هر کس می‌خواهد دانشمند شود، دستش بالا!

چه می‌شد اگر من هم دانشمند می‌شدم؟ بعد هزاران، نه، شاید میلیون‌ها دانش‌آموز مجبور می‌شدند اسم من را از حفظ کنند و اگر نامم را فراموش کردند توی برگه‌های امتحانی‌شان یک خط قرمز بزرگ کشیده شود. فکر می‌کنید دانشمند شدن به چه دردی می‌خورد؟
شنبه، 17 فروردين 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ناهید اسدی
موارد بیشتر برای شما
هر کس می‌خواهد دانشمند شود، دستش بالا!
دانشمند شدن از نظر یک تنبل
چه می‌شد اگر من هم دانشمند می‌شدم؟ بعد هزاران، نه، شاید میلیون‌ها دانش‌آموز مجبور می‌شدند اسم من را از حفظ کنند و اگر نامم را فراموش کردند توی برگه‌های امتحانی‌شان یک خط قرمز بزرگ کشیده شود. فکر می‌کنید دانشمند شدن به چه دردی می‌خورد؟ جز این‌که به تعداد نام‌های عجیب و غریبی که باید بچه‌ها توی مدرسه حفظ کنند، اضافه می‌شود؟

من دلم نمی‌خواهد دانشمند بشوم. چون از حرف زدن جلوی تعداد زیادی آدم می‌ترسم و نمی‌دانم وقتی جایزه‌ی نوبل را گرفتم باید از چه کسی تشکر کنم و چه حرف‌های خوبی بزنم که سخنرانی منِ دانشمند همه جا پخش شود و آدم‌ها بهم افتخار کنند؛ حتی نمی‌دانم باید به چه کسی نامه بنویسم و او را برای زندگی بهتر نصیحت کنم تا صد سال بعد توی گوگل، که لابد یک اسم دیگر دارد آن موقع، هی مردم "نامه‌های منِ معروف به فلانی" را جستجو کنند و اسمم بشود یکی از درجه یک‌های موتورهای جستجو، مثل شکسپیر و مارکز و با یک کلیک تمام زندگی من به هرکه بخواهد داده می‌شود. من نمی‌دانم بعد از این‌که دانشمند شوم باید چه کار کنم و می‌ترسم با این همه شهرتی که پیدا کرده‌ام، از انجام کارهای معمولی حوصله‌ام سر برود و نتوانم یک کار درست و حسابی پیدا کنم و بعد بزرگترها به بچه‌هایشان بگویند دیدی فلانی را که این همه دانشمند شد، پولدار نشد و یک کار نون و آبدار پیدا نکرد؟

من نمی‌خواهم دانشمند شوم که بعد مقاله‌ی دانشمندان تنبل را بنویسند و اسمم کنار توماس ادیسون (کسی که 12 سالگی از مدرسه اخراج شد) و لئوتولستوی (نویسنده‌ای که در امتحانات دانشگاه مردود شد) و انیشتن (که دانشگاه‌ها او را ثبت‌نام نمی‌کردند) قرار گیرد. من حتی دلم نمی‌خواهد کارنامه‌ام را کسی ببیند. آن وقت، درست همان وقت که حسابی معروف و محبوب شدم، همه به تنبل بودن من در گذشته علاقمند می‌شوند و از من به عنوان یک استعداد کشف نشده یا دیرشکوفا اسم می‌برند. اصلا انصاف است که این‌طوری دانشمند شوم؟

چه کسی می‌خواهد دانشمند شود و سلامتی‌اش را به خطر بیندازد؟ آیا شما رابرت بونزن را می‌شناسید؟ این اسم عجیب و غریب متعلق به مردی است که تحقیقات زیادی روی علم شیمی انجام داد و دو عنصر به نام سزیم و روبیدیوم را کشف کرد. توی آزمایشگاه مدرسه، یک وسیله به نام بونزن سوز دارید که البته آن را آقای بونزن اختراع نکرده است. این آقایِ دانشمند شیمی طی تحقیقاتش روی سم آرسنیک یک چشمش را از دست داد. حالا می‌گویید من دانشمندِ شیمیایی شوم؟

اگر خیلی اصرار کنید، دانشمند ستاره‌ها و آسمان و شب و ... به این دانشمندها چه می‌گویند؟ آهان! منجم! بعله داشتم می‌گفتم که اگر خیلی اصرار کنید، یک منجم دانشمند می‌شوم. مثل ادوارد هابل، که فهمید هرچه ما توی آسمان ریز می‌بینم، چیزهای بزرگی هستند که به سرعت از ما دور می‌شوند و دنیا در حال بزرگ شدن است. مثل این‌که دو تا نقطه کنار هم روی یک بادکنک بی‌باد بکشی و بعد بادکنک را باد کنی، نقطه‌ها دورتر و دورتر از هم می‌شوند؛ اصلا چرا راه دور می‌روید. مثلا همین خیام خودمان که می‌رویم نیشابور به دیدنش و از آن‌جا فال حافظ می‌خریم. چه مرد نازنینی است. هی نشسته روزها را شمرده و خط زده و دستش را گذاشته زیر سرش و همین‌طور که خوابیده به آسمان نگاه کرده و ستاره شمرده است. تا این‌که توانسته یک تقویم بسازد که دنیا متحیر بماند از دقت و محاسبه‌اش. من خیلی احساس شباهت با آقای خیام می‌کنم، چون من هم نزدیک امتحان‌ها که می‌شود شروع به شمردن روزها می‌کنم و علاقه‌ی زیادی به نشستن کنار پنجره و شمردن ستاره‌ها پیدا می‌کنم؛ اما صبر کنید... من از اعدام شدن می‌ترسم.

چه کسی دلش می‌خواهد به سرنوشت گالیله دچار شود؟ خب هر آدمِ عاقلی می‌داند که زمین دورِ خورشید می‌گردد و اگر گالیله کمی صبر می‌کرد تا آدم‌ها عاقل‌تر شوند، آنقدر توسط دادگاه‌ها و افراد کلیسا که فکر می‌کردند خورشید دور زمین می‌گردد شکنجه نمی‌شد. فکر می‌کنید آخر چه بر سر گالیله آمد؟ او تا آخر در خانه‌ی خودش زندانی شد که دیگر خلاف آن‌چه که همه فکر می‌کنند درست است، فکر نکند. او نابینا و تنها مرد.

درست است که همه‌ی دانشمندان در دوره‌ی مدرسه رفتنشان خیلی تنبل و بی‌عرضه نبوده‌اند و یک پسربچه‌ی گوگولی مگولی درس خون مثل گریگور مندل هم حسابی برای بیست گرفتن تلاش می‌کرده؛ اما خب فکر می‌کنید نتیجه‌اش چه بوده؟ انقدر برای تحقیقات و اثبات حرف‌ها و پیشرفت جوش زد و با این و اون بگو مگو کرد که بیمار شد. خب آخه یکی نبوده به گریگور بگوید که مال دنیا ارزش جوش زدن ندارد، ها؟ نبوده؟ گریگور مندل فهمید که چیزی توی دنیا به نام ژن وجود دارد و باعث می‌شود بچه‌ها از پدر پدر و مادر مادر و پدر مادر و مادر پدر و همه‌ی مادرها و پدرهای قبلش ارث ببرند. ارث که همیشه پول نیست! بیماری و شکل ظاهری و خصوصیات اخلاقی را هم می‌توان ارث برد. می‌دانید همه‌ی این‌ چیزهای مهم را از کجا فهمید؟ از نخود سبز. حالا بگویید امکانات نیست و کسی به فکر ما نیست. علم ژنتیک از آزمایش روی نخود سبز در باغچه‌ی یک صومعه شروع شد. با همه‌ی این حرف‌ها باز هم من دانشمند شدن را دوست ندارم.

ابن‌سینا هم که باشی، کتاب قانون را هم که نوشته باشی، اگر کتابت به زبان‌های مختلف از جمله لاتین هم ترجمه شده باشد، اگر نویسنده‌ی مشهورترین کتاب درسی پزشکی هم باشی، باز باید یک جایی فرار کنی تا گیر نیفتی. ابن سینا از مردان مکاری که از علم و دانشمند سوء استفاده می‌کردند فرار می‌کرد. و آخر عمرش را در سفر و بیماری و تنهایی گذراند؛ البته او تا آخرین روزهای عمرش از علم دست برنداشت و در روزهای بیماری درباره‌ی بیماری‌ای که خودش مبتلا شده بود هم کتاب نوشت. اما خب چه فایده که تمام عمر دور از خانواده و در سفر و فرار زندگی کنی؟

خوب که فکر می‌کنم می‌بینم من نمی‌توانم دانشمند خوبی بشوم. چون نمی‌توانم بخشنده باشم. وقت و سلامتی و تمرکز و آرزوهایم را روی چیزی بگذارم که تا سالیان سال آدم‌ها می‌توانند ازش استفاده و یا چیزی به آن اضافه کنند. خوب که فکر می‌کنم می‌بینم دانشمند شدن خیلی سخت است. وقتی معلم‌هایم برای نمره‌ای که کم گرفتم یا به خاطر تنبلی درس نخوانده‌ام ناراحتند، افسرده می‌شوم و با درس و تلاش و کوشش قهر می‌کنم. وقتی می‌بینم هرچه می‌خوانم و توی درسی پیشرفت ندارم به فکر تغییر روش نمی‌افتم، می‌گویم حتما استعدادش را ندارم، هر چند که آن درس را خیلی دوست داشته باشم. خوب که فکر می‌کنم دانشمند بودن صبوری می‌خواهد. امید می‌خواهد. با یک بار و دوبار شکست خوردن زیر پتو قایم شدن و توی اتاق خودمان را حبس کردن و لب به غذا نزدن ندارد. باید 99 بار شکست خورد تا مزه‌ی یک بار پیروزی برای همیشه توی ذهن ما و دنیا بماند. باید تلاش و از خودگذشتگی کرد تا دنیا را به جایی بهتر برای زندگی تبدیل کرد. فکر کردید دانشمند شدن کم الکی است؟

 نویسنده: افروز ارزه‌گر


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.