سکولاریسم فرانسه (قسمت اول)

اشکال متعدد انقلابی سکولاریسم سیاسی و حمله آنها به دین شاید جدا از هم به نظر برسند.
چهارشنبه، 5 تير 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سکولاریسم فرانسه (قسمت اول)
سکولاریسم که در سده پس از انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹ در بیشتر کشورهای غرب تقویت و گسترش یافته بود، در نیم سده پس از انقلاب روسیه در اکتبر ۱۹۱۷ از بسیاری جهات تقویت و حتی توسعه بیشتری یافت. دولت ها که مصمم بودند از نفوذ دین در حوزه سیاسی و اجتماعی جلوگیری کنند در بسیاری از موارد، رویکرد نظامی جدی تری را اتخاذ کردند تا تاثیر سیاسی و اجتماعی دین را به طور کلی از بین ببرند و در برخی موارد این رویکرد با نابود سازی، انقیاد، یا تهی کردن نهادها و مراکز دینی از اقتدار مذهبی همراه بود. ضمنا، دولت های غیر غربی که هنوز با سکولاریسم در تئوری و عمل آشنا نشده بودند به محک هایی برای آزمون سکولاریزاسیون سیاسی تبدیل شدند. در این دوره، سکولاریسم دوباره از طریق شبکه های فراملی گسترش و توسعه پیدا کرد.
 
سال ۱۹۱۷ را می توان به عنوان نقطه شروع تقریبی این دوره از سکولاریسم سیاسی افراطی در نظر گرفت. دانشمند سیاسی آنتونی گیل می نویسد "سال ۱۹۱۷ سال پر مشغله ای برای آن دسته از حکومت هایی بود که از خداوند روی برگرداندند." وی می نویسد "نه تنها شورای قانون اساسی مکزیک، کلیسای کاتولیک رم و طبقه بندی های مذهبی دیگر را در این کشور ممنوع اعلام کرد، بلکه گروهی از بنیانگذاران افراطی تر دولت ( بلشویک ها) قدرت را در کشوری که در نیمه راه تسلط بر جهان بود، به دست گرفتند. این انقلاب ها که با افراط گرایی لائیسیسم فرانسه و افراط گرایی انقلاب کمالیستی در اوایل دهه ۱۹۲۰ عجین شده بودند، در توسعه و گسترش تجربه های افراطی سکولاریستی در سرزمین های اصلی مسیحیت کاتولیک، ارتدوکسی و سرزمین های اسلامی در سه دهه نخست قرن بیستم موفق عمل کردند. و در واقع عملگرایی سیاسی و انقلابی جریان های چپ و راست، مهم ترین نیروی تاثیر گذار برای سکولاریزاسیون سیاسی افراطی در قرن بیستم بود. انقلاب های چپ گرا در چین و کوبا و انقلاب های ملی گرایانه در ترکیه و مصر که اغلب از انقلاب فرانسه الهام گرفته بودند، نظام هایی را بوجود آوردند که قدرت حکومتها را جهت کنترل، تحدید و سرکوب نهادهای مذهبی در سراسر جهان افزایش داد.همان طور که بیتس اشاره می کند، ملی گرایی برآمده از استعمارزدایی، نیروی عمده ای برای سکولاریزاسیون بود. تمامیت خواهی حزب نازی که تقریبا از طریق اشغال نظامی به بیست کشور گسترش یافت، نهادهای مذهبی را از استقلال و نفوذ اجتماعی شان محروم کرد، البته، این حزب درصدد بود یک دین خاص یهودیت را ریشه کن کند.
 
به دلیل چنین جنبش‌های انقلابی و تمامیت خواه، بخشی از کلیسای ارتدوکس که در اتحاد جماهیر شوروی باقی مانده بود به یکی از نهادهای دولت تبدیل شد؛ کلیسای کاتولیک در مکزیک مجرم شناخته شد و از دارایی های اولیه خودش و فعالیت سیاسی محروم شد؛ خلافت عثمانی و قوانین مذهبی در ترکیه لغو شد، واقعیتی که تا اندازه زیادی باعث خشم مسلمانان در سراسر جهان، خصوصا در هند مستعمره انگلیس شد؛ حکومت مذهبی الامایی در تبت سرنگون شد و دالایی لاما توسط کمونیست های چینی بین سال های ۱۹۵۷ و ۱۹۵۹ تبعید شد. شاید بزرگترین سازمان مذهبی مهم در جهان اسلام، اخوان المسلمین بود که توسط مقامات حکومتی مصر در دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ سرکوب شد و به فعالیت پنهانی روی آورد؛ و نازی ها در کشورهای تحت سلطه خود از واگذاری استقلال به نهادهای دینی در حوزه تبلیغ، آموزش و چاپ و نشر خودداری کردند و هزاران نفر از رهبران دینی که در برابر سیاست ملی گرایی سوسیالیستی یعنی تحت انقیاد در آوردن دین مقاومت می کردند را دستگیر یا کشتند.
 
این اشکال انقلابی سکولاریسم سیاسی و حمله آنها به دین شاید جدا از هم به نظر برسند. با این وجود، ام. سیرل بیتس در اواسط قرن بیستم در سال ۱۹۴۵ در تحلیل جامع خود از روابط دین و دولت به این واقعیت پی برد که "تقویت اخیر ملی گرایی با افزایش قدرت و کارکردهای روزافزون دولت همراه شده است تا آزادی مذهبی را که قبلا به دست آمده بود به مخاطره اندازد و حتی در برخی مناطق سرکوب کند." یافته اصلی وی این بود که امروزه آزادی مذهب برای همه یا تعدادی از مردم در بیشتر کشورهای جهان انکار، نقض یا محدود شده است. در واقع، براساس تخمین تقریبی ما، حداقل ۵۰ درصد جمعیت جهان در آن دوره تحت رژیم های سکولار زندگی می کردند، رژیم هایی که به طور نظام مند حقوق نهادهای مذهبی و ظرفیت آنها برای تاثیرگذاری بر جامعه و سیاست (در مفهوم هشتم و نهم) را بین سال های ۱۹۱۷ الى ۱۹۶۷ محدود ساختند.
 
همان طور که بیتس اشاره می کند، ملی گرایی برآمده از استعمارزدایی، نیروی عمده ای برای سکولاریزاسیون بود. ملی گرایی آتاتورک در ترکیه، سنانایاک در سریلانکا، نهرو در هند، ناصر در مصر، نکرومه در غنا، سوکارنو در اندونزی و کنایاتا" در کنیا عموما به ایده هایی مبتنی بر عظمت ملی یا تمدنی متوسل شد که در چارچوب آن، دین فقط یک عنصر فرعی و تبعی بود. آنها اغلب تصور خود از هویت ملی را بسیار محدود ساختند یا نقش دین را تحت انقیاد این هویت در آوردند به این امید که گروه های مذهبی و قومی مختلف را در چارچوب منازعات ضداستعماری و ملت سازی پسا استعماری متحد کنند. در این دوره، ملی گرایان گاهی از متون و گفته های مذهبی برای کاهش نفوذ سنتی دین در حوزه اجتماعی یا سیاسی استفاده می کردند، مانند زمانی که بورقیبه در تونس، لیوان لیموناد را در ماه مبارک رمضان تا لب هایش بالا برد و اعلام کرد "شما مجاز هستید" در طول رمضان به خاطر "جنگ مقدس" بیاشامید، یعنی؛ تلاش برای وحدت اسلام، در درجه نخست، نبرد برای نتیجه است. قدرت خود را حفظ کنید به صورتی که شما بتوانید سخت کار کنید.
ادامه دارد..
 
منبع: دین و نظریه روابط بین الملل، جک اسنایدر، ترجمه سیدعبدالعلی قوام، رحمت حاجی مینه، چاپ اول، نشر علم تهران ۱۳۹۳


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط