انسان از نگاه سورن کی‌یر کگارد

به رغم خداباوری، حقیقت را به امر درونی و شخصی فرد باز می گرداند و معرفت را با استناد به معیارهای ذهنی و روانشناختی فرد تفسیر می کند. بدیهی است نگاه او به انسان، تربیت و کمال انسانی از همین زاویة تنگ و باریک ردیابی می شود.
شنبه، 3 اسفند 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انسان از نگاه سورن کی‌یر کگارد
«انسان» در تعریف کی‌یر کگارد Soren Kierkegaard (1813 - 1855) موجودی فرد و یکه است و هر فرد انسانی برای خود جهانی ورای جهان دیگر افراد دارد. فرد در فردیت خویش می کوشد تا به «بودن واقعی» برسد. وی در این تلاش مقدس، انتخابگر آزادی است، که با تکیه بر شناخت خود، راه رسیدن به «بودن واقعی» آزادانه را بر می گزیند. او همچنین «هستی داری» است که در راه رسیدن به هستی داران کامل گام بر می دارد. به نظر کی یر کگارد مسیحی، حضرت عیسی مسیح از جمله هستیداران کاملی است که وجه کمال یافتگی انسان هستی دار قرار می گیرد. کی یر کگارد تحت تأثیر آموزه‌های کلیسایی انسان را گناهکار ذاتی و سرشتی می داند که به ناچار برای رهایی از آلودگی ذاتی خویش می کوشد. معرفت های بشری متأثر از فردگرایی اگزیستنسیالیستی آن چنان فردیت یافته است که حتی در تفسیر هستی و خداوند و حقیقت از زاویه نگاه فرد شکل پذیرفته، کانون ملاحظه و بررسی قرار می گیرد. با توجه به برداشت و تفسیری که از معرفت و حقیقت ارائه شد، انسان از همین زاویه معرفت و حقیقت را در کانون اندیشه فردیت یافته خویش متمرکز می سازد. در اندیشه کی یر کگارد، برخلاف نظر و اندیشه هگل، بر متفکر، یعنی فرد انسانی اهل فکر، تأکید می شود تا بر خود افکار و اندیشه‌ها. انتقاد اساسی کی یر کگارد به هگل این بود که فلسفه هگل با تأکید بر افکار و اندیشه ها به جای متفکر و صاحب اندیشه، از فرد انسانی سلب هویت کرده است.
 
«انسان کامل» در توصیف کی یر کگارد شرایط و ویژگی‌هایی دارد که با اتکا بر آنها هستی دار می شود و در مسیر هستیداران قرار می گیرد. انسان کامل به اصول «خودشناسی» پایبند بوده، با پایداری بر اصالت فردی و یکتایی خویش به طور آزادانه و مسئولانه دست به انتخاب می زند. وی در سودای رسیدن به کمال و هستی داری، همواره در نوسانی از یقین و تردید به سر می برد: یقین به آنچه به دست آورده است و تردید به آنچه در اندیشه دستیابی به آن است. کی یر کگارد از میان مراحل سیر تکاملی زندگی فرد انسانی به سه مرحله اساسی زیبایی شناختی، اخلاقی و مذهبی اشاره می کند و از میان این سه مرحله نیز، مرحله اخیر، یعنی مرحله مذهبی را اصیل ترین و برترین مرحله می شناسد؛ زیرا وجه کمال انسان در همین مرحله سوم تجلی می یابد. در این صورت، فرد خویش را در محضر خداوند و متفاوت با او، کمتر و کوچک تر از او می بیند و می کوشد تا به اصالت و خاستگاه خود باز گردد. از آنجا که اصیل ترین و بالاترین مرتبه هستی دینی در دیدگان کی یر کگارد هستی مسیحی گونه است، تکامل و شدن به معنای مسیحی شدن و بازگشت به اصالت به مفهوم بازگشت به سوی عیسی مسیح است. این سیر امری کاملا فردی است و جذبه حاصل از آن هرگز از فردی به فردی دیگر قابل بیان و انتقال نیست. طی این طریق نیازمند اشتیاق فردی است که نه از راه تفکر و استدلال، بل از راه ارتباط خود با خداوند و شناخت خود در مقام مخلوق خداوند حاصل می آید. در مجموع، کی یر کگارد بر این باور است که برای رسیدن به این منظور، تعلیم و تربیت باید دینی و در عین حال فردی و شخصی، یعنی متکی به اراده، خواست، درک، شناخت و توان خود فرد باشد. چنین نظامی از تعلیم و تربیت در رشد و تعالی فردیت و ایجاد ارتباط فرد انسان با خداوند نقش برجسته ای ایفا می کند. مهم تر و مؤثرتر از خود نظام تربیتی، عاملی معنوی - درونی است که از درون فرد می جوشد و نقش بسزایی در بازسازی زندگی فردی بر عهده دارد. کی یر کگارد از این عامل معنوی با عنوان «جهش ایمانی» یاد می کند.
 
کارل یاسپرس Karl Theodor Jaspers فیلسوف وجود‌گرای الهی اهل آلمان که کوشید اگزیستنسیالیسم را در فضایی دینی به تصویر کشد. وی همچون دیگر همفکران اگزیستنسیالیست خود، مانند کی یر کگارد و گابریل مارسل در این عرصه توفیق چندانی نیافت. یاسپرس «صریحا مذهب غیر تعقلی را مردود می داند؛ یعنی عدم اعتماد به عقل و عدم امکان ادراک و تأویل جهان از طریق آگاهی روشن را باطل می شمارد و تعقل را عنصر ناگزیر باور فلسفی می داند» (رک: کارل یاسپرس، فیلسوفان بزرگ، ترجمه اسدالله مبشری، مقدمه مترجم، ص بارده) ؛ با مروری بر اندیشه تربیتی یاسپرس، وجود گرای مذهبی، را فیلسوف و مربی باورمندی می یابیم که با گرایش عرفانی می کوشد تا نقش مذهب و باورهای دینی را در تربیت و بازسازی فرد انسانی و زندگی فردی، مهم و حیاتی جلوه دهد. این نکته در تفسیر یاسپرس از هستی و کمال انسان در ارتباط با متعالی به روشنی آشکار است. هستی در اندیشه اسپرس صرف بودن نیست، بلکه بودن برای حرکت به سوی شدن است. گرچه بودن، فلسفه اساسی زندگی است، اما اولا، این بودن کلی نیست، بلکه بودن من فردی است؛ و ثانیة، این بودن فردی رو به آن سوی تن و بدن، یعنی رو به سوی جان و روان است و از جانب جان نیز روی به آن سوی جان، یعنی به سمت هستی دار متعالی در حرکت است. اما چگونه؟ مشخص نیست.
 
منبع: درآمدی بر فلسفه تعلیم و تربیت، سیداحمد رهنمایی، صص 122-119، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1388


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.