گاه والدین ادعا می کنند که ما خود فرزند را پذیرفته ایم، اما رفتار او را نمی پذیریم. این سخن بیشتر به شوخی شبیه است تا واقعیت. فقط در صورتی ممکن است این سخن واقعیت داشته باشد که فرزند از نادرستی و نامطلوبی رفتار بی خبر باشد و با نیت و انگیزه درستی آن را انجام داده باشد و زمانی که مطلع شد، خودش نیز از رفتار بیزار شود. در این صورت، والدین در حالی که از رفتار فرزند ناراضی اند، از خود او که انجام دهنده رفتار بوده است، کمترین ناراحتی ندارند و او را پذیرفته اند. در چنین شرایطی می توان میان فعل و فاعل تمایز قایل شد و فعل را به زشتی، اما فاعل را به زیبایی وصف کرد. اما در صورتی که فرزند از زشتی کار در نگاه پدر و مادر مطلع باشد و به آن کار ادامه دهد، اگر والدین مدعی شوند که او را پذیرفته اند، اما رفتارش را نپذیرفته اند، ادعایی بی معنا را مطرح کرده اند. گاه والدین به پذیرش رفتار فرزند تظاهر می کنند، اما در واقع آن را نمی پذیرند. در چنین وضعیتی، پدر و مادر از آنجا که به نیازهایشان توجه نشده است، حرص می خورند و دلخور می شوند، اما ناراحتی خود را بروز نمیدهند.
این ادعا و طرز تفکر، والدین را فقط آزاد میگذارد تا با به کارگیری قدرت و زور، برای فرزند، حدودی معین کنند و بگویند که ما فرزند را پذیرفته ایم، اما با رفتار او مشکل داریم. چگونه ممکن است فرزند را مستقل از واقعیتی که دارد، پذیرفت یا رد کرد، در حالی که انسان، هرگز از رفتار یا حالات خود متمایز نیست.اگر از دید فرزند نیز به مسئله نگاه کنیم، می بینیم میان نپذیرفتن خود و رفتارش تمایزی قایل نیست. وقتی شما اعتقادات، گفتار و رفتار او را قبول ندارید، هیچ گاه نمی گوید: پدر و مادرم مرا به مثابه شخص پذیرفته اند، اما افکار، عقاید، گفتار یا رفتار مرا قبول ندارند؛ بلکه می گوید: آنها مرا قبول ندارند و نپذیرفته اند. او میان خود و افکار، گفتار و رفتارش تمایزی قایل نمی شود. پذیرش شخص فرزند در نظر او به این صورت معنا می یابد که چه اندازه از رفتارهایش را والدین پذیرفتنی میدانند. وقتی والدین رفتارهای فرزند را می پذیرند، او به راحتی درباره خود قضاوت می کند که من پذیرفته شده ام. بچه ها باید به طور کامل بدانند کارهایی هست که وقتی آنها را انجام میدهند از سوی والدین پذیرفته نمی شوند. اگر والدین طور دیگری وانمود کردند، بچه ها در صداقتشان شک می کنند و اگر بچه ها را نپذیرند، به صداقت و روراستی آنها پی می برند. اگر پدر یا مادر فکر کنند این گفته آنها که من فرزندم را پذیرفته ام، اما رفتار او را نپذیرفته ام، قضاوت فرزندان را درباره آنها خوب و دیدشان را مثبت می کند، اشتباه فکر می کنند. نه تنها فرزند چنین قضاوتی نخواهد داشت، بلکه به دلیل محدودیت رفتاری پدید آمده برای خود، از والدین متنفر میشود و آنها را آدم هایی پرحیله مکار و سیاست باز وصف می کند. این قضاوت به شدت باعث موضع گیری و ایجاد نفاق در فرزندان می شود و آنها تلاش می کنند، در عین مخالفت واقعی با والدین، به ظاهر نشان دهند که همراه آنها هستند.
این ادعا و طرز تفکر، والدین را فقط آزاد میگذارد تا با به کارگیری قدرت و زور، برای فرزند، حدودی معین کنند و بگویند که ما فرزند را پذیرفته ایم، اما با رفتار او مشکل داریم. چگونه ممکن است فرزند را مستقل از واقعیتی که دارد، پذیرفت یا رد کرد، در حالی که انسان، هرگز از رفتار یا حالات خود متمایز نیست.اگر از دید فرزند نیز به مسئله نگاه کنیم، می بینیم میان نپذیرفتن خود و رفتارش تمایزی قایل نیست. وقتی شما اعتقادات، گفتار و رفتار او را قبول ندارید، هیچ گاه نمی گوید: پدر و مادرم مرا به مثابه شخص پذیرفته اند، اما افکار، عقاید، گفتار یا رفتار مرا قبول ندارند؛ بلکه می گوید: آنها مرا قبول ندارند و نپذیرفته اند. او میان خود و افکار، گفتار و رفتارش تمایزی قایل نمی شود. پذیرش شخص فرزند در نظر او به این صورت معنا می یابد که چه اندازه از رفتارهایش را والدین پذیرفتنی میدانند. وقتی والدین رفتارهای فرزند را می پذیرند، او به راحتی درباره خود قضاوت می کند که من پذیرفته شده ام. بچه ها باید به طور کامل بدانند کارهایی هست که وقتی آنها را انجام میدهند از سوی والدین پذیرفته نمی شوند. اگر والدین طور دیگری وانمود کردند، بچه ها در صداقتشان شک می کنند و اگر بچه ها را نپذیرند، به صداقت و روراستی آنها پی می برند. اگر پدر یا مادر فکر کنند این گفته آنها که من فرزندم را پذیرفته ام، اما رفتار او را نپذیرفته ام، قضاوت فرزندان را درباره آنها خوب و دیدشان را مثبت می کند، اشتباه فکر می کنند. نه تنها فرزند چنین قضاوتی نخواهد داشت، بلکه به دلیل محدودیت رفتاری پدید آمده برای خود، از والدین متنفر میشود و آنها را آدم هایی پرحیله مکار و سیاست باز وصف می کند. این قضاوت به شدت باعث موضع گیری و ایجاد نفاق در فرزندان می شود و آنها تلاش می کنند، در عین مخالفت واقعی با والدین، به ظاهر نشان دهند که همراه آنها هستند.
پذیرش غیر
واقعی گاه والدین به پذیرش رفتار فرزند تظاهر می کنند، اما در واقع آن را نمی پذیرند. در چنین وضعیتی، پدر و مادر از آنجا که به نیازهایشان توجه نشده است، حرص می خورند و دلخور می شوند، اما ناراحتی خود را بروز نمیدهند.پدر و مادری را تصور کنید که نمی خواهند فرزند نه ساله آنها تا دیروقت، بیدار بماند و سریال ببیند، تا مبادا آثار کم خوابی موجب بداخلاقی او شود و روز بعد، آمادگی مدرسه رفتن را نداشته باشد. با این حال، برای اینکه پدر و مادر زورگویی قلمداد نشوند، در ارزیابی فرزند از آنها نمره منفی نیاورند و برخلاف میل بچه کاری نکرده باشند، طوری وانمود می کنند که گویی رفتار او را پذیرفته اند و دیر خوابیدن و سریال دیدن او مسئله ای نیست. چنین والدینی از این نکته غافل میشوند که نمی توانند در همه رفتارها و عکس العمل هایشان این پذیرش را بروز دهند. گاه اخم پدر و مادر، ابروهای درهم کشیده، لحن صحبت، چین و چروک صورت و حالت آنها به طور کامل نشان دهنده نپذیرفتن است. این رفتارها فرزند را گیج و متحیر می کند؛ زیرا او پیام های متناقضی دریافت می کند، یعنی پیام گفتاری والدین نشان دهنده موافقت، و پیام رفتاری آنها علامت نپذیرفتن است. بچه نمی تواند به این دو پیام پاسخ دهد و با تضاد روبه رو می شود. حال نمیداند چه کار کند. او تکلیف مشخصی ندارد و نمیتواند از بلاتکلیفی بیرون آید.
هرچه سن فرزند بیشتر می شود، نمونه های پذیرش غیرواقعی برای والدین مشکل تر می شود. فرزندی در هیجده سالگی، میخواهد در برابر پدر یا مادرش پیپ یا قلیان بکشد و همین طور که در جمع دوستان و آشنایان نشسته است و در آن جمع همه بزرگترها پیپ یا قلیان کشیدهاند، فرزند از پدر یا مادرش می پرسد: می توانم قلیان بکشم؟ پدر برای اینکه نشان دهد به خواسته پسرش اهمیت میدهد، یا اگر مخالفت کند، شاید پسرش دزدکی و در غیاب پدر این کار را انجام دهد، به ظاهر با او موافقت می کند، اما رفتاری که در حین کشیدن پیپ یا قلیان از خود نشان میدهد، گویای این است که به نظر من این کار اشکال دارد و تو نباید پیپ میکشیدی. در این حالت، والدین یکی از این دو برخورد را انجام میدهند: یا برخورد تندی انجام میدهند که فرزند رنجیده خاطر می شود و با پرتوقعی، از رفتار آنها شاکی میشود؛ یا وقتی فرزند به کشیدن پیپ یا قلیان ادامه می دهد، والدین در تمام مدتی که رفتار فرزند را می بیند، احساس ناراحتی می کنند و فرزند، در برابر این پذیرش گفتاری و علایم رفتاری مغایر، سردرگم میشود.
منبع: خانوادۀ موفق،علی حسین زاده،چاپ دوم،مؤسسۀ آموزشی وپژوهشی امام خمینی(ره)،کاشان1391
هرچه سن فرزند بیشتر می شود، نمونه های پذیرش غیرواقعی برای والدین مشکل تر می شود. فرزندی در هیجده سالگی، میخواهد در برابر پدر یا مادرش پیپ یا قلیان بکشد و همین طور که در جمع دوستان و آشنایان نشسته است و در آن جمع همه بزرگترها پیپ یا قلیان کشیدهاند، فرزند از پدر یا مادرش می پرسد: می توانم قلیان بکشم؟ پدر برای اینکه نشان دهد به خواسته پسرش اهمیت میدهد، یا اگر مخالفت کند، شاید پسرش دزدکی و در غیاب پدر این کار را انجام دهد، به ظاهر با او موافقت می کند، اما رفتاری که در حین کشیدن پیپ یا قلیان از خود نشان میدهد، گویای این است که به نظر من این کار اشکال دارد و تو نباید پیپ میکشیدی. در این حالت، والدین یکی از این دو برخورد را انجام میدهند: یا برخورد تندی انجام میدهند که فرزند رنجیده خاطر می شود و با پرتوقعی، از رفتار آنها شاکی میشود؛ یا وقتی فرزند به کشیدن پیپ یا قلیان ادامه می دهد، والدین در تمام مدتی که رفتار فرزند را می بیند، احساس ناراحتی می کنند و فرزند، در برابر این پذیرش گفتاری و علایم رفتاری مغایر، سردرگم میشود.
منبع: خانوادۀ موفق،علی حسین زاده،چاپ دوم،مؤسسۀ آموزشی وپژوهشی امام خمینی(ره)،کاشان1391