حل و فصل مسالمت آمیز منازعه در چارچوب دین

اول چانه زنی بعد جنگ

بازیگران عقلانی زمانی وارد جنگ می شوند که یک طرف یا هر دو طرف (معمولا طرف قوی تر) نمی توانند به توافقنامه بین خود متعهد بمانند.
جمعه، 14 تير 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اول چانه زنی بعد جنگ
دین به روش‌های مختلف می تواند چشم انداز جنگ را محتمل تر کند و یا زمانی که جنگ حتمی به نظر می رسد از وقوع آن جلوگیری کند. همان طور که بیشتر دانشجویان حوزه منازعه و چانه زنی منازعه با این موضوع آشنا هستند، هزینه های جنگ معمولا برای مشارکت کنندگان در جنگ از مزایای آن فراتر می رود. حتی فاتحان جنگ نیز به این واقعیت پی می برند که مزایای پیروزی را بدون جنگ هم می توانستند به روشهایی دیگر کسب کنند. این واقعیت، معمای تبیین جنگ را زمانی که تصمیم گیرندگان عمده در هر دو طرف منازعه، بازیگرانی عقلانی باشند، حل نشده رها می کند. جنگ در مقایسه با ابزارهای دیگر، همیشه دارای ضرر و زیان خالص برای طرفین منازعه است، پس چرا همواره به آن توسل می جویند؟ در سال ۱۹۹۲ بازنگری جیمز فرون از ادبیات موجود درباره موانع حل و فصل منازعه بدون توسل به جنگ، سه تبیین کلیدی را ارائه می کند که من تبیین چهارم را نیز به آن اضافه کرده ام.
 
اول؛ بازیگران عقلانی زمانی وارد جنگ می شوند که منافع خود را، عمدی یا غیرعمدی، اشتباه برآورد کنند. برای مثال، به نظر نمی رسید ایالات متحده، سرنوشت کره جنوبی را در ۱۹۵۰ به عنوان منافع امنیتی حیاتی خود در نظر گرفته باشد؛ واقعیتی که باعث شد کیم ایل سونگ به آسانی جوزف استالین را به دادن تسلیحات و حمایت دیپلماتیک برای متحد کردن قهرآمیز شبه جزیره کره متقاعد کند. با وجود این، زمانی که جنگ شروع شد، ایالات متحده در محاسبات خود بازنگری کرد و مصمم شد که "تجاوز کمونیستها به منافع امنیتی حیاتی امریکا در آسیا"، چه در کره جنوبی چه در جاهای دیگر را متوقف کند. اگر استالین و کیم ایل سونگ این موضوع را از ابتدا فهمیده بودند، شاید چنین جنگی را شاهد نبودیم، یا حداقل به آن صورت و در آن زمان اتفاق نمی افتاد. جیمز فرون این موضوع را مشکل "اطلاعات خصوصی" می خواند.رفتار یا قابل تایید است یا سرزنش؛ یک شخص یا به بهشت می رود یا نمی رود. علاوه بر رستگاری، مکان های فیزیکی نیز این ویژگی را دارند.دوم؛ بازیگران عقلانی زمانی وارد جنگ می شوند که یک طرف یا هر دو طرف (معمولا طرف قوی تر) نمی توانند به توافقنامه بین خود متعهد بمانند. ضمنا اگر برای تضمین اجرای این توافق، طرف سومی وجود نداشته باشد، شروع یا ادامه جنگ حتی برای بازیگر ضعیف تر عقلانی تصور می باشد، از ترس اینکه چنین عملی در آینده بسیار زیانبارتر خواهد بود. فرون این موضوع را مشکل "تعهد" می نامد.
 
سوم؛ بازیگران عقلانی زمانی وارد جنگ می شوند که موضوع مورد مناقشه را تقسیم پذیر نمی یابند. در این راستا، برخی از ارزش‌ها از کیفیتی پایدار برخوردارند به گونه ای که تقسیم آنها به زیر مجموعه هایی که ارزش خود را حفظ کنند، ممکن است پول نمونه ای کلاسیک است. با وجود این، انواع دیگر ارزش ها، ماهیت نامتقارنی دارند، یعنی می توانند تقسیم شوند، اما افرادی که دنبال چنین کالاهایی هستند، فکر می کنند چنین کالاهایی اگر تقسیم شوند، ارزش یا هویت خود را حفظ نمی کنند. فرزندان، مفاهیم فراطبیعی و سرزمین های ملی، چنین ویژگی نامتقارنی دارند. بنابراین، دو بازیگر عقلانی که در شرایط عادی می توانستند توافق کنند ارزش مورد قبول را با هم سهیم شوند، در این موارد، توافق بر روی تقسیمی قابل قبول را غیر ممکن می یابند، لذا جنگ را انتخاب می کنند تا بر فرد، مکان یا هر چه مورد مناقشه است، کنترلی مطلق به دست بیاورند. فرون این موضوع را مشکل "غیرقابل تقسیم بودن موضوع " (Issue indivisibility)می خواند.
 
نویسنده این نوشته علاوه بر سه تبیین عقلانی فرون درباره جنگ، تبیین دیگری را درباره چانه زنی منازعه تحت عنوان "افق های زمانی نامتقارن"( Asymmetric time horizons) مطرح می کند. بازیگران عقلانی که اطلاعاتشان درباره اهداف خود را با دیگران در میان گذاشته اند، از حمایت طرف سوم در تضمین توافقنامه ها برخوردارند و موضوع مورد مناقشه را تا حدی قابل تقسیم تلقی می کنند؛ با وجود این، اگر هر کدام از طرفین با اندازه ای اختلاف، زمان حال را کم اهمیت تلقی کنند، جنگ می تواند به عنوان قماری اغوا کننده ظاهر شود. در چارچوب چانه زنی منازعه، مفهوم "سایه آینده"( the shadow df the future)، وضعیتی را نشان میدهد که بازیگران می خواهند با رها کردن منافع کوتاه مدت ناشی از نقض تعهد، هزینه های قابل انتظار حاصل نشده از آن دستاوردها را حفظ کنند، زیرا چنین تصور می شود که اگر رابطه ای در روند تعامل و تبادل دوام بیاورد، در چارچوب آن رابطه، مزایای همکاری بسیار بیشتر از منافع کوتاه مدت پیمان شکنی هستند. برای مثال، اسامه بن لادن در مبارزه با غرب سکولار و "فاسده از دوره زمانی دویست ساله به عنوان زمان مورد نیاز برای پایان دادن به نفوذ غرب در خاورمیانه صحبت می کرد. بنابراین، زمانی که طرفداران مذهبی با مخالفان غیرمذهبی برخورد می کنند، ما می توانیم افق های زمانی غیرمتقارن را در این شرایط مشاهده کنیم.
 
همه مانع اشاره شده برای حل و فصل مسالمت آمیز منازعه را میتوان در چارچوب دین مشاهده کرد. مفهوم رستگاری در ادیان تمایلی به تقسیم پذیری ندارد. شخص نمی تواند در رفتارش، تا اندازه ای گناهکار و تا اندازه ای مقدس مآب باشد، وضعیت نهایی شخص، یک حالت است و نه چندین حالت پیوسته: رفتار یا قابل تایید است یا سرزنش؛ یک شخص یا به بهشت می رود یا نمی رود. علاوه بر رستگاری، مکان های فیزیکی نیز این ویژگی را دارند. نمونه های فیزیکی شامل کعبه در مکه؛ معبد کوهستانی، یا حرم شریف در بیت المقدس و مکان های مقدس بومیان آمریکایی، می باشد. بنابراین، تقسیم ناپذیری موضوع تا اندازه زیادی با مذهب همراه است و می تواند دلیل این تصور باشد که عقیده یا انگیزه مذهبی بیش از حد تصور باعث تشدید منازعه و تبدیل آن به جنگ می شود. سرانجام، تفسیر متون مقدس اغلب ماهیتی تقسیم ناپذیر دارد. برای مثال، این مهم است که آیا قرآن کریم به "شوهری" که همسرش از دستورات الهی اطاعت نمی کند، دستور میدهد تا وی را شلاق بزند یا طلاق دهد. فقهایی که از دیدگاه پیشین مبنی بر تقسیم ناپذیر بودن حمایت می کنند اغلب این استدلال ها را نمی پذیرند که واژه اصلی در متن عربی قرآن کریم می تواند معنی دیگری داشته باشد، یا این که، آن واژه با توجه به بافت خاصی که در آن زمان نازل شده است، معنی متفاوتی می دهد.
 
منبع: دین و نظریه روابط بین الملل، جک اسنایدر، ترجمه سیدعبدالعلی قوام، رحمت حاجی مینه، چاپ اول، نشر علم تهران ۱۳۹۳


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.