رياست طلبی
نويسنده : فاستر دبليو کلاين و جیم فی
مترجم: میترا خطیبی
مترجم: میترا خطیبی
به نظر شما آيا جاي تعجّب است که والدين رياست طلب،اغلب فرزنداني رياست طلب دارند؟والديني که مانند فرماندهان نظامي،چپ و راست به فرزندان خود دستور مي دهند،درنهايت فرزنداني را تربيت مي کنند و پرورش مي دهند،که آنها نيز مي خواهند فرمانده گروهاني کوچک باشند،و اين مسئله اي کاملاً بديهي است.
بچّه هاي کوچک دوست دارند مانند بزرگ ترها رفتار کنند.آنها اگر ببينند که بزرگ ترهاي شان اهل رياست طلبي هستند،آنها نيز در آينده رياست طلب خواهند شد.بنابراين،ريشه ي اين معضل يعني رياست طلبي کودکان را بايد ابتدا در خودمان به عنوان الگوي اوّليه فرزندمان جستجو کنيم.به عنوان مثال،اگر به بچّه ها دستور پريدن بدهيم،و انتظار داشته باشيم که بگويند:«چقدر؟»،دراين صورت آنها نيز عادت به دستور دادن مي کنند،به طوري که آيينه ي تمام نماي تصوّرات و ذهنيّات ما مي شوند.
البتّه،هميشه اين گونه نيست که اشتباه از سوي والدين باشد.زيرا حتي پدران و مادراني که خود رياست طلب نيستند،گاهي فرزنداني رياست طلب دارند.اغلب کودکان خيلي راحت به خودرأيي و اين که حرف،حرف خودشان باشد، عادت مي کنند،و در اين بين رياست بر ديگران، راهي براي دستيابي و رسيدن به اين هدف است.حتي گاهي مواقع اين کودکان،که هوشيارانه اوضاع را تحت کنترل خويش دارند،با درخواست هاي خود،بر ما نيز رياست مي کنند،که اين مسئله براي ما به عنوان والدين غيرقابل تحمّل خواهد بود.يک راه براي کنترل اين وضعيت وجود دارد،و آن داشتن هوشياري و سرعت عمل به موقع در استفاده ي سريع و به جا از ديگر راه کارها و ابزارهاي موجود است:
هنگامي که رياست طلبي هرچند ناچيزي را از کودک شاهد هستيم،اوّلين پاسخ و واکنش ما به کودک لبخندي معنا دار و ممتد است،اين تغيير وضعيت و چرخش ناگهاني و غيرمنتظره در رفتار ما،درحقيقت به کودک فرصتي براي انديشه و تفکّر مي دهد،و او با شگفتي از خود سؤال مي کند که توي اين دنيا چه اتفاقي در شرف وقوع است.سپس،با آرامش چنين جمله اي را به او مي گوييم:«تَمي تلاش خيلي خوبيه.فکر مي کني وقتي همه بخواهند،رئيس باشند،آن وقت توي خانواده ي ما چه اتفاقي مي افتد؟آيا اين مسئله کمکي به حال ما مي کند يا نه؟امّا خواهش مي کنم به هيچ وجه حالا جواب نده.فقط کمي فکر کن.»و بعد راه خود را مي گيريم و مي رويم.
برخورد ما با کودکان رياست طلب،بايد عاري از هرگونه درگيري هيجاني و احساسي باشد.در ضمن،هرگز اين موضوع را به آنها متذکر نمي شويم که:«تو جرأت نداري،چپ و راست،به من دستور بدهي!»بلکه بايد با صراحت و منطق به رفتار آنها رسيدگي کنيم.
وقتي که فرزندان ما به کودکان ديگر رياست مي کنند،نقش ما به عنوان مشاور،بسيار مهمّ و تأثيرگذار است.بعد از تمامي اين ها،ما تنها نقش يک مشاور را داريم،و بايد بگوييم،که اين مسئله نيز يکي از مشکلات آنهاست نه ما.
مادر:«تَمي،من متوجّه شدم که تو از آن دسته بچّه ها هستي که مي خواهي مغرورانه به بقيّه رياست کني.و به هيچ وجه نگران نيستي که شايد اين برخورد و رفتار باعث شود تا دوستان ات ديگر دوستت نداشته و ديگر هيچ وقت نخواهند که با تو دوست باشند.»
تَمي:«اِه،آنها هنوز هم با من دوست هستند.»
مادر:«تعجّب مي کنم،چه طور چنين چيزي امکان دارد.البتّه شايد تو از آن دسته افراد نادري باشي که مي تواني مغرورانه به سايرين رياست و آنها را وادار کني تا با تو دوست باشند.نظر تو چيه؟آيا دنبال راهي هستي که بتواني،کاملاً به آنها رياست کني،و در عوض انتظار داشته باشي که آنها را به عنوان دوست براي خودت نگهداري و حفظ کني؟»
تَمي:«نمي دانم.»
مادر:«خب،خيلي مايلم که ببينم،درنهايت اوضاع چه طوري پيش مي رود.ولي به هرحال،اميدوارم به نفع تو و آن طور که تو مي خواهي مسائل پيش برود.»
البتّه شانس و اقبال هميشه بر وِفق مراد ما نيست،و اوضاع آن طور که مي خواهيم پيش نمي رود.اين دنيا واقعي است که در مورد مسائل مختلف،درس لازم را به کودکان مي دهد.بي احترامي و بي تربيتي به دوستان برابر است با از دست دادن و دشمن ساختن آنها.در اين بين برخورد ديگر بچّه ها، با کودکان رياست طلب چوت تَمي،براي او بسيار آموزنده خواهد بود.
سپس،هنگامي که تَمي با مشکلش نزد مادر مي آيد،مادر مي تواند براي تَمي،ناراحتي و دلخوري دوست اش را اين گونه بيان کند:
مادر:«اوه تَمي،پس که اين طور،پس واقعاً با رياست طلبي مشکلي حلّ نشد؟»
تَمي:«نه.»
مادر:«واقعاً ناراحت کننده است.حالا فکر مي کني،براي اين که دوستان ات را برگرداني چه کار بايد بکني؟»
تَمي:«نمي دانم.»
مادر:«مطمئنم،اين مسئله حلّ مي شود.امّا قبل از هرچيز بايد بدانم،که آيا تو واقعاً تصميم گرفتي که از نظرات من در برخورد با دوستان ات استفاده کني،طوري که ديگر هيچ وقت آنها احساس نکنند،تو قصد رياست بر آنها را داري.خوشحال مي شوم در اين باره بيشتر با تو حرف بزنم.»
اگر به کودکان مان بگوييم که رياست طلبي نکنند،و درعوض خود،بر آنها رياست کنيم،اين عمل باعث مي شود که خشم و عصبانيّت آنها متوجّه ي ما شود،و بدين صورت مقوله ي رياست هم چنان ادامه خواهد يافت.
امّا در صورتي که آنها متوجّه اشتباه خود شوند،و بخواهند معضل رياست طلبي را در خودشان برطرف نمايند،ما نيز بايد با استفاده از سخنان تفکّربرانگيز،بار مشکل را بر دوش آنها بگذاريم،و با اين شيوه ي برخورد،آنها را در دستيابي به بهترين راه حلّ ممکن کمک کنيم.
منبع:کتاب تربيت با عشق و منطق
/خ
بچّه هاي کوچک دوست دارند مانند بزرگ ترها رفتار کنند.آنها اگر ببينند که بزرگ ترهاي شان اهل رياست طلبي هستند،آنها نيز در آينده رياست طلب خواهند شد.بنابراين،ريشه ي اين معضل يعني رياست طلبي کودکان را بايد ابتدا در خودمان به عنوان الگوي اوّليه فرزندمان جستجو کنيم.به عنوان مثال،اگر به بچّه ها دستور پريدن بدهيم،و انتظار داشته باشيم که بگويند:«چقدر؟»،دراين صورت آنها نيز عادت به دستور دادن مي کنند،به طوري که آيينه ي تمام نماي تصوّرات و ذهنيّات ما مي شوند.
البتّه،هميشه اين گونه نيست که اشتباه از سوي والدين باشد.زيرا حتي پدران و مادراني که خود رياست طلب نيستند،گاهي فرزنداني رياست طلب دارند.اغلب کودکان خيلي راحت به خودرأيي و اين که حرف،حرف خودشان باشد، عادت مي کنند،و در اين بين رياست بر ديگران، راهي براي دستيابي و رسيدن به اين هدف است.حتي گاهي مواقع اين کودکان،که هوشيارانه اوضاع را تحت کنترل خويش دارند،با درخواست هاي خود،بر ما نيز رياست مي کنند،که اين مسئله براي ما به عنوان والدين غيرقابل تحمّل خواهد بود.يک راه براي کنترل اين وضعيت وجود دارد،و آن داشتن هوشياري و سرعت عمل به موقع در استفاده ي سريع و به جا از ديگر راه کارها و ابزارهاي موجود است:
هنگامي که رياست طلبي هرچند ناچيزي را از کودک شاهد هستيم،اوّلين پاسخ و واکنش ما به کودک لبخندي معنا دار و ممتد است،اين تغيير وضعيت و چرخش ناگهاني و غيرمنتظره در رفتار ما،درحقيقت به کودک فرصتي براي انديشه و تفکّر مي دهد،و او با شگفتي از خود سؤال مي کند که توي اين دنيا چه اتفاقي در شرف وقوع است.سپس،با آرامش چنين جمله اي را به او مي گوييم:«تَمي تلاش خيلي خوبيه.فکر مي کني وقتي همه بخواهند،رئيس باشند،آن وقت توي خانواده ي ما چه اتفاقي مي افتد؟آيا اين مسئله کمکي به حال ما مي کند يا نه؟امّا خواهش مي کنم به هيچ وجه حالا جواب نده.فقط کمي فکر کن.»و بعد راه خود را مي گيريم و مي رويم.
برخورد ما با کودکان رياست طلب،بايد عاري از هرگونه درگيري هيجاني و احساسي باشد.در ضمن،هرگز اين موضوع را به آنها متذکر نمي شويم که:«تو جرأت نداري،چپ و راست،به من دستور بدهي!»بلکه بايد با صراحت و منطق به رفتار آنها رسيدگي کنيم.
وقتي که فرزندان ما به کودکان ديگر رياست مي کنند،نقش ما به عنوان مشاور،بسيار مهمّ و تأثيرگذار است.بعد از تمامي اين ها،ما تنها نقش يک مشاور را داريم،و بايد بگوييم،که اين مسئله نيز يکي از مشکلات آنهاست نه ما.
مادر:«تَمي،من متوجّه شدم که تو از آن دسته بچّه ها هستي که مي خواهي مغرورانه به بقيّه رياست کني.و به هيچ وجه نگران نيستي که شايد اين برخورد و رفتار باعث شود تا دوستان ات ديگر دوستت نداشته و ديگر هيچ وقت نخواهند که با تو دوست باشند.»
تَمي:«اِه،آنها هنوز هم با من دوست هستند.»
مادر:«تعجّب مي کنم،چه طور چنين چيزي امکان دارد.البتّه شايد تو از آن دسته افراد نادري باشي که مي تواني مغرورانه به سايرين رياست و آنها را وادار کني تا با تو دوست باشند.نظر تو چيه؟آيا دنبال راهي هستي که بتواني،کاملاً به آنها رياست کني،و در عوض انتظار داشته باشي که آنها را به عنوان دوست براي خودت نگهداري و حفظ کني؟»
تَمي:«نمي دانم.»
مادر:«خب،خيلي مايلم که ببينم،درنهايت اوضاع چه طوري پيش مي رود.ولي به هرحال،اميدوارم به نفع تو و آن طور که تو مي خواهي مسائل پيش برود.»
البتّه شانس و اقبال هميشه بر وِفق مراد ما نيست،و اوضاع آن طور که مي خواهيم پيش نمي رود.اين دنيا واقعي است که در مورد مسائل مختلف،درس لازم را به کودکان مي دهد.بي احترامي و بي تربيتي به دوستان برابر است با از دست دادن و دشمن ساختن آنها.در اين بين برخورد ديگر بچّه ها، با کودکان رياست طلب چوت تَمي،براي او بسيار آموزنده خواهد بود.
سپس،هنگامي که تَمي با مشکلش نزد مادر مي آيد،مادر مي تواند براي تَمي،ناراحتي و دلخوري دوست اش را اين گونه بيان کند:
مادر:«اوه تَمي،پس که اين طور،پس واقعاً با رياست طلبي مشکلي حلّ نشد؟»
تَمي:«نه.»
مادر:«واقعاً ناراحت کننده است.حالا فکر مي کني،براي اين که دوستان ات را برگرداني چه کار بايد بکني؟»
تَمي:«نمي دانم.»
مادر:«مطمئنم،اين مسئله حلّ مي شود.امّا قبل از هرچيز بايد بدانم،که آيا تو واقعاً تصميم گرفتي که از نظرات من در برخورد با دوستان ات استفاده کني،طوري که ديگر هيچ وقت آنها احساس نکنند،تو قصد رياست بر آنها را داري.خوشحال مي شوم در اين باره بيشتر با تو حرف بزنم.»
اگر به کودکان مان بگوييم که رياست طلبي نکنند،و درعوض خود،بر آنها رياست کنيم،اين عمل باعث مي شود که خشم و عصبانيّت آنها متوجّه ي ما شود،و بدين صورت مقوله ي رياست هم چنان ادامه خواهد يافت.
امّا در صورتي که آنها متوجّه اشتباه خود شوند،و بخواهند معضل رياست طلبي را در خودشان برطرف نمايند،ما نيز بايد با استفاده از سخنان تفکّربرانگيز،بار مشکل را بر دوش آنها بگذاريم،و با اين شيوه ي برخورد،آنها را در دستيابي به بهترين راه حلّ ممکن کمک کنيم.
منبع:کتاب تربيت با عشق و منطق
/خ