مراتب عقل نظری

نیروی نظری با صورتهای کلی مجرد از ماده چند گونه پیوند دارد. زیرا چیزی که کارش این است که چیزی را بپذیرد، بالقوه یا بالفعل، پذیرای آن است. پیوند نیروی نظری نیز با صورتهای کلی مجرد، گاه مطلقا بالقوه است که در این هنگام عقل هیولانی نامیده می شود.
يکشنبه، 5 خرداد 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مراتب عقل نظری

حکما عقل نظری را به چهار مرتبه تقسیم کرده اند


اول: عقل هیولانی و آن مرتبه نفس خالی از تمام معقولات است.

دوم: عقل بالملکه و آن مرتبه تعقل بدیهیات تصوری و تصدیقی است. زیرا علوم بدیهی به دلیل توقف علوم نظری بر آنها نخستین مرتبه دانش بشری هستند.

سوم: عقل بالفعل و آن مرتبه تعقل نظریات به واسطه استنتاج آنها از بدیهیات است.

چهارم: مرتبه تعقل تمام معقولات بدیهی و نظری که آنها را کسب نموده و مطابق عالم علوی و سفلی است. به تعبیر دیگر، یعنی تعقل مجموع معقولات به واسطه استحضار تمام آنها و توجه نفس به آنها بدون مشاغل مادی. اینجاست که نفس خود، جهانی علمی شبیه به جهان خارجی می گردد و به این مرتبه، عقل مستفاد گفته می شود.
 
 به گفته ابن سینا: نیروی نظری با صورتهای کلی مجرد از ماده چند گونه پیوند دارد. زیرا چیزی که کارش این است که چیزی را بپذیرد، بالقوه یا بالفعل، پذیرای آن است. پیوند نیروی نظری نیز با صورتهای کلی مجرد، گاه مطلقا بالقوه است که در این هنگام عقل هیولانی نامیده می شود. این عقل در هر شخص از نوع انسان وجود دارد و از آن رو «هیولانی» نامیده می شود که همانندی دارد با ماده نخستین هیولای اولی که به خودی خود دارای هیچ گونه صورتی نیست، اما می تواند موضوع هر صورتی گردد.
 
گاه نیز نیروی نظری با صورتهای مجرد کلی، گونه ای پیوند بالقوه ممکن دارد و این هنگامی است که در قوه هیولانی، کمال های معقولهای نخستین دست می دهد که از رهگذر آنها و به وسیله آنها معقولات دومین به دست می آید. معقولات نخستین همان مقدماتی است که تصدیق به آنها بدون اکتساب و بی آنکه تصدیق کننده از این آگاه باشد که می تواند یک زمان از تصدیق آنها سرباز زند دست می دهد. مانند اعتقاد به این که کل بزرگتر از جزء است. افاضه کننده صورتهای عقلی کلی، جوهر عقلی مفارق از ماده است که نزد آن، تمام صورتهای عقلی کلی موجود است. از آن جهت که این صور علمی، مجرد از ماده بوده و بر نفس افاضه می گردد، پس افاضه کننده ای برای آن صورتها وجود دارد. هنگامی که این اندازه از عقل در انسان تحقق یابد، «عقل بالملکه» نامیده می شود و نیز می تواند در مقایسه با عقل بالقوه، «عقل بالفعل» نامیده شود. زیرا آن یکی نمی تواند چیزی را بالفعل تعقل کند اما این دیگری می تواند گاه نیز عقل با صورتهای مجرد دارای پیوند بالقوه کمالی است و این هنگامی است که صورت معقول نخستین در آن حاصل شده اما او آن را بالفعل مطالعه نمی کند و بالفعل به آن باز نمی گردد؛ بلکه چنان است که گویی آن صورتها نزد وی ذخیره شده اند و هرگاه بخواهد می تواند آنها را بالفعل مطالعه کند و تعقل نماید و نیز آگاه باشد که آنها را تعقل می نماید. در این هنگام «عقل بالفعل» نامیده می شود؛ زیرا هم تعقل کرده است و هم هرگاه بخواهد بدون رنج و اکتساب، آنها را تعقل می کند. اما این عقل نیز می تواند در مقایسه با عقلی که پس از آن می آید عقل بالقوه نامیده شود.
 
گاه نیز پیوند نیروی نظری با صورتهای مجرد کلی، بالفعل مطلق است؛ چنانکه صورت معقول در آن حاضر است و می تواند بالفعل آن را مطالعه و تعقل نماید و نیز تعقل کند که آن را بالفعل تعقل می کند. عقل در این هنگام «عقل مستفاد» نامیده می شود. زیرا عقل بالقوه به وسیله عقل دیگری به صورت بالفعل در می آید که آن عقل خودش همیشه بالفعل است. (اشاره به عقل فعال است). چون عقل بالقوه با این عقل به گونه ای اتصال یابد، بالفعل در آن گونه ای از صورتها نقش می بندد که از بیرون به دست آمده است. «عقل مستفاد» واپسین مرحله ای است که جنس حیوانی و نوع انسانی بدان پایان می یابد. (1)
 

افاضه کننده صورت‌های علمی

افاضه کننده صورتهای عقلی کلی، جوهر عقلی مفارق از ماده است که نزد آن، تمام صورتهای عقلی کلی موجود است. از آن جهت که این صور علمی، مجرد از ماده بوده و بر نفس افاضه می گردد، پس افاضه کننده ای برای آن صورتها وجود دارد. حال سه فرض در این باب متصور است:

١. افاضه کننده صورت‌های علمی، نفس باشد.

۲. افاضه کننده صورت‌های علمی، ماده باشد.

٣. افاضه کننده صورت‌های علمی، عقل (عقل منفصل) باشد.
 
اما فرض اول صحیح نیست؛ زیرا که مستلزم آن است که شیء واحد هم فاعل باشد و هم قابل و این محال است. به این معنا که از طرفی، نفس پذیرای صورتهای علمی است و قابل است و قابل می باید فاقد چنین صورت هایی باشد و از طرف دیگر نفس، افاضه کننده صورت های علمی است و واجد است. چون تا صورتهای علمی را دارا نباشد نمی تواند آنها را افاضه کند و چون قابلیت از فقدان و ناداری ناشی می گردد و واجدیت از دارایی، جمع آن دو (فقدان و وجدان) محال است.
 
فرض دوم نیز صحیح نیست، زیرا موجود مادی از حیث مرتبه وجودی ضعیف تر از موجود نفسانی است. چرا که نفس مجرد است و در رتبه وجودی از موجود مادی برتر و شدت وجودی آن اقوی است و در باب علت اثبات گشته است که علت می باید از حیث درجه وجودی بر معلول خود برتری داشته و اشرف باشد؛ چرا که کار آن افاضه است و کار معلول، استفاضه. در نتیجه فرض سوم متعین می گردد که افاضه کننده صورتهای علمی، جوهر عقلی مجرد است که به فرموده مرحوم علامه طباطبایی: «این چنین عقلی، نزدیک ترین عقول مجرد به جوهر مستفیض است که در آن عقل اجمالی (بسیط)، تمام صورتهای عقلی وجود دارد و نفسی که مستعد تعقل است به قدر استعداد خود با آن متحد می گردد و صورتهای عقلی از آن مقام بر حسب استعداد نفس افاضه می شود.» (2)
 
پی‌نوشت:
1. ابن سینا، النجاة، به کوشش محمد تقی دانش پژوه، ص۱۶۵ و  ابن سینا، الشفاء (طبیعیات النفس) ، ص ۴۰ - ۳۹.
2. سیدمحمدحسین طباطبایی، نهایة الحکمة، مرحله یازدهم، فصل هفتم
 
منبع: تفکرعقلی در کتاب و سنت، حمیدرضا رضانیا، چاپ دوم، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی، قم 1393


مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.