بیقرار و خسته، مرد واکسی
منتظر، شاید بیاید تا کِسی
چشم هایش سرخ، دستانش سیاه
در سکوتِ شب، نگاهش رو به ماه
لحظه هایش دلپذیر از بوی کفش
خاطراتی دارد از زخم دِرفش
دکّه اش آنجاست، زیر آن درخت
یک پدر، در گوشه ای از پایتخت!
باز امشب، شاد و خندان آمده
طبق عادت با کمی نان آمده
آمده با دردِ پا و زخمِ دست
غُصّه هایش پشت در، جا مانده است
حس خوبی دارد آغوش پدر...
بیشتر از آن، قلندوش پدر
کاش بی آنکه کسی پروا کند
این سه حرف ناب را معنا کند
غُصّه ی نان و نمک یعنی پ د ر
یار بی دوز و کلک یعنی پ د ر
غیرت بی انتها یعنی پدر
بازتابی از خدا، یعنی پدر
خوب می دانم که او این روزها
ساز تنهاییش، دارد سوزها
این روایت ها که از او می شود
خرج بازار هیاهو می شود
او که عمری کارکرد و بندگی
در خیابان شلوغ زندگی
لحظه ای تسلیم درد و غم نشد
مهربانی از وجودش کم نشد
زرد شد، خشکید، عمرش نیم شد
صاحب یک روز در تقویم شد!
کاش می شد دردهایش را شناخت
او که در دنیای قلبم خانه ساخت
بُغض تلخی در گلو دارد پدر
آه... صدها آرزو دارد پدر
شاعر: حمید هنرجو
تصویرساز: نگین حسین زاده
منتظر، شاید بیاید تا کِسی
چشم هایش سرخ، دستانش سیاه
در سکوتِ شب، نگاهش رو به ماه
لحظه هایش دلپذیر از بوی کفش
خاطراتی دارد از زخم دِرفش
دکّه اش آنجاست، زیر آن درخت
یک پدر، در گوشه ای از پایتخت!
باز امشب، شاد و خندان آمده
طبق عادت با کمی نان آمده
آمده با دردِ پا و زخمِ دست
غُصّه هایش پشت در، جا مانده است
حس خوبی دارد آغوش پدر...
بیشتر از آن، قلندوش پدر
کاش بی آنکه کسی پروا کند
این سه حرف ناب را معنا کند
غُصّه ی نان و نمک یعنی پ د ر
یار بی دوز و کلک یعنی پ د ر
غیرت بی انتها یعنی پدر
بازتابی از خدا، یعنی پدر
خوب می دانم که او این روزها
ساز تنهاییش، دارد سوزها
این روایت ها که از او می شود
خرج بازار هیاهو می شود
او که عمری کارکرد و بندگی
در خیابان شلوغ زندگی
لحظه ای تسلیم درد و غم نشد
مهربانی از وجودش کم نشد
زرد شد، خشکید، عمرش نیم شد
صاحب یک روز در تقویم شد!
کاش می شد دردهایش را شناخت
او که در دنیای قلبم خانه ساخت
بُغض تلخی در گلو دارد پدر
آه... صدها آرزو دارد پدر
شاعر: حمید هنرجو
تصویرساز: نگین حسین زاده