واژه ی یونانی Cosmos (کیهان) تاریخ بلندی دارد. این لغت در اصل به معنای نظم و ترتیب است. این کلمه برای اولین بار توسط هومر، هشت قرن پیش از میلاد درباره ارتشی که منظم ایستاده است به کار رفت. این لغت همچنین به معنای «چیدمان» است. این معنای اخیر را نخستین بار فیثاغورس در قرن ششم قبل از میلاد محقق کرد. سرانجام در عصر ما این کلمه درباره عالم هستی به معنای «هماهنگی» به کار رفت و بعدها به همین نحو تحت عناوینی مانند «نظم جهانی» و «جهان» به کار گرفته شد. بنابراین کلمهی Cosmos بر جهان به عنوان یک کل منظم دلالت می کند. Cosmos در مقابل آشفتگی به کار می رود. واژه universe به معنای «بازگشته به یک چیز» است. برگرفته از unus + verter و versum در کل به معنای وحدت است. به بیان دقیق تر واژه universe به معنای یک کل یا یک واحد است به نحوی که در بردارنده همه ی اجزای آن کل باشد. من در اینجا دو واژه Cosmos (کیهان) و universe (عالم، جهان، گیتی) را به یک معنا و به صورت مترادف به کار می برم و می کوشم تا خاستگاه، منشأ و معنای واقعی کلمه universe را کشف کنم. علم دوگانه یعنی چیه؟ این سؤال دوگانه تحت یک عنوان ساده قرار گرفته اند:
- سؤال کلیدی درباره آغاز به نحو کلی: چرا جهان وجود دارد؟ می توانست وجود نداشته باشد.
- پرسش درباره شرایط حاکم بر آغاز: چرا جهان چنین است که هست؟ چرا عالم هستی دارای خصوصیات و ویژگی های سرنوشت سازی است که موجبات حیات و بقای انسان را فراهم می سازد؟ ابوسعید احمد بن عبد الجلیل سجزی، ستاره شناس و ریاضی دان بزرگ و مشهور قرن نهم و دهم میلادی از اهالی سیستان بوده، او از دانشمندانی است که زیج مأمونی را بنیاد نهاد و برای مأمون خلیفه عباسی رصدخانه ای ساخت.بدین ترتیب موضوع اصلی بحث چیزی جز خاستگاه و وجود عالم به نحو کامل و در واقع تبیین واقعیت به نحو کامل نیست. اماکل واقعیت چیست؟ آیا فقط «طبیعت» است؟ یا علاوه بر آن «روح» نیز وجود دارد؟ آیا علوم تجربی می توانند روح را هم در بر بگیرند؟ ما باید در بعضی مواقع به وجود بیش از یک جهان قائل شویم. جهانهایی که ممکن است درست مانند یک چندبیتی انواع مختلفی داشته باشند. هر چند در حد فرضیه ای که هیچ مشاهده مستقیمی آن را تایید نمی کند؟ واقعیت چیست؟ قصد دارم از یک توضیح مقدماتی و کاملا مفتوح آغاز کنم به نحوی که شامل «همه چیز» باشد. واقعیت تمام چیزهائی است که وجود دارد.
در قرون وسطی چهارچوب سؤالاتی که در ذهن عامه نقش می بست معطوف به هدف بود. آنها می پرسیدند: چرا این چیز وجود دارد؟ اما در عصر مدرن این سؤالات معطوف به علت اند. آنها در عوض می پرسند: چرا این چیز این گونه است که هست؟ و اینکه چرا درست شده است؟ و از چه اجزایی تشکیل شده است؟ و از چه قوانینی اطاعت می کند؟ برای پی بردن به حقیقت هر چیزی، ابتدا باید بدانیم که آن چیز چگونه به وجود آمده است. اگر ما می خواهیم به حقیقت کیهان پی ببریم، باید ابتدا بدانیم که چگونه به وجود آمده است. آنچه قابل توجه است این است که حتی در اوایل عصر مدرن، اغلب آن چیزهایی که اندیشمندان به تنهایی به نحوی نظری می فهمیدند، توسط آزمایش به اثبات رسیدند و در مقابل تمام مخالفت ها مقاومت کردند و به این ترتیب در راه رسیدن به تصویر جدیدی از جهان کوشیدند.
امروزه «تاریخ جهان» صرفا نه تاریخ حیات بشر (که شامل یک دوره صد هزار ساله است) بلکه تاریخ واقعی جهان است که تا بیش از ۱۳٫۷ میلیارد سال پس از انفجار بزرگ ادامه دارد. اگر چه این تاریخ جدید حول محور چهار قرنی می چرخد که طی آنها مدل جدید اخترشناسی و فیزیکی جهان و همین طور اصول علمی جهان بینی جدید استقرار یافته است.
مدل جدید جهان: کپرنیک، کپلر، گالیله
او یک دانشمند سکولار نبود بلکه یک کشیش کاتولیک بود. نامش نیکولاس کپرنیک و اهل لهستان با آلمان بود (۱۵۴۳-۱۴۷۳). او یکی از ایده های آریستارکوس ساموسی (قرن سوم پیش از میلاد) را احیا کرد و بر اساس مشاهدات و محاسبات و تاملات هندسی محور خود طرحی نو و واقعا انقلابی از جهان ارائه کرد. او مطالعات ابتدایی خود را در ایتالیا آغاز کرد و چنان که به خوبی می دانیم او در اثر خود تحت عنوان گفتار درباره حرکت اجرام سماوی نظریه جدید خود را که طبق آن خورشید در مرکز عالم قرار می گرفت، جایگزین نظریه ی سنتی و متعصبانهی بطلیموس کرد و در آن زمین در مرکز عالم قرار داشت و مدت مدیدی بود که به نحو چشمگیری برای محاسبات اوضاع سیاره ها نامناسب شده بود.؟باید دانست که کپرنیک نخستین کسی نیست که به تناقضها و مشکلات مدل بطلمیوسی پی برد. چرا که ستاره شناسان مسلمان از زمان ابن هیثم به این تناقضات اشاره کرده بودند و حتی برای رفع آنها راه حل هایی ارائه کردند. خواجه نصیرالدین طوسی، قطب الدین شیرازی و مؤیدالدین عرضی در رصدخانه مراغه دست به ایجاد یک مدل غیربطلمیوسی بردند. بعدها کسانی مانند ابن شاطر دمشقی این مدل ها را به اوج خود رساندند. این مدلها همچنان زمین را مرکز عالم می دانستند اما سعی می کردند تا تناقضات مدل بطلمیوس به آن راه نیابد. ولی ابوریحان بیرونی که در قرن ۱۲ میلادی زندگی می کرد در کتاب التفهیم خود به اینکه خورشید مرکز عالم است اشاره کرده است. او زمین را کروی فرض کرده است. ابوریحان در کتاب «بررسی همه جانبه روش های ساخت اسطرلاب» از اسطرلابی موسوم به اسطرلاب زورقی یاد می کند که ابوسعید سجزی آن را ساخته بود و پاره ای از محققان برآنند که سجزی به حرکت وضعی و انتقالی زمین و نظریه مرکز بودن خورشید اعتقاد داشته است. ابوسعید احمد بن عبد الجلیل سجزی، ستاره شناس و ریاضی دان بزرگ و مشهور قرن نهم و دهم میلادی از اهالی سیستان بوده، او از دانشمندانی است که زیج مأمونی را بنیاد نهاد و برای مأمون خلیفه عباسی رصدخانه ای ساخت. وی محیط کره زمین را به نحوی محاسبه نمود که تفاوت آن با محاسبات کنونی تنها چند متر اختلاف دارد.
منبع: علم و دین، هانس کوک، ترجمه رضا یعقوبی، چاپ اول، نشر تمدن علمی، تهران 1395