ارتباط والدین و فرزندان

رفتار موفق در خانواده (قسمت اول)

خودآگاه باشیم آگاهی از خویشتن در تعیین مصداق و جهت دهی میل به بقا در انسان نقش اساسی دارد. یعنی اگر انسان، خود را درست شناخت و حقیقت هستی و زندگی خود را به خوبی دریافت، جهت صحیح میل به بقا را خواهد یافت
دوشنبه، 2 ارديبهشت 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رفتار موفق در خانواده (قسمت اول)
در بسیاری از موارد، برد در برابر باخت مطرح می شود. هرجا پدر و مادر خواست خود را تحمیل کنند، احساس برد می کنند، در حالی که فرزند فکر میکند باخته است و جایی که فرزند احساس برد می کند، پدر و مادر فکر می کنند باخته اند. احساس باخت غم انگیز است و باعث بدبینی فرزندان به راه حل های والدین، ایجاده عقده و کینه ورزی میشود. نتیجه این احساس، تشدید رقابت و جدال قدرت میان والدین و فرزندان است. پدر و مادر، یک طرف صحنه کارزار، و فرزندان آن سوی صحنه هستند. هریک از آنها به فکر برنده شدن خود و باخت دیگری است.
 
پدری که بدلیل مشکلات خانوادگی به مرکز مشاوره مراجعه کرده بود و از روش برخورد همسرش با فرزندان شکایت داشت، می گفت: پدر باید در برابر فرزندان، شروع کننده باشد و تصمیم خود را بی محابا به همه فرزندان اعلان کند و به آنها بفهماند مدیریت و ریاست خانواده از آن کیست. اگر چنین نکند زمینه را برای سوءاستفاده فرزندان فراهم کرده است. مشکل همسر من این است که همیشه تسلیم میشود و اجازه میدهد بچه ها به خواسته خودشان برسند. فرزندان از آنجا که این حالت مادر را می شناسند، از موقعیت سوءاستفاده می کنند.
 
مادری می گفت: اگر به بچه‌ها فرصت داده شود یک قدم جلو بیایند، ده متر پیشروی می کنند. اگر پدر و مادر اقتدار را در دست نگیرند، بچه ها گستاخ می شوند. برای من مهم نیست که دخترم چه احساسی دارد یا سایر والدین چه کار می کنند؛ برای من مهم این است که دخترم نباید لباسی بپوشد که مناسب او نیست.
 
پسری میگفت: من پاسخ پدرم را همیشه پیش از گفتن آن میدانم. او همیشه حرف خودش را می زند و خود را صاحب حق میداند. من هرگز با او بحث نمیکنم، راه خودم را می روم و حرفی نمیزنم. میدانم که او از دست من ناراحت میشود، ولی این برای من اهمیتی ندارد.
دختری می گفت: برای انجام دادن کاری که لازم باشد به خانواده بگویم، صبر می کنم پدرم از محل کار به خانه بیاید تا خواسته خودم را با او مطرح کنم؛ زیرا او خیلی انعطاف دارد، ولی مادرم این طور نیست و هنوز در خواست ما کامل نشده، فوری می گوید: نه، و اجازه گفت وگو به ما نمی دهد. به همین جهت، هرگاه پدرم در دسترس نباشد، کار خودم را انجام میدهم و با مادرم هم جروبحث نمی کنم.
 
همان گونه که در این چهار گفت وگو مشاهده کردید، در دو نمونه آن، والدین برنده و فرزندان بازنده و در دو نمونه دیگر، فرزندان برنده و والدین بازنده بودند. برای رهایی از احساس باخت، به منزله عاملی آسیب زا در خانواده، باید به گونه ای عمل کنیم که هر دو طرف گفت و گو احساس کنند به طورنسبی، خواسته آنان انجام شده است. این روش، احساس برد بدون باخت را در پی دارد. برای اینکه به این روش دست یابیم، باید به چند نکته توجه کنیم:
 
خودآگاه باشیم آگاهی از خویشتن در تعیین مصداق و جهت دهی میل به بقا در انسان نقش اساسی دارد. یعنی اگر انسان، خود را درست شناخت و حقیقت هستی و زندگی خود را به خوبی دریافت، جهت صحیح میل به بقا را خواهد یافت؛ وگرنه در تشخیص مصداق دچار اشتباه خواهد شد. انسان باید خودش را بشناسد و بداند تنها یک موجود مادی نیست و سعادت او، در این دنیا و برکات آن خلاصه نمی شود. آگاهی از خود، عاملی است که به انسان کمک می کند زندگی سعادتمندی داشته باشد. خودآگاهی یکی از مهارتهای زندگی است و به انسان کمک می کند تا درباره خود، ویژگیها، نیازها، خواسته های اهداف، قوتها و ضعفها، احساسات و ارزشهایش شناخت بیشتری داشته باشد. ضعف در خودآگاهی، همراه بسیاری از بیماریها و آسیب های روانی و اجتماعی است. خودآگاهی ضعیف، ممکن است افسردگی، اضطراب، احساس حقارت، اعتماد به نفس پایین، مشکلات ارتباطی، احساس تنهایی، مصرف مواد مخدر و مشکلات دیگری را در پی داشته باشد. پس باید خصوصیات مثبت و منفی خود را بشناسیم و در زمینه پذیرش و اصلاح آنها تلاش کنیم، موفقیت ها و شکست های خود را شناسایی کنیم، به موفقیت ها افتخار کنیم و از شکست ها درس بگیریم، به خود و دیگران احترام بگذاریم، برای رسیدن به اهداف خود تلاش کنیم و مسئولیت رفتارهای خود را بپذیریم. شاید نخستین دانشمندی که به اهمیت خودشناسی پی برد و آن را اساس فلسفه قرار داد، سقراط بود.
 
مهارت خودآگاهی زمینه خوبی است برای اینکه انسان بتواند احساساتش را شناسایی و آنها را کنترل کند؛ زیرا ناآگاهی از خود، موجب ناتوانی در کنترل احساسات است و ممکن است به بزهکاری، اعتیاد، خشونت، درگیری با دیگران و بدرفتاری با آنان منجر شود. در مقابل، آشنایی با ضعفها و قوت های خود باعث می شود فرد با تکیه بر قوتها، ضعفهایش را کاهش دهد و بر خویشتن تسلط بیشتری پیدا کند؛ برای زندگی خود اهداف واقع بینانهای ترسیم کند و از جست و جوی اهداف خیالی، بسیار ایدئال و کمال گرایانه افراطی دوری گزیند؛ از نیازهای خویش آگاه شود و با روش صحیح، به رفع آنها بپردازد؛ ارزش خود را در زندگی پیدا کند و از ملاکها و شاخص های ارزشمندی خود آگاه شود تا در پی ارزش های کاذب نباشد و در فرایند زندگی و به مرور زمان، هویت خود را به خوبی بیابد.
 
درک درست از خویش، اولین گام در حل موفقیت آمیز مسائلی است که برای انسان پیش می آید، و یکی از پیش فرض های اساسی تصمیم گیری حکیمانه است. انسان باید طبیعت و جهان مادی را گذرگاهی برای تحقق مأموریت الهی خود بداند. طبق این دیدگاه، نظام هستی، یکپارچه، تجزیه ناپذیر، سازگار با یکدیگر، و تحت اراده خداوند حکیم، علیم و قدیر است که بر پایه خیر، رحمت و عدل برپاست و از او و به سوی اوست.
 مهارت خودآگاهی زمینه خوبی است برای اینکه انسان بتواند احساساتش را شناسایی و آنها را کنترل کند؛ زیرا ناآگاهی از خود، موجب ناتوانی در کنترل احساسات است و ممکن است به بزهکاری، اعتیاد، خشونت، درگیری با دیگران و بدرفتاری با آنان منجر شود. منظور از خودشناسی، شناختن انسان است از آن جهت که استعدادها و نیروهایی برای تکامل انسانی دارد؛ شناختی که همواره زمینه حرکت به سوی مقصدی برتر را فراهم کند. از این منظر، شناخت انسان از خویشتن چنان اهمیتی دارد که نزدیک به سی روایت در این باره، در کتاب شریف غرر الحکم، از حضرت على نقل شده است: «کسی که به معرفت نفس دست یابد، به بزرگترین رستگاری دست یافته است». «بالاترین حکمت، آن است که فرد به معرفت نفس دست یابد» و «کسی که معرفت نفس داشته باشد، می تواند خود را از بدیها پاک کند و آزاد شود».

در طول نوجوانی، برداشت نوجوان از خود، پیچیده تر، سازمان یافته تر و باثبات تر می شود و نوجوان احساس مثبتی درباره جنبه های گوناگون خود دارد. بنابراین انتظار می رود با کمک والدین و مربیان، نوجوان درک بهتری از خویش پیدا کند.
 

مسئله را به خوبی تعریف کنیم

پس از اینکه خود را شناختیم و با تواناییها و دارایی هایمان آشنا شدیم، هنگام مواجهه با مسئله یا مشکلی، ابتدا باید آن را دقیق بشناسیم، جایگاه آن را مشخص کنیم، مشکلات اصلی و فرعی را از یکدیگر تشخیص دهیم و آنها را با توجه به اهدافی که داریم، رتبه بندی کنیم تا بدانیم کدام یک به اهداف ما بیشتر ضربه می زند. در این زمینه، میتوانیم از افراد گوناگونی که حامی فکری ما باشند، استفاده کنیم.
بررسی هر راه حلی به این نکته بستگی دارد که مسئله موردنظر را چگونه ارزیابی کنیم، تشخیص دهیم و مطمئن شویم که در تشخیص مسئله دچار اشتباه نشده ایم. برای این کار، باید این فرایند را در نظر بگیریم:

- آنچه پیش آمده، مسئله ای قابل حل بدانیم، نه معضلی که راه حل ندارد؛
- حل مسئله که البته آرامش روان و آسایش اجتماعی را در پی دارد، به زمان و تلاش نیز نیاز دارد. بنابراین، انتظار نداشته باشیم هر مسئله ای به سرعت حل شود؛
- مسائلی وجود دارد که باید به کمک گروههای دیگر یا در برخی موارد، به کمک نهادها حل شود. پس نباید انتظار داشته باشیم به تنهایی آنها را حل کنیم.
برای حل مسئله باید دو نوع ارزیابی داشته باشیم: یکی ارزیابی مسئله، و دیگری ارزیابی توانایی خود برای مقابله با آن. ارزیابی مسئله را «ارزیابی اولیه» و ارزیابی فرد از تواناییها و منابع در دسترس را «ارزیابی ثانویه» می گویند. ارزیابی ثانویه برای مقابله با مسئله بسیار مؤثر است.
 

ارزیابی اولیه را انجام دهیم

 فرض کنید پدری رفتار فرزندش را طبیعی نمیداند. حالت چهره، نوع نگاه و سردی کلام او به طور کلی نشان میدهد که رفتارش عادی نیست. پدر چندین ارزیابی می تواند انجام دهد که همه آنها ارزیابی اولیه است:

- ممکن است فکر کند رفتار فرزندش بسیار وحشتناک است؛
- گاه، ممکن است فکر کند ناراحتی او خارج از خانه پدید آمده باشد و با خود بگوید: بهتر است صبر کنم و اطلاعات خودم را مرور کنم تا در زمان مناسب نقش بهتری ایفا کنم؛
- بعضی وقتها هم فکر می کند رفتار غیرطبیعی فرزندش مشکل خود اوست و به پدر ربطی ندارد.
 
در ارزیابی شماره یک، پدر برخورد فرزند را تهدیدی واقعی تلقی می کند. در ارزیابی شماره دو، آن را تهدید احتمالی به حساب می آورد و در ارزیابی شماره سه، رفتار فرزند را به دور از هر خطر یا تهدیدی ارزیابی می کند.

به نظر می رسد ارزیابی شماره دو بسیار معقول و منطقی است، زیرا ارزیابی اول از مسئله، فاجعه می سازد و ارزیابی سوم به انکار واقعیت می انجامد، اما ارزیابی دوم باعث میشود فرد، ناراحتی خود را با برنامه ریزی صحیح و منطقی کنترل کند.
 

ارزیابی ثانویه را به خوبی انجام دهیم

با توجه به ارزیابی اولیه، نیاز به ارزیابی ثانویه و نحوه انجام آن متفاوت است. در مثالی که ذکر شد، از آنجا که ارزیابی شماره دو را پذیرفته ایم، به فکر طرح مقابله ای مناسب می افتیم و برای مهار موقعیت و مقابله با تهدیدهای احتمالی، گامهایی برمیداریم و موقعیت را به سمت مطلوب سوق میدهیم. در این فرایند، مقابله را زمان بندی شده در نظر میگیریم، آن را مستلزم برنامه ریزی و تلاش می دانیم و نتیجه نهایی را همیشه مثبت فرض می کنیم. البته نباید برای مهار تهدیدهای احتمالی، به دیگران سوءظن داشته باشیم، بلکه بهتر است ابتدا رفتارهای خودمان را که ممکن است مشکل ساز شود، بررسی کنیم و کمتر به دیگران بدبین شویم، مگر اینکه شواهد کافی برای بدبینی وجود داشته باشد.
 
پیامبر اکرم ، زمانی که به امر خداوند مأمور شد چهل روز از همسرش خدیجه فاصله گیرد، برای اینکه همسرش بدگمان نشود و آرامش خانواده محفوظ بماند، عمار یاسر را به سوی خدیجه فرستاد و فرمود: «به خدیجه بگو که گمان نکنی من از تو بریده ام. نیامدن من به سوی تو از روی کراهت و عداوت نیست، بلکه پروردگارم مرا به چنین کاری امر فرموده است. پس ای خدیجه جز گمان خیر مبر».
ادامه دارد..

منبع: خانوادۀ موفق،علی حسین زاده،چاپ دوم،مؤسسۀ آموزشی وپژوهشی امام خمینی(ره)،کاشان1391


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.