یکی از شخصیتهای برجسته مسلمان در زمینه روش استقرا ابوبکر محمدبن زکریای رازی است که در غرب با عنوان Rhazes شناخته شده است. وی با به کارگیری روش تجربی توانست کشفیات بزرگی انجام دهد چنان که با تقطیر مواد نشاسته ای و قندی تخمیر شده به کشف الکل نایل شد و نیز توانست اسید سولفوریک را بسازد که نام آن را «زیت الزاج» (جوهر گوگرد) یا زاج سبز نهاد و در پزشکی با تجزیه خون و ادرار و استفاده از نبض به تشخیص می پرداخت.
رازی با این موفقیتهای علمی، روش استقرایی و تجربی را روشی مهم در علم ورزی می دانست. او آزمایشهایی را روی حیوانات و از جمله میمونها انجام می داد و اثر داروها را قبل از تجویز برای انسان ها بر روی آنها بررسی می کرد. رازی به آنچه می توان آن را تجربه گرایی افتراقی نامید توجه داشت، چنانکه وقتی عضدالدوله از او خواست که مکان مناسبی را در بغداد برای احداث یک بیمارستان مشخص کند، او تکههای مختلف گوشت را در مکآنهای مختلف منطقه مورد نظر قرار داد و پیشنهاد داد در نقطه ای که تکه گوشت دیرتر فاسد شده بود، به احداث بیمارستان بپردازند. با این همه، هرچند رازی به استقرا و تجربه بسیار توجه داشت، اما محدود شدن به آن را مناسب نمی دانست و بر آن بود که باید از روشهای قیاسی نیز استفاده کرد. ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء فی طبقات الاطباء در ضمن سخنانی که از قول رازی آورده، این جمله را ذکر می کند: اگر پزشک تنها بر تجربه اکتفا کند و قیاس و مطالعه کتب را وانهد دچار شکست می شود.
روش تحقیق رازی
از جمله نکات قابل توجه در روش تحقیق رازی، ارجاع دقیق مطالب به صاحبان آنها بود که امروزه از آن به «رفرنس» دادن یاد می شود. سامی حداد با اشاره به سخن رازی که «هر مقاله و گفتاری را به صاحب آن نسبت دادم» در این مورد می گوید: «ما آنچه را که رازی نقل کرده با منابعی که از آن نقل کرده است، تطبیق کردیم و دیدیم که او حرف به حرف و کلمه به کلمه نقل کرده...» . این درحالی است که در گذشته، این امر معمول نبوده بلکه عکس آن، یعنی ذکر مطالب دیگران، بدون آوردن منبع اصلی رواج داشته است. به طور مثال، صدرالمتألهین که به زمان ما نزدیک تر نیز هست و در حدود چهار قرن پیش می زیسته، در اسفار خویش مطالب دیگران را بسیار آورده است، بی آنکه نامی از آنها بیاورد تا جایی که ضیاء الدین دری اصفهانی به زبانی ملامتگرانه می نویسد: «دو ثلث این کتاب مسلمة عبارات قوم است و مؤلف محترم به خود نسبت داده و اسم صاحب کتاب را نمی برد... کتبی را که مؤلف از آنها برداشته شاید متجاوز از صد کتاب باشد».آثار رازی به زبان لاتین ترجمه شد و زمینه آشنایی متفکران غربی را با روش علمی و استقرایی فراهم آورد. کتاب سر الاسرار وی در قرن ششم هجری (اواخر قرن ۱۲ میلادی) به لاتین ترجمه شد. همچنین آبله و حصبه وی به زبآنهای لاتینی و زبآنهای متعدد دیگر ترجمه شد و بین سالهای ۱۴۹۸ تا ۱۸۶۶ چهاربار تجدید چاپ شد. این کتاب در سال ۱۷۶۶ میلادی به زبان انگلیسی در لندن منتشر شد.
یکی دیگر از نمونههای برجسته گرایش به استقرا را می توان در آثار حسن بن هیثم ( ۴۳۰ - ۳۵۴ ق؛ ۹۶۶-۱۰۳۹ م) ملاحظه کرد. نام وی در آثار غربی به صورت Alhazen ضبط شده است که به اسمش یعنی الحسن اشاره دارد. وی با مطالعات گستردهای که در مورد نور و دیدن چیزها انجام داد، خود را در مقام پدر فیزیک مستقر ساخت. به لحاظ روش شناختی، ابن هیثم برخلاف شیوه معمول در فلسفه قدیم که روش قیاس را برتر می دانستند و سپس استقرا و پس از آن تمثیل را قرار می دادند، روش استقرا را در مقام برتر قرار داد و قیاس را پس از آن در مقام دوم قرار داد و در عین حال برای تمثیل، جایگاهی مهم تر از آنچه در گذشته داشت در نظر گرفت. مصطفی نظیف که در مورد ابن هیثم مطالعات گسترده ای انجام داده، در مورد روش شناسی وی می گوید: «این روش خلاصه همان روش نوین تحقیق علمی است و اصول سه گانه آن عبارت است از: استقراء قیاس و تمثیل. این اصول به گونهای با یکدیگر سازگاری و پیوستگی دارند که می توان گفت این پیوستگی و سازگاری آنهاست که تحقیق نوین را متمایز می کند... استقرا که در فلسفۂ قدیم از اهمیت زیادی برخوردار نبود، در این روش دارای رتبه اول است و تمثیل که قبلا بدان اعتماد نمی شد در این روش وسیله ای سودمند است و قیاس که بالاترین جایگاه را در گذشته داشت در این روش در مرتبه بعد از استقرا قرار گرفته است» .
ابن هیثم خود نیز به اهمیت روش استقرایی در مطالعات علمی اشاره کرده است. او در کتاب المناظر خود می گوید: «بحث خویش را با استقرای موجودات و بررسی احوال اشیاء دیدنی و تشخیص ویژگیهای امور جزئی آغاز کرده و با این بررسی جزئی، خصوصیات عضو چشم در هنگام بینایی و نیز ویژگیهای ثابت و غیرقابل تردید احساس بینایی را به دست می آوریم. سپس در این تحقیق و سنجش به تدریج و ترتیب فراتر رفته به نقد مقدمات و استحکام نتایج می پردازیم و هدف خویش را در بررسی دقیق و جزئی تمام موارد عدل و انصاف در داوری قرار می دهیم نه پیروی هوا و هوس، و در کلیه اموری که تشخیص داده یا مورد نقد قرار می دهیم تلاش بر طلب حق میکنیم نه تمایل به آرا و نظریات».
گفتنی است که المناظر ابن هیثم پنج بار به زبان لاتین ترجمه شد و نیز چند ترجمه از آن به زبآنهای دیگری که از لاتین اشتقاق یافته اند صورت پذیرفت. رایزنرا در سال ۱۵۷۲ میلادی ترجمه کاملی از این کتاب را با عنوان Opticae Thesaurus AlHazeni منتشر کرد که در آن نام ابن هیثم، یعنی حسن، به کار رفته است. در دسترس بودن این ترجمهها زمینه آشنایی فیزیکدانی چون رابرت گروستست؟ (۱۱۷۵-۱۲۵۳ م) و شاگرد وی راجر بیکن" ( ۱۲۹۴ - ۱۲۱۴ م) را با روش تجربی استقرایی فراهم آورد و نیز در زمانی دورتر یعنی قرون شانزدهم و هفدهم، فرانسیس بیکن (۱۵۶۱-۱۶۲۶م) را در خصوص استقرا تحت تأثیر قرار داد.
شخصیت برجسته دیگر از دانشمندان مسلمان که به روش استقرا اهتمام نظری و عملی داشته، ابن سینا (۳۷۱. ۴۲۸ ق / ۹۸۰-۱۰۳۶ م) است که در غرب او را به نام Avicenna می شناسند. او در آثار مختلف خود، به استفاده خود از روش تجربی اشاره کرده و به بحثهای منطقی درخصوص استقرا نیز پرداخته است. از جمله در شفا که دارای چهار بخش منطق، طبیعیات، ریاضیات و مابعدالطبیعه است می توان به دیدگاه وی در این خصوص دست یافت. ابن سینا نیز همچون رازی به تجربه گرایی افتراقی توجه داشته و در عین حال، روش تجربی را محدود به استقرا نمی دانسته بلکه به امتزاجی از استقرا و قیاس در آن اعتقاد داشته است. به تعبیر وی، در روش تجربی نوعی قیاس خفی وجود دارد و همین جنبه است که به یافتههای تجربی استحکام بیشتری می بخشد.
سرانجام می توان به شخصیت دیگری از دانشمندان مسلمان اشاره کرد که به روش استقرا توجه داشته است. ابوبکر محمد بن یحیى (وفات ۵۰۰ ق / ۱۱۰۶م) معروف به ابن باجه، اندیشمند اسپانیایی که در غرب وی را به نام Avenpace یا Avempace می شناسند. ابن باجه بسیار عقل گرا بوده و تفکر را در برابر عرفان) بسیار ارج می نهاده است. ابن رشد نیز که در فلسفه عقل گرایانه بسیار شناخته شده تر از وی است، شاگرد او بود. ابن باجه علاوه بر فلسفه، در زمینههای مختلف علمی همچون طب، نجوم، علوم طبیعی و شیمی صاحبنظر بود. وی به بررسیهای تجربی در گیاه شناسی و داروشناسی می پرداخت، هرچند آثار وی در طب به کلی از بین رفته است، اما نقل قولهای مکرر گیاه شناس و داروشناس بزرگ مسلمان، ابن بیطار (وفات ۶۴۶ ق / ۱۲۴۸م) از وی نشانگر اهمیت آرای اوست. ابن باجه به نظریه زمین محوری بطلمیوس اشکالهایی وارد کرد و از این طریق بر بطروجی بسیار تأثیر گذاشت. بطروجی کسی است که کپرنیک در کتاب معروف خود چرخش اجرام سماوی از وی نقل مطلب کرده است. به این ترتیب، ابن باجه بر ظهور انقلاب کپرنیکی یا دیدگاه خورشید محوری وی تأثیر داشته است.
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت جمهوری اسلامی ایران، جلد دوم، خسرو باقری،صص228-224، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ نخست، 1389