در این جا این پرسش مطرح مى گردد که آیا صلح با دشمن و چشم پوشى از حق خود و حقوق مؤمنان و مسلمانان با مبانى شیعه و مکتب اهل بیت(ع) منافاتى ندارد؟ اصولاً راز پذیرش صلح امام حسن(ع) چه بوده است؟ علل و عواملى سیاسی و اجتماعی که وى را وادار به پذیرش صلح نمودهاند، چه بوده است؟
در پاسخ اولا بعنوان مقدمه یک توهمی که در اذهان بعضی از جوانها می تواند باشد بهتر است بیان شود و آن این است که امام حسن (ع) با معاویه که دشمن دیرینه پدرش بوده، صلح کرد؟ بله درست است که صلح کرد اما باید دید در چه شرائطی و حالاتی این کار صورت گرفته است این مطلب خیلی مهمی است. درواقع باید گفت امام صلح نکرد بلکه صلح بر امام تحمیل شد. وضعیت مردم و حالات جامعه طوری بود که صلح به عنوان یک مسئله ضروری بر امام تحمیل شد و حضرت جز پذیرفتن صلح چاره ای نداشت.(1)
در زمان حاضر و شرائط فعلی بعضی از جوانها در مسایل سیاسی کشور گفتگو می کنند و می گویند که برای برجام مقام معظم رهبری هم اجازه دادند، مگر ایشان نمی دانستند که نتیجه برجام چه خواهد شد؟ مگر نمی دانستند که امریکه قابل اعتماد نیست پس چرا قبول فرمودند که این توافق صورت بگیرد؟ خوب اینجا بحث زیاد است اما نکته مهم همان تحمیل شدن این مسئله بر ایشان است یعنی رهبر معظم انقلاب در شرائطی قرار گرفتند که جز صلح و قبول مذاکره چاره ای ندیدند، دلیل تحمیل شدن هم این است که ایشان در سخنرانی های مختلف و متعدد فرمودند «بنده به این مذاکرات خوش بین نیستم» (2) و لذا در مورد مذاکرات بعدی چون می دانند که مردم فهمیده اند و درک کرده اند که مذاکره با امریکه با این شرائطی که دارد، هیچ فائده ای نداره، فرمودند «مذاکره مطلقا ممنوع و سم است و با این دولت فعلی سم مضاعف است»(3)
امام حسین (ع) هم با یزید صلح نکرد شاید یکی از علت هایش می تواند همین باشد که مردم آن زمان از صلح برادرش امام حسن فهمیده بودند که اینها (بنی امیه) اهل صلح نیستند و اهل خدعه هستند چون همه پیمان های صلح را زیر پا گذاشتند مثل دولت فعلی امریکه که همه تعهدات برجام و بین المللی را زیر پا گذاشت.
حالا با این مقدمه به علل و عوامل صلح می پردازیم:
در کتاب خوب «سیره پیشوایان» عوامل و علل زیادی برای صلح امام حسن بیان شده است که بحث طولانی را می طلبد و در این نوشتار نمی گنجد، خوانندگان محترم می توانند به این کتاب مراجعه کنند. در اینجا عوامل صلح امام حسن از یک زاویه دیگر ذکر می شود و آن از لحاظ اعتقادی، اجتماعی سیاسی و نظامی است. یعنی از لحاظ اعتقادی آیا صلح امام درست بود یا نه؟
دلیل اعتقا دی صلح
در پاسخ این سؤال در خصوص دلیل اعتقادی، به جهت عدم اطاله کلام اکتفا به جمله ای از خود حضرت مجتبی (ع) در این رابطه می نماییم. امام در پاسخ این سؤال، عنوان داشتند: «آیا من حجت خداوند بر مردم نیستم؟ آیا من همان کسی نیستم که پیامبر درباره من و برادرم فرمود: حسن و حسین دو امام هستند چه بنشینند و چه بپاخیزند (قیام کنند)؟ ای ابا سعید پس من امامم چه قیام کنم و چه بنشینم. پس وقتی که من امامم چرا نباید رای من و آنچه که انجام می دهم مورد اطمینان و قبول باشد، چه در صلح و چه در جنگ، هرچند که ممکن است مواردی هم بر شما مشتبه باشد...کار من شما را خشمگین و ناخشنود کرد زیرا به حکمت و مصلحت این کار جاهل هستید بدانید که اگر این کار را انجام نمی دادم یک نفر از شیعیان ما بر روی زمین باقی نمی گذاشتند مگر کشته می شد».(4) پس معلوم می شود که صلح امام کاملا طبق موازین شرعی و عین شرع مقدس بوده است، و هیچگونه تضاد یا مخالفتی با احکام الهی ندارد.دلیل اجتماعی و سیاسی صلح
و اما در مورد دلیل اجتماعی و سیاسی باید عرض شود که امویان پس از فتح مکه و شکست از پیامبر اسلام (ص) و در نهایت تسلیم شدن در برابر مسلمین، همواره در صدد بازیابی قدرت دوران جاهلیت خویش بودند. این فرصت در زمان حضرت رسول فراهم نگشته اما پس از رحلت آن حضرت و در بیست سال حکومت خلفای دوم و سوم توانستند بواسطه حسن توجه خلفا به ایشان قدرت سیاسی و نظامی فوق العاده ای کسب نمایند. معاویه در پناه حکومت بیست ساله خویش بر شامات در دوران خلفای دوم و سوم، با فعالیت مجدانه و گسترده (و در عین حال منفی، سیاه و در تضاد با احکام و چارچوب اسلامی) در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی توانست پایگاهی محکم و مستقر برای خویش در شامات فراهم آورد به نحوی که آوازه وی در دیگر بلاد اسلامی با عنوان فامیل و صحابی پیامبر (ص) مشهور گشته به نحوی که شهرت وی بسیار بالاتر از ابوذر و مقداد و عمار و... گشت. معاویه در زمان زمامداری خویش با نقشه ها و سیاست های عوام فریبانه همواره با حفظ نسبی ظواهر اسلامی، اجرای ظاهری مقررات دینی، اجرای پاره ای از مقررات اسلامی در دربار خویش و حفظ ظاهری رنگ اسلامی جامعه تلاش فراوانی می نمود تا هرچه بیشتر به حکومت خویش رنگ شرعی و اسلامی و در نهایت مشروعیت دینی و مقبولیت مردمی بدهد. در کنار این امر، معاویه با بهره بردن از کیاست و روبه صفتی فراوان در حل و فصل امور و مقابله با مشکلات، سیاست فوق العاده ماهرانه و مرموزانه ای داشته و مشکلات را با استفاده از حیله ها و مکرهای فراوان حل و فصل می نمود.با توجه به شرایط توصیفی فوق الذکر از کیفیت حکومت معاویه و مشروع نگریسته شدن این حکومت از سوی مردم، پیروزی قیام امام حسن (ع) علیه معاویه و تاثیر مثبت شهادت در جنگ با معاویه به شدت مورد تردید بود. چراکه در آن هنگام به جهت لعاب ضخیم دینی کشیده شده بر حکومت معاویه، افکار عمومی از میزان انحراف وی از اسلام کاملا بی خبر بوده لذا عناصر نا آگاه از شرایط سیاسی و فرهنگی، جنگ امام حسن (ع) با معاویه را نه قیام حق علیه باطل بلکه تفسیر به یک اختلاف سیاسی و کشمکش بر سر قدرت و حکومت می نمودند. لذا در صورت جنگ امام حسن مجتبی (ع) با معاویه، حضرت به شدت مورد مذمت و شماتت مردم و بزرگان اقوام مختلف قرار گرفته و قیام وی به عنوان حرکتی ضد دینی و در جهت سست نمودن پایه های حکومت دینی تفسیر می گردید. آیا در چنین شرائطی شخصی مثل امام حسن که رسالت حفظ اساس اسلام را بر عهده داشت، جز این راهی داشت که با قبول صلح، این خطر بزرگ را از جهان اسلام دور کند.
پی نوشت ها:
(1) پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، ص97.
(2) دیدارهزاران نفر از مردم تبریز و شهرهای مختلف استان آذربایجان شرقی با مقام معظم رهبری، در تاریخ: 28/11/1392.
(3) دیدار کارگزاران نظام با مقام معظم رهبری، در تاریخ: 24/02/1398.
(4) ابن بابویه، محمد بن على، علل الشرائع، ج1، ص211.