پدر

شعر زیر در وصف مقام و عظمت پدر است.
يکشنبه، 3 شهريور 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: ناهید اسدی
موارد بیشتر برای شما
پدر
بی­قرار و خسته، مرد واکسی
منتظر، شاید بیاید تا کِسی

چشم­ هایش سرخ، دستانش سیاه
در سکوتِ شب، نگاهش رو به ماه

لحظه­ هایش دل­پذیر از بوی کفش
خاطراتی دارد از زخم دِرفش

دکّه­ اش آن­جاست، زیر آن درخت
یک پدر، در گوشه­ ای از پایتخت!

باز امشب، شاد و خندان آمده
طبق عادت با کمی نان آمده

آمده با دردِ پا و زخمِ دست
غُصّه ­هایش پشت در، جا مانده است

حس خوبی دارد آغوش پدر...
بیش­تر از آن، قلندوش پدر

کاش بی آن­که کسی پروا کند
این سه حرف ناب را معنا کند

غُصّه­ ی نان و نمک یعنی پ د ر
یار بی ­دوز و کلک یعنی پ د ر

غیرت بی­ انتها یعنی پدر
بازتابی از خدا، یعنی پدر

خوب می­ دانم که او این روزها
ساز تنهاییش، دارد سوزها

این روایت­ ها که از او می ­شود
خرج بازار هیاهو می ­شود

او که عمری کارکرد و بندگی
در خیابان شلوغ زندگی

لحظه ­ای تسلیم درد و غم نشد
مهربانی از وجودش کم نشد

زرد شد، خشکید، عمرش نیم شد
صاحب یک روز در تقویم شد!

کاش می ­شد دردهایش را شناخت
او که در دنیای قلبم خانه ساخت

بُغض تلخی در گلو دارد پدر
آه... صدها آرزو دارد پدر

شاعر: حمید هنرجو
تصویرساز: نگین حسین زاده


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط