الگوی نحوه اندیشیدن

مدل جدید جهان به نحو بسیار تهدیدآمیزی در برابر تصویر سنتی از جهان ظاهر شد. به خصوص زمانی که ریاضیدان، فیزیکدان و فیلسوف معروف ایتالیایی یعنی گالیلئو گالیله با تلسکوپ ساخت خودش اهله‌های ونوس، قمرهای چهارگانه مشتری و حلقه های زحل را کشف کرد و علاوه بر این پی برد که ابرهای درخشان راه شیری از تک ستاره ها تشکیل شده اند.
دوشنبه، 10 تير 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
الگوی نحوه اندیشیدن
یوهانس کپلر (۱۶۳۰- ۱۵۷۱) جهان کپرنیکی را به لحاظ نظری اثبات و اصلاح کرد. او الهیات پروتستان را در توبینگن آموخته بود اما چیزی نگذشت که به ریاضیات و ستاره شناسی علاقه پیدا کرد. به عقیده ی او مدار چرخش سیارات دایره ای نیست بلکه بیضی شکل است. سه قانون کپلر درباره حرکت سیاره ها به مبنایی برای ستاره شناسی نوین (۱۶۰۹) تبدیل شد. در این هنگام تنها دانشی که می توانست به نحو تجربی مورد آزمایش و محاسبه قرار گیرد برای توصیف طبیعت به رسمیت شناخته می شد. با وجود این برای کپلر، یک ستاره شناس واقعی کسی بود که یک اندیشه ی فلسفی کل نگر و وحدت گرا داشته باشد، که این مسئله نه با اعتقاد به خدای آفریننده و نه با هماهنگی الهی جهان منافاتی دارد. هماهنگی الهی که پایه‌های ریاضیاتی دارد و بر همه اشیاء و روابط بینشان حاکم است .
 
مدل جدید جهان به نحو بسیار تهدیدآمیزی در برابر تصویر سنتی از جهان ظاهر شد. به خصوص زمانی که ریاضیدان، فیزیکدان و فیلسوف معروف ایتالیایی یعنی گالیلئو گالیله (۱۶۴۲-۱۵۶۴) با تلسکوپ ساخت خودش (که به مدل هلندی‌اش توسعه یافته بود) اهله‌های ونوس، قمرهای چهارگانه مشتری و حلقه های زحل را کشف کرد و علاوه بر این پی برد که ابرهای درخشان راه شیری از تک ستاره ها تشکیل شده اند. گالیله با تأیید غیرقابل انکار مدل کپرنیک، که طبق آن زمین به گرد خورشید می چرخید و مقدمه ای بر آزمایشهای کمی قانون های پاندول و گرانش شد، به عنوان بنیانگذار علم جدید شناخته شد.بعد از محکومیت فاجعه آمیز لوتر و پروتستانها توسط کلیسای رم، ماجرای گالیله، محکومیت تعدادی از دانشمندانی که از کلیسای کاتولیک هجرت کرده بودند، اتفاق افتاد و بدین ترتیب نزاع بین علم و فهم دینی رایج دائما ادامه یافت.مبانی اثبات قوانین طبیعت و تحقیقات نامحدود درباره آن فراهم شده بود. البته گالیله خود به این مسئله واقف بود که پژوهش‌های وی تا چه حد نگرش کتاب مقدس نسبت به عالم را تهدید می کند. او در اصل بر آن بود تا «کتاب طبیعت» را با همان جدیت کتاب مقدس به زبان ریاضی بنویسد. گالیله در ۱۶۱۳ در نامه ای به بندیکت کاستل  دیدگاه خود درباره رابطه بین کتاب مقدس و علم طبیعی را ارائه کرد: اگر دانش علمی  دانشی قطعی است و با گفته های کتاب مقدس متناقض افتاده است، باید بگویم که ما به تفسیری نو از کتاب مقدس محتاجیم. اما کلیسا در مقابل این تصویر نو از عالم هستی چه واکنشی نشان داد؟ و چه موضعی در قبال این «تغییر کپرنیکی کل صورت فلکی»، این «تغییر الگو» اتخاذ کرد؟
 

کلیسا در مقابل علم

معروف است که کپرنیک، از ترس اینکه کتابش به فهرست کتابهای ممنوعه وارد شود و از ترس اینکه به چوبه دار آویخته شود، تا مدت کوتاهی پیش از مرگ انتشار کتابش را به تأخیر انداخت. اما آیا تنها کلیسای کاتولیک بود که از طرح مسائل نو مخصوص مسائل مربوط به فلسفه طبیعی و علم طبیعی می ترسید؟ خیر زیرا اصلاح گران معروفی مانند لوتر و مخصوصا ملانشتون نیز نظریات کپرنیک را رد کردند. مصلحان همان طور که ادعا می کردند کپرنیک تنها مبنایی نظری و یک فرضیه طرح کرده بود، گمان می بردند که می توانند نظریاتش را به دست فراموشی بسپارند. به علاوه در سال ۱۶۱۶ میلادی، زمانی که هنوز ماجرای گالیله بحرانی نشده بود، کتاب کپرنیک به فهرست کتاب های ممنوعه وارد شد. بنابراین دین عمدتا به جبهه ی مخالف علم تبدیل شد و کلیسای کاتولیک به جای اینکه در جهت فهم عاقلانه از دین جد و جهد نشان دهد و در اکتشافات جدید به دیده ی اعتبار بنگرد، سانسور و ممنوعیت کتاب ها و برپایی دادگاه های تفتیش عقاید را در دستور کار خود قرار داد.
 
گالیله در سال ۱۶۳۲ به دادگاه تفتیش عقاید فراخوانده شد و به خاطر نظریه ممنوعه خورشید مرکز بودن عالم محکوم شد که البته این نظریه پیش از او نیز در سال ۱۶۱۶ مطرح شده بود. احتمالا این جمله معروف و مکرر که زمین «هنوز در حرکت است» از او نبود و چنان که غالبا ادعا می شد به خاطر آن شکنجه نشد. بلکه فشارهای وارده به او به اندازه ای رسید تا این دانشمند را مجبور کند تا در ۲۲ ژوئن ۱۶۳۳ به عنوان یک کاتولیک وفادار از عقیده اش برگردد. با وجود این او تا پایان عمر محکوم به حصر خانگی در خانه ییلاقی اش در آرستری شد. گالیله چهار سال بعد نابینا شد و بیش از هشت سال با گروهی از شاگردانش زندگی کرد و در این مدت کتابش درباره مکانیک و قوانین جاذبه را نوشت که در جهت توسعه و گسترش هر چه بیشتر فیزیک بسیار با اهمیت بود.

جورج دنزلر، تاریخ نویس کلیسای کاتولیک در کتابی تحت عنوان «ماجرای گالیله را پایان نیست» می نویسد: «طبق آنچه از پژوهشهای گالیله باقی مانده است، شکی نیست که دربار مقدس پاپی در سال ۱۶۳۲ حکم نادرستی درباره او صادر کرد و او تنها تا حدی مسئول اتهامات وارده بود.» دنزلر بدین گونه با مدافعان کلیسای کاتولیک که هنوز هم فعال اند، مخالفت می کند.
 
اما آیا نزاع گالیله با کلیسا یک واقعهی استثنائی ناخوشایند بود؟ خیر، بلکه نشانه ای آشکار بر این امر بود که ریشه و اساس رابطه بین علم جدید و در حال ظهور با دین و کلیسا زهرآگین شده است. به ویژه در دوره های بعد نیز نگرش رم به پیشرفتهای علمی (و بعدا به ویژه در مواجهه با تحقیقات زیست شناختی داروین) نه تنها تغییر نکرد بلکه سخت گیرانه تر شد.
 
بعد از محکومیت فاجعه آمیز لوتر و پروتستانها توسط کلیسای رم، ماجرای گالیله، محکومیت تعدادی از دانشمندانی که از کلیسای کاتولیک هجرت کرده بودند، اتفاق افتاد و بدین ترتیب نزاع بین علم و فهم دینی رایج دائما ادامه یافت. پس از این با ایجاد جو رعب و وحشت و حضور دادگاه های تفتیش عقاید در ایتالیا و اسپانیا، چراغ علم و دانش تا قرن بیستم در این ممالک به افول رفت. با وجود این فعالیت های سرکوبگرانهی کلیسا نتوانست مانع ظهور علوم طبیعی شود.
 
منبع: علم و دین، هانس کوک، ترجمه رضا یعقوبی، چاپ اول، نشر تمدن علمی، تهران 1395


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.