دانش آموزان خوشبخت

عادت به زندگی که معنا و مفهومی در ماهیت و ذات آن وجود ندارد. خوشبختی یعنی سالم بودن و احساس خوب از لحظات زندگی داشتن. یعنی هر انسانی بتواند به پرسش های ذهنی‌اش در مورد هدف زندگی، فلسفه حیات و نفس خود در...
يکشنبه، 16 تير 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دانش آموزان خوشبخت
خوشبختی موهبتی الهی است. موهبتی که همه می توانند از آن برخوردار شوند. ممکن است در برهه‌ای از زندگی، یک فرد احساس نومیدی و پوچی کند. احساسی که فرد را از رسیدن به اهدافش دور می سازد. حتی این امکان وجود دارد که فرد از لحاظ امکانات اقتصادی در وضعیت مناسبی باشد و این ثروت و صرف وجود آن، زندگی را برای آن فرد دلچسب و جذاب میسازد یا بالعکس فرد آنقدر در وضعیت بدی از لحاظ اقتصادی باشد و فقر را تجربه کرده باشد که دیگر حس و حال احساس خوب داشتن را نداشته باشد. متأسفانه بشر امروز اگرچه امکاناتش بسیار بیشتر از گذشته شده است، اما خوشبخت تر زندگی نمی کند. خوشبخت زیستن در ابتدا باید در ذهن فرد به وقوع بپیوندد. اریک فروم اشاره جالبی در این زمینه دارد.
 
در جامعه سرمایه داری امروز معنی برابری دگرگون شده است. امروزه برابری یعنی برابری آدمهای ماشینی و انسان هایی که فردیت خود را از دست داده اند. منظور از برابری، امروز بیشتر همسان بودن است تا یکی بودن (فروم، ۱۳۷۲).
 
این یعنی انسان‌ها به کلیشه‌ای شدن عادت کرده اند. عادت به زندگی که معنا و مفهومی در ماهیت و ذات آن وجود ندارد. خوشبختی یعنی سالم بودن و احساس خوب از لحظات زندگی داشتن. یعنی هر انسانی بتواند به پرسش های ذهنی اش در مورد هدف زندگی، فلسفه حیات و نفس خود در جهان هستی پاسخ مناسبی دهد. ناگفته نماند مقصود از خوشبختی به معنای نفی مشکلات و عدم وجود آنها نیست. آلپورت در این زمینه معتقد است: انسانی که اهداف بلندمدت ندارد دچار ضعف شخصیت و عدم یکپارچگی می شود.
 
ماهیت ارادی شخصیت سالم، یعنی تلاش برای آینده به کل شخصیت فرد یگانگی و یکپارچگی می بخشد حتی شخصیت سالم کاملا بری از مشکلات نیست. به عبارت دیگر، میتوان با کوشش برای دست یافتن به مقاصد و اهداف، جنبه های شخصیت را یکپارچه ساخت و جامعیت بخشید. روان نژندها مقاصد درازمدت ندارند و شخصیتشان در نظام های جزئی نامربوط و عاری از نیرویی یگانه ساز تباه می شود (شولتر، ۱۳۸۵: ۳۷-۱۲). لذا باید بپذیریم که تنش بخشی از زندگی همه انسانهاست، اما خوشبخت زیستن هم جزو ذات و ماهیت یک زندگی سالم به حساب می آید. در اینجاست که باز مفهوم تصویر ذهنی مثبت مطرح می شود. هر چند که خوشبختی الزاما هدف یک زندگی سالم نیست، اما دستاورد مهمی در زندگی است که فرد در آن هنر خوب زیستن را آموخته است.خلاقیت برای امروز، شما را طلب می کند. هر روز، بهترین روز زندگی شماست، پس برای بهتر شدن تلاش کنید. معلمها نباید در کلاس ذهن کودکان را نسبت به یک سری از مشاغل خاص معطوف، جهت دهی و دسته بندی کنند.بنابراین باید غم و غصه و افسوس خوردن ها را برای از دست دادن فرصتها فراموش کرد چرا که در کلاسهای درس باید به بچه ها این فرصت داده شود تا زندگی خلاقانه را تجربه کنند. زندگی خلاق یعنی پویا بودن و زنده نگه داشتن خوشبختی که باید در زیر پوستمان آن را تجربه کنیم. امروز باید بچه های کلاس را به حیاط بیاوریم، از آنان بخواهیم به صدای ضمیر روشن درونشان گوش فرا دهند. آنان باید پلیدیها و زشتیها را از خود برانند و به روشنایی برسند. بر همین مبنا می توان گفت که کلاس های درس، مکان مناسبی برای روشن کردن ذهن و احساس کودکان برای یک زندگی بهتر است. در ضمن نباید فراموش کنیم که در یک زندگی پر از احساس زندگی و نشاط است که خلاقیت رشد و نمو می یابد. در واقع هر قدر کودکان ما احساس شادی، نشاط و هدفمندی کنند، بیشتر در اتمسفر خلاقیت قرار می گیرند.
 
ما در کلاسهای درس چگونه می توانیم دانش آموزان خوشبخت و نابغه تربیت کنیم؟! پاسخ ساده است. با ایجاد اعتقاد و ایمان به خود و تصحیح الگوها و نگرش های ذهنی آنان به این داستان توجه کنید: «دو روز مانده بود به سی امین سالروز تولدم. آماده ورود به دهه چهارم زندگی ام بودم و میترسیدم که تمام دوران خوشی زندگیم را پشت سر گذاردهام. طبق عادت همیشگی اول صبح برای ورزش به پارک رفتم و مثل هر روز دوست کهنسالم را دیدم که برای ورزش به پارک آمده بود.

او ۷۹ سال داشت و با علاقه خاصی نرمش می کرد. به او سلام کردم. او متوجه شد که من مثل هر روز نیستم و پرسید که آیا مشکلی برایم پیش آمده. با خود فکر می کردم که اگر به سن او برسم چگونه خواهم شد. برای همین از او پرسیدم: بهترین دوران زندگی تو چه زمانی بوده؟ نگاهی به من کرد و گفت: «برای این سؤال فیلسوفانه تو جوابی طولانی دارم. وقتی که بچه بودم، خانواده ام مراقبم بودند و همه گونه وسایل آرامش را برایم فراهم می کردند و همه چیز عالی بود. آن زمان بهترین دوران زندگیم بود. وقتی به مدرسه می رفتم و چیزهایی یاد می گرفتم، هر روز با آموختن چیزهای جدید احساس لذت می کردم، آن زمان بهترین دوران زندگیم بود. وقتی که برای اولین بار شغلی پیدا کردم و مسئولیت به من محول شد و در قبال کاری که انجام میدادم حقوق دریافت کردم، آن زمان بهترین دوران زندگی ام بود. وقتی که عاشق شدم و با همسر آینده ام آشنا شدم، آن زمان بهترین دوران زندگیم بود. زمانی که اولین فرزندم به دنیا آمد و خانواده کوچک ما کامل تر شد و احساس پدر بودن پیدا کردم، آن زمان بهترین دوران زندگیم بود.

زمانی که بزرگ شدن فرزندانم را دیدم و ناظر به سامان رسیدن آنان بودم، لذت سرشاری در خود احساس می کردم، آن زمان بهترین دوران زندگیم بود. و حالا، من ۷۹ سال دارم، بدنم سالم است، احساس خوبی دارم، هنوز هم عاشق همسرم هستم و فرزندانم، موفق هستند. اکنون بهترین دوران زندگی چه تجربه زیبایی و چه زندگی پر بار و پر برکتی! این یعنی خوشبختی و خوشبخت بودن یعنی تصویر ذهنی مثبت از خود داشتن. وقتی انسان در هر سنی و در هر شرایطی خود را موفق و خوشبخت بداند، یعنی از سلامت ذهن برخوردار است و انسانی که ذهن سالمی دارد، انسانی است پویا که می تواند خلاق و نوآور باشد.
 
 در کلاسهای درس باید به بچه ها یاد بدهیم که چگونه با مشکلات کنار بیایند و چگونه از دل مشکلات زندگی خود را بسازند. متأسفانه در اکثر کشورهای جهان، مدارس به جای آنکه به فعال کردن مکانیزم های دستیابی به موفقیت در بچه ها بپردازند، به یک سری مسائل حاشیه ای و دور از زندگی واقعی می پردازند. با همه این اوصاف آنچه مهم است، این است که دانش آموزان امروز نیاز به تقویت تصویر ذهنی مثبت از خود دارند. بگذارید بچه هایتان خودشان باشند. معلمها وظیفه دارند که در کلاسها با ذهن و روح کودکان ارتباط برقرار کرده و حامی آنان در انتخاب های درست و نادرستشان باشند. آیا بچه ها نباید اشتباه کنند؟ اگر در کلاس های درس اشتباهات را گناه فرض کنیم و بچه هایی را که اشتباه کرده اند، گناهکار معرفی کنیم، پس باید در انتظار مرگ خلاقیت باشیم. اشتباه کردن پایه رسیدن به موفقیت است. هیچ استاد کاری بدون اشتباه کردن، با تجربه و ماهر نمی شود، هیچ مهندسی بدون اشتباه، متخصص نمی شود. هیچ نویسنده ای بدون نوشتن و پاره کردن نوشته هایش موفق نمی شود.
 
خلاقیت برای امروز، شما را طلب می کند. هر روز، بهترین روز زندگی شماست، پس برای بهتر شدن تلاش کنید. معلمها نباید در کلاس ذهن کودکان را نسبت به یک سری از مشاغل خاص معطوف، جهت دهی و دسته بندی کنند. مهم نیست که کودکان ما چه شغلی برای آینده انتخاب می کنند، مهم این است که در هر شغلی بهترین و نابغه ترین آن کار شوند. کلاس خلاق پایه، مدرسه خلاق و مدرسه خلاق، پایه شهر خلاق و شهر خلاق، پایه کشور خلاق و کشور خلاق پایه جهان خلاق است. برای خلاقیت و خلاق شدن نیاز به تغییر نگرش معلم ها و والدین نسبت به خود، اطرافیان و جهان داریم. هر قدر هم بشنویم که همه چیز تا کنون ابداع شده و اختراعات و ابداعات جدید محلی از اعراب ندارد، باز هم تأکید می کنیم که دنیای هستی، مرزی برای نوآوری ندارد. لذا در انتهای این فصل یک سری اصول راهبردی برای تقویت و ایجاد تصویر ذهنی خلاق دانش آموزان ارائه می شود.
 
منبع: جامعه‌شناسی نخبه‌پروری، مهرداد ناظری، چاپ دوم، نشر علم، تهران 1396


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما