نقش مذاهب در جنگهای داخلی

گرایش دولت‌ها کمک زیادی به تبیین این مساله نمی کند که چرا به طور متناوب، اسلام در جنگ های داخلی مذهبی درگیر بوده است.
جمعه، 14 تير 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش مذاهب در جنگهای داخلی
اگر نگاهی به نقش مذاهب خاص در جنگهای داخلی مذهبی داشته باشیم به نتیجه‌ای مهم خواهیم رسید. به گونه ای که در ۸۲ درصد جنگهای داخلی مذهبی، یک گروه یا هر دو گروه، اسلامی هستند (سی وشش نمونه از میان چهل و چهار مورد)؛ مسیحیت در بیست و سه مورد (۵۲ درصد)؛ هندویسم در شش مورد (۱۴ درصد) و مذاهب دیگر تنها در چند مورد انگشت شمار حضور دارند.
 
روش دیگر برای بررسی پیوند بین مذاهب و جنگ داخلی، ترکیب مذهبی دولت های مورد نظر می باشد. ۵۸ درصد دولت‌هایی (۱۴ از ۲۴) که جنگ داخلی را تجربه کرده اند، اسلام دین اصلی آنهاست (اصلی از این لحاظ که اکثریت جمعیت آن دولت دارای آن هویت مذهبی مشخص هستند). مسیحیت، دین اصلی ۲۱ درصد دولت‌هاست، در حالی که دولت‌های بودایی، هندو، یهودی و تائو درصد باقی مانده را شامل می شوند.
 
بنابراین، چرا حضور اسلام در جنگ های داخلی مذهبی نسبت به ادیان دیگر بسیار محتمل تر است؟ در این راستا، نفوذ مذهب را در میان دولت ها و جمعیت هایشان ملاحظه کنید. از ۱۹۲ دولت عضو سازمان ملل، ۲۷ دولت (۱۴ درصد) گرایش آشکاری به اسلام دارند. این در حالی است که در نظام سیاسی ۲۵ دولت (۱۳ درصد) اسلام مذهب رسمی است.(۱۳) آمارهای جمعیتی حاکی از آن است که در ۴۸ کشور (حدود ۲۵ درصد)، حداقل ۵۰ درصد از جمعیت آنها طرفدار اسلام هستند، در حالی که به لحاظ جهانی تعداد طرفداران اسلام در اواسط سال ۲۰۰۳ تقریبا ۲۰ درصد جمعیت کل جهان بود.به نظر نمی رسد که مشکل این جنگها فی النفسه عامل عربی یا اسلامی باشد. بلکه، نحوه تعامل اسلام با دموکراسی، ایدئولوژیهای سکولار و حق تعیین سرنوشت است که دین را درگیر جنگ های داخلی می کند. در مقایسه، ۳۲ دولت (۱۷ درصد) گرایش مسیحی دارند و ۱۳ دولت (۷ درصد) مسیحیت را به عنوان دین رسمی اعلام کرده اند. آمار جمعیتی نشان می دهند که در ۱۰۳ کشور (۵۴ درصد دولت‌ها در سراسر جهان) مسیحیت دین اکثریت است و در اواسط سال ۲۰۰۳ مسیحیان ۳۳ درصد جمعیت جهان را شامل می شدند.
 
بنابراین، گرایش دولت‌ها کمک زیادی به تبیین این مساله نمی کند که چرا به طور متناوب، اسلام در جنگ های داخلی مذهبی درگیر بوده است. در حالی که نسبت دولت های اسلامی با مسیحی تقریبا به هم نزدیک است (۱۴ درصد و ۱۷ درصد به ترتیب). در خصوص رژیم هایی که خود را مذهبی تعریف می کنند، نسبت کشورهای اسلامی در برابر است؛ ۱۳ درصد اسلامی در مقایسه با ۷ درصد مسیحی. اما این آمار نیز کمک زیادی ارائه نمی کند. على رغم این تفاوت ها، کمتر کشوری با گرایش اسلامی یا مسیحی باقی می ماند.
 
با وجود این، اگر اکثریت جمعیت یک کشور طرفدار مذهب خاصی باشند، در این صورت اقلیت های مذهبی با نا امنی مواجه خواهند شد. این موضوع احتمالا توضیح میدهد چرا در مقایسه با جنگ های داخلی، در جنگهای داخلی مذهبی احتمال بیشتری وجود دارد که گروه های استقلال طلب حضور داشته باشند. در صورتی که ۶۶ درصد از جنگ های داخلی غیرمذهبی (۶۰ نمونه از ۹۱ مورد) جنگهایی برای به دست گرفتن حکومت مرکزی هستند، ۷۳ درصد جنگ های داخلی مذهبی (۳۲ نمونه از ۴۴ مورد) مبارزه برای خودمختاری سرزمینی یا استقلال هستند. حدود نصف این موارد، اقلیت های مسلمان هستند، از جمله فلسطینی ها، چچنی ها (۲ بار)، سومالی ها در اوگادن، موروس (۲ بار)، کشمیری ها (۲ بار)، مسلمانان بوسنی، آبخازی ها (پیشینه مسلمانان آن نامشخص است)، آلبانی های کوزوو، قبرسی های ترک تبار، آچنی ها و مسلمانان حیدر آباد. موارد باقی مانده حق تعیین سرنوشت شامل ترکیبی از مسیحیان، هندوها، بودایی ها و سیک ها می شود.
 
سرانجام، شایان ذکر است که ببینیم آیا متغیر قومیتی "عرب"، یافته ها درباره مسلمانان را در جنگ های داخلی مذهبی تعیین می کند. برای مثال، معلوم شد که رویهمرفته بیست جنگ داخلی (۱۵ درصد) در دولت های عربی رخ داده است. از تعداد ۴۴ جنگ داخلی مذهبی، تنها چهار مورد (۹ درصد) در دولت های عربی اتفاق افتاده اند. شانزده مورد دیگر جنگهای داخلی دولت های عربی، جنبه مذهبی نداشته اند. اکثر جنگ های داخلی مذهبی با محوریت اسلام در خارج از جهان عرب واقع شده اند. بنابراین، قومیت یا نژاد عرب برای این یافته نمی تواند معتبر باشد، زیرا اکثر این درگیری ها خارج از جهان عرب در مکان هایی از قبیل بنگلادش، قبرس، اندونزی و تاجیکستان رخ داده اند.
 
یکی از دلایل ارائه شده برای این فرضیه که عامل "عربی" می تواند خشونت را توضیح دهد، این است که بسیاری معتقدند یک نوع "کسری دموکراسی-عربی و نه کسری دموکراسی اسلامی وجود دارد. برخی از دانشمندان نظیر آلفرد استپان به کشورهای مالی و اندونزی به عنوان کشورهایی که در آنها اسلام و دموکراسی با یکدیگر در همزیستی کامل به سر می برند، اشاره می کنند. در واقع، این موارد توضیح می دهد چرا اسلام به طور متناوب و نه همیشگی در جنگ های داخلی حضور دارد. در مورد جنگهای داخلی باید گفت که این جنگ ها در دولت های استبدادی اتفاق نمی افتند. ولی دولت هایی که دوره گذار را تجربه می کنند، احتمال بیشتری دارد که شاهد خشونت باشند. اکثر کشورهای عربی استبدادی هستند و تنها تعداد اندکی نظیر الجزائر تونس، مصر و لیبی به دمکراسی و پاسخگو بودن گذار کرده اند. بر این اساس، کمتر می توان دولت های عربی را به لحاظ جنگ های داخلی مورد توجه قرارداد. باید توجه داشت که ۲۳ دولت عربی (۲۲ دولت عربی در اتحادیه عرب به اضافه فلسطین) ۱۲ درصد تعداد کل دولت ها (۱۹۲ دولت با عضویت سازمان ملل را تشکیل می دهند. تنها ۹ دولت عربی الجزایر، مصر، عراق، مراکش، یمن شمالی و جنوبی، تونس، سوریه و اردن) در ۲۰ جنگ داخلی عربی شرکت داشته اند: از این مجموعه، در سه دولت (الجزایر، مراکش و تونس) جنگ های استقلال در زمان های گذار یا زمانی که ما انتظار خشونت داشته ایم، رخ داده اند. کشور عراق یک استثنا است که پنج جنگ داخلی متفاوت را تجربه کرده است. با وجود این، مطالعه این جنگها نشان میدهد که هرگاه در اقتدار مرکزی شکافی وجود داشته است، این جنگها اتفاق افتاده اند. همان طور که این الگو پس از جنگ خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ با شورش شیعیان عراق علیه حکومت مرکزی و در سال ۲۰۰۴ نیز پس از تهاجم امریکا به عراق اتفاق افتاد.
 
بر این اساس، به نظر نمی رسد که مشکل این جنگها فی النفسه عامل عربی یا اسلامی باشد. بلکه، نحوه تعامل اسلام با دموکراسی، ایدئولوژیهای سکولار و حق تعیین سرنوشت است که دین را درگیر جنگ های داخلی می کند. به عبارت دیگر، اسلام در این روند تنها نیست، بلکه در ارتباط با جریان های معاصرش که در دهه ۱۹۷۰ شکل گرفتند، به پدیده ها شکل میدهد.
 
منبع: دین و نظریه روابط بین الملل، جک اسنایدر، ترجمه سیدعبدالعلی قوام، رحمت حاجی مینه، چاپ اول، نشر علم تهران ۱۳۹۳


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط