برودی ضمن مصاحبه تلویزیونی رئالیسم کلاسیک را چنین شرح می دهد: امر کلاسیک به چیزی که در زمان گذشته رخ داده اطلاق می گردد و فلسفه رئالیسم کلاسیکی از افکار و نظریات افلاطون و ارسطو که در گذشته میزیسته اند سرچشمه می گیرد. علاوه براین «امر کلاسیک» به چیزی می گویند که نقطه اوج و ترقی رشته معرفتی را در تاریخ فرهنگ ما تشکیل دهد. چنانچه به عنوان مثال می توان چنین نقطه ای را در فلسفه تعیین نمود. به عبارت دیگر امر کلاسیک به عقاید و افکاری اطلاق می شود که بوسیله نوابغ در دوره ای از زنان در فلسفه و ادبیات ابراز شده اند. درباره واژۀ «رئالیسم» برودی می گوید. هر چیزی که ما به آن نگاه می کنیم یا درباره آن فکر می نماییم عملا از دو چیز تشکیل شده است محتوی و صورت. یک مثلث را تقریبا از هر چیزی می توان درست کرد اما در هر حال صورت مثلث را دارا می باشد. یک انسان نیز صورتی دارد و محتویاتی که بوسیله آن صورت شکل می گیرند. دانشمندان قدیم احساس می کردند که ادراک هر امری مستلزم دراک صورت آن است که به عنوان «نوع معقول» خوانده میشود، افلاطون معتقد بود که صورت، قسمت واقعی شیء را تشکیل می دهد. قسمت واقعی صندلی صورت آن می باشد. افلاطون صورتها را همان «مثل» یا تصورات معرفی می کرد و از لحاظ وجود برای آنها قلمروی خاص قائل بود. به همین علت فلسفه افلاطون را رئالیسم افلاطونی» می نامیدند. هدف علم پیدا کردن قانون یا قضیه ای کلی است که این رابطه را مجسم سازد. ملاک صحت یک قضیه علمی صحت پیش بینی آن است. وقتی گفته میشود تغییرات حاصل در فشار گاز با تغییر حجم و درجه حرارت بستگی داردبرودی می گوید در رئالیسم کلاسیک ما این اصل را حفظ می کنیم و معتقدیم که صورتهای اشیاء مهمترین قسمت آنها هستند. به نظر ما ادراک اشیاء از طریق ادراک صورتهای آنها انجام می پذیرد. این صورتها چیزی نیستند که ما در اشیاء قرار دهیم و نمی توان آنها را محصول خیال تلقی کرد.
همچنین این صورتها را نمی توان محصول فرهنگی دانست، آنها در اشیاء هستند (مصاحبه تلویزیونی برودی و دیگر استادان برجسته تعلیم و تربیت که نمایندگان مکتبهای مختلف تربیتی هستند بوسیله «فینیکس» در کتابی به نام فلسفه های تربیتی تدوین شده و ما برای بررسی پاره ای از نظریات تربیتی از این کتاب استفاده می کنیم.) پرفسور برودی در کتاب بنای یک فلسفه تعلیم وتربیت در فصل پنجم زیر عنوان «واقعیت و معرفت» درباره علم و متافیزیک بحث می کند. به نظر او دنیای خارجی، دنیایی است که اشیاء در آن قرار دارند. اشیاء در این دنیا در محلی خاص قرار گرفته و در زمانی معین بوجود می آیند. در این قسمت برودی به پیروی از ارسطو معتقد است که تمام اشیاء منفرد وجود دارند و در این معنا صورتها یا مفاهیم موجود نیستند اگر چه ما بوسیله آنها از آنچه وجود دارد آگاه می شویم.
در صفحه ۱۱۷ همین کتاب زیر عنوان «فکر و مفاهیم» کمک ذهن را در تشکیل مفاهیم تشریح می کند و نتیجه می گیرد که مفاهیم عبارتند از تعمیمهایی درباره ماهیت اشیاء و ارتباطات میان آنها. این ارتباطات مستقیما بوسیله حواس قابل درک نمی باشند و محصول قدرت تفکر هستند و اشیاء را برای ما قابل درک می سازند. نکته ای که در این باره باید یادآوری شود، مخلوط کردن نظریه افلاطون و ارسطو درباره کلیات یا مفاهیم می باشد. افلاطون کلیات یا صورتها را اموری واقعی و موجود در عالم معقول می داند. ارسطو همین کلیات را به عنوان صورتهای اشیاء تلقی می کند. از نظر ارسطو این صورتها دنیایی مستقل ندارند و در خود اشیاء میباشد. برودی دو نظریه از هم تفکیک نمیکند. علاوه بر این ، در یک مورد چنانچه نقل شد، صورتها یا مفاهیم را در شیء جای می دهد و در مورد دیگر، وضع صورتها را از لحاظ موجود بودن در خارج از اشیاء منفرد جدا می سازد.
واقعیت اشیاء
به نظر برودی ماهیت واقعی اشیاء در متافیزیک مورد بحث واقع می شود. علم، تغییرات حاصل در یک شیء و رابطه تغییرات اشیاء یا پدیده ها را مطالعه می کند. هدف علم پیدا کردن قانون یا قضیه ای کلی است که این رابطه را مجسم سازد. ملاک صحت یک قضیه علمی صحت پیش بینی آن است. وقتی گفته میشود تغییرات حاصل در فشار گاز با تغییر حجم و درجه حرارت بستگی دارد، آنچه در یک قضیة علمی در این مورد بیان می شود باید چگونگی این بستگی را پیش بینی کند و در عمل نیز به همان صورت ظاهر گردد. و برودی می گوید: علم در همین حد فعالیت خود را پایان می دهد. به عبارت دیگر ماهیت تغییر یا ماهیت اشیاء متغیر مورد توجه علم نیست. آنچه عالم میخواهد درک کند رابطه این تغییرات می باشد. ماهیت تغییر در متافیزیک مطالعه میشود. برای درک تغییر باید دید این جریان در چه چیز رخ میدهد. « برودی» نظر ارسطو را نقل می کند و معتقد است که ماده ضمن پذیرفتن صورت در معرض تغییر قرار می گیرد. ماده چیزی است که در مکان پراکنده است و صورتهای تازه را می پذیرد. تغییر ماده و پذیرفتن صورت در سایه چهار علت انجام می شود. در جریان تغییر، ماده ثابت است ولی این ثبات مانع پذیرفتن صورتهای گوناگون نمی شود. مادۂ تخته، در صندلی، میز، کمد و تنه درخت ثابت می باشد اما ماده، صورتهای صندلی، میز و کمد را می پذیرد. برای تحقق یک شیء مانند صندلی چهار علت لازم است: اول علت مادی (ماده تخته )، دوم علت نهایی (هدف از ساختن صندلی) سوم علت صوری (صورت صندلی که با اشیاء دیگر فرق دارد) و چهارم علت فاعلی (نجار). صورت عبارت است از خصوصیات نخستین مثل شکل، اندازه، وزن و حرکت، خصوصیات دومین مانند رنگ، بو، مزه، گرمی و سردی، خصوصیات سومین مانند زیبائی، زشتی، ساختمان جسم که به آن نیروی تأثیر در اشیاء دیگر را میدهد مانند ساختمان اسید و آنچه یک شیء را از دیگر اشیاء ممتاز میسازد.در این قسمت باید دید آنچه فیزیک جدید می گوید با ماده و صورت ارسطو تطبیق می کند؟ آیا شیء یا ماده و صورت با آنچه درباره امر مادی به عنوان مرکز تشعشعات یا حرکات موجی یا وقایع گفته میشود سازش دارد؟ «راسل» در کتاب رئوس مطالب فلسفه ضمن بحث درباره ماده و نقل نظریات فیزیکدانان و تئوری نسبیت چنین نتیجه می گیرد.
بنابراین با توجه به این بحث ماده شیئیت خود را از دست می دهد و به صورت یک خصوصیت ریاضی که روابط میان ساختمانهای پیچیده منطقی را ظاهر میسازد در می آید این ساختمانهای منطقی نیز از وقایع ترکیب شده اند. در فصل مربوط به «ساختمان اتم» نیز چنین اظهار نظر می نماید. نکته مهمی که تئوری جدید برای فیلسوف مطرح می سازد ناپدید شدن «ماده» به عنوان یک چیز است به جای «شیئیت» ماده انتشارات از یک محل اساس ماده را تشکیل میدهد.
تئوری نسبیت نیز در طریق دیگر استحکام ماده را از میان می برد همه نوع وقایع در دنیای مادی رخ می دهند اما میزها و صندلیها، خورشید و ماه حتی نان روزانه به صورت انتزاعات رنگ پریدهای درآمده اند، تنها قوانینی مطرح هستند که در ترتیب (پیاپی آمدن) وقایع نمایش داده میشوند و این وقایع خود از ناحیه۔ نهایی معین سرچشمه می گیرند.
منبع: اصول و فلسفه تعلیم و تربیت، علی شریعتمداری، چاپ پنجاه و سوم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران 1391