صبر یا بی تابی هنگام مصیبت

هنگامی که به مومن مصیبتی می رسد او خدا را یاد می کند و در پیشگاه الهی دعا می کند تا خداوند مصیبت او را برطرف کند و بر خدا توکل می کند و عقیده او این است که جز خدا کسی نمی تواند او را از آن بلا یا بیماری نجات دهد.
جمعه، 8 شهريور 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حسن جوادی
موارد بیشتر برای شما
صبر یا بی تابی هنگام مصیبت

مشکلات سبب قرب به خداوند

طبیعتاً هنگامی که چیزی بر چیزی خرج می شود، آنچه بدست می آید، در آن هنگام چیز بدست آمده نسبت به چیز خرج شده اهمیت بیشتری دارد. مثلاً شخص گندم را می فروشد و نان می خرد، اگرچه گندم نیز دارای اهمیت است اما در آن وقت برای آن شخص نان ارزش بیشتری دارد. این اهمیت نان از کجا به وجود آمد؟ از گرسنگی. اهمیت برطرف کردن گرسنگی از کجا ایجاد شد؟ از نیاز به زنده ماندن. نیاز به زنده ماندن چگونه احساس می شود؟ این اقتضای فطری انسان است، تا جایی که انسان همه دارایی و اموال خود را برای زنده ماندن خود هزینه می کند.

بنابراین وقتی انسان بخواهد چیزی را بخرد، درباره اهمیت آن فکر می کند که آیا به آن نیاز دارد یا نه. به تعبیر دیگر آیا آن چیز اهمیت بیشتری دارد یا پول، یعنی به آن چیز نیاز بیشتری دارد یا به نگهداری و خرج نکردن پول.
این مثال برای این مطلب است که وقتی مشکل پیش می آید، انسان اسباب و وسایل را صرف آن مشکل می کند تا با صرف آن اسباب از مشکل نجات پیدا کند، لذا اهمیت نجات از مشکل بیش از صرف شدن اسباب است.
اکنون سوال این است که آیا مشکلات به این خاطر پیش می آیند که انسان صرفاً اسباب را استفاده کند یا مشکلات برای هدفی بزرگتر پیش می آیند؟ قطعاً مشکلات برای هدفی پیش می آیند که لازم می شود مشکلات خرج آن هدف بشوند. آن هدف این است که خود مشکلات اسبابی هستند که بوسیله آنها معرفت و قرب خداوند سبحان به دست می آید.

اگر انسان تا مرحله برطرف کردن مشکل متوقف شود و درباره مرحله بعد فکر نکند مانند آن است که او با پرداخت پول ماشین خرید، اما بوسیله آن جایی نمی خواهد برود. مشکلات مانند آن وسیله ای هستند که انسان را به قرب پروردگار می رسانند، بنابراین خود نیاز هدف نیست بلکه وسیله ای است برای رسیدن به هدف دیگر.

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام می فرمایند: "إِنَّ الْعَبْدَ لَیَکُونُ لَهُ عِنْدَ اللَّهِ الدَّرَجَةُ لَا یَبْلُغُهَا بِعَمَلِهِ فَیَبْتَلِیهِ اللَّهُ فِی جَسَدِهِ أَوْ یُصَابُ بِمَالِهِ أَوْ یُصَابُ فِی وُلْدِهِ فَإِنْ هُوَ صَبَرَ بَلَّغَهُ اللَّهُ إِیَّاهَا"، "همانا برای بنده نزد خدا درجه ای است که با عمل خود به آن نمی رسد، پس خدا او را نسبت به بدنش مبتلا می کند یا (خسارتی) به مالش برسد یا (حادثه ای) به فرزندانش برسد، پس اگر او صبر کرد خدا او را به آن درجه می رساند".[1]

باید توجه کرد که شرط رسیدن به آن درجه، صبر قرار داده شده است، پس صرف مبتلا شدن به بلاهای یادشده راه رسیدن به آن درجه نیست بلکه شخص باید صبر و شکیبایی بورزد.

رسیدن بلا به مومن و کافر

هنگامی که به مومن مصیبتی می رسد او خدا را یاد می کند و در پیشگاه الهی دعا می کند تا خداوند مصیبت او را برطرف کند و بر خدا توکل می کند و عقیده او این است که جز خدا کسی نمی تواند او را از آن بلا یا بیماری نجات دهد، اما کافر و شخص بی ایمان هنگام دچار شدن به مصیبت تمام راه حل آن را در محدوده اسباب جستجو می کند و اگر مشکل او حل نشود به مردم و اشیاء بد می گوید، زیرا ایمان به بیش از آنچه با چشم می بیند، ندارد، لذا از خدا درخواست نمی کند که خدا مشکل او را حل کند و اگر احیاناً شخص ضعیف الایمان از خدا دعا کند، دعای او همراه با یاس و ناامیدی است و به زمانه و چیزهای دیگر نفرین می کند.

پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمودند: "لا تَسِبُّوا الرّیاحَ فَإنَّها مَأمُورَةٌ وَلَا الْجِبالَ وَلَا السّاعاتِ وَلَا الْأَیّامَ وَلَا اللَّیالِىَ فَتَأْثِمُوا وَیَرْجِعَ إلَیْکُمْ"، "بادها را دشنام ندهید زیرا آنها (از طرف خدا) مأمورند و نه کوه‌ها و نه ساعت‌ها و نه روزها و شب‌ها را که (اگر این کار را کنید) مرتکب گناه شده‌اید و (آن لعن و نفرین) به شما باز مى‌گردد".[2]

مومن وقتی با مشکلات مواجه می شود علاوه بر تلاش برای برطرف کردن مشکل، صبر می کند اما شخص بی ایمان و کافر جزع و بی تابی می کند و فقط میان اسباب و وسایل دست و پا می زند.

حضرت امام جعفر صادق علیه السلام می فرمایند: "إن الصبر والبلاء یستبقان إلى المؤمن فیأتیه البلاء، وهو صبور، وإن الجزع والبلاء یستبقان إلى الکافر فیأتیه البلاء وهو جزوع"، "همانا صبر و بلا به سوی مومن سبقت می گیرند پس بلا به او می رسد و او صبر می کند، و همانا بی تابی و بلا به سوی کافر سبقت می گیرند پس بلا به او می رسد و او بی تابی می کند".[3]

بنابراین بلا هم به طرف مومن می آید و هم به طرف کافر، اما مومن چون از نعمت صبر برخوردار است، بر بلا صبر می کند و کافر به خاطر کفرش از صبر بی بهره است، لذا بی تابی می کند و بلا که به سوی او آمده است، او هم رنج بلا را می کشد و هم بی تابی می کند و بدیهی است که آنچه موجب آرامش می شود صبر است نه جزع و بی تابی.


تفاوت آثار صبر و آثار جزع

صبر و جزع دو چیزی هستند که آثار آنها برعکس یکدیگر است، این گونه نیست که شخص فکر کند که اگر بی تابی و جزع کند تفاوتی با صبر و شکیبایی ندارد، خیر! بلکه هر کدام از صبر و بی تابی آثار خاص خود را دارند. حضرت امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه اثر متفاوت صبر و جزع را بیان فرموده اند: "وَالصَّبْرُ یُنَاضِلُ الْحِدْثَانَ وَالْجَزَعُ مِنْ أَعْوَانِ الزَّمَانِ"، "و صبر با مصائب مى‌جنگد و بی تابی از یاری کنندگان (به حوادث دردناک) زمان است".[4]

"وَالْجَزَعُ مِنْ أَعْوَانِ الزَّمَانِ اشاره به این‌که گذشت زمان قواى انسان را تدریجاً تحلیل مى‌دهد و هر نفسى قدمى به‌سوى مرگ است؛ ولى جزع و بى‌تابى سبب تشدید آثار آن مى‌شود اى بسا عمر هفتاد ساله را به نصف تقلیل مى‌دهد، بنابراین همان‌گونه که صبر و شکیبایى با حوادث تلخ مى‌جنگد و انسان را در برابر آنها استوار مى‌دارد جزع و بى‌تابى به کمک آن حوادث مى‌شتابد و آثار آن را در وجود انسان عمیق و عمیق‌تر مى‌سازد".[5]

آنچه انسان را نجات می دهد صبر است نه جزع و بی تابی کردن، زیرا حضرت علی علیه السلام می فرمایند: "مَنْ لَمْ یُنْجِهِ الصَّبْرُ أَهْلَکَهُ الْجَزَعُ"، "کسى که صبر او را نجات ندهد جزع او را هلاک خواهد ساخت".[6]

کسی که در حال ابتلاء به مصیبت بی تابی می کند اگر با نگاهی عمیق بنگرد خواهد فهمید که بی تابی مشکل او را حل نمی کند، بلکه خداست که مشکل او را می تواند حل کند، لذا فعلاً باید صبر کند و چون در آموزه های دینی درباره صبر تاکید شده است، پس صبر می تواند راه نجات باشد اما بی تابی نمی تواند انسان را از بلاها برهاند بلکه بی تابی آثار منفی را نیز بر شخص می گذارد.

حضرت امام خمینی (ره) می فرمایند: "صبر کلید ابواب سعادات و سر منشأ نجات از مهالک است. بلکه صبر بلیّات را بر انسان آسان می کند و مشکلات را سهل می نماید و عزم و اراده را قوّت می دهد و مملکت روح را مستقل می نماید. و جزع و بیتابی علاوه بر عاری که خود دارد و کاشف از ضعف نفس است، انسان را بی ثبات و اراده را ضعیف و عقل را سست می کند".[7]
 
پی نوشت ها:

[1] بحارالانوار، مجلسی، محمد تقی، مؤسسة الوفاء، ج۷۱، ص۹۴.
[2] من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۱، ص۵۴۴.
[3] همان، ص۹۵.
[4] نهج البلاغه، حکمت ۲۱۱.
[5] پیام امام امیر المومنین(ع)، مکارم شیرازی، ناصر، ج۱۳، ص۶۲۳.
[6] نهج البلاغه، حکمت ۱۸۹.
[7] شرح چهل حدیث، ص۲۶۱.


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط