كرونولوژی چيست؟
نویسنده : حسن فراهاني
تاريخ واژهاي است كه به دانش و اطلاعات دربارهي گذشته اشاره دارد. تاريخ دانش گذشتگان يا حقايقي دربارهي گذشته است. تاريخ ميتواند هر دو اين مقولهها را در بر بگيرد به شرط اينكه رويكرد ما به آن تعريف شده باشد. تاريخ هم دانش گذشتگان است و هم دانشي دربارهي گذشته. دانش گذشتگان به اين دليل كه زندگي نياكان ما همچون امروز براساس باورها و دانش رايج زمان بوده است و هنگامي كه به اين دانش دست يافتيم به دانشي دربارهي گذشته تبديل ميشودو شايد بتوان گفت كه مطالعه تاريخ بخشي از بشريت است. امروزه تاريخ به عنوان شاخهاي از علوم اجتماعي در نظر گرفته ميشود، به خصوص موقعي كه تأكيد و مطالعه روي مبحث كرونولوژي باشد.
به دليل اينكه تاريخ بسيار گسترده است سازماندهي آن از اهميت ويژهاي برخورداراست. برخي نويسندگان همچون ولز (H.G.Wells)، ويل دورانت (Will Durant) و آريل دورانت (Ariel Durant) تاريخهايي جامع و كلي نوشتهاند ولي برخي موخين نيز روي گرايشهاي خاصي مطالعه و تحقيق نموده اند. بر اين اساس چندين روش متفاوت براي طبقهبندي اطلاعات تاريخي به شرح ذيل وجود دارد:
1ـ طبقهبندي اطلاعت به صورت زمانبندي شده يا به عبارتي طبقهبندي اطلاعات بر مبناي ترتيب وقوع زماني رخدادها (Cahronolical) كه همان علم كرونولوژي ميباشد.
2ـ طبقهبندي اطلاعات براساس نواحي مختلف جغرافيايي (Geographical)
3ـ طبقهبندي اطلاعات تاريخي بر مبناي مليتها و كشورهاي مختلف (National)
4ـ طبقهبندي اطلاعات تاريخي به صورت موضوعي (Topicla)
كرونولوژي (Chronology) به عنوان علمي براي محاسبه زمان (Computing) يا دورههايي از زمان و اختصاص رخدادها در تاريخهاي دقيق وقوع آنها تعريف ميشود. واژه كرونولوژي بايد از واژه كرونومتري (Chronometery) تميز داده شود. در رابطه با اين واژه (كرونولوژي) به چند نكته بايد توجه كرد. اول اينكه كرونولوژي يك علم است، دوم اينكه يك علم محاسباتي است، سوم اينكه اين علم درباره محاسبه زمان (Comuting time) است نه اندازهگيري زمان (Measuring time) و چهارم اينكه به طور ذاتي دو بخش در تعريف اين علم وجود دارد كه بخش اول يك علم محاسبه را تعريف ميكندو به باستان شناسي مربوط است و بخش دوم، موضوع قرار دادن وقايع و رخدادها در تاريخهاي زماني دقيق آنها را شامل ميشود كه البته اين بخش، بيشتر به تاريخ مربوط است. بنابراين بعضي ممكن است كرونولوژي را در برگيرندهي بخش اول تعريف در نظر بگيرند كه به محاسبه زمان مربوط است و آن را نقطه مقابل كرونولوژي تاريخي بدانند.
كرونولوژي كه در فارسي آن را روزشمار، گاهشمار يا تقويم تاريخ گويند، به عنوان يك علم و يك موضوع مطالعاتي از دورههاي قرون وسطي، رنسانس و باروك (Barokue) مورد توجه بوده است. بسياري از نوشتههاي تاريخي كه از آن اعصار باقي مانده، در واقع همان كرونولوژي به معناي تخصيص رخدادها به تاريخهاي زماني دقيق آنها ميباشد. امروزه ميگويند كرونولوژي علم قرار دادن وقايع در زمان است. به عبارتي منظم كردن و چينش وقايع از ابتدا به انتها يا برعكس را كرونولوژي گويند و هنگامي كه از عناصر گرافيكي نظير جدول براي منظم نمودن و چينش رخدادها استفاده شود آن را Time line گويند. كرونولوژي به معني علم قراردادن و متمركز كردن وقايع تاريخي در زمان، بخشي از تاريخ است و نبايد با واژهي كرونومتري كه بخشي از علم فيزيك است اشتباه شود.
كرونولوژي ميتواند نسبي يا مطلق باشد. كرونولوژي نسبي چينش وقايع مربوط به هم، نسبت به يكديگر و نسبت به يك مبدأ زماني است ولي كرونولوژي مطلق قرار دادن وقايع و رخدادها در تاريخهاي زماني دقيق آنها است. كرونولوژي مطلق يك دستهبندي ويژه از وقايع است كه تاريخ(date) ناميده ميشود. اين ويژگي در همه كرونولوژيهاي مطلق كه يك دورهي زماني يكسان را در بر ميگيرند مشترك است.
كرونولوژي شيوهاي در تاريخ نويسي است كه اخيراً نظر برخي وقايعنگاران را به خود جلب كرده است. كتابها، منابع و آثاري كه به اين شيوه نگارش ميشوند منابع بسيار مناسبي براي علاقهمندان و پژوهشگران است، زيرا آنان ميتوانند با دقت و سرعت، با تاريخ سياست، اقتصاد فرهنگ و هنر و جامعه آن كشور آشنا گردند. اين قبيل منابع آرشيو مهمي براي ذخيرهسازي موضوعات پراكنده هستند و ميتوان آنها را به عكسهايي فوري تشبيه كرد كه از يك دامنه وسيع گرفته ميشود چرا كه در يك زمان كوتاه، اطلاعات زيادي از اين قبيل عكسها، به ما منتقل ميشود.بعضي هم معتقدند گاهشمارها اين امكان را براي كاربر فراهم ميكنند كه در كمترين زمان، سفري زماني به گذشتهها داشته باشد.
اطلاع كامل از زمان دقيق وقوع حوادث در تاريخ اهميت زيادي دارد چون يك محقق در بسياري موارد تنها با علم بر اين موضوع ميتواند رويدادها را شرح و تفسير نمايد و رابطه علت و معلولي ميان آنان را كشف نموده و براي سؤالاتي كه در ذهن دارد پاسخي مناسب بيابد.
در اهميت عنصر زمان و نقش آن در كشف علل رخدادها ميتوان به اين موضوع اشاره نمود كه يكي از متدهايي كه در تاريخ از آن براي اثبات يا رد وقايع گذشته استفاده ميشود متد تأييد همزمان (Contemporaneous Corroboration) است روش تأييد همزمان شبيه روشهايي است كه يك پليس يا يك وكيل از آن استفاده ميكند و اصل و اساس آن، قانون موازييك (Mosaic Low) ميباشد. قانون موازييك ميگويد كه يك موضوع به وسيله شهادت دو شاهد اثبات ميشود و معني آن اين است كه يك داستان يا يك ماجرا، در يك زمان، به وسيله چند شاهد تعريف ميشود. در روش تأييد همزمان محقق يا پژوهشگر بايد حافظهاش را از هر نتيجهاي كه از آن آگاه است پاك نمايد. متد همزماني در پي رسيدن به نفسالامر وقايع است از اين رو از يك نقطه زماني شروع نموده و به سوي جلو حركت مينمايد. و گاه براي اينكه يك محقق بتواند بفهمد كه يك واقعه چگونه رخ داده از روش معكوس ( reverse method) استفاده مينمايد. اين روش گاهي دوباره آزمودن يك شهادت يا (گواهي (reexamining a Verdict) نيز خوانده ميشود. چرا كه كار تحقيق در اين روش با يك نتيجه شروع شده و رو به عقب حركت ميكند. اين روش در نزد محققين به اثبات برگشتي (backward argument) نيز شهرت دارد.
اهميت مقوله زمان و فهم منتظم حوادث از همان دورههاي نخستين تكوين تاريخنگاري، مورخان را بر آن داشت تا در گزارش رخدادها و وقايع ترتيب و توالي زماني را مد نظر داشته باشند. آنان به خوبي واقف بودند كه تنها رعايت ترتيب و توالي رخدادهاست كه به تاريخ هويت داده و ميتواند تاريخ را به عنوان يك شاخه از علم معرفي نمايد و آن را از اسطوره و افسانه متمايز نمايد. ژوزف جاستوس اسكالير (Joseph Justus Scaliger (1540-1609)) اولين پژوهشگري بود كه در وادي تحقيق دربارهي كرونولوژي به عبارات درياي علم (the sea of Sciences) و نوردنيا (the light of world) اشاره كرد و امروز دنيا تعريف مدرن كرونولوژي را به او مديون است. مطالعات او و برخي محققين ديگر مثل جسيت دايوني سس پتاووس (Jesuit Dionysius Petovivus (1583-1652)) كرونولوژي را براي قرنهاي آينده تعريف كرد. اگر چه برخي نتايج كاري اسكالير از سوي برخي محققين حتي برخي محققين هم دوره او مثل آرسيلا (Arcilla) پروفسور دانشگاه سالامانسا (Salamanca University) رد شد ولي در هر صورت كار او وهمكارانش در قرن هفدهم تا چندين قرن راهگشاي محققين براي مطالعه روي موضوع كرونولوژي بود.
به دليل اينكه تاريخ بسيار گسترده است سازماندهي آن از اهميت ويژهاي برخورداراست. برخي نويسندگان همچون ولز (H.G.Wells)، ويل دورانت (Will Durant) و آريل دورانت (Ariel Durant) تاريخهايي جامع و كلي نوشتهاند ولي برخي موخين نيز روي گرايشهاي خاصي مطالعه و تحقيق نموده اند. بر اين اساس چندين روش متفاوت براي طبقهبندي اطلاعات تاريخي به شرح ذيل وجود دارد:
1ـ طبقهبندي اطلاعت به صورت زمانبندي شده يا به عبارتي طبقهبندي اطلاعات بر مبناي ترتيب وقوع زماني رخدادها (Cahronolical) كه همان علم كرونولوژي ميباشد.
2ـ طبقهبندي اطلاعات براساس نواحي مختلف جغرافيايي (Geographical)
3ـ طبقهبندي اطلاعات تاريخي بر مبناي مليتها و كشورهاي مختلف (National)
4ـ طبقهبندي اطلاعات تاريخي به صورت موضوعي (Topicla)
كرونولوژي (Chronology) به عنوان علمي براي محاسبه زمان (Computing) يا دورههايي از زمان و اختصاص رخدادها در تاريخهاي دقيق وقوع آنها تعريف ميشود. واژه كرونولوژي بايد از واژه كرونومتري (Chronometery) تميز داده شود. در رابطه با اين واژه (كرونولوژي) به چند نكته بايد توجه كرد. اول اينكه كرونولوژي يك علم است، دوم اينكه يك علم محاسباتي است، سوم اينكه اين علم درباره محاسبه زمان (Comuting time) است نه اندازهگيري زمان (Measuring time) و چهارم اينكه به طور ذاتي دو بخش در تعريف اين علم وجود دارد كه بخش اول يك علم محاسبه را تعريف ميكندو به باستان شناسي مربوط است و بخش دوم، موضوع قرار دادن وقايع و رخدادها در تاريخهاي زماني دقيق آنها را شامل ميشود كه البته اين بخش، بيشتر به تاريخ مربوط است. بنابراين بعضي ممكن است كرونولوژي را در برگيرندهي بخش اول تعريف در نظر بگيرند كه به محاسبه زمان مربوط است و آن را نقطه مقابل كرونولوژي تاريخي بدانند.
كرونولوژي كه در فارسي آن را روزشمار، گاهشمار يا تقويم تاريخ گويند، به عنوان يك علم و يك موضوع مطالعاتي از دورههاي قرون وسطي، رنسانس و باروك (Barokue) مورد توجه بوده است. بسياري از نوشتههاي تاريخي كه از آن اعصار باقي مانده، در واقع همان كرونولوژي به معناي تخصيص رخدادها به تاريخهاي زماني دقيق آنها ميباشد. امروزه ميگويند كرونولوژي علم قرار دادن وقايع در زمان است. به عبارتي منظم كردن و چينش وقايع از ابتدا به انتها يا برعكس را كرونولوژي گويند و هنگامي كه از عناصر گرافيكي نظير جدول براي منظم نمودن و چينش رخدادها استفاده شود آن را Time line گويند. كرونولوژي به معني علم قراردادن و متمركز كردن وقايع تاريخي در زمان، بخشي از تاريخ است و نبايد با واژهي كرونومتري كه بخشي از علم فيزيك است اشتباه شود.
كرونولوژي ميتواند نسبي يا مطلق باشد. كرونولوژي نسبي چينش وقايع مربوط به هم، نسبت به يكديگر و نسبت به يك مبدأ زماني است ولي كرونولوژي مطلق قرار دادن وقايع و رخدادها در تاريخهاي زماني دقيق آنها است. كرونولوژي مطلق يك دستهبندي ويژه از وقايع است كه تاريخ(date) ناميده ميشود. اين ويژگي در همه كرونولوژيهاي مطلق كه يك دورهي زماني يكسان را در بر ميگيرند مشترك است.
كرونولوژي شيوهاي در تاريخ نويسي است كه اخيراً نظر برخي وقايعنگاران را به خود جلب كرده است. كتابها، منابع و آثاري كه به اين شيوه نگارش ميشوند منابع بسيار مناسبي براي علاقهمندان و پژوهشگران است، زيرا آنان ميتوانند با دقت و سرعت، با تاريخ سياست، اقتصاد فرهنگ و هنر و جامعه آن كشور آشنا گردند. اين قبيل منابع آرشيو مهمي براي ذخيرهسازي موضوعات پراكنده هستند و ميتوان آنها را به عكسهايي فوري تشبيه كرد كه از يك دامنه وسيع گرفته ميشود چرا كه در يك زمان كوتاه، اطلاعات زيادي از اين قبيل عكسها، به ما منتقل ميشود.بعضي هم معتقدند گاهشمارها اين امكان را براي كاربر فراهم ميكنند كه در كمترين زمان، سفري زماني به گذشتهها داشته باشد.
اطلاع كامل از زمان دقيق وقوع حوادث در تاريخ اهميت زيادي دارد چون يك محقق در بسياري موارد تنها با علم بر اين موضوع ميتواند رويدادها را شرح و تفسير نمايد و رابطه علت و معلولي ميان آنان را كشف نموده و براي سؤالاتي كه در ذهن دارد پاسخي مناسب بيابد.
در اهميت عنصر زمان و نقش آن در كشف علل رخدادها ميتوان به اين موضوع اشاره نمود كه يكي از متدهايي كه در تاريخ از آن براي اثبات يا رد وقايع گذشته استفاده ميشود متد تأييد همزمان (Contemporaneous Corroboration) است روش تأييد همزمان شبيه روشهايي است كه يك پليس يا يك وكيل از آن استفاده ميكند و اصل و اساس آن، قانون موازييك (Mosaic Low) ميباشد. قانون موازييك ميگويد كه يك موضوع به وسيله شهادت دو شاهد اثبات ميشود و معني آن اين است كه يك داستان يا يك ماجرا، در يك زمان، به وسيله چند شاهد تعريف ميشود. در روش تأييد همزمان محقق يا پژوهشگر بايد حافظهاش را از هر نتيجهاي كه از آن آگاه است پاك نمايد. متد همزماني در پي رسيدن به نفسالامر وقايع است از اين رو از يك نقطه زماني شروع نموده و به سوي جلو حركت مينمايد. و گاه براي اينكه يك محقق بتواند بفهمد كه يك واقعه چگونه رخ داده از روش معكوس ( reverse method) استفاده مينمايد. اين روش گاهي دوباره آزمودن يك شهادت يا (گواهي (reexamining a Verdict) نيز خوانده ميشود. چرا كه كار تحقيق در اين روش با يك نتيجه شروع شده و رو به عقب حركت ميكند. اين روش در نزد محققين به اثبات برگشتي (backward argument) نيز شهرت دارد.
اهميت مقوله زمان و فهم منتظم حوادث از همان دورههاي نخستين تكوين تاريخنگاري، مورخان را بر آن داشت تا در گزارش رخدادها و وقايع ترتيب و توالي زماني را مد نظر داشته باشند. آنان به خوبي واقف بودند كه تنها رعايت ترتيب و توالي رخدادهاست كه به تاريخ هويت داده و ميتواند تاريخ را به عنوان يك شاخه از علم معرفي نمايد و آن را از اسطوره و افسانه متمايز نمايد. ژوزف جاستوس اسكالير (Joseph Justus Scaliger (1540-1609)) اولين پژوهشگري بود كه در وادي تحقيق دربارهي كرونولوژي به عبارات درياي علم (the sea of Sciences) و نوردنيا (the light of world) اشاره كرد و امروز دنيا تعريف مدرن كرونولوژي را به او مديون است. مطالعات او و برخي محققين ديگر مثل جسيت دايوني سس پتاووس (Jesuit Dionysius Petovivus (1583-1652)) كرونولوژي را براي قرنهاي آينده تعريف كرد. اگر چه برخي نتايج كاري اسكالير از سوي برخي محققين حتي برخي محققين هم دوره او مثل آرسيلا (Arcilla) پروفسور دانشگاه سالامانسا (Salamanca University) رد شد ولي در هر صورت كار او وهمكارانش در قرن هفدهم تا چندين قرن راهگشاي محققين براي مطالعه روي موضوع كرونولوژي بود.
منابع مورد استفاده در مقاله :
www.mckenziestudycenter.org
www.hermetic.ch
www.wikipedia.org