نادیده گرفتن دین در سیاست

استدلال در این بخش بر خلاف این فرضیه است که گنجاندن دین در نظریه روابط بین الملل مستلزم "تغییر پارادایمی" است. بسیاری از اندیشمندان روابط بین الملل از دین به عنوان ابزار جدیدی جهت انتقاد از این رشته استفاده می کنند.
دوشنبه، 17 تير 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نادیده گرفتن دین در سیاست
پس از چندین دهه، کم اهمیت تلقی کردن و نادیده گرفتن دین در جهان سیاست، امروزه بسیاری از دانشمندان روابط بین الملل تمایل بیشتری به بررسی و مطالعه آن پیدا کرده اند. در واقع، اکثر نظریه پردازانی که تلاش می کنند "دین را در نظریه روابط بین الملل" بگنجانند، معتقدند که چشم بند‌های ذهنی و رشته‌ای، بی توجهی های گذشته این رشته در جدی گرفتن موضوعات مذهبی را توضیح می دهند. با وجود این، برخی پا را فراتر می گذارند و استدلال می کنند که "بازخیزش جهانی دین، نظریه روابط بین الملل را مانند دوره پایان جنگ سرد یا ظهور جهانی شدن با چالش تئوریکی رو به رو کرده است "(3 ,2003 , Hatzopoulos & Petito ). برخی کاملا با این دیدگاه مخالف هستند. برای مثال، ایوا بلین اخیرا در مقاله ای، ضمن اظهار ناخرسندی از "تشویق مداوم تغییر پارادایمی" در نظریه روابط بین الملل، خواستار آن شده است که این رشته در چارچوب طرح پژوهشی معما محوری" پیش برود که بتواند به سوالاتی در این مورد که "گی و چگونه دین در امور بین الملل اهمیت می یابد،" پاسخ دهد و نظریه های میان برد را ارائه نماید(316 ,2008 ,Bellin).
 
استدلال در این بخش بر خلاف این فرضیه است که گنجاندن دین در نظریه روابط بین الملل مستلزم "تغییر پارادایمی" است. بسیاری از اندیشمندان روابط بین الملل از دین به عنوان ابزار جدیدی جهت انتقاد از این رشته استفاده می کنند: برای مثال، این که رشته روابط بین الملل به نیروهای فرهنگی، بازیگران غیردولتی یا حتی سنت های خاص نظری و اجتماعی توجه کافی نمی کند. همچنین با دیدگاه بلین موافق نیستم که ما باید سوالات معرفت شناختی را در یک گروه قرار دهیم و با نظریه پردازی میان برد در خصوص دین پیش برویم. اختلاف نظر درباره اهمیت دین، مشکلات متعددی را در مورد نحوه برخورد نظریه های روابط بین الملل با دین و حتی پدیده های هم ریشه آن برجسته می کند.
 
به طور خاص، بسیاری از مناظره های عمده رشته روابط بین الملل پیرامون اهمیت نسبی نیروهای "مادی" و "معنوی" در سیاست بین الملل شکل می گیرند. برای مثال، واقع گرایان استدلال می کنند که در تعیین نوع ارتباط دولت ها با یکدیگر، اهمیت قدرت نسبی نظامی بسیار بیشتر از گرایشات ایدئولوژیک است. در این راستا، استدلال و برهان درباره اهمیت دین در سیاست بین الملل سریعا به الگویی برای نشان دادن اهمیت نیروهای فرهنگی در مقابل نیروهای مادی تبدیل شد.
 
این امر دو پیامد عمده دارد: نخست؛ ارزیابی اهمیت نیروهای پیچیده اجتماعی فرهنگی از جمله نیروهای مذهبی را مشکل می کند. دین از طریق روندها و سازوکارهای متعدد به رفتار افراد شکل می دهد؛ مقوله های نمادین را ایجاد می کند؛ برای ادعاهای اجتماعی و سیاسی از جمله مقاومت، اطاعت و فرمانبرداری، توجیهاتی را فراهم می کند و روابط اجتماعی متعددی را ایجاد و در چارچوب آنها خود را بروز می دهد. از طرف دیگر برخی از ادیان خاص مملو از اصول دو پهلو و دستورات عملی مبهم برای رفتار و قوانین اجتماعی خاص هستند. ما در دهه اخیر شاهد میزان رو به رشدی دانش بوده ایم که نظریه روابط بین الملل را مستقیم یا غیرمستقیم به جانبداری سکولاریستی متهم می کند. خوانش من از نوشته های مرتبط نشان میدهد که میتوانیم چهار نقد متمایز را على رغم همپوشانی مشخص کنیم.با توجه به این دلایل، پس با فهم این موضوع که آیا رفتار بازیگران بین المللی با هنجارهای مذهبی" همبستگی بیشتری دارد یا "منافع سیاسی و قدرت"، نمی توان اختلاف درباره اهمیت نسبی عوامل مادی و مذهبی را حل و فصل کرد.
 
دوم؛ سازماندهی این مناظره بر اساس عوامل مادی در مقابل عوامل فرهنگی، توجه ما را از مجموعه دیگری از سوالات درباره اهمیت نسبی اشکال اجتماعی و محتوای فرهنگی پدیده ها منحرف می کند. در واقع، اکثر نیروهایی که نظریه پردازان روابط بین الملل آنها را به عنوان عوامل "مادی" تعریف می کنند، تجلی وضعیت اجتماعی و ارتباطی هستند. رویهمرفته، هر چند دانشمندان روابط بین الملل توجه کافی به دین نداشته اند ولی نیروهای مذهبی که در اشکال اجتماعی بروز کرده اند، هم برای دانشمندان روابط بین الملل آشنا بوده و هم پویایی های قابل مقایسه ای نسبت به نیروهای سکولار ایجاد کرده اند.
 
در بخش های بعدی، چالش هایی را که دین برای نظریه روابط بین الملل مطرح کرده است، مورد بازنگری قرار می دهم. در این راستا، برای توضیح این مساله که چنین چالش هایی چه چیزی را اصلاح و چه چیزی را تباه کرده اند، از تجربیات نهضت اصلاحات استفاده می کنم. سپس به مشکلات اشاره شده درباره طبقه بندی مادی غیرمادی اهمیت دین در روابط بین الملل می پردازم. در اینجا یکی از تم های ضمنی این بخش را برجسته می کنم این که در صورت تلقی دین به عنوان امری "منحصر به فرد" با خطر بزرگتری نسبت به جدی نگرفتن آن، روبرو می شویم. نتیجه گیری این بخش بر این اساس است که ماهیت بیشتر نوشته های تغییر پارادایمی درباره دین و نظریه روابط بین الملل مانند شراب قدیمی در بطری های جدید "( old wine in new bottles) است.
 
ما در دهه اخیر شاهد میزان رو به رشدی دانش بوده ایم که نظریه روابط بین الملل را مستقیم یا غیرمستقیم به جانبداری سکولاریستی متهم می کند. خوانش من از نوشته های مرتبط نشان میدهد که میتوانیم چهار نقد متمایز را على رغم همپوشانی مشخص کنیم. اندیشمندان برای دستیابی به جایگاه مناسب دین در روابط بین الملل استدلال می کنند که باید:
از تلقی نیروهای مادی به عنوان نیروهایی مهم تر از ایده ها، معانی و باورها اجتناب کنیم؛
 
- روایت دولت محوری از سیاست جهان که اهمیت بازیگران مذهبی غیردولتی را نادیده می گیرد، کنار بگذاریم؛ از درک های سکولاریستی از "دین" و "سیاست" به عنوان حوزه های جداگانه اجتناب کنیم؛
 
- تحلیل مذهب به لحاظ اولویت ها، هنجارها و هویت ها را مورد بازنگری قرار دهم.
 
منبع: دین و نظریه روابط بین الملل، جک اسنایدر، ترجمه سیدعبدالعلی قوام، رحمت حاجی مینه، چاپ اول، نشر علم تهران ۱۳۹۳


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.