مقدمه
زیاده گویی و افراط در سخن گفتن مذموم است و انسان آنچه می گوید باید بداند که چه سخنی می گوید و چرا این سخن را می گوید. اگر آدمی در سخنان و در هدف سخن گفتن خود دقت نکند دچار اشتباهاتی می شود که ضرر آن به او و به دیگران می رسد. برخی از آثار و مضرات پرحرفی به شرح ذیل است:
۱. سلب فرصت سخن از دیگران
دیگران ممکن است به احترام شخص پرحرف سکوت کنند که پس از اتمام سخن او آنان نیز سخنان خود را مطرح کنند، اما چون ممکن است شخص پرحرف به مذموم بودن پرحرفی خود ملتفت نباشد یا فکر کند که دیگران اعتراضی بر این کار او ندارند، لذا حرف های خود را ادامه می دهد و دیگران فرصتی برای صحبت با یکدیگر پیدا نمی کنند. پس انسان هنگامی که با کسی یا در جمعی که همه می توانند با یکدیگر سخن بگویند، اگر شروع به صحبت می کند باید کوتاه سخن بگوید و کلام او طولانی نشود. حضرت امام علی (علیه السلام) می فرمایند: "آفَةُ الکَلامِ الإِطالَةُ"، "آسیب سخن گفتن، درازگویى است". (۱)
۲. عدم بهره مندی از سخن دیگران
یکی از ضررهایی که در اثر پرگویی به شخص پرحرف می رسد این است که همانگونه که دیگران فرصتی برای گفتگو با یکدیگر نمی یابند، او فرصتی برای شنیدن سخنان دیگران نمی یابد، چون پیوسته در حال سخن گفتن است. کسی که شهوت کلام و هوس حرف زدن داشته باشد، نیروی خود را صرف سخن گفتن می کند و دیگر برای شنیدن مطلبی احساس نیاز نمی کند.
جالب است که خداوند متعال به انسان یک زبان داده است و دو گوش. ممکن است یک نکته اش این باشد که انسان باید کمتر سخن بگوید و بیشتر گوش بدهد. انسانی که از ابتدای خلقت چیزی را نمی دانست و در طول زندگی خود با انواع جهل های خود روبرو می شود و برای رفع آنها می کوشد، علیرغم تربیت شدن و یادگیری سبک زندگی و فراگیری علوم و مهارت های گوناگون، دچار انواع خطاها و اشتباهات می شود، این نشانگر این مطلب که او هنوز نیاز به تعلیم و تربیت، تذکر و کسب تجارب دارد. پس او بیش از آنکه به دیگران آموزش دهد، باید کسب علم و دانش کند، بیش از آنکه به دیگران تذکر دهد، باید از سخن، دانش و تجربه های دیگران استفاده کند و بیش از آنکه خود را شایسته نصیحت کردن بداند باید خود را نیازمند پند و اندرز بداند و با شنیدن انتقاد دیگران خود را اصلاح کند.
جالب است که خداوند متعال به انسان یک زبان داده است و دو گوش. ممکن است یک نکته اش این باشد که انسان باید کمتر سخن بگوید و بیشتر گوش بدهد. انسانی که از ابتدای خلقت چیزی را نمی دانست و در طول زندگی خود با انواع جهل های خود روبرو می شود و برای رفع آنها می کوشد، علیرغم تربیت شدن و یادگیری سبک زندگی و فراگیری علوم و مهارت های گوناگون، دچار انواع خطاها و اشتباهات می شود، این نشانگر این مطلب که او هنوز نیاز به تعلیم و تربیت، تذکر و کسب تجارب دارد. پس او بیش از آنکه به دیگران آموزش دهد، باید کسب علم و دانش کند، بیش از آنکه به دیگران تذکر دهد، باید از سخن، دانش و تجربه های دیگران استفاده کند و بیش از آنکه خود را شایسته نصیحت کردن بداند باید خود را نیازمند پند و اندرز بداند و با شنیدن انتقاد دیگران خود را اصلاح کند.
۳. منفور شدن شخص پرحرف
عادت به پرحرفی مذموم است و مردم این عادت را نمی پسندند، حتی کسی که عادت به پرحرفی دارد، پرحرفی دیگران را نمی پسندد و این را درک می کند که اگر شخص دیگری پرحرفی کند، او فرصتی برای حرف زدن نخواهد داشت و او مدام از این عادت ناپسند شخص دیگر رنج می برد تا اینکه خودش شروع به صحبت کند، خود این دلیل بر این مطلب است که پرحرفی مورد پسند مردم نیست، البته شخص پرحرف دوست دارد که یکطرفه سخن بگوید نه آنکه او یکطرفه حرف زدن دیگران را نیز بپسندد، چنین شخصی در نظر مردم منفور می شود.
بیشتر بخوانید«داستانی در مورد «پر حرفی» به قلم فاطمه دولتی»
مثلاً شما از کسی سوالی می کنید، او علاوه بر این که پاسخ سوال شما را می دهد، حواشی بحث را نیز شروع به توضیح دادن می کند که ارتباطی به سوال شما ندارد و شما سودی از توضیحات بیشتر او نمی برید. این روش پاسخگویی باعث می شود که سوال کننده هیچگاه از او سوالی نکند. البته گاهی پیش می آید که سوال کننده درباره ابعاد مختلف مسئله بی اطلاع است و شخص پاسخگو پس از پاسخ دادن سعی می کند راهکاری برای حل مشکل او پیشنهاد دهد و او را راهنمایی کند، این کار خوبی است، اما باید شرایط را سنجید و حتی الامکان کوتاه و به مقدار نیاز پاسخ داد تا انسان موجب انزجار و تنفر دیگران از خود نشود.
بهترین شاهد این گونه پاسخگویی کلام اهل بیت (علیهم السلام) است، چنانکه از نحوه پاسخ دادن در بسیاری از روایات نقل شده بر می آید که آن بزرگواران پاسخ را در عین کامل بودن کوتاه بیان می فرمودند. خود این یکی از شیوه های تبلیغی است که باعث جذب مردم به دین و علاقه مند شدن آنان به معارف دینی می شود و عمل کردن به آموزه های دینی را برای آنان آسان می گرداند.
آن پیشوایان هدایت علاوه بر سیره عملی خود به شیعیان خود نیز دستور به جلوگیری از زیاده گویی داده اند. حضرت امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: "مَعاشِرَ الشِّیعَةِ، کونوا لنا زَیناً و لا تکونوا علَینا شَیناً، قولوا لِلناسِ حُسنا، و احفَظُوا ألسِنَتَکُم، و کُفُّوها عنِ الفُضولِ و قَبیحِ القَولِ"،اى گروه شیعه! مایه زیور ما باشید و باعث ننگ برای ما نباشید. با مردم نیکو سخن بگویید و زبانهایتان را نگه دارید و از زیاده گویى و سخن زشت، بازشان دارید". (۲)
۴. از بین رفتن انگیزه عمل
شخصی که زیاد صحبت می کند علاوه بر اینکه انگیزه و فرصتی برای شنیدن صحبت های دیگران ندارد، به سخنان خود عمل هم نمی تواند بکند، چون پس از حرف های زیاد انگیزه عمل نیز از بین می رود و با لذت بردن از سخن گفتن درباره موضوعی، لذتِ عمل به آن را درک نمی کند تا عمل کند.
وقتی به سیره و سبک زندگی علماء و عارفان واقعی توجه کنیم، مشاهده می کنیم که آنان کمتر سخن می گفتد و به سخنان مفید و وعظ و نصیحت زیاد گوش فرا می دادند و بیشتر عمل می کردند.
یکى از آقایان از علاّمه طباطبایى(رضی الله عنه) پرسید: چه کنم تا در نماز حضور قلب داشته باشم؟ ایشان فرمودند: اگر مىخواهى در نماز حضور قلب داشته باشى، کم حرف بزن. (۳)
وقتی به سیره و سبک زندگی علماء و عارفان واقعی توجه کنیم، مشاهده می کنیم که آنان کمتر سخن می گفتد و به سخنان مفید و وعظ و نصیحت زیاد گوش فرا می دادند و بیشتر عمل می کردند.
یکى از آقایان از علاّمه طباطبایى(رضی الله عنه) پرسید: چه کنم تا در نماز حضور قلب داشته باشم؟ ایشان فرمودند: اگر مىخواهى در نماز حضور قلب داشته باشى، کم حرف بزن. (۳)
مراد از سکوت
ممارست بر سکوت سبب مىشود که انسان زبانش را در اختیار خود بگیرد، و از طغیان و سرکشى آن بکاهد و به این ترتیب به جائى مىرسد که جز حق نگوید و جز به رضاى خداوند سخن نراند. باید توجّه داشت که مراد از سکوت، سکوت مطلق نیست- زیرا بسیارى از مسائل مهمّ زندگى اعم از معنوى و مادّى و اطاعات و عبادات و نشر علوم و فضائل و اصلاح در میان مردم، از طریق سخن گفتن است- بلکه منظور از قِلّةُ الکلام (کم سخن گفتن) یا به تعبیر دیگر، خاموشى، در برابر سخنان فساد انگیز یا مشکوک و بى محتوا و مانند آن است. (۴)
پی نوشت ها:
(۱) غررالحکم، آمدی، ص۲۸۰، ح۵۲.
(۲) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۷۱، ص۲۸۶.
(۳) راهیان کوى دوست، آیت الله مصباح یزدی، ص۲۰۰.
(۴) اخلاق در قرآن، آیت الله ناصر مکارم شیرازی، ج۱، ص۳۲۰.
پی نوشت ها:
(۱) غررالحکم، آمدی، ص۲۸۰، ح۵۲.
(۲) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۷۱، ص۲۸۶.
(۳) راهیان کوى دوست، آیت الله مصباح یزدی، ص۲۰۰.
(۴) اخلاق در قرآن، آیت الله ناصر مکارم شیرازی، ج۱، ص۳۲۰.