداست و آنجا می فهمیم که تمام عمر باید به یاد این لحظه می زیستیم و برای این لحظه ظرفیت پیدا می کردیم؛ چراکه آنجا هرکسی را به قدر ظرفیتش از جرعۀ وصال می چشانند و سرمست می کنند؛ ولی آنوقت، دیگر برای تأسف خوردن دیر خواهد بود. باید از قبل و سر سجادۀ هر نماز، تمرین ملاقات می کردیم و متوجه دیدار می بودیم. پس یادمان باشد اعتکاف اصرار برای ملاقات خداست و این کار، کودکانه نیست. این اصرار برای ملاقات هم، باید درخور احوال و رفتار ما باشد. معتکف باید وصیت نامه اش را نوشته باشد. مسجد محل نماز است و نماز محل ملاقات با خدا و تمرین و تمنای دیدار اوست. کسی که تجربۀ اعتکاف دارد و تمنای اقامت در دیار حضرت دوست، دیگر از مرگ نمی هراسد.
البته هرکس این چنین باشد، زیاد به یاد این ملاقات خواهد بود و اعمالش نیکو و عمرش طولانی خواهد شد؛ ولی اعتکاف آمادگی برای اقامت ابدی در محضر خداست. اعتکاف نقش های است که برای آشنایی یا غربت زدایی ما با خانۀ خدا طراحی شده است و پس از اعتکاف می فهمیم که همانقدر که به خانۀ خانوادگی خود نیازمند بوده ایم، به این کاشانۀ کردگار عالم هم نیازمندیم؛ بلکه بیشتر ما باید روزی با خانۀ خدا آشنا می شدیم. وقتی خانۀ خدا را با خانۀ خودمان مقایسه کنیم، می بینیم اگر کاشانۀ ما جایی برای کالبد مادی ماست، مسجد آشیان های برای روح لایتناهی ماست. بعضی ها عظمت روح خود را نیز در مسجد می یابند. روح ما بسیار بزرگ است و هرکسی قادر به درک این مطلب نیست؛ پس گاهی باید تنها و در مسجد عظمت روح خود را دریابیم. هرچه به اختیار خود، البته نه خودسر، بلکه با اذن پروردگار و تحت امر او، از دنیا فاصله بگیریم، دنیای ما هم راحت تر می شود. عبور از سختیهای دنیا هم برای ما سهل می شود.
مانند روزه که در آن با اختیار خود نمی خوریم و نمی آشامیم و درنتیجه، دستگاه گوارشمان سالم تر می شود و سلامتمان بیشتر تضمین می شود. اعتکاف یعنی سه روز روزه گرفتن از دنیا، روزه گرفتن از شهر و کوچه و بازار، روزه گرفتن از خانه و کار و روزه گرفتن از اهل وعیال. بعد که برمی گردیم، همۀ کارها سهل می شود. اعتکاف تمرین دسته جمعیِ عبادتهای فردی است و یافتن گمشدۀ خود درمیان جمع. پس باید مراقب باشیم که در مسجد و در جمع مؤمنان، خود را گم نکنیم و فقط به دیگران مشغول نشویم که تازه باید خود را بیابیم و از او جدا نشویم. مواظب باشیم جمع را مراعات کنیم؛ چراکه تنها نیستیم. تنها خود را دیدن در کنار دیگران، عین خودخواهی است و رعایت جمع در عین حفاظت از تنهایی، تمرین خداخواهی. اعتکاف تمرین عجیب رعایت جمع و حفاظت از تنهایی است.[2]
نویسنده: کبری خدابخش
پی نوشت ها:
[1] - بیانات در دیدار با گروه های مختلف مردم به مناسبت میلاد امام علی(ع) ۲۶ تیر ۱۳۸۷ .
[2] - علی رضا پناهیان، شکوه امر خدا، ص ۱۰تا ۲۱