این دیدگاه علم را نظامی فرضیهای - قیاسی میداند که بر اساس آن، نظریهها محصول تعمیم استقرایی نیستند بلکه از حدس متهورانه و کوشش برای ابطال آنها به دست می آیند. بر اساس این دیدگاه، با توجه به فرضیه محتملی که به نظر رسیده و شرایط اولیه ای که در موقعیت هست، به صورت قیاسی نتیجه آزمون تجربی استنتاج می شود. آن گاه با نظر به شواهد تجربی ابطال کننده می توان بر اساس قاعدۂ رفع تالی به این نتیجه رسید که مقدمات قیاس (یعنی فرضیه و شرایط اولیه) نادرست بوده اند. اما چون شرایط اولیه موقعیت آزمایش تجربی مورد تأیید ماست، پس فرضیه در معرض ابطال قرار می گیرد. سپس باید فرضیه بدیلی را مطرح کرد و به همین ترتیب، به بررسی تجربی آن پرداخت تا زمانی که فرضیه ای در برابر ابطال مقاومت نشان دهد و به طور موقت پذیرفته شود.
در این دیدگاه با تمایز نهادن میان مقام کشف و مقام داوری، نظر بر آن است که قدم اول در چرخه روش علمی، داشتن ایده یا طرح کردن فرضیه است. این مرحله به سبب روان شناختی بودن، خارج از قلمرو داوری و ارزیابی منطقی قرار بگیرد؛ اما در مرحله بعد که بررسی فرضیات و آزمون کردن آنها مورد توجه قرار می گیرد، باید به ارزیابی دقیق آنها پرداخت. این مرحله با این پرسش همراه است که آیا نتایج قیاسی مطرح شده با واقعیت مطابقت دارد یا خیر. می توان این رویکرد را از زبان پوپر چنین بیان کرد: علم با طرح حدسهای تهورآمیز و ابطال پذیر برای حل مسائل و سپس کوشش برای ابطال پیشنهادهای جدید پیشرفت می کند. پیشرفت مهم علمی هنگامی حاصل می شود که حدسهای متهورانه ابطال شوند.
رویکرد ابطال گرایی، علم را به مثابه مجموعهای از فرضیات می پندارد که به منظور توصیف و یا تبیین پدیده ها به طور موقت پیشنهاد شدهاند. فرضیه ای دارای ویژگی علمی و تجربی است که ابطال پذیر باشد. هر قدر نظریهای بیشتر ابطال پذیر باشد بهتر است، با توجه به این نکته که ابطال پذیر بودن با ابطال شدن متفاوت است. نظریه مطلوب آن است که دربرگیرنده بیشترین اطلاعات و درنتیجه بسیار ابطال پذیر باشد و هرگاه به بوته آزمایش برده شود ابطال نشود.
از لوازم ابطال پذیری، وضوح و دقت نظر در صورتبندی نظریههاست. از این رو تعریف عملیاتی مفاهیمی که در نظریهها به کار رفته اهمیت فراوانی می یابد. تعریف عملیاتی، موقعیتهایی را برای آزمون به منظور تصمیم گیری فراهم می آورد که ابزارهای آزمایشگاهی و تکنیکها وسایل این آزمونها هستند. توالی فعالیتهای علمی در این رویکرد چرخه ای شامل فرضیه سازی، آزمون و مشاهده است. در رویکرد استقراگرایی، این توالی به صورت خطی و شامل جمع آوری اطلاعات، اندیشیدن و داوری کردن بود.
شرط ابطال گرایان
شرط ابطال گرایان مبنی بر این که مادام که فرضیه ای ابطال نشده، هرچه ابطال پذیرتر باشد بهتر است، برای تبیین پیشرفت علم کافی نیست. ابطال گرایان پیچیده علاوه بر این شرط، پیشرفت علم را در توانایی فرضیههای جانشین می دانند. به عبارتی آنان معتقدند فرضیه جدید باید از فرضیه قبلی ابطال پذیرتر باشد و به ویژه بتواند توصیفی از جهان ارائه کند و پیش بینیهایی به عمل آورد که نظریه قبلی از آن غفلت کرده باشد. پس پیشرفت علمی از دیدگاه ابطال گرایان پیچیده هنگامی حاصل می شود که یا حدسی جدید و تهورآمیز تأیید شود و یا معرفتی که در هر مرحله ای از تاریخ علم به خوبی جا افتاده است (حدسی احتیاط آمیز) ابطال گردد. تأیید از منظر ابطال گرایان و استقراگرایان یکسان نیست. ابطال گرایان موارد تأیید نظریه را در زمینه تاریخی آن لحاظ می کنند.اما بر این تبیین از پیشرفت علم نیز ایرادهایی وارد شده است. ابطال نظریهها آنگونه که ابطال گرایان باور دارند، منوط به اثبات درستی گزارههای مشاهده ای است که با نظریهها متعارضند و این مطلب به سبب خطاپذیری گزارههای مشاهده ای و اتکای آنها بر نظریهها موضع ابطال گرایان را به شدت تضعیف می کند. در نتیجه ابطال قطعی نظریهها غیر ممکن است؛ زیرا امکان دارد گزارههای مشاهده ای که مبنای ابطال نظریهها هستند، کذبشان در پرتو تحولات بعدی آشکار شود. مشکل آشکار ابطال گرایی این است که اگر قرار بود نظریههای علمی با گزارههای مشاهده ای متعارض ابطال شوند، هرگز نظریههای علمی که بهترین نظریههای علمی محسوب می شوند تحول نمی یافتند و در اولین مراحل کنار گذاشته می شدند. پیچیدگی بررسی تأیید و یا صدق یک نظریه به طور خلاصه بدین قرار است که آزمون آزمایشگاهی هر نظریه با توسل به فرضیههای کمکی، مانند قوانین و نظریههای حاکم بر نحوه کارکرد ابزار و وسایل مورد استفاده و همچنین شرایط اولیه آزمایشهای انجام شده، صورت می پذیرد. این مجموعه قوانین و نظریهها و شرایط اولیه، شبکه پیچیده ای ایجاد می کند که با معطوف کردن ابطال به هر بخش از این شبکه پیچیده، همواره می توان نظریه را از ابطال مصون داشت. این ایده که به «آموزه دوئم - کواین» معروف است، بیانگر آن است که گزارههای ما به صورت شبکهای به هم متصلند. بنابراین هیچ میزانی از موارد تأیید، الزاما اثبات یک فرضیه یا نظریۂ خاص نیست. برعکس، هیچ میزانی از مثالهای نقض نیز الزاما نقض یک نظریه نیست؛ زیرا می توانیم قسمتی از سیستم و شبکه افکارمان را اصلاح یا رد کنیم تا بتوانیم این مثالهای نقض را توضیح دهیم.
عدم توجه به نظریههای علمی به عنوان کلهای ساختارمند، ایراد آشکار تبیینهای اثبات گرایان و ابطال گرایان از علم است. در تبیین لاکاتوش از علم، این مسئله با لحاظ کردن برنامه پژوهشی» در کار علمی مورد توجه قرار گرفته است. برنامه پژوهشی از سخت هسته» و «کمربند محافظ» تشکیل شده است. سخت هسته، مفروضات اساسی و بنیادی هر برنامه پژوهشی را تشکیل می دهد که به سادگی کنار گذاشته و جرح و تعدیل نمی شوند. این مفروضات به وسیله کمربند محافظ که مشتمل بر فرضیههای کمکی، شرایط اولیه و غیره است، از ابطال مصون نگاه داشته می شود. به این ترتیب، «ابطال گرایی خام»، مورد قبول لاکاتوش نیست. به عبارت دیگر، وی بر آن است که به محض مواجهه با شواهد مخالف، فرضیه را باطل شده تلقی نمی کنیم و آن را کنار نمی گذاریم، بلکه برنامه پژوهشی باید امتحان خود را در بلندمدت به انجام برساند.
برنامه پژوهشی به نحو ایجابی و سلبی برای پژوهشهای بعدی، رهنمودهایی فراهم می کند. رهنمودهای سلبی، پژوهشگر را از رفتن به قلمروهایی باز می دارد که ممکن است در آن شواهدی مخالف سخت هسته یافت شود. پژوهشگر به جای تردید در مفروضات سخت هسته، در فرضیههای کمکی کمربند محافظ تردید می کند و آنها در معرض حمله شواهد مخالف قرار می گیرند. رهنمودهای ایجابی نشان می دهد که برای تبیین و پیش بینی امور، چگونه باید از سخت هسته محافظت کرد. از نظر لا کاتوش، علم به واسطه رقابت بین نظریهها پیشرفت می کند. یک نظریه در صورتی از رقیب خود بهتر است که درجه انسجام، پیش بینیهای بدیع و موفقیت آمیز آن بیشتر باشند. معیار کلی برای معقولیت حدسی است و باید در بوته آزمایش تاریخ علم مورد آزمون قرار گیرد.
«ابطال گرایی پیچیده» که لاکاتوش از آن جانبداری می کند، حاکی از آن است که برنامه پژوهشی نتواند در بلندمدت، پیش بینیهای ناب تجربی انجام دهد و به صورت انحطاطی، قدرت پیش بینی خود را از دست بدهد. لاکاتوش برای مواجهه با «آموزه دوئم - کواین» نخست میان شکل افراطی و ملایم آن تمایز می نهد. در شکل افراطی - که وی بیشتر کواین را جانبدار آن می داند به نظر بر آن است که هیچ قاعده ای برای انتخاب عقلانی میان نظامهای تئوریک وجود ندارد. اما در شکل ملایم - که وی دوئم را جانبدار آن می داند به نظر بر آن است که نمی توان عنصر مجزایی از یک نظام تئوریک را ابطال کرد. لاکاتوش با شکل افراطی این آموزه که آن را ناشی از اندیشه عمل گرایانه و این می داند، موافق نیست زیرا در این صورت، هیچگونه ابطالی برای نظریههای علمی قابل تصور نیست، اما با شکل ملایم آن موافق است زیرا در نتیجه آن، تنها ابطال گرایی جزمی و ساده انگارانه ناممکن شمرده می شود، نه ابطال گرایی در همه وجوه آن.
الاکاتوش برای پرهیز از گرفتار شدن به نقد آموزۀ مذکور در شکل ملایم آن، واحد تحلیل را نه اجزای مختلف یک نظریه، بلکه یک رشته از نظریهها می داند که در آن، هر نظریه بعدی، حاصل تجدیدنظر در نظریه قبلی است و این کار از طریق افزودن فرضیههای کمکی به نظریه قبلی انجام می شود - برای آنکه بتواند بر اختلالهای ناشی از پیش بینی و کنترل فائق آید. این رشته از نظریههای پی درپی که به صورت یک برنامه پژوهشی در می آید، هنگامی علمی محسوب می شود که حرکتی پیشرونده داشته باشد و بتواند امور واقع جدیدی را پیش بینی کند و برخی از این امور واقع مورد تأیید قرار گیرد. در غیر این صورت، برنامه پژوهشی، انحطاطی است و ابطال خواهد شد.
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد دوم، خسرو باقری،صص224-220، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ نخست، 1389