مقصود از تعصب، آن مجموعه افکاریست که در طول زمان در مردم یک جامعه شکل می گیرد و به واکنش های عاطفی و احساسی به دور از هر گونه معیار عقلی و عقلانی منجر می شود. فرد متعصب در برخورد با یک مشکل، واکنش منفی نشان می دهد و برخوردی کور کورانه دارد.
تعصب می تواند به انحصارطلبی و خودبرتربینی در افراد یک جامعه منجر شود. مقصود از سنگ فکری نیز ایجاد جمود فکری و محدود اندیشی است که در اثر سالها فکر نکردن و یا درست ندیدن، نشنیدن و نفهمیدن پدید می آید. سنگ فکری و تعصب باعث رشد پیش داوری سطحی نگری شده و افراد را از فهم و استنباط عمیق مطالب دور می سازد. افراد متعصب به صورت و ظاهر قضایا نگاه می کنند و به کنه و ذات و ماهیت مسائل توجه ندارند. اگر در جامعه ای مردم بیش از حد به واکنش عاطفی و به دور از معیارهای عقلی دست بزنند، در اثر مرور زمان دچار عوامزدگی می شوند. اما خلاقیت مسیری متفاوت را پیش روی ما می گذارد و پیش بینی رفتارها را سخت و دشوار می کند. چون افراد خلاق به دنبال راه های جدید محصولات جدید و ابداعات و نوآوری های بدیع هستند.
با آنچه در مورد موانع خلاقیت گفته شد، مشخص می گردد که راز موفقیت و رسیدن به مرحله شکوفایی ذهنی، مسیری طولانی و پر رمز و راز است. در مدرسه نابغه ها باید تلاش شود که تا حد امکان با زمینه هایی که باعث توقف فکر یا ایجاد محدودیت در فرد می شود، مبارزه کرد. در این مدارس هیچ چیز کهنه، فرسوده و ایستا نیست و همه چیز رنگ طراوت، شادی و پویایی دارد. در مدارس باید ضمن برداشتن محدودیت ها، موقعیت ها و فرصت های جدیدی برای دانش آموزان ایجاد کرد. آنان می توانند با خوب دیدن و خوب شنیدن سؤالها خوبی مطرح کرده و معلم ها با طرح سؤال هایی به صورت گفتگو و بحث و تحلیل به نتایج جدید و مطلوبی دست یابند. بنابراین شاید اولین پیشنهاد برای رسیدن به موفقیت، تغییر بافت ذهنی والدین، معلم ها و سایر اولیای مدرسه و سپس خود بچه ها نسبت به مقوله یادگیری باشد. یاد گرفتن نیاز به جذابیت دارد و جذابیت در تجربیات جدید یا احیای کلاس های پویا نهفته است. لازم است هر معلمی، هر روز در کلاس خود تغییر و شگفتی ایجاد کند. هیچ آموزش منحصربه فردی در کلاس های سنتی که معلم محور اصلی تدریس و سخنران است و دانش آموزان شنونده هستند، پدید نمی آید.برای مقابله با ایستایی و احیای خلاقیت می توان کلاس درس را به یک صحنه تئاتر تبدیل کرد. مثلا می توان لباس محلی به تن کرد و به کلاس رفت و با دانش آموزان شروع به بحث در مورد مسائل روستا و سوغاتیهای روستایی کرد. راه کارهای زیادی برای ایجاد تغییر فضا و جو کلاس وجود دارد. تغییراتی که به رشد نوآوری، ابتکار و خلاق شدن ذهن کودکان کمک می کند. در اینجا به اختصار به چند مورد عملی در این مورد می پردازیم (موارد بیشتر و کامل تر را در فصول آینده بررسی خواهیم کرد).
تبدیل محیط کلاس به صحنه تئاتر
آیا تا کنون به تئاتر رفته ایدا چه احساسی در زمان اجرای نمایش توسط بازیگران دارید؟ بعد از پایان آن چه احساسی پیدا کرده اید؟ نمایش همیشه اثری اساسی و ماندگار بر ادراک ما می گذارد. چون صحنه نمایش درست مثل صحنه زندگی است که گویا همه چیز در حال شدن و اتفاق است. آنچه که در تئاتر دیده و یا شنیده می شود به سادگی فراموش نمی شود. شما وقتی تئاتری را که براساس تفکر و اندیشه یک نویسنده و یا کارگردان برجسته ساخته شده و با ایفای نقش بازیگران تصویر می شود، می بینید، گویا دوباره در حال زندگی کردن در یک شرایط متفاوت هستید.برای مقابله با ایستایی و احیای خلاقیت می توان کلاس درس را به یک صحنه تئاتر تبدیل کرد. مثلا می توان لباس محلی به تن کرد و به کلاس رفت و با دانش آموزان شروع به بحث در مورد مسائل روستا و سوغاتی های روستایی کرد. می توان از بچه ها خواست که با معلم در یک صحنه نمایش، خرید و فروش در یک بازار سنتی روستایی را نمایش دهند و یا اینکه می توان یک داستان از نویسندگان معروف را به بچه ها ارائه داد و از آنان خواست که به خوبی آن را بخوانند و بعد از پایان درس کلاس هر یک از دانش آموزان نقشی را پذیرفته و با تمرین و ممارست آن را ایفا کند. این نوع کلاس های درس تأثیر بسزا و عمیقی در روند آموزش و سطح آگاهی بچه ها دارد. اگر بخواهیم با موانع بروز و شکوفایی خلاقیت مبارزه کنیم، باید کلاس درس را به صحنه تئاتر و نمایش زنده مبدل سازیم.
منبع: جامعهشناسی نخبهپروری، مهرداد ناظری، چاپ دوم، نشر علم، تهران 1396