مراقبه در بیان استاد شهید مطهری (ره) و نقل حکایتی از ایشان.
برخى افراد که چند روز قبل از فوت مرحوم آقاى بروجردى (ره) خدمت ایشان بودند گفتند: خیلى ایشان را ناراحت دیدیم و ایشان گفتند که خلاصه عمر ما گذشت و ما رفتیم و نتوانستیم خیرى براى خودمان پیش بفرستیم، عملى انجام بدهیم. یکى از کسانى که آنجا نشسته بود، طبق عادتى که همیشه در مقابل صاحبان قدرت شروع مىکنند به تملّق و چاپلوسى، خیال کرد که اینجا هم جاى تملّق و چاپلوسى است، گفت: آقا، شما دیگر چرا؟! ما بدبختها باید این حرفها را بزنیم، شما الحمد للّه این همه آثار خیر از خودتان باقى گذاشتید، این همه شاگرد تربیت کردید، این همه آثار کتبى از خودتان به یادگار گذاشتید، مسجدِ به این عظمت ساختید، مدرسهها ساختید. وقتى این را گفت، ایشان یک جمله فرمود که حدیث است: خَلِّصِ الْعَمَلَ فَانَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ. چه مىگویى؟! عمل را باید خالص انجام داد. نقّادِ آگاهِ آگاهى آنجا هست. تو خیال کردهاى اینها که در منطق مردم به این شکل هست، حتما در پیشگاه الهى هم همینجور است؟!. اینجاست که علماى اخلاق اسلامى مسئله اى را مطرح مىکنند که مىگویند امّ المسائل اخلاق است، مادر همه مسائل اخلاقى است و آن «مراقبه» است. مراقبه یعنى با خود معامله یک شریکى را بکن که به او اطمینان ندارى و همیشه باید مواظبش باشى، مثل یک بازرسى که در اداره است؛ یعنى خودت را به منزله یک اداره تلقى کن و خودت را به منزله بازرس این اداره [تلقى نما] که تمام جزئیات را باید بازرسى و مراقبت کنى. مراقبه چیزى است که همیشه باید همراه انسان باشد، یعنى همیشه انسان باید حالش حال مراقبه باشد. (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (تعلیم و تربیت در اسلام)، 1377ش، ج22، صص 923-924 با تلخیص).
مراقبه صاحبان یقین دو درجه دارد.
سزاوار از براى بنده آن است که مراقبه نفس خود را در وقت کارها بکند و به دیده دوربینى ملاحظه آنها را بکند، زیرا که نفس هرگاه واگذاشته شود سرکش و فاسد مىشود. و بعد از آن ملاحظه خداى عزّ و جلّ در هر حرکتى و سکونى بکند؛ و این به آن مىشود که بداند که خداى عزّ و جلّ بر باطنها مطّلع و بر پنهانى ها داناست و ملاحظه عملهاى بندگان را مىنماید و مسلّط است بر هر نفسى به هرچه کرده باشد. و اسرار قلب در حقّ خدا ظاهر است همچنانکه ظاهر پوست از براى مردم ظاهر و پیداست، بلکه از براى خدا واضحتر است، خداى عزّ و جلّ فرموده: «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى» یعنى آیا ندانسته که خدا مىبیند؟ و فرموده: «إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً» [1] یعنى به درستى که خدا بر شما مطّلع است.حکایت شده که: زلیخا وقتى که با یوسف خلوت کرد ایستاد و روى بتِ خود را پوشید، پس یوسف گفت: چه حالت است تو را، آیا از ملاحظه جمادى شرم مىکنى و از ملاحظه پادشاه جبّارى شرم نمىکنى؟! و در حدیث قدسى وارد شده: جز این نیست که ساکن بهشت عدن مىشوند کسانى که هرگاه قصد معصیت نمودند متذکّر عظمتِ من مىشوند و ملاحظه مرا مىنمایند ... و حکایت شده که: زلیخا وقتى که با یوسف خلوت کرد ایستاد و روى بتِ خود را پوشید، پس یوسف گفت: چه حالت است تو را، آیا از ملاحظه جمادى شرم مىکنى و از ملاحظه پادشاه جبّارى شرم نمىکنى؟! و در حدیث قدسى وارد شده: جز این نیست که ساکن بهشت عدن مىشوند کسانى که هرگاه قصد معصیت نمودند متذکّر عظمتِ من مىشوند و ملاحظه مرا مىنمایند ... و مراقبه صاحبان یقین دو درجه دارد: یکى: مراقبه مقرّبان است و این ملاحظه تعظیم و جلالت است. و آن عبارت است از آنکه دل مستغرق ملاحظه آن عظمت باشد و در تحت هیبت آن شکسته و افتاده باشد و گنجایش التفات به غیر نداشته باشد. دوم: مراقبه پرهیزکاران است که اصحاب یَمینند. و اینها قومیند که یقین اطّلاع خدا بر ظاهرها و باطنها بر ایشان غالب است امّا ملاحظه جمال و جلال خدا ایشان را مدهوش نساخته، بلکه دلهاى ایشان بر حدّ اعتدال است و وسعت التفات به احوال و اعمال و ملاحظه آنها مىدارد. (فیض کاشانی، ملا محسن، ترجمه نورالدین کاشانی، ترجمه الحقائق فی محاسن الأخلاق، 1387ش، صص 585-586با تلخیص).
نمىدانى که خداى تعالى تو را مى بیند؟!.
اصل مراقبت آن است که بداند که خداى- تعالى- بر وى مطّلع است در هر اصل مراقبت آن است که بداند که خداى- تعالى- بر وى مطّلع است در هر چه مىکند و مى اندیشد، و خلق ظاهر وى مىبیند و حق- تعالى- ظاهر و باطن وى مىبیند. هر که این بشناخت و بر دل وى این محبّت معرفت غالب شد ظاهر و باطن وى بادب شود.چه مىکند و مى اندیشد، و خلق ظاهر وى مىبیند و حق- تعالى- ظاهر و باطن وى مىبیند. هر که این بشناخت و بر دل وى این محبّت معرفت غالب شد ظاهر و باطن وى بادب شود. چه اگر بدین ایمان ندارد کافر است، و اگر ایمان دارد دلیرى عظیم است مخالفت کردن وى را. و حق- تعالى- مى گوید: الَمْ یَعْلَمْ بِانَّ اللّهَ یَرى [2] نمىدانى که خداى تعالى تو را مى بیند؟. (غزالی، محمد، خدیو جم، کیمیای سعادت، 1383ش، ج2، ص486).
جناب خواجه نصیرالدین طوسی متکلم و ریاضی دان مشهور قرن هفتم هجری در کتاب اوصاف الاشراف که با موضوعاتی در ابواب عرفان عملی نگاشته شده است در باب باب دوّم این کتاب در خصوص ازالت عوایق و قطع موانع از سیر و سلوک در فصل پنجم در بیان مراقبه معتقد استمراقبت آنست که سالک راه خدا همیشه ظاهر و باطن خود را نگاه دارد تا کاری موجب شود حسناتى را که انجام داده است باطل شود، یعنى ملاحظت احوال خود دایم بکند تا بر معصیتى اقدام ننماید، نه در آشکار و نه در پنهان، و شاغلى او را از سلوک راه حق باز ندارد، نه قوى و نه ضعیف. مراقبت آنست که سالک راه خدا همیشه ظاهر و باطن خود را نگاه دارد تا کاری موجب شود حسناتى را که انجام داده است باطل شود، یعنى ملاحظت احوال خود دایم بکند تا بر معصیتى اقدام ننماید، نه در آشکار و نه در پنهان، و شاغلى او را از سلوک راه حق باز ندارد، نه قوى و نه ضعیف، و این معنا همیشه پیش خاطر خود بدارد: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی أَنْفُسِکُمْ فَاحْذَرُوهُ» [3] تا آنگاه که به مرتبه وصول به مطلب رسد. (طوسی، خواجه نصیر الدین، (تصحیح سید مهدی شمس الدین)، اوصاف الاشراف، 1373ش، ص38 با اندکی تصرف).
پی نوشتها:
[1]. النساء: 1.
[2]. العلق: 14.
[3]. البقره: 235.
منابع:
1- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، ایران، تهران – قم، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1377ش.
2- فیض کاشانی، ملا محسن، ترجمه نورالدین کاشانی، ترجمه الحقائق فی محاسن الأخلاق، ایران، تهران، انتشارات مدرسه عالی شهید مطهری، چاپ اول، 1387ش.
3- غزالی، محمد، خدیو جم، کیمیای سعادت، ایران، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ یازدهم،1383ش.
4- طوسی، خواجه نصیر الدین، (تصحیح سید مهدی شمس الدین)، اوصاف الاشراف، ایران، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، چاپ سوم، 1373ش.