به طور صوری و در تعریف عام ازدواج پیوند میان یک زن و مرد است، اما آیا قضیه در همین جا خاتمه می یابد؟ به یقین خیر. هر عملی که از انسان سر میزند متأثر از انگیزه و هدفی است که در ذهن او جای دارد. پس انگیزه و هدف انسان از ازدواج چیست؟ یک روی سکه آن است که کلیشه وار بگوییم: رفع نیاز جنسی، بقای نسل، رفع تنهایی، ایجاد امنیت و... که بارها در گفت وگوها و برنامه های متفاوت ارائه شده و می شود. روی دیگر سکه، نیات سوداگرانه است، مثل افزایش توان مالی، کسب اعتبار و حیثیت اجتماعی، خوش گذرانی وتنوع طلبی و مانند آن. با توجه به این مقدمات، ارائه تعریفی مشخص و ثابت از ازدواج، کاری بس دشوار و شاید غیرممکن است، زیرا این مقوله در هر زمان و جامعه ای، حتی در مقاطع مختلف سن یک فرد از زمانی که به بلوغ جسمی می رسد، می تواند تعاریف متفاوت و گاه متناقض داشته باشد.
زیاد دور نرویم، در همین جامعه خودمان می توانیم مصداق آن را بیابیم. در دوره قاجار، در مورد ازدواج جوانان عمدتأ والدین تصمیم گیرنده بودند و در انتخاب زوج برای فرزندشان نقشی اساسی داشتند. روشن است در چنین شرایطی ازدواج در ذهن دختران و پسران آن دوره چگونه می توانست تصویر و تعریف شود. اما امروز اوضاع متفاوت است، معمولا دختران و پسران جوان در انتخاب همسر بسیار مختارند، هرچند هنوز هم والدین حضور دارند.
چگونه تفاهم داشته باشیم؟
شاید اگر از هر زوجی سؤال شود که: اصلی ترین رمز بقای خانواده چیست؟ پاسخ دهند: تفاهم زن و شوهر. تفاهم نه تنها در زندگی خانوادگی، بلکه در تمام ارتباطات انسانی نقش مهمی ایفا می کند و بدون آن، هیچ ارتباطی را نمی توان سالم و رشد آفرین وصف کرد. تفاهم یا به عبارت روشن تر هم زبانی و همفکری و درک متقابل، از شروط خوشبختی و زندگی سالم است. وقتی دو نفر تصمیم به ازدواج می گیرند. در حقیقت دیدگاه ها و فضای مفهومی بین خود را آنقدر مشترک دیده اند که می توانند زیر یک سقف زندگی کرده، به رشد فکری ومعنوی یکدیگر کمک کنند. همین برداشت مشترک یا نزدیکی در شیوه اندیشیدن و درک کردن سبب می شود بسیاری از اختلاف سلیقه ها را کنار بگذارند و در مسیری مشترک افکار و تصمیم های یکدیگر را هدایت کنند.اما در هر ارتباطی اعم از خانوادگی، شغلی و احتمال از بین رفتن تفاهم و به وجود آمدن سوءتفاهم وجود دارد. برای جلوگیری از سوء تفاهم ها، باید آگاهانه زیستن را بیاموزیم. در جامعه کنونی که یکی از مشخصات آن عقلانیت است، آگاهانه زندگی کردن جزء یکی از شرایط اساسی برای موفقیت و خوشبختی به حساب می آید. خانواده به عنوان جامعه ای کوچک که ساختار و شالوده اجتماع را پی ریزی می کند همواره در معرض آفت هایی است که زمینه ساز سوء تفاهم در زندگی مشترک هستند. تنها راه چاره و جلوگیری از این آفات، آموختن زندگی آگاهانه و شناخت عوامل مؤثر بر «ارتباط عمیق عاطفی» است. «رفتار عاطفی» همانند بقیه رفتارهای انسانی محتاج تمرین، تکرار و یادگیری است. «صله ترجمه آن چنان که در شرع مقدس اسلام به آن تاکید شده، تمرین بسیار خوبی برای ماندگاری و عمیق تر شدن رفتار عاطفی است. یکی از وجوهی که انسان سالم و کامل باید دارا باشد، ارتباط عمیق عاطفی است. اهمیت ارتباط عاطفی هنگامی روشن می شود که بدانیم در سایه آن بخشی از نیازهای انسان، از جمله محبت، ایمنی، احساس، ارزش، موفقیت، ابراز خود، پذیرفتگی، نیاز به هم دردی، محرک و... ارضا می شوند. پیداست که ارضا نشدن صحیح یا ناقص یکی از نیازهای روانی انسان چه پی آمدهای ناخوشایندی را خواهد داشت. همان قدر که ما برای زنده ماندن نیاز به اکسیژن و آب و غذا داریم، به محبت، پذیرفتگی، ابراز خود و... نیز محتاجیم.
هنگامی که رابطه میان دو نفر مختل می شود و از نظر عاطفی از یکدیگر آزرده می شوند، در حقیقت یکی از قوانین و ارزشهای دو طرف زیر پا گذاشته شده و نادیده گرفته می شود. به عبارت دیگر، نادیده گرفتن قوانین فردی طرف مقابل عامل اصلی اختلال در روابط دو انسان است. در حالی که روابط ما با جنس مخالف، باید خالی از پر خاشگری و ناپختگی و به دور از بی احترامی باشد.
آخرین باری را که از دست کسی عصبانی شدید به خاطر آورید. آیا علت ناراحتی شما خود آن فرد بوده یا آن شخص کاری کرده و چیزی گفته که نباید میگفته یا انجام می داده است؟ یا باید کاری را انجام می داده انجام نداده است؟ در حقیقت، خشم شما از آنجا ناشی می شود که طرف مقابل تان یکی از قوانین و ارزش های شما را نادیده گرفته است. ریشه همه ناراحتیها و عصبانیت هایی که نسبت به فرد دیگری احساس می کنیم، نقض یکی از قوانین فردی است. برای روشن شدن مسئله مثالی میزنیم. قانون بعضی از مردم درباره احترام به یکدیگر چنین است: «اگر برای من احترام قائل باشید، با صدای بلند با من صحبت نمی کنید.»
اگر شما چنین قانونی را قبول داشته باشید، همین که فردی بلندتر از حد معمول با شما صحبت کند یا سرتان فریاد بزند، تصور میکنید به شما بی احترامی شده، از این رو خشمگین می شوید، چرا که یکی از قوانین و اعتقادهای شما نقض شده است. حالا فرض کنید قانون فرد یاد شده چنین باشد: «اگر من برای کسی احترام قائل باشم، احساسات خود را در کمال صمیمیت و صداقت و بدون تعارف و پرده پوشی با هر شدتی که لازم باشد ابراز میکنم.» پیداست که این دو نفر چقدر باهم تفاوت دارند و قوانین حاکم بر روابط آنها در تضاد است. هر فردی به تناسب تجربیات و گذشته خویش، هریک از حالات عاطفی همچون محبت، احترام گزاردن و... را به شکلی تعریف می کند و بر مبنای همان تعریف، ساختار دیگران را معنا و تعبیر می کند و نهایتا واکنش نشان می دهد. چه بسا اتفاق می افتد که انگیزه طرف مقابل ما از انجام یک رفتار احترام گزاردن یا نشان دادن محبت باشد، در حالی که برداشت ما چیزی غیر از آن و حتی متضاد با آن بوده است.
از آنچه گفته شد می توانیم استنباط کنیم که هرگاه از دست کسی خشمگین یا ناراحت می شویم، در واقع این قوانین فردی ماست که ناراحتمان می کند، نه رفتار طرف مقابل. فهم این مسئله و تأمل روی آن سبب می شود کمتر دیگران را سرزنش کنیم و آنان را عامل ناراحتی خود به حساب آوریم.
منبع: دخترانه، مهدی نیک خو، مؤسسه بوستان کتاب،چاپ اول،قم 1393