امام علي (ع) و تفسير قرآن كريم (3)
8ـ نمونه هايي از تفسير علي (علیه السّلام)
مردي در محضر علي (علیه السّلام) قرائت كردا "انالله و انا اليه راجعون" (بقره / 156) "ما همه از خدائيم و بازگشتمان به سوي اوست". امام علي (علیه السّلام) فرمودند: گفته "ما از آن خدائيم" اقرار ماست به بندگي و گفته ما كه "به سوي او باز ميگرديم" اقرار است به تباهي و ناپايندگي.(77)
در فرماني به فرماندارش در مكه فرمود:
از مردم مكه بخواه كه از هيچ زايري كه ساكن آن ديار است چيزي نستانند، كه خداوند فرمود:
"سواء العاكف فيه و البادي" (حج / 25) "مسجدالحرام را براي همه مردم برابر قرار داديم و مقيم و مسافر در آن يكساناند."
مراد از "عاكف" شهروندان مكه اند و مراد از "بادي" كساني هستند كه براي حج بدان جا آمده اند(78) علي (علیه السّلام) در بياني ارجمند زهد را مصداق عيني دو سوي يك آيه از آيات الهي ميداند و بدين سان از يكسو زهد راستين را معنا ميكند و از سوي ديگر براي آيات الهي تفسيري عيني به دست ميدهد، امام فرمودند:
الزهد كله بين كلمتين من القران قال الله تعالي (لكيلا تاسوا علي ما فاتكم و لاتفرحوا علي ما آتاكم) (حديد / 23) و من لم ياس علي الماضي و لم يفرح بالاتي فقد اخذ الزهد بطرفيه.
"همه زهد در دو كلمه از قرآن فراهم آمده است خداي سبحان فرمايد: تا بر آنچه از دستتان رفته دريخ نخوريد و بدانچه به شما رسيده شادمان مباشيد و آن كه برگذشته دريغ نخورد و به آينده شادمان نباشد از دو سوي زهد گرفته است."(79)
استاد شهيد مرتضي مطهري در توضيح اين روايت نوشته اند:
بديهي است وقتي كه چيزي كمال مطلوب نبود و يا اساساً مطلوب اصلي نبود، بلكه وسيله بود، مرغ آرزو در اطرافش پروبال نميزند و پرنميگشايد و آمدن و رفتنش شادماني يا اندوه ايجاد نميكند.(80)
امام باقر (علیه السّلام) نقل ميكند كه علي (علیه السّلام) فرمود:
دو چيز در زمين مايه امان از عذاب خدا بود، يكي از آن دو برداشته شد پس ديگري را بگيريد و بدان چنگ زنيد، اما اماني كه برداشته شد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود، و اما اماني كه مانده است آمرزش خواستن است. خداوند متعال ميفرمايد: (و ما كان الله ليعذبهم و انت فيهم، و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون) (انفال / 33) و خدا آنان را عذاب نميكند حالي كه تو در ميان آناني و خدا عذابشان نميكند حالي كه آمرزش ميخواهند.(81)
سيد رضي (ره) ميگويد: اين تفسير يكي از نيكوترين بهرهگيريها از قرآن است و از لطايف استنباط از آيات. از علي (علیه السّلام) درباره اين آيت الهي (ان الله يامر بالعدل و الاحسان) (نحل / 90) "همانا خداوند هماره به داد و نيكي فرمان ميدهد" پرسيدند، آن حضرت فرمود:
العدل الانصاف، و الاحسان التفضل.
"عدل انصاف است و احسان نيكويي كردن."(82)
علي فرمود: قناعت دولتمندي را بس و خوي نيكو نعمتي بود در دسترس. از امام (علیه السّلام) از معني فلنحيينه حياه طيبه پرسيدند، فرمود: آن قناعت است.(83)
راستي را مگر زندگي پاك و پاكيزه جز در سايه قناعت فراچنگ مي آيد، و مگرنه اين است كه بسياري از زندگيهاي پلشت و عزت سوزيهاي شخصيت خردكن، از آزمنديها و فزونخواهي و فراخ جوييها برميخيزد و زندگي را از ذلت ميآكند.
از كهنترين روزگاران، مفسران بسياري مصداقي از "حياه طيبه" را قناعت دانسته اند.(84) واحدي نوشته است:
آن كه "حياه طيبه" را قناعت دانسته است، گزينشي نيكو كرده است، چرا كه زندگي جز با قناعت پاكيزه نميشود، و آزمند هماره در رنج است و دردسر.(85)
قرآن كريم به صراحت آيات الهي را به محكم و متشابه تقسيم نموده(86) و تأكيد ميكند كه معاني آيات متشابه و تأويل آنها را جز راسخان در علم ندانند، پيشوايان الهي در روشن ساختن مصداق راسخان در علم فراوان سخن گفته و در روزگاران مسفرآفريني و چهرهسازي بسيار تأكيد كرده اند كه ژرفانديشان در قرآن و راسخان در علم، امامان (علیه السّلام) و پيشوايان راستين هستند. علي (علیه السّلام) در ضمن خطبه اي فرموده اند:
اين الذين زعموا انهم الراسخون في العلم دوننا، كذباً و بغياً علينا، ان رفعنا الله و وضعهم و اعطانا و حرمهم و ادخلنا و اخرجهم، بنا يستعلي الهدي و يستجلي العمي...
"كجايند كساني كه پنداشتند آنان ـ نه ما ـ دانايان علم قرآناند؟ به دروغ و ستمي كه بر ما رانند. خدا ما را بالا برده و آنان را فروگذاشته؛ به ما عطا كرده و آ نان را محروم داشته. ما را در حوزه عنايت خود در آورد، و آنان را از آن بيرون كرد. راه هدايت را با راهنمايي ما ميپويند. و روشني دلهاي كور را از ما ميجويند."(87) علي (علیه السّلام) از يك سو تفسير دقيق آيه و مصداق والا و روشن آن را به دست ميداد و از سوي ديگر از جريانهاي گونهگوني كه در جهت ستيز با علي (علیه السّلام) و آل علي در پي چهرهنمايي و چهرهسازي بودند و براي آيات الهي تفسير باژگونه و مصداق وارونه ميساختند پرده برميگرفت.(88)
يكي از جلوههاي والاي كلام علوي، آميخته ساختن سخنش با كلام الهي و تفسير آيات قرآن در جاريهاي زمان و با جاريهاي زمان است. علي (علیه السّلام) در اين گفتارها از يك سو چهره ناپاكان و پليدان را مينماياند و از سوي ديگر پاكيزه خويان و نيك سيرتان را ميشناساند و در همه اين موارد سخن را به گونهاي بس دلپذير و تنبه آفرين با كلام الهي آذين ميبندد. علي (علیه السّلام) در ضمن نامهاي بلند كه سيدرضي (ره) آن را از نيكوترين نامههاي امام (علیه السّلام) تلقي كرده، مينويسد:
... و گفتي كه من و يارانم را پاسخي جز بر شمشير نيست، راستي كه خنداندي از پس آنكه اشك ريزاندي. كي پسران عبدالمطلب را ديدي كه از پيش دشمنان پس روند، و از شمشير ترسانده شوند "لختي بپاي! حمل به جنگ ميپيوندد"(89) زودا كسي را كه ميجويي تو را ميجويد، و آن را كه دور پنداري به نزد تو راه پويد. من با لشكري از مهاجران و انصار و تابعيان، آنان كه راهشان به نيكويي پيمودند به سوي تو ميآيم لشكري بسيار ـ و آراسته ـ و گرد آن بر آسمان برخاسته. جامههاي مرگ بر تن ايشان، و خوشترين ديدار براي آنان ديدار پروردگارشان، همراهشان فرزندان "بدريان"اند و شمشيرهاي "هاشميان"؛ كه ميداني در آن نبرد تيغ آن رزمآوران، با برادر(90) و دايي (91) و جد (92) تو چه كرد ـ و ضرب دست آنان ـ از ستمكاران دور نيست، (و ما هي من الظالمين ببعيد) (هود / 83)(93)
بدين سان علي (علیه السّلام) حماسه پايداري و استواري را در برابر دشمن ميسرايد، و آنان را مصداق روشن ستمپيشگان معرفي ميكند و تفسير عيني قرآن كريم را رقم ميزند. اديب بلندآوازه قرن هفتم ابن ابيالاصبح مصري اين بخش از نامه را آورده و آن را مصداقي روشن براي حسن ختام دانسته است.(94)
قرآن كريم كتاب هدايت و مجموعهاي از آموزههاي رحماني است در جهت راهبري انسان در جاريهاي زمان. به گفته مفسري هوشمند،(95) قرآن آييننامة زندگي اجتماعي، سياسي و فكري مسلمانان است و ابعاد قرآن را جز آنان كه در كورانهاي اجتماعي، سياسي و فرهنگي درگيرند نخواهند فهميد. علي (علیه السّلام) قرآن را فرانموده و با تكيه به آيات وحي صفهاي گوناگون را بازشناسانده است. آن بزرگوار نيروهاي لشكرش را براي نبرد با معاويه بسيج كرد و در ضمن خطبهاي بلند فرمود "هان مسلمانان، در جهاد با معاويه ستمپيشه و بيعت شكن و ياران ستم گسترش بكوشيد و به آنچه از كتاب الهي ميخوانم گوش فرا دهيد و پندگيريد. از مواعظ الهي سود جوييدو از گناهان دور باشيد. خداوند با گزارش چگونگي زندگاني امتهاي ديگر شمايان را پند داده است.
آنگاه قرائت فرمود: "الم ترالي الملا من بني اسرائيل من بعد موسي اذقالوا لنبي لهم ابعث لنا ملكا نقاتل في سبيلالله قال هل عسيتم ان كتب عليكم القتال الا تقاتلوا قالوا و ما لنا الا نقاتل في سبيلالله و قد اخرجنا من ديارنا و ابنائنا فلما كتب عليهم القتال تولوا الا قليلا منهم و الله عليم بالظالمين و قال لهم نبيهم ان الله قد بعث لكم طالوت ملكا قالوا اني يكون له الملك علينا و نحن احق بالملك منه و لم يوت سعه من المال قال ان الله اصطفاه عليكم و زاده بسطه فيالعالم و الجسم و الله يوءتي ملكه من يشاء و الله واسع عليم." (بقره / 246ـ247)
"آيا آن گروه از بنياسرائيل را پس از موسي نديدي كه به يكي از پيامبران خود گفتند: براي ما پادشاهي نصب كن تا در راه خدا بجنگيم. گفت: نپنداريد كه اگر قتال بر شما مقرر شود از آن سرباز خواهيد زد؟ گفتند: چرا در راه خدا نجنگيم در حالي كه ما از سرزمينمان بيرون رانده شدهايم و از فرزندانمان جدا افتادهايم؟ و چون قتال بر آنها مقرر شد، جز اندكي، از آن روي برتافتند. خدا به ستمكاران آگاه است.
پيغمبرشان به آنها گفت: خدا طالوت را پادشاه شما كرد. گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهي باشد؟ ما سزاوارتر از او به پادشاهي هستيم و او را دارايي چنداني نداده اند. گفت: خدا او را بر شما برگزيده است و به دانش و توان او بيفزوده است، و خدا پادشاهيش را به هركه خواهد دهد كه خدا دربرگيرنده و داناست."
هان مردم دراين آيات شما را عبرت است تا بدانيد كه خداوند خلافت و حكومت را پس از پيامبران در خاندان آنها نهاده و طالوت را با افزودني در توان و علمش زبدهگزيني كرده و بر ديگران برتري بخشيده است. اكنون نيك بنگريد آيا خداوند بني اميه را بر بنيهاشم برگزيده و معاويه را در دانش و توان بر من برتري داده است؟ بندگان خدا، تقوي پيشه كنيد و در راه خداوند، پيشتر از آنكه به خشم خداوند گرفتار آييد، جهاد كنيد.(96)
علي (علیه السّلام) با اين بيان، جايگاه امامت را نشان داده و آيات الهي را در گسترة زمان تفسير ميكند و از آنچه درباره امتهاي پيشين است، بهره ميگيرد و ويژگيهاي رهبري را براساس آيات الهي رقم ميزند.(97) اين گونه روشنگريها در حقيقت تطبيق دقيق مفاهيم قرآني بر جاريهاي زمان و به ديگر سخن تأويل راستين قرآن كريم است كه در كلام معجز شميم رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درباره علي (علیه السّلام) آمده بود كه "علي بر تأويل قرآن ميجنگد بدانسان كه من بر تنزيل قرآن نبرد كردم."
يكي از آموزههاي عظيم و تنبهآفرين قرآن كريم، شناسايي و شناساندن دشمن است و چگونگي درگيري آن با انسان و بازداري او از راه حق. قرآن كريم در آيات بسياري از شيطان سخن گفته و چگونگي تلاش او را براي گمراهي انسان نيز عرضه كرده و به انسان هشدار داده است كه بيدار باشد و در چنگ شيطان و حزب او گرفتار نيايد. قرآن در آياتي چند حزب شيطان را معرفي كرده و فرجام آن را بازگفته است. علي (علیه السّلام) در جايگاه مفسري راستين و رهبري بيدار كه بايد لحظه به لحظه امت را رهبري كند و از اينكه در تور نامرئي حزب شيطان گرفتار آيند هشدار دهد، به چهرهنمايي از منافقان ميپردازد و در قالب جملات بس گويا و روشنگر، خلق و خوي و سلوك فردي و اجتماعي آنان را مينماياند و در واپسين گفتار، اين آيت الهي را تلاوت ميكند كه:
"اولئك حزب الشيطان، الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون" (مجادله / 19)
"آنان حزب شيطاناند، آگاه باش كه حزب شيطان زيان كنندگاناند."(98)
علي (علیه السّلام) گاه با تكيه بر فضاي فرهنگي و اجتماعي نزول قرآن كريم و با اشاره بر معيار و ارزشهاي حاكم بر زندگاني جاهليان به تفسير آيات الهي پرداخته و نشان ميدهد كه قرآن كريم واقع نگرانه، بنيادهاي جهلآلود ناشايسته با شخصيت انسان را درهم كوبيده و بر ويرانههاي آن بناي رفيع ارزشهاي والاي الهي فراز ميآورد.
قرآن كريم در جهت برنمودن بخشي از خلق و خوي جاهليان و نشان دادن معيارها و ارزشهاي حاكم بر آنها، خطاب بدانها ميفرمايد:
"الهكم التكاثر حتي زرتم المقابر"
"مشغول گردانيد شما را بيشتري جستن تا زيارت كرديد گورها را."(99)
ميبدي در ترجمه اين آيات نوشته است: مشغول داشت شما را نبرد كردن با يكديگر به انبوهي، تا آنگه كه مردگان در گور بشمرديد.(100)
مفسران در تفسير اين آيه دو گونه سخن آورده اند:
1) فزونخواهي در مال و بيشتر جستن از تمتعات و لذايذ زندگي شما را از خدا بازگردانيد، و اين دلمشغولي همچنان با شما بود تا مرگ فرا رسيد و به زيارت گورها رفتيد.
2) فزونخواهي و بزرگنمايي نيا و تبار براي نشان دادن قدرت و اعتبار شما را به شمارش واداشت و اين شمارش قبيله و تيره، شما را به خود مشغول داشت تا بدان جا كه به ديدار گورها رفتيد و براي اثبات افزوني تعداد قبيلههايتان گورهاي نياكان خود را نيز شمرديد.(101)
قدرت كه قبيله و فرزندان نمادي از آن بود و ثروت و داشتهها، معيار برتري و ارزش قبيلهها شمرده ميشد و جاهليان در مفاخرهها و بزرگداريهاي خود بدان مينازيدند، و گاه اين نازيدنها آنان را به چنين كنشهاي ابلهانهاي وا ميداشت. علي (علیه السّلام) گويا آيات آغازين اين سوره را اشاره به اين نكته ميداند و و محتواي آيات را اشارهاي به اين بخش از فرهنگ جاهلي ميانگارد كه پس از قرائت اين دو آيه ميفرمايد:
يا له مراماً ما ابعده، و زورا ما اغفله و خطرا ما افظعه. لقد استخلوا منهم اي مدكر، و تناوشوهم من مكان بعيد افبمصارع ابائهم يفخرون؟ ام بعديد الهلكي يتكاثرون؟ يرتجعون منهم اجساداً خوت، و حركات سكنت. ولان يكونوا عبراً احق من ان يكونوا مفتخراً. و لان يهبطوا بهم جناب ذله احجي من ان يقوموا بهم مقام عزه. لقد نظروا اليهم بابصار العشوه. و ضربوا منهم في غمره جهاله. ولو استنطقوا عنهم عرصات تلك الديار الخاويه لقالت ذهبوا فيالارض ضلالا؛ و ذهبتم في اعقابهم جهالا. تطاون في هامهم، تستنبتون في اجسادهم، و ترتعون فيما لفظوا، و تسكنون فيما خربوا، و...
"وه! كه چه مقصد بسيار دور و چه زيارت كنندگان بيخبر ـ و در خواب غرور ـ و چه كاري دشوار و مرگبار. پنداشتند كه جاي مردگان تهي است، حالي كه سخت مايه عبرتاند ـ ليكن عبرت گيرنده كيست؟ - از دور دست به مردگان يازيدند و به آنان نازيدند ـ آيا بدان جا مينازند كه پدرانشان خفته اند يا به كسان بسياري كه در كام مرگ فرورفته اند؟ خواهند كالبدهاي خفته بيدار شود و جنبشهاي آسوده در كار. حالي كه مايه پند باشند بهتر است تا وسيله فخر و بزرگواري، و در آستانه خواريشان فرود آرند خردمندانهتر، تا نشاندن در سرير بزرگواري. با ديده تار بدانهانگريستند كه چيستند و اگر از فراخناي خانههاي ويران و سرزمينهاي تهي از باشندگان ميپرسيدند، ميگفتند: آنان به زمين درشدند و گمراه و شما كه به جاي آنانايد، مردمي هستيد نا آگاه. سرهاشان را به پا ميسپريد و بر روي پيكرهاشان ميكاريد و در آنچه به دور افكنده اند ميچريد و در خانهها كه ويران كردند، هستيد.(102)
خطبهاي است بس شكننده و كوبنده در تفسير و تصوير علي (علیه السّلام) از آن فرهنگ و نشان دادن ابعاد آيت الهي و بيدارگريها و تنبه آفرينيهاي آن بزرگوار، در قالب اين جملهها و در اوج بلاغت و ستيغ فصاحت و بسي رشك برانگيز و اشكانگيز. ابن ابيالحديد ميگويد:
اگر تمام فصيحان در مجلسي گردآيند و اين خطبه بدآنهاخوانده شود، شايسته است به آن سجده كنند... به آنچه تمام امتها سوگند ياد مي كنند، سوگند ياد مي كنم كه از پنجاه سال تاكنون بيش از هزار بار اين خطبه را خوانده ام و هرگاه خواندم قلبم تپيد، اعضاي بدنم لرزيد و لرزش و ترس وجودم را فراگرفت و از آن پند گرفتم. هرگاه در آن تأمل كردم مردگان ازخويشان و نزديكان و دوستانم را به ياد آوردم و يقين كردم كه آن كس كه در اين جمله ها وصف مي شود من هستم. واعظان و فصيحان از اين سخنان بسيار گفته اند و من بر اينگونه سخن از آنان فراوان دست يافتهام، اما هرگز اين تأثير را بر دل در آنها نديدهام.(103)
9- در آستانه خورشيد
"و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين" (قصص / 5)
"و ما بر آن هستيم كه بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان زمين گردانيم."(106)
علي (علیه السّلام) در كلامي اميد آفرين فرمودند:
لتعطفن الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس علي ولدها و تلاعقيب ذلك "و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا فيالارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين."
دنيا پس از سركشي روي به ما نهد، چون ماده شتر بدخو كه به بچه خود مهربان بود. سپس اين آيه را خواند: "و ميخواهيم...".
شارحان نهج البلاغه اين جمله علي (علیه السّلام) را اشاره به دولت يار، "روزگار رهايي" و طلوع "خورشيد مغرب" كه انسان با آن حاكميت سپيده گشا بر "فجر ساحل" خواهد ايستاد و امواج خروشان حق را در تحقيق عيني حاكميت "آخرين اميد" خواهد ديد، دانسته اند.
ابن ابي الحديد مي گويد:
به پندار شيعه اين آيه وعدهاي است براي پيشواي پنهان آنان كه خواهد آمد و در آخرالزمان به حاكميت زمين خواهد رسيد. اما اصحاب ما (معتزله) ميگويند وعده است براي پيشوايي كه بر زمين حاكميت خواهد يافت و بر حكومتها چيره خواهد گشت.(107)
مولي فتحالله كاشاني پس از آنكه روايت را ترجمه كرده، نوشته اند:
والحمدلله و المنه كه در آخرالزمان دولت آل محمد عليهم صلوات الله الملك المنان به ظهور خواهد رسيد و حق از باطل امتياز خواهد يافت، در زير چرخ برين عليرغم دشمنان بدسگال بيدين و از صادق صلوات الله عليه و علي آبائه و اولاده الكرام اين بيت منقول است:
لكل اناس دوله يرقبونها
و دولتنا في آخرالدهر تظهر
هركسي را دولتي از آسمان آمد پديد
دولت آل علي آخر زمان آيد پديد(108)
آنچه تا اينجا آورديم اندكي بود از بسيار، اين گلگشت در بوستان علي (علیه السّلام) و در فضاي جاننواز سخنان عليبن ابيالطالب (علیه السّلام) در تفسير و تأويل آيات قرآن را با ياد يار به فرجام آوردم. ياد و نام امام مهدي (عج) كه دل را از عشق به زيبايي، والايي، عدالت و نيكي مي آكند و انديشيدن به آرمانهاي والاي آن "خورشيد مغرب" چشمانداز سراسر نور و هيجان و ايمان را در پيشديد ميگشايد و زمزمه "نغمه هاي پيروزي" آن "دادگستر جهان" "شوق ديدار" آن فرجام بخش آرمان رهايي آفرين پيامبران و بنيانگذار والاي "روزگار رهايي" را در جان فرو مي ريزد.
پي نوشت :
76ـ پژوهشگر سختكوش حضرت شيخ عزيزالله عطاردي در مجموعه عظيم مسانيدالائمه، در ضمن مسندالامام علي (علیه السّلام) و در بخش "كتاب التفسير" نقلهاي تفسيري از علي (علیه السّلام) را به تفكيك از منابع عامه، زيدي و شيعي گرد آورده است كه اميدواريم به زودي منتشر شود.
77ـ محاضرات الادباء، ج 2، ص 226؛ تحفالعقول، ص 209؛ مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 92.
78ـ نهج البلاغه، نامه 67، مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 462.
79ـ ربيعالابرار، ج 1، ص 826؛ نهج البلاغه، خ 439.
80ـ سيري در نهج البلاغه، ص 212.
81ـ نهج البلاغه، خ 88؛ مجمعالبيان، ج 4، ص 539؛ مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 85.
82ـ عيون الاخبار، ج 3، ص 19؛ معاني الاخبار؛ نهج البلاغه، خ 231.
83ـ نهج البلاغه، خ 229؛ مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 183.
84ـ جامع البيان، ج 14، ص 172؛ الجامع لاحكام القرآن، ج 10، ص 114؛ الوسيط في تفسير القرآن، ج 3، ص 81.
93ـ نهج البلاغه، نامه 28، ترجمه شهيدي، ص 293. امام (علیه السّلام) اين نامه را در جواب نامهاي از معاويه نگاشته است. رك: وقعه صفين، ص 86 و منابع ديگر هر دو نامه، مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 265.
85ـ التفسير الكبير، ج 20، ص 112 و نيز رك: جامع البيان، ج 14، ص 172 كه طبري اين قول را برگزيده و به تفصيل بر استواري آن استدلال كرده است.
86ـ آل عمران: 7.
87ـ نهج البلاغه، خ 144، ترجمه شهيدي، ص 140.
88ـ براي تفسير خطبه رك: منهاج البراعه، ج 9، ص 21؛ شرح ابن ميثم بحراني، ج 3، ص 187؛ ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج24، ص 153؛ شرح ابن ابي الحديد، ج 9، ص 86 و نيز رك: كتاب سليمبن قيس، ج 2، ص 771؛ بحارالانوار، ج 33، ص 155 كه امام (علیه السّلام) در نامهاي بيدارگر به تفسير و تأويل دقيق "راسخان درعلم" پرداخته است.
89ـ حماسه اي است كه در روزگار جاهليت به هنگام عزيمت به رزم ميگفتند و آن را به صورتهاي ديگري نيز نقل كرده اند. رك:
بهج الصباغه، ج 6، ص 187.
90 و 91 و 92 به ترتيب حنظله بن ابيسفيان، وليد بن عتبه و عتبه بن ربيعه.
94ـ بديع القرآن، ص 343.
95ـ متفكر ارجمند سيدمحمدحسين فضلالله در گفتگويي با آينه پژوهش، شماره 7، ص 79ـ80.
96ـ الارشاد، ج 1، ص 262؛ الاحتجاج، ج 1، ص 407، بحارالانوار، ج 8، ص 644 (چاپ قديم).
97ـ رك: الميزان، ج 2، ص 287، دراسات في ولايه الفقيه، ج 1، ص 321.
98ـ نهج البلاغه، خ 194.
99ـ ترجمه تفسير طبري (= منسوب)، ج 7، ص 2047.
100ـ كشفالاسرار، ج 10، ص 596.
101ـ جامعالبيان، ج 30، ص 283، البيان، ج 10، ص 402؛ مجمعالبيان، ج 10، ص 534؛ الجامع لاحكام القرآن، ج 20، ص 168.
102ـ نهج البلاغه، خ 221، ترجمه شهيدي، ص 252.
103ـ شرح ابن ابيالحديد، ج 11، ص 153.
104ـ رك: سيد هاشم بحراني، المحجه في ما نزل في القائم الحجه؛ سيدصادق شيرازي، المهدي في القرآن؛ خورشيد مغرب ص 113ـ123؛ معجم احاديث الامام المهدي (عج)، ج 5 (الآيات المفسره).
105ـ دلائل الامامه، ص 450؛ معجم احاديث الامام المهدي (عج)، ج 5، ص 222 و 321 و منابع بسيار ديگر؛ الغيبه، شيخ طوسي
(ره)؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 555.
106ـ تفسير العياشي، ج 1، ص 432، تأويل الآيات، ج 1، ص 413؛ نهج البلاغه، خ 209؛ شواهدالتنزيل، ج 1و ص 556.
107ـ شرح نهج البلاغه ابن ابيالحديد، ج 19، ص 29.
108ـ ترجمه و شرح فارسي نهج البلاغه، ج 3، ص 389.
برگرفته از : ماه نامه گلستان قرآن - شماره 137
/س