مجازات اخروى و پاسخ به چند شبهه آن (2)

شبهه پنجم : نوع عقاب مقرّر در آیات و روایات براى مجرمان، به دلیل شدت زیاد، از حد توان و ظرفیت وجودى بشر خارج است. مسأله مورد نظر در این شبهه این است که مجازات شدیدى که براى گنهکاران ذکر شده است چیزى نیست که در حد طاقت و تحمل و ظرفیت وجودى هیچ انسانى باشد قهرا عقل نمى‏تواند وجود این گونه عقوبتها را بپذیرد.
چهارشنبه، 1 مهر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مجازات اخروى و پاسخ به چند شبهه آن (2)
مجازات اخروى و پاسخ به چند شبهه آن (2)
مجازات اخروى و پاسخ به چند شبهه آن (2)

نويسنده:عباس نیکزاد




شبهه پنجم : نوع عقاب مقرّر در آیات و روایات براى مجرمان، به دلیل شدت زیاد، از حد توان و ظرفیت وجودى بشر خارج است.

مسأله مورد نظر در این شبهه این است که مجازات شدیدى که براى گنهکاران ذکر شده است چیزى نیست که در حد طاقت و تحمل و ظرفیت وجودى هیچ انسانى باشد قهرا عقل نمى‏تواند وجود این گونه عقوبتها را بپذیرد.
پاسخ: اولاً: درست است درک و تصور شدت این عقوبتها براى ما که در این دنیا در چارچوب عالم طبیعت و ماده قرار داریم مقدور نیست چنان که درک ثوابها و خوشیها و برخورداریهاى آنجا نیز در توان ما نیست؛ اما هیچگاه نمى‏توان این امر را بهانه‏اى براى انکار و یا تردید عقوبت اخروى قرار دهیم؛ زیرا بسیارى از چیزهاست که فوق حد ادراک ماست، ولى با توجه به این که این امور به وسیله مخبر صادق (خدا، پیامبران و اولیاى الهى) به صراحت و تأکید به ما گزارش شده است، جایى براى انکار باقى نمى‏گذارد.
ثانیا: اشتباه ما در این قضاوت این است که صحنه جهان آخرت را با صحنه عالم دنیا یکسان و همانند فرض کرده‏ایم در حالى که این دو عالم تفاوت عمیق و جوهرى با هم دارند. این عالم، عالم حجاب و غفلت و تعلق به ماده است و همین امر باعث مى‏شود که انسان نتواند حقیقت درون خود را ببیند و آتشى که در درون او زبانه مى‏کشد را احساس کند و یا درد و رنج دور افتادگى از رحمت و لطف خدا را درک کند اما وقتى که این حجابها کنار رفت و حقیقتها به وضوح براى او مکشوف شد و دورافتادگى خود از رحمت خدا و مغفرت الهى را احساس کرد و شعله‏هاى آتش درون را با تمام وجود لمس کرد، قهرا عذاب و رنجى که به او مى‏رسد به مراتب از عذاب و رنج دنیایى بیشتر خواهد بود. قرآن در وصف آتش جهنم مى‏فرماید:
«نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الأَْفْئِدَةِ»(16)
یعنى: آتش برافروخته الهى است آتشى که بر دلها زبانه مى‏کشد. این آتش بر آنها از هر سو احاطه کرده است در ستونهاى بلند و کشیده شده.
در جاى دیگر در وصف آتش جهنم مى‏فرماید:
اى کاش کسانى که کافرند از آن موقع خبر مى‏داشتند که آتش را از چهره‏هاى خویش و پیشانى‏هاى خود باز نتوانند داشت و یارى نشوند ولى این آتش ناگهان بیاید و مبهوتشان کند و بر دفع آن هم قدرت ندارند و کمک هم داده نمى‏شوند.(17)
در تفسیر المیزان در ذیل این دو آیه آمده است:
«معلوم است آتشى که چنین وصفى دارد باطن انسان را مانند ظاهرش فرا مى‏گیرد شمولش نسبت به باطن کمتر از ظاهر نیست و مانند آتش دنیا نیست که متوجه تنها ظاهر بدن مى‏شود و در نتیجه از یک سو انسان متوجه آن مى‏شود و ظاهر را قبل از باطن مى‏سوزاند و در نتیجه مهلتى به انسان مى‏دهد که از سوى دیگر فرار کند و یا چاره‏اى اندیشد و یا جا خالى دهد و یا حائلى میانه خود و آن به وجود آورد و یا بر کسى پناهنده شود، ولى آتش دوزخ چنین نیست، بلکه همان طور که جان آدمى به همراه انسان است آن آتش هم همراه انسان است، همان طور که نمى‏توان جان را به طرفى نهاد و خود به طرف دیگرى رفت، آتش دوزخ نیز چنین است و میان آدمى و آن، اختلاف جهت نیست و مهلت هم نمى‏پذیرد و مسافتى میان آدمى و آن نیست و وقتى که فرا مى‏رسد جز افسوس و حسرت هیچ چاره‏اى دیگر براى کسى نمى‏ماند.
پس معناى آیه این است که نمى‏توانند آتش را از پیش رو و نه از پشت سر خود دفع کنند بلکه وقتى مى‏رسد از جایى مى‏آید که خودشان هم نمى‏دانند و ناگهان هم مى‏رسد و دیگر نمى‏توانند آن را رد نموده و یا از آمدنش مهلت بگیرند.»(18)
نکته قابل توجهى که از قرآن فهمیده مى‏شود این است که در برخى از آیات، اوصافى را براى آتش جهنم ذکر مى‏کند در حالى که همان اوصاف را در آیات دیگر براى اهل جهنم ذکر مى‏کند. مثلاً در سوره مُلک درباره جهنم مى‏فرماید:
«زمانى که کفار در آتش جهنم افکنده مى‏شوند از آتش، صدایى همانند صداى نفسى که هوا را به درون سینه‏ها مى‏برد شنیده مى‏شود در حالى که آتش فوران مى‏کند گویى از شدت غضب مى‏خواهد متلاشى شود و قطعه قطعه گردد.»(19)
و یا در جاى دیگر مى‏فرماید:
«آتشى که چون از مکانى دور آنها را ببیند غلیان و صفیر هول‏انگیز آن را که همانند تردّد و آمد و شد نفس در سینه‏هاست مى‏شنوند.»(20)
اما در جاى دیگر درباره جهنمیان مى‏فرماید:
«اما کسانى که بدبختند در آتشند براى آنها در درون آتش صداى هولناکى همانند صداى رفت و آمد نفس در سینه‏هاست.»(21)
و یا مى‏فرماید:
«براى جهنمیان در جهنم صدایى است همانند صداى کشیدن نفس به درون سینه‏ها.»(22)
شاید بتوان از مجموع این آیات چنین استفاده کرد ـ همانگونه که برخى از مفسرین گفته‏اند ـ جهنم اخروى چیزى جز باطن و درون انسان نیست که پرده از روى آن برداشته مى‏شود. وقتى که در قیامت پرده‏ها از روى ملکوت و باطن عالم برداشته مى‏شود(23) از روى چهره باطنى انسان نیز پرده‏ها برداشته مى‏شود(24) در حقیقت براى اهل شقاوت پرده از روى جهنم آنها برداشته مى‏شود(25) به تعبیر علامه طباطبایى، ظاهرا منظور از آوردن جهنم در روز قیامت که در سوره فجر، آیه 23 بدان اشاره شده است همین پرده بردارى از روى جهنم است.(26)
بنابراین، عقلاً معنى ندارد که چیزى نتواند لوازم ذات خود را تحمل کند؛ از این رو، این شبهه که مجرم نمى‏تواند عقاب شدید را تحمل کند از اساس مرتفع مى‏شود.

شبهه ششم : قانون حبط و تکفیر چگونه با عدل خدا در مجازات سازگار است؟

پاسخ:جا دارد در ابتدا تعریف‏این‏دو واژه بیان‏گردد. حبط به این معناست که اعمال صالح انسان به وسیله عمل بدى که بعدا انجام مى‏دهد پوچ و باطل گردد و تکفیر به این معناست که عمل صالح بعدى انسان، عمل ناشایست پیشین او را بپوشاند و آن را از اثر بیندازد. در آیات متعدد قرآن از حبط و تکفیر سخن به میان آمده است. در ارتباط با حبط مى‏توان به سوره بقره / 217، انعام / 8، مائده / 5، اعراف / 147، توبه / 17 و 69، کهف / 105، حجرات / 2، زمر / 65، احزاب / 19 و محمد / 9، 28 و 32 و در ارتباط با تکفیر به سوره بقره/ 271، مائده 12 و 65، نساء / 31، انفال / 29، طلاق / 5، محمد / 2 و تغابن / 9 مراجعه کرد.
منظور از اشکال یاد شده این است که اگر به خاطر اعمال بدى که بعدا انجام مى‏شود اعمال نیک قبلى انسان باطل و پوچ گردد چگونه عدل الهى قابل توجیه است؟
در پاسخ این اشکال باید گفت هر عمل بدى که انسان انجام مى‏دهد باعث حبط حسنات پیشین نمى‏شود بلکه تنها برخى از اعمال بد مانند کفر، شرک، تکذیب آیات الهى، ارتداد، قتل انبیا و اولیاى الهى، وابستگى به دنیا و تعلق خاطر به زخارف دنیا و نفاق در ایمان باعث حبط مى‏گردند و این امر با مراجعه به آیات و روایات باب روشن مى‏شود.
حبط در اینگونه موارد نه با عقل انسانى منافات دارد و نه با عدل الهى؛ زیرا ارزش کار نیک به اثر مثبت و ماندگارى است که در روح و جان انسان باقى مى‏گذارد اما این گونه سیّئات، بکلّى اثرات مثبت کارهاى نیک پیشین را از بین مى‏برند. بنابراین، با وجود این گناهان بزرگ، عمل صالحى در پرونده انسان باقى نمى‏ماند تا از خداوند پاداش آن را مطالبه کند.
نقطه مقابل آن، برخى از کارهاى نیک به خاطر تأثیرات مثبت فوق العاده‏اى که بر دل و روح انسان باقى مى‏گذارند اثرات سوء گناهان قبلى را شستشو و زنگارهاى دل را صیقل مى‏دهند (تکفیر).
بر این اساس، حبط و تکفیر با مضمون آیه: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»(27) منافاتى نخواهد داشت؛ زیرا این آیه درباره عمل خیر و یا شرّى است که در جان و روح انسان پایدار و ماندگار باشد.
در تفسیر شریف المیزان در ذیل آیه 7 و 8 زلزال آمده است:
«در اینجا این سؤال به ذهن مى‏رسد که در آیات شریفه قرآن آیاتى هست که با این ضابطه کلى (مضمون آیه 7 و 8 زلزال) سازگار نیست. از آن جمله آیاتى که دلالت دارد بر حبط و بى‏نتیجه شدن اعمال خیر به خاطر پاره‏اى از کارها و آیاتى که بر انتقال اعمال خیر و شر اشخاص به دیگران دلالت دارد مانند انتقال حسنات قاتل به مقتول و گناهان مقتول به قاتل و آیاتى که دلالت بر این دارد که در برخى از موارد توبه باعث تبدیل گناه به ثواب مى‏شود و...
پاسخ این است که آیات نامبرده حاکم بر این دو آیه‏اند و بین دلیل حاکم و محکوم منافاتى نیست؛ مثلاً آیاتى که دلالت بر حبط دارند دلالت بر این دارند که براى صاحب عمل خیر، عمل خیرى باقى نمى‏ماند و یا قاتلى که نگذاشت مقتول زنده بماند و عمل خیر انجام دهد، اعمال خیرش را به مقتول مى‏دهند و خودش عمل خیرى ندارد، تا آن را ببیند و توبه کارى که گناهش مبدل به حسنه مى‏شود براى این است که گناه موافق میل او نبوده، عوامل خارجى باعث گنهکارى او شدند، و آن عوامل خارجى (اشخاصى که باعث گناه این شخص شدند) کار خیر موافق طبعشان نبوده ولى چون مى‏خواستند در بین مردم نیکوکار موجّه باشند و بلکه رئیس و رهبر آنان باشند این کارهاى خیر را انجام دادند، لذا در قیامت بدیهاى توبه‏کاران را به این عوامل و اشخاص مى‏دهند و خوبیهاى آن اشخاص را به توبه‏کاران، و در نتیجه توبه‏کاران گناهى ندارند تا به حکم آیه مورد بحث در قیامت آن را ببینند و نیز عوامل شرّ کار خیرى ندارند تا به حکم آیه مذکور آن را ببینند.»(28)

شبهه هفتم : شفاعت اخروى چگونه با قانون مجازات سازگار است؟

در باب شفاعت اشکالات متعددى شده است که به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم:
1ـ شفاعت نوعى تبعیض ناروا و حاکمیت روابط به جاى ضوابط است و با عدل الهى سازگار نیست.
2ـ در قرآن کریم شفاعت در آخرت مورد نفى و انکار واقع شده است.
3ـ شفاعت با قانون «لیس للأنسان الا ما سعى» منافات دارد.
4ـ لازمه شفاعت این است که رحمت شفیع بیشتر از رحمت خدا باشد.
5ـ اعتقاد به شفاعت موجب تجرّى نفوس و بلکه تشویق آنها نسبت به ارتکاب گناه است.
6ـ اعتقاد به شفاعت شفعا و درخواست شفاعت از آنها نوعى شرک است.
در پاسخ این اشکالات خوب است تعریف درستى از شفاعت در آخرت بیان شود. حقیقت این است که مسأله شفاعت در آخرت یک پدیده استثنایى نیست بلکه طبق یک فرمول کلى در نظام هستى اعم از دنیا و آخرت و تکوین و تشریع است و آن این که مغفرت الهى در آخرت مانند هر رحمت دیگر الهى داراى نظام و قانون است. رحمت الهى اعم از خلق و رزق و هدایت و مغفرت و احیا و اماته و تعلیم و وحى، بدون واسطه صورت نمى‏گیرد. در روایت آمده است که خداوند ابا و امتناع دارد از این که کارها را به جز از راه اسبابش به جریان بیندازد. علوّ و شموخ و قدّوسیّت ذات حق ابا دارد از این که مستقیما و مباشرتا کار خویش را در عوالم پایین انجام دهد. وساطت فرشتگان در نظام تکوین و تشریع بر همین اساس است. هدایت الهى از طریق جبرئیل و پیامبران و اولیا انجام مى‏گیرد چنان که احیا به وسیله اسرافیل و اماته بوسیله عزرائیل و وحى بوسیله جبرئیل انجام مى‏گیرد. بنابراین، امکان ندارد هیچیک از جریانهاى رحمت پروردگار بدون نظام انجام گیرد به همین دلیل مغفرت الهى در آخرت نیز باید از طریق نفوس کامل و ارواح بزرگ انبیا و اولیا به گناهکاران برسد.(29)
فرق اساسى میان شفاعت حقیقى اخروى با شفاعتهاى باطل دنیوى این است که بر اساس قاعده مزبور شفاعت واقعى از خدا شروع مى‏شود و به گناهکار ختم مى‏گردد ولى در شفاعت باطل دنیوى جریان بر عکس است. به تعبیر دیگر در شفاعت حقیقى خدا برانگیزاننده شفیع است. بنابراین، شفیع تحت تأثیر خدا است اما در شفاعتهاى باطل، این مجرم است که شفیع را تحت تأثیر قرار مى‏دهد و شفیع نیز شفاعت کننده را تحت تأثیر قرار مى‏دهد.(30)
نکته دیگرى که در شفاعت اخروى باید مورد توجه قرار گیرد این است که همانگونه که در بهره‏مندى از جریانهاى دیگر رحمت الهى قابلیت و صلاحیت شرط است در بهره‏مندى از رحمت و مغفرت الهى در قیامت نیز، لیاقت و قابلیت شرط است. بنابراین، شفاعت شفعیان بر اساس قابلیتهاى افراد صورت مى‏گیرد. به همین دلیل در قرآن و روایات عدّه زیادى از انسانها فاقد قابلیت براى شفاعت قلمداد شده‏اند.(31)
با عنایت به توضیحى که در باب شفاعت داده شد پاسخ بسیارى از اشکالات روشن مى‏گردد. زیرا بیان شد که شفاعت تبعیض باطل نیست؛ چرا که بدون ضابطه و بدون داشتن قابلیت انجام نمى‏گیرد و هر کس که واجد قابلیت باشد از این جریان رحمت و مغفرت الهى برخوردار خواهد شد و نیز روشن شد که با اصل «لیس للأنسان الا ما سعى» منافاتى ندارد زیرا قابلیتى که براى بهره‏مندى از شفاعت لازم است با کار و تلاش خود شخص حاصل مى‏شود و نیز روشن شد که لازمه شفاعت این نیست که رحمت شفیع بیشتر از رحمت خدا باشد چنان که لازمه‏اش این نیست که خدا تحت تأثیر شفیع قرار گیرد؛ چون دستگاه شفاعت از جانب خدا و با انگیزه رساندن رحمت و مغفرت به بندگان مى‏باشد. این شفیع است که تحت تأثیر خداست نه بالعکس و نیز روشن شد که اعتقاد به شفاعت شرک نیست زیرا وجود نظام واسطه‏ها در تکوین و تشریع و دنیا و آخرت غیر قابل انکار است. معناى شفاعت و یا توسل به انبیا و اولیا این نیست که آنها مى‏توانند در خارج از چارچوب نظام الهى نقش و تأثیرى داشته باشند، بلکه به این معناست که خداوند مقربان درگاه خویش را واسطه فیض خود قرار داده و از بندگان خواسته است با توسل به آنها و طلب شفاعت از آنها از رحمت و مغفرت الهى، خود را بهره‏مند سازند.
هر چند برخى از آیات(32) شفاعت را در آخرت نفى کرده است اما یک دسته دیگر از آیات، اصل شفاعت را پذیرفته است ولى آن را در انحصار خدا و به اذن او دانسته است(33) دسته سوم از آیات بر وجود شفاعت در آخرت و یا عده‏اى به نام شفیع دلالت دارد.(34)
جمع بندى این آیات این است که شفاعت خود سرانه و باطل و بى اذن خدا در قیامت وجود ندارد شفاعتى که از ناحیه مقربان الهى صورت مى‏گیرد با اذن و اراده الهى است.
در مورد این اشکال که اعتقاد به شفاعت باعث تجرى و تشویق انسانها به گناه است باید گفت اولاً همین اشکال در مورد آیاتى که به صراحت مغفرت خدا را مطرح مى‏کند و یا آیاتى که بر آمرزیده شدن همه گناهان با توبه دلالت دارد مطرح است. ثانیا با عنایت به این که براى بهره‏مندى از شفاعت قابلیت لازم است و هیچ‏کس هم نمى‏داند که واجد این قابلیت است یا فاقد آن و نیز با عنایت به این که نه در مورد هیچ گناه خاصى وعده شفاعت داده شد و نه به هیچ گناهکار خاصى، قهرا این اشکال مطرح نخواهد بود بلکه به عکس همین وعده به همراه شروطى که دارد باعث قرار گرفتن انسان در میان خوف و رجا مى‏گردد. به تعبیر مرحوم شهید مطهرى:
«... هیچ کس نمى‏تواند جمیع شرایط شفاعت را به صورت قطعى بیان کند خدا خودش مى‏داند و بس... گویى قرآن نخواسته است که همه شرایط شمول شفاعت را به طور صریح بیان کند، خواسته است قلوب را در میان خوف و رجا نگهدارد. از اینجا مى‏توان فهمید که اشکالى که مى‏گوید عقیده به شفاعت موجب تجرّى است وارد نیست.»(35)

شبهه هشتم : چرا در پاداش کارهاى خیر در آخرت، ایمان شرط شده است؟ چرا کارهاى خیر از غیرمؤمنین پذیرفته نیست؟

پاسخ: خداوند یقینا عمل صالح را بى پاداش نخواهد گذاشت اما مهم این است که بدانیم عمل صالح که مورد قبول خدا واقع مى‏شود چیست؟ معمولاً در نگاه ظاهر بینانه‏اى که ما داریم حسن فعلى کار را براى صالح و خوب بودن آن کافى مى‏دانیم اما در نگاه قرآن عمل صالح عملى است که هم برخوردار از حسن فعلى و هم حسن فاعلى باشد. در نگاه قرآن و روایات، روح و مغز عمل، همان نیت و انگیزه‏اى است که در درون شخص فاعل تحقق پیدا مى‏کند. عملى که به انگیزه شهرت، شهوت، ریا و یا فریب مردم صورت گیرد در نگاه قرآن عمل صالح نیست هرچند داراى حسن فعلى بالایى هم باشد. ممکن است عملى در نگاه ما کوهى جلوه کند اما در نگاه خدا به اندازه کاهى ارزش نداشته باشد. به عکس ممکن است عملى در نگاه ظاهر بینانه ما کاه جلوه کند اما در نگاه خدا کوه به حساب آید. شرط ایمان در قبولى اعمال خیر براى تأمین حسن فاعلى است. کسى که به خدا عقیده ندارد نمى‏تواند عمل خود را به قصد قرب و رضاى الهى انجام دهد قهرا از حد نصاب مورد نظر شرع جهت قبولى برخوردار نیست. به تعبیر دیگر کسى که کارى را براى خدا انجام نداده باشد بلکه به قصدى انجام داده باشد که نهایتا برگشت آن به دنیا و شؤون دنیوى است، قهرا عمل او بالا نمى‏رود و عروج و صعود نخواهد داشت و نمى‏تواند مزد کار خود را مطالبه کند. (ما عندکم ینفد و ما عند الله باق).(36)
به تعبیر استاد شهید مطهرى:
«شرط این که یک عمل، وجهه ملکوتى خوب و «علّیینى» پیدا کند این است که با توجه به خدا و براى صعود به ملکوت خدا انجام گیرد، اگر کسى معتقد به قیامت نباشد و توجه به خدا نداشته باشد، عمل او وجهه ملکوتى نخواهد داشت و به تعبیر دیگر صعود به «علّییّن» نخواهد کرد. تا عملى از راه نیت و از راه عقیده و ایمان، نورانیّت و صفا پیدا نکند به ملکوت علیا نمى‏رسد. عملى به ملکوت علیا مى‏رسد که روح داشته باشد. روح عمل همان بهره اخروى و ملکوتى اوست. قرآن مى‏فرماید: «الیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصالح یرفعه...» اگر به ما بگویند که فلان کس از جاده شمال تهران خارج شد و در جهت شمال چند روز به سفر خود ادامه داد هرگز توقع نداریم که چنین کسى به قم و اصفهان و شیراز برسد... محال است کسى به سوى ترکستان برود ولى به کعبه برسد...»(37)

شبهه نهم : خدمات بزرگ مخترعان و مکتشفان و انسانهاى خیّر غیرمسلمان چگونه پاداش داده مى‏شود؟

پاسخ این شبهه از پاسخ شبهه قبل روشن شد اگر اینگونه افراد به خدا و قیامت ایمان داشته باشند و خدمات بزرگ خود را به انگیزه الهى و اخروى انجام دهند یقینا پاداش نیک الهى در انتظار آنهاست در غیر این صورت نمى‏توانند مطالبه‏اى از خدا داشته باشند مثلاً کسانى که به قصد ریا و شهوت و شهرت و یا توقعات مادى آنگونه خدمات را انجام مى‏دهند انگیزه آنها جنبه دنیوى دارد اعم از این که در دنیا به این انگیزه‏ها و مقاصد خود برسند یا نرسند، عمل آنها مقبول حق واقع نخواهد شد. بنابراین نمى‏توانند مطالبه‏اى هم در قیامت داشته باشند.

شبهه دهم : با عنایت به این که ما معتقدیم اکثریت قاطع مردم جهان اهل باطلند چگونه مى‏توان همه آنها را اهل دوزخ و محروم از رحمت الهى دانست؟

پاسخ: به نظر ما مسأله حق و باطل با مسأله نجات و عدم نجات در آخرت متفاوت است و همه جا با هم ملازمه ندارند. اینگونه نیست که همه اهل باطل در آخرت مشمول عذاب و محروم از نجات باشند همان طور که چنین نیست همه پیروان دین حق در هر شرایطى مصون از عذاب و غضب الهى باشند. چه بسیارند کسانى که به دین حق نرسیدند اما به دلیل این که اهل عناد و لجاج در برابر حق نیستند و نیز به دلیل این که اهل دین حق نبودن آنها ناشى از تقصیر آنها نیست در آخرت اهل نجات خواهند بود. قرآن کریم این گونه افراد را ـ که تعداد آنها کم نیست ـ مستضعف و «مرجون لأمر الله» دانسته و مغفرت و رحمت الهى را شامل حال آنها مى‏داند.(38)
در حقیقت کفرى که باعث شقا و عذاب در آخرت مى‏شود، همان عناد و لجاج و حق‏پوشى است. هر کسى که داراى روح تسلیم و انقیاد در برابر حقیقت باشد هر چند به حقیقت نرسد ـ البته به شرط این که این نرسیدن از روى عمد و تقصیر نباشد ـ مشمول نجات اخروى خواهد بود. اگر اینگونه افراد اعمال خیرى در پرونده اعمال خود داشته باشند و این اعمال را به انگیزه الهى و اخروى انجام داده باشند ـ هر چند مسلمان نباشند ـ در پیشگاه خداوند در قیامت مأجور خواهند بود.
شهید مطهرى در این رابطه مى‏فرماید:
«افرادى که به خدا و آخرت ایمان دارند و اعمالى با انگیزه تقرب به خدا انجام مى‏دهند عمل آنها مقبول درگاه الهى است و استحقاق پاداش و بهشت دارند اعم از این که مسلمان باشند یا غیر مسلمان. غیر مسلمانان به موجب این که از نعمت اسلام بى بهره‏اند طبعا از مزایاى استفاده از این برنامه الهى محروم مى‏مانند. عمل خیر مقبول اعم از آن که از مسلمان صادر شود یا غیر مسلمان یک سلسله آفتها دارد که ممکن است بعد از عمل عارض شود و آن را فاسد نماید در رأس آن آفتها، جحود و عناد است.... اعمال خیر افرادى که به خدا و قیامت ایمان ندارند موجب تخفیف و احیانا رفع عذاب آنها خواهد بود... آیات و روایاتى که دلالت مى‏کند اعمال منکران نبوت یا امامت مقبول نیست ناظر به آن است که آن انکارها از روى عناد و لجاج و تعصب باشد اما انکارهایى که صرفا عدم اعتراف است و منشأ آن هم قصور است نه تقصیر، مورد نظر آیات و روایات نیست... به نظر حکماى اسلام از قبیل بوعلى و صدرالمتألهین اکثریت مردمى که به حقیقت اعتراف ندارند قاصرند نه مقصّر. چنین اشخاصى اگر خداشناس نباشند معذب نخواهند بود. هر چند به بهشت هم نخواهند رفت ـ و اگر خداشناس باشند و به معاد هم اعتقاد داشته باشند و عملى خالص انجام دهند پاداش نیک خویش را خواهند گرفت. تنها کسانى به شقاوت کشیده مى‏شوند که مقصر باشند نه قاصر.»(39)

پی نوشت ها:

16 ـ همزه / 9ـ6.
17 ـ انبیاء / 40ـ39.
18 ـ سید محمدحسین طباطبایى، المیزان، پیشین، ج 28، ص 131.
19 ـ ملک / 8ـ7.
20 ـ فرقان / 12.
21 ـ هود / 106.
22 ـ انبیاء / 99.
23 ـ طارق / 9: «یوم تبلى السّرائر».
24 ـ ق / 22: «لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ».
25 ـ نازعات / 36: «برّزت الجحیم لمن یرى».
26 ـ سید محمدحسین طباطبایى، المیزان، پیشین، ج 40، صص 226ـ225.
27 ـ زلزال / 8 ـ 7.
28 ـ سید محمدحسین طباطبایى، المیزان، پیشین، ج 40، صص 350ـ351.
29 ـ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، پیشین، صص 259ـ258.
30 ـ همان.
31 ـ در این رابطه مى‏توان به سوره مدّثر / 48ـ40، انبیاء / 28، طه / 109 و مریم / 87 مراجعه کرد.
32 ـ مانند سوره بقره / 48، 123 و 254.
33 ـ مانند زمر / 44، سبأ / 23، طه / 109، بقره / 255، انعام / 51، 70 و یونس / 3.
34 ـ مانند مدّثّر / 48، انبیاء / 28 و مریم / 87.
35 ـ مرتضى مطهرى، پیشین، ص 261.
36 ـ نخل / 96.
37 ـ مرتضى مطهرى، پیشین، ص 304.
38 ـ نساء / 99ـ97 و توبه / 106.
39 ـ مرتضى مطهرى، پیشین، صص 342ـ341.

منبع: http://www.porsojoo.com




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.