جامعه وخانواده سالم

خانواده طبیعی و سالم

در نظام اسلامی، سعادت انسان که غایت آفرینش اوست، در بندگی و قرب خداوند تجلی می یابد؛ از این رو، بندگی خدا هدف غایی در نظام مطلوب اسلام است. این هدف در خرده نظام های مطلوب اسلام (خانواده، اقتصاد، سیاست و...) نیز نمایان می شود
شنبه، 31 فروردين 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خانواده طبیعی و سالم
«خانواده» به گروه نهادی شده زیستی - اجتماعی شامل چند فرد بالغ (که دست کم دو نفر آنها بدون داشتن پیوند خونی و از دو جنس مخالف، با هم ازدواج کرده باشند) و فرزندانی گفته میشود که زاده ازدواج آن افراد بالغ اند. خانواده، گروهی از افراد را در برمی گیرد که از پیوند سببی یا نسبی برخوردارند و با یکدیگر زندگی می کنند؛ مانند زن و شوهری همراه فرزندان یا بدون آنها.
 
گیدنز در تعریف خود قید دیگری اضافه می کند و می نویسد: «خانواده، گروهی از افراد است که با ارتباطات خویشاوندی پیوند یافته اند و در آن اعضای بزرگسال مسئولیت مراقبت از کودکان را به عهده دارند. در مقابل خانواده، خانوار قرار دارد. افراد غیرخویشاوندی که با یکدیگر زندگی و به هم کمک می کنند، به طور معمول، با نام خانوار شناخته میشوند».
 
خانواده، چهار نوع اصلی دارد: خانواده گسترده، خانواده هسته ای، خانواده تکوالدی و خانواده تجدیدبناشده. خانواده طبیعی و سالم، شامل زن و مردی ازدواج کرده است که با فرزندان خود زندگی می کنند.آنچه در این پژوهش، خانواده نامیده می شود، عبارت است از زن و شوهری که بنابر پیوند ازدواج با یکدیگر زندگی می کنند و می توانند فرزندانی داشته باشند.
 
در نظام اسلامی، سعادت انسان که غایت آفرینش اوست، در بندگی و قرب خداوند تجلی می یابد؛ از این رو، بندگی خدا هدف غایی در نظام مطلوب اسلام است. این هدف در خرده نظام های مطلوب اسلام (خانواده، اقتصاد، سیاست و...) نیز نمایان می شود. در نظام مطلوب خانواده در اسلام، با مجموعه ای از اهداف ثانوی روبه رو می شویم که در مسیر نیل انسانها به بندگی خداوند مقرر شده است و مهمترین آنها به این شرح است: آرامش درونی همسران از راه آشنایی با آگاهی از تفاوتهای طبیعی زن و مرد، تأمین نیازهای جنسی و عاطفی و اقتصادی، تولید مثل، مراقبت از فرزندان و تربیت صحیح آنها، و جلوگیری از انحرافات اجتماعی. همه این اهداف، برای تشکیل زندگی سالم و دستیابی به موفقیت در زندگی زناشویی است.
 
موفق و ناموفق، از عناوینی است که تنها با معنویت و آخرت سنجیده نمی شود، بلکه توفیق و بی توفیقی درباره دنیا نیز مطرح است، همان گونه که خوشبختی و بدبختی نیز در هر در زمینه مطرح می شود و معنایی گسترده دارد. اولین تصویری که از کلمه «بدبخت» به ذهن متدینان می آید، بی ایمانی و گناه است و بار معنوی و آخرتی دارد، اما بدبختی در این تصویر خلاصه نمی شود. بی شک گناه یکی از بسترهای بدبختی است، اما بسیاری از کارها با اینکه گناه و معصیت نیست، برای انسان بدبختی و ناکامی در پی دارد. در روایاتی از معصومان به این نکته اشاره شده است. رسول اکرم می فرمایند: اربع من السعادة: المرأة الصالحة والمسکن الواسع والجار الصالح والمرکب الهنیء، واربع من الشقاوة: الجار السوء والمرأة السوء والمسکن الضیق والمرکب السوء؛ «چهار چیز از سعادت و خوشبختی، و چهار چیز از شقاوت و بدبختی است: زن خوب، خانه وسیع، همسایه صالح و مرکب خوب، از خوشبختی است؛ و همسایه بد، زن بد، خانه تنگ و مرکب بد، از بدبختی است. در این روایت، حضرت رسول خانه تنگ و مرکب نامناسب را نمونه هایی از بدبختی به شمار آوردهاند، که هیچ یک نمونهای از گناه نیست، اما مانع رسیدن انسان به موفقیت است.
 
با این ملاک میتوان گفت: نابینایی، ناشنوایی و... نیز نمونه هایی از بدبختی است. در روایت دیگری پیامبر اکرم صلى الله علیه وسلم فرمودند: «الشؤم فی ثلاثة: فی الدابة والمرأة والدار. ففی المرأة غلاء مهرها وعسر ولادتها، وفی الدابة کثرة علفها وسوء خلقها، وفی الدار ضیقها وخبث جیرانها؛ «بدبختی در سه چیز، یعنی مرکب، زن و خانه است. در زن، بالا بودن مهریه و دشوار زاییدن؛ در چهارپا، زیادی علف و ناآرامی و در خانه، کوچکی و همسایه بد از بدبختی است». این روایات نشان میدهد وقتی درباره بسترهای خوشبختی و بدبختی، موفقیت و نبود آن سخن به میان می آید، نباید ضرورت به گناهان فکر کرد و در پی یافتن مقصر بود، بلکه هرنوع نداشتن نعمت و هرگونه تنگنا در زندگی، نمونه ای از بی توفیقی است. دشوار زاییدن زن، زیادی علف حیوان و کوچکی خانه، از تنگناهای زندگی است. بنابراین، توصیه های مرتبط با بسترسازی خوشبختی و بسترسازی بدبختی، همیشه برای دوری از گناه و از میان بردن تقصیر نیست. موفقیت و خوشبختی، و نبود آنها دایره ای گسترده دارد.
 

نکته های ضروری

 خانواده موفق، با رعایت نکته هایی می تواند بسترهای خوشبختی را افزایش، و بسترهای بدبختی را کاهش دهد. رعایت شرایط لازم در انتخاب همسر، محل زندگی، زمان بارداری، تعداد فرزندان، شیوه اداره زندگی و... بسترهای مناسب خوشبختی و موفقیت به شمار می آید. اما وجود موانع و فقدان شرایط، بسترساز بدبختی و بی توفیقی است. برای مثال، اگر پدر مجنون یا مادر احمق باشد، بستر دیوانگی یا کمبود بهره هوشی فرزند فراهم می آید. فرزند گناهی ندارد، اما می توان گفت: این فرزند در رحم مادر خویش بدبخت است. پس اگر در روایت آمده است: الشقی شقی فی بطن أمه والسعید سعید فی بطن امه؛ انسان موفق و خوشبخت، در شکم مادر خود خوشبخت است و انسان بی سعادت و بدبخت نیز در شکم مادر خود چنین است»، شاید به همین نکته اشاره می کند که این فرزند از برکات و نعمتهایی در همین دنیا محروم است، گرچه نقصی در معنویت و آخرت او نتوان پیدا کرد.
 
بخشی از موفقیت درخشان مردان بزرگ جهان، مرهون چگونگی ولادت آنها بوده است، چنان که بخشی از بی توفیقی و بدبختی ناپاکان، به انحرافات والدین در دوران جنینی آنها مربوط است. قرآن کریم از دو مرد بزرگ الهی، یحیی بن زکریا و عیسی بن مریم ، با سلامت و پاکی روز ولادت یاد کرده است. درباره حضرت یحیی می فرماید: وسلام علیه یوم ولد؛ سلام بر او روزی که متولد شد»؛ و درباره حضرت عیسی به نقل از او می فرماید: والسلام على یوم ولدت؛ «و سلام بر من روزی که متولد شدم». «سلام» به معنای عموم عافیت است، یعنی پاکی کامل جسم و جان؛ و این حقیقتی یکسان درباره تمام مردان الهی است و همه آنها به سلامت متولد شده اند. این سلامت، زمانی تحقق می یابد که جنین، تمام منازل رحم را به خوبی گذرانده باشد.
 
بنابراین، اگر روایات، سعادت و شقاوت فرزند را به رحم مادر مربوط دانسته و از پدر سخنی به میان نیاورده است، از آن روست که سرچشمه خوشبختی و بدبختی فرزند عمدتا در مراحل گوناگون حضور جنین در رحم رقم می خورد.الشؤم فی ثلاثة: فی الدابة والمرأة والدار. ففی المرأة غلاء مهرها وعسر ولادتها، وفی الدابة کثرة علفها وسوء خلقها، وفی الدار ضیقها وخبث جیرانها؛ «بدبختی در سه چیز، یعنی مرکب، زن و خانه است. در زن، بالا بودن مهریه و دشوار زاییدن؛ در چهارپا، زیادی علف و ناآرامی و در خانه، کوچکی و همسایه بد از بدبختی است برخی کودکان ویژگیهایی مادرزادی مانند عقل، هوش، حافظه، شهامت و مناعت طبع فراوان دارند که با افراد عادی متفاوت است. ابوزکریای تبریزی، شاگرد ابوالعلاء معری بود و سال های دراز از محضر درس آن استاد بهره برد. ابوالعلاء به دلیل نابینایی نمی توانست کتاب بخواند. روزی شاگردش، ابوزکریا، در مسجدی با ایشان بود و یکی از کتابهای استاد را برایش می خواند. ابوزکریا در حال خواندن کتاب بود که یکی از اهالی تبریز که همشهری او بود، وارد مسجد شد. ابوزکریا ازدیدن او خوشحال شد و چند لحظه از خواندن کتاب باز ایستاد. استاد علت را پرسید و او توضیح داد: یکی از همشهری هایم را در مسجد ملاقات کردم، ولی نخواستم خواندن کتاب را رها کنم. استاد به او اجازه داد چند دقیقه ای، نزد همشهری خود باشد و باهم سخنی بگویند. ابوزکریا در چند قدمی استاد، نزد همشهری خود نشست و با زبان محلی با او حرف زد، سؤالاتی کرد و پاسخهایی شنید. وقتی صحبتشان تمام شد، باهم نزد استاد آمدند. ابوالعلاء از ابوزکریا پرسید: زبان محلی شما چیست، او جواب داد: آذربایجانی استاد گفت: من که نفهمیدم شما چه گفتید، ولی آنچه را گفتید حفظ کردم. سپس همة الفاظ سخنان آنها را تکرار کرد. ابوزکریا و همشهریاش از حافظه استاد بسیار تعجب کردند که او چگونه، به این سرعت، توانسته بود الفاظی را که معنایش را هم نمی دانست حفظ کند. این امتیاز ناشی از رهاوردهایی است که ابوالعلاء از عالم رحم با خود آورده بود.
 
منبع: خانوادۀ موفق،علی حسین زاده،چاپ دوم،مؤسسۀ آموزشی وپژوهشی امام خمینی(ره)،کاشان1391


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.