چو آید به مویی توانی کشی چو برگشت زنجیرها بگسلد

ضرب المثل «چو آید به مویی توانی کشی چو برگشت زنجیرها بگسلد» در مواقعی که شانس یکباره به کسی رو کند و بدون زحمت به مقام و ثروت برسد و یا برعکس بخت به یکباره از کسی روی برگرداند و هر چه دارد از دست بدهد...
شنبه، 31 فروردين 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ناهید اسدی
موارد بیشتر برای شما
چو آید به مویی توانی کشی   چو برگشت زنجیرها بگسلد
روزی بود روزگاری بود. پادشاهی بود که کشور همسایه­اش به کشورش حمله کرده بود. او که اهل جنگ نبود هر­چه به همسایه­اش پیغام داد که بیا دست از جنگ بردار و کاری نکن که عده­ای بی­گناه کشته شوند، همسایه­اش قبول نکرد. ناچار لشکریانش را گردآورد و با اسب و گرز و شمشیر و زره، مجهّزشان کرد و برای مبارزه با دشمن متجاوز حرکت کرد.

دو لشکر در سرزمینی بایر روبه ­روی هم قرار گرفتند. پادشاه برای آن­که سربازانش تشویق بشوند و باعلاقه و ایمان برای بیرون راندن دشمن از کشورشان بجنگند، خودش هم لباس جنگی پوشید و سوار اسب شد و رفت وسط میدان.

طبال­ ها و نوازندگان هر دو طرف مشغول نواختن آهنگ­ های حماسی شدند. سربازهای هر دو طرف هم با خشم فریاد می ­زدند و سرود می­ خواندند. اسب پادشاه که تا آن روز آن همه سر و صدا نشنیده بود، ناگهان رم کرد. پادشاه تا بخواهد بفهمد چه شده و چه کار باید بکند، اسب بیچاره بی­ هدف چرخی توی میدان زد و بعد باسرعت رفت به طرف سپاه دشمن. وضع خراب شد. پادشاهی که اصلا دلش نمی­ خواست بجنگد، بدون جنگ و خونریزی افتاد توی حلقه­ ی محاصره ­ی دشمنانش. سربازان دشمن او را اسیر کردند. لشکریان خودش هم که با چشم خودشان دیده بودند پادشاه­شان اسیر شده است، میدان جنگ را رها کردند و به خانه ­های خودشان رفتند. هرچه فرماندهان فریاد زدند: «برگردید! شما پول گرفته ­اید، جنگ تمام نشده» آن­ ها گوش نکردند.

دشمن پیروزمندانه همه ­جا را گرفت و پادشاهی که تا روز پیش از جنگ، سربازان بسیار و اسب­ های بسیار و گرز و شمشیر و نیزه و وسایل جنگی زیادی داشت، نتوانست کاری از پیش ببرد. بیچاره را گرفتند و انداختند توی زندان.

اما خدا کمکش کرد و بعد از مدت کوتاهی توانست از زندان فرار کند و جان سالم به در ببرد؛ اما دیگر نه سربازی داشت و نه قصری و نه پول و طلایی. پای پیاده و ناشناس راه افتاد و رفت به­ سوی سرنوشتش.

چند روزی پیاده و بی­ هدف راه رفت. به گذشته فکر می­ کرد و با خود می­ گفت: «این چه سرنوشت شومی بود؟ چطور شد که با آن همه سپاه و سوار و شمشیر، من به این روز افتادم؟ چرا باید اسب من درست همان لحظه­ ای که نیاز به فرماندهی و قدرت داشتم رم کند؟»

همان­طور که فکر می­ کرد و راه می­ رفت، صدای پای چند اسب­ سوار را شنید، می­ دانست که سربازان دشمن دربه ­در دنبال او می­ گردند که از زندان فرار کرده است. سوارکارها بی ­اعتنا از کنارش گذشتند و اصلا او را نشناختند. او که تا چندی پیش  همه­ چیز داشت و همه احترامش می­ کردند، حالا به جایی رسیده بود که نه دوست او را می­ شناخت نه دشمن. این فکر او را خیلی ناراحت کرد. زیر سایه­ ی درختی نشست و گریه کرد. درحالی­که از غم و غصه اشک می ­ریخت، با چوب دستی ­اش هم خاک­ های اطرافش را زیرورو می­ کرد. ناگهان وسط خاک­ ها چشمش به نخی افتاد که مثل مو نازک بود، ابتدا به آن توجهی نکرد؛ اما بعد با همان چوب ­دستی خاک­ های اطراف نخ را کند و نخ را دنبال کرد. حسی ناشناخته او را به این کار واداشته بود. کَند و کَند و پیش رفت تا به یک صندوق رسید، با زحمت زیاد صندوق را از خاک در­آورد و در آن را باز کرد. توی صندوق پر بود از سکه­ های طلا.

با خود گفت: «خدایا! این چه حکمتی است. یک روز آن همه نیرو و امکانات داشتم و نتوانستم از خودم و کشورم دفاع کنم، یک روز هم به کمک همین چوب­ دستی بی ­ارزش به این همه ثروت و طلا رسیدم!»

او که نمی­ توانست آن صندوق بزرگ را با خودش ببرد، چندتا از سکه ­ها را برداشت و دوباره روی صندوق را با خاک پوشاند.

با آن پول غذا و اسب و لباسی خرید. خودش را که نونوار کرد، به سراغ صندوق آمد، هرچه توی صندوق بود را برداشت و پشت اسبش گذاشت، به تاخت رفت به یکی از شهرهای دورافتاده. آن­جا با ثروتی که به دست آورده بود، تعدادی سرباز جنگی استخدام کرد. برای آن­ ها لباس جنگی و سلاح خرید و شد فرمانده­ ی آن­ ها.

او با سپاه کوچکش به طرف قصر قدیمی ­اش که حالا محل زندگی دشمنش شده بود حرکت کرد. مردم او را دیدند و شناختند، گروه­ گروه لباس جنگ پوشیدند و دنبالش راه افتادند، به دشمنی که کشورش را تصرف کرده بود خبر رسید: «چه نشسته­ ای که پادشاهی که از زندان فرار کرده، لشکری فراهم کرده و به طرف تو در حرکت است!»

این خبر توی قصر پخش شد. کارکنان قصر هرکدام به بهانه­ ای از قصر خارج شدند. پادشاه کشور همسایه ماند و چند نفری از اطرافیانش. آن­ ها خیلی زود به دست لشکر تازه ­ی پادشاه اسیر شدند. دشمن که چندی پیش آن کشور را بدون دردسر گرفته بود بدون جنگ و خونریزی تسلیم شد.

از آن به بعد، درباره­ ی کسی که شانس به او رو کند و بدون زحمت به ثروت یا مقام بزرگی برسد و همچنین درباره­ ی کسی که بخت از او برگردد و هرچه را که دارد یک­باره از دست بدهد، این شعر را به عنوان مثل می­ خوانند و می­ گویند:
چو آید به مویی توانی کشی      چو برگشت، زنجیرها بگسلد
 
نویسنده: مصطفی رحماندوست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
استوری تبریک شب یلدا 1403
play_arrow
استوری تبریک شب یلدا 1403
کلیپ شب یلدا 1403
play_arrow
کلیپ شب یلدا 1403
چرا زبان عربی، زبان اسلام است؟ آیا اسلام برای اعراب آمده است؟
چرا زبان عربی، زبان اسلام است؟ آیا اسلام برای اعراب آمده است؟
هوس‌های نفتی ترامپ در سوریه
play_arrow
هوس‌های نفتی ترامپ در سوریه
قاب متفاوتی از دیدار صبح امروز اقشار مختلف بانوان با رهبر انقلاب
play_arrow
قاب متفاوتی از دیدار صبح امروز اقشار مختلف بانوان با رهبر انقلاب
حاشیه‌های دیدار هزاران نفر از زنان و دختران با رهبرانقلاب
play_arrow
حاشیه‌های دیدار هزاران نفر از زنان و دختران با رهبرانقلاب
آخرین وضعیت تامین سوخت نیروگاه‌ها
play_arrow
آخرین وضعیت تامین سوخت نیروگاه‌ها
سنگین ترین محموله تاریخ صنعت فضایی ایران پرتاب شد!
play_arrow
سنگین ترین محموله تاریخ صنعت فضایی ایران پرتاب شد!
وقتی کارشناس آمریکایی مناظره پخش زنده را ترک می‌کند!
play_arrow
وقتی کارشناس آمریکایی مناظره پخش زنده را ترک می‌کند!
بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اقشار مختلف بانوان
music_note
بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اقشار مختلف بانوان
بیان دیدگاه و نظرات | خانم مریم سهرابی، برگزیده جشنواره کشوری قصه‌گویی
music_note
بیان دیدگاه و نظرات | خانم مریم سهرابی، برگزیده جشنواره کشوری قصه‌گویی
بیان دیدگاه و نظرات | خانم فاطمه رایگانی، دکتری فلسفه دانشگاه بین‌المللی امام خمینی(ره)
music_note
بیان دیدگاه و نظرات | خانم فاطمه رایگانی، دکتری فلسفه دانشگاه بین‌المللی امام خمینی(ره)
بیان دیدگاه و نظرات | خانم سمیرا خطیب‌زاده، عضو هیئت علمی دانشگاه بین‌المللی سوره
music_note
بیان دیدگاه و نظرات | خانم سمیرا خطیب‌زاده، عضو هیئت علمی دانشگاه بین‌المللی سوره
بیان دیدگاه و نظرات | خانم فاطمه ترابی، معاون علمی مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران
music_note
بیان دیدگاه و نظرات | خانم فاطمه ترابی، معاون علمی مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران
بیان دیدگاه و نظرات | خانم عائده سرور، مادر دو شهید، از لبنان
music_note
بیان دیدگاه و نظرات | خانم عائده سرور، مادر دو شهید، از لبنان