نداشتن برداشت مثبت از خود منجر به بروز مشکلات رفتاری در ارتباط با دیگران، فعالیتهای مدرسه، کار، ازدواج و… میشود. اما ارزش دادن به خود به روش درست به معنی خودشیفتگی نیست. خود را ارزشمند دانستن به شیوهی درست، یعنی فرزندتان نقاط قوت و ضعفش را میشناسد، به خاطر نقاط قوتش احساس خشنودی میکند و با ضعفها و مشکلاتش کنار میآید و در صورت امکان آنها را برطرف میکند.
۱. پدر و مادری دلبسته به فرزند باشید (Attachment Parenting)
نوزادی را تصور کنید که همیشه جایی در آغوش مادر یا پدرش دارد، هر زمان بخواهد از پستان مادرش شیر میخورد و پاسخ گریههایش نوازش و مهربانی است. چنین پدر و مادری به نوزاد عشق میورزند و نوزادشان احساس ارزشمند بودن میکند و از حسی که دریافت میکند لذت میبرد.پاسخگو بودن کلید ارزشمند شمرده شدن است. کافیست کودک اشاره کند تا پدر و مادر در اختیار او باشند و هنگامی که این اشارهها در طول یک سال اول زندگی بارها و بلکه هزاران بار تکرار میشوند نوزاد میفهمد «کسی به من گوش میکند و پاسخ میدهد، پس من ارزشمندم!» البته که شما همیشه نمیتوانید بیدرنگ در خدمت نوزاد باشید و با بزرگتر شدن کودک، او باید باد بگیرد همیشه نمیتواند به خواستههایش برسد و اینکه باید خود را با شرایط وفق دهد. مهم این است که به او نشان دهید همیشه پشتیبان او هستید، این برداشت او را از خودش شکل میدهد.
ایجاد اعتماد به نفس در کودکان با این روش تربیتی در دوران نوزدایست که اهمیت دارد زیرا نوزاد نیازهای بیشماری دارد و این همه نیاز به توجه، گاهی پدر یا مادر را به سطوح میآورد و ممکن است رفتارهای نامناسبی از خود نشان بدهند. مهم است که پدر و مادر حساسیت خود را نسبت به نیازهای نوزادشان حفظ کنند.
در نتیجهی تربیتِ پاسخگو، نوزادِ دلبسته میداند انتظار چه را داشته باشد اما نوزادِ گسسته گیج و سردرگم است. وقتی اشارهها و نیازهایش بیجواب میماند، او پیام «بیارزش بودن» را دریافت میکند و نتیجه میگیرد «من ارزشی ندارم. اگر اینجا هستم از صدقه سری دیگران است و هیچ راهی برای رسیدن به این آدمها ندارم!»
این روش تربیتی در دو سال اول زندگی بسیار اهمیت دارد زیرا مغز کودک در این زمان به سرعت رشد میکند و الگوهای ارتباطی و مدلهای ذهنی انجام کارها شکل میگیرد. اشارهها و پاسخی که به آنها داده میشود، احساسات مثبت یا منفی را ایجاد میکنند. ذخیرهای از احساسات مثبت منجر به احساس خوبی و خوب بودن میشود و این بخشی از شخصیت نوزاد میشود. نوزادی که پیوسته از پدر و مادرِ دلبسته احساس خوب دریافت میکند، در آینده هم این حس خوب را در خود حفظ میکند و با وجود وقفههای احتمالی قادر است دوباره حس خوبش را بازیابی کند. این موضوع به ویژه در کودکانی که با نوعی نقص و ناتوانی به دنیا میآیند اهمیت بیشتر و در کیفیت زندگی آنها تاثیر چشمگیری دارد. تربیتِ پاسخگو و داشتن والدین دلبسته باعث میشود کودکان بهتر با مشکلات مقابله کنند، نوزادان دلبسته حتی اگر در سالهای بعد به دلیل مشکلات خانودگی از کودکی خوبی برخوردار نباشند، بهتر میتوانند این شرایط را پشت سر بگذارنند.؛ و این به دلیل درک حس خوب بودن در دو سال آغازین زندگی است.
اما اگر این روش را در دوران نوزادی فرزندتان استفاده نکردید، اشکالی ندارد. هیچ وقت برای شروع دیر نیست. شناخت کودکتان و از زاویهی دید او به زندگی نگریستن، به شما کمک میکند تا اعتماد به نفس او را تقویت کنید. این روش تربیتی مانند سیمانی است که بلوکهای اعتماد به نفس در کودکان را روی هم میچیند. مهم نیست کی شروع کنید اما هر چه زودتر شروع کنید، سیمان روانتر و بلوکها محکمتر خواهند بود.
۲. اعتماد به نفس خودتان را تقویت کنید
تربیت فرزند خاصیت درمانی دارد! توجه و ابراز علاقه به فرزندتان اغلب مشکلات خودتان را هم درمان میکند. نوزاد با نیازهای بیشمارش هم خوبیها و هم بدیهای شما را نمایان میکند. اگر مشکلی درگذشته بر روش تربیتی کنونی شما اثر میگذارد، با آن روبهرو شوید و در صورت نیاز از روانشناس کمک بگیرید.
با گذشتهتان کنار بیایید
اعتماد به نفس در کودکان اکتسابی است نه ارثی. با به دنیا آمدن فرزندتان شما میخواهید بهترین پدر یا مادر دنیا باشید و همهی کارهایی که پدر و مادرتان برای شما نکردند، برای کودتان انجام بدهید. اگر اعتماد به نفس ندارید و مخصوصا اگر فکر میکنید این به دلیل روش تربیت پدر و مادرتان است، برای درمانِ خود اقدام کنید. تمرین زیر که کارشناسان آن را «بهترینها را نگه دار، باقی را رها کن» مینامند، به شما کمک میکند:تهیهی فهرستی از کارهای پدر و مادرتان که باعث تقویت اعتماد به نفس شما شدند
تهیهی فهرستی از کارهای پدر و مادرتان که باعث تضعیف اعتماد به نفس شما شدند
اکنون سعی کنید کارهای خوب و مفید را حفظ و از باقی اجنتاب کنید. اگر انجام این کار برایتان دشوار است، از یک متخصص کمک بگیرید چون هم برای شما و هم برای کودکتان مفید است.
پدر و مادرتان را مقصر ندانید
احتمالا آنها تمام سعیشان را کردهاند. آنها هم به توصیههای کارشناسان عمل کردهاند و شاید هم در عمل به توصیهها زیادی خوب بودهاند. فقط توصیههای آن زمان با توصیههای امروز متفاوت بوده است.
برای کودکتان آینهای پاک و شفاف باشید
آدم نمیتواند همیشه قیافهای شاد و بشاش به خود بگیرد اما باید بدانیم که ناراحتی، از پدر یا مادر به فرزند منتقل میشود. در نخستین سالهای زندگی، برداشت کودک از خود، وابستگی تنگاتنگی با برداشت مادر از خودش دارد!کودکتان از شما چه بازتابی دریافت میکند؟ کودکان متوجه ناراحتی پنهان پشت یک قیافهی شاد میشوند. آنها ناراحتی پدر و مادرشان را به خود نسبت میدهند. حتی نوزادان هم میدانند که وجود آنها باید مایهی شادی والدین باشد و هنگامی که بزرگتر میشوند حتی ممکن است شاد کردن پدر و مادر را وظیفهی خود بدانند! و وقتی شما احساس خوبی ندارید برداشت کودک این است که او به اندازهی کافی خوب نیست. بنابراین اگر از مشکلات جدی مانند افسردگی یا اضطراب رنج میبرید حتما پیش از اینکه بر فرزندتان اثر بگذارد، برای درمان اقدام کنید.
۳. بازتاب مثبتی به کودکتان بدهید
برداشت از خود در کودکان به ویژه در دورهی پیش از مدرسه تا حد بسیاری به بازتابی که از پدر و مادرشان میگیرند و به عبارتی برداشت پدر و مادر از آنها بستگی دارد. آیا به کودکتان نشان میدهید که از بودن با او خوشحالید؟ که نظر و خواستهی او برایتان مهم است؟ که از رفتار او خشنود هستید؟ با دادن بازتاب مثبت به کودک، او احساس خوبی نسبت به خودش خواهد داشت. همچنین او از شما انتظار دارد که رفتارهای ناخوشایندش را به او گوشزد کنید و این همان ادب و انضباط است. گاهی کافیست مادر جور خاصی به کودکش نگاه کند تا او انجام کاری را که مشغولش بوده متوقف کند. چنین کودکی لبریز از بازتاب مثبت از مادرش است و زمانی که بازتابی منفی از مادر میگیرد به سرعت رفتارش را تغییر میدهد تا دوباره آن بازتاب مثبت را دریافت و حس خوبش را بازیابی کند.
واقعگرا باشید
بیشک آدم نمیتواند همیشه لبخند به لب داشته باشد. کودکان خوشحالی تقلبی را درک میکنند. بنابراین باید بدانند که ممکن است شما گاهی اوضاع خوبی نداشته باشید و این ربطی به آنها ندارد. حساسیت شما نسبت به کودکتان، توجه او را نسبت به شما افزایش میدهد و یک روز این دختر کوچولو یا شازده پسرتان است که شما را سر حال میآورد و به شما اعتماد به نفس میدهد.
شکافها را وصلهپینه کنید
شما باید سالهای نخست را صرف ایجاد اعتماد به نفس در کودکان و سالهای بعد را صرف محافظت از آن کنید. بسیاری از کودکان ریزنقش و کمبنیه در موقعیتهای دشوار نیاز به حمایت دارند. یک بار در بررسیهای رایجِ مخصوص کودکان پیشدبستانی داشتم وضعیت کودک ۵سالهای را بررسی میکردم. او کودک حساسی بود و درحالیکه من با مادرش گفتوگو میکردم با ترازوی دفترم بازی میکرد، ترازویی که قیمت بالایی داشت و این بپر بپرها برایش اصلا خوب نبود! به نظرم ترازویم بیشتر از کودک در خطر بود پس مستقیما به او تذکر دادم: «عزیزم لطفا با ترازو بازی نکن.» درحالیکه کودک به خاطر جملهی غیرمنتظرهی من دلخور شده بود و حتی در مرز در هم شکستن بود، مادرش بیدرنگ گفت: «چون تو پسر قوی و پُرزوری هستی!!» این مادر میدانست چطور احساسات کودکش را کنترل کند.
۴. با کودک بازی کنید
در حین بازی با کودکتان دربارهی او و خودتان چیزهای بسیاری میفهمید. بازی کردن با کودک این پیام را به او میدهد: «تو آنقدر ارزش داری که وقتم را با تو بگذرانم! تو خیلی برای من باارزشی!» کودکان در حین بازی میآموزند و احساس مهم بودن و اینکه کاری را به پایان رساندهاند در شکلگیری رفتار آنها مؤثر است. پس به جای تماشای بازی فرزندتان، بخشی از آن باشید.
بگذارید کودک آغازگر بازی باشد
فعالیتی که به انتخاب کودک باشد، بیشتر از فعالیتی که یک بزرگسال پیشنهاد میکند دوام میآورد. خودِ انتخاب کردن یک آموزش است و حس ارزشمند بودن را تقویت میکند: «بابا همون کاری رو دوست داره که من دوست دارم!» البته که شما خیلی زودتر از کودکان از لگوبازی خسته میشوید؛ خواندن کتاب مورد علاقهی او برای هزارمین بار کار سختی است. اینها مصائب پدر و مادر بودن است! شاید بتوانید چیز جدیدی به بازی اضافه کنید، مثلا در میانهی داستان از کودکتان بپرسید «فکر میکنی اگر وینیپو این همه عسل نمیخورد چی میشد؟»
کاری کنید فرزندتان بداند مهم است
در طول بازی به کودکتان توجه کنید. اگر جسمتان با کودک باشد ولی ذهنتان جای دیگری، کودکتان متوجه میشود، حس میکند ارزشی برایتان ندارد و نتیجه میگیرد مهم نیست.
بازی پدر و مادر هم خوب است
در آغاز برایم دشوار بود که از بازی با فرزندم لذت ببرم زیرا سرم شلوغ بود و کارهای «مهمتری» داشتم. اما به تدریج فهمیدم این زمان ویژه چقدر برای هر دوی ما مفید است. من نیاز داشتم مدتی از آن کارهای «مهم» فاصله بگیرم و روی این کوچولوی بسیار باارزش تمرکز کنم. بازی کردن حتی برایم درمانگر بود زیرا بدون اینکه متوجه باشم به من یاد داد چگونه به آرامش برسم. بازی کردن مرا با تواناییها و خلقوخوی فرزندم آشنا کرد. ما در حین بازی، خود را همسطح کودکمان میکنیم و میتوانیم دنیا را از زاویهی دید او ببینیم.
بازی مثل سرمایهگذاری برای آینده است
برای برخی بزرگسالان رها کردن کارهای روزمرهی زندگی سخت است و شاید فکر کنند بازی با کودکشان اتلاف وقت است. کاری که به نظر شما بیاهمیت است، در نظر کودکتان بسیار مهم و باارزش است. هرچه برای گذران وقت با کودکتان مشتاقتر باشید، او وقتی بزرگتر شد علاقهی بیشتری برای بودن در کنار شما خواهد داشت و شما میتوانید او را در در بازیها یا کارهای خود شریک کنید. بهتر است این طور به قضیه نگاه کنید: شما دارید مهمترین کار دنیا را انجام میدهید؛ بزرگ کردن و پرورش یک انسان.
۵. فرزندتان را با نامش صدا کنید
نام یعنی منظور من «تو» هستی! به کار بردن نام فرزندتان همراه با تماس چشمی و نوازش این پیام را به او میدهد: «تو برایم آدم ویژهای هستی!» آغاز ارتباط با به کار بردن نامِ فرد، درهای بسته را باز میکند، مرزها را از بین میبرد و حتی سرزنشها را ملایمتر جلوه میدهد.والدین معمولا در موقعیتهای خاص با روش خاصی فرزندشان را صدا میکنند. مثلا در حالت عادی فقط نام او را به کار میبرند: «آفرین کسری! چه نقاشی قشنگی!» اما اگر کودک کار اشتباهی کرده باشد، شاید جور دیگری او را صدا کنند: «آقا کسری، این چه کاری بود کردی؟!» اینگونه کودکان با شنیدن نامشان میدانند چه وقتهایی پدر یا مادر از دست آنها دلخور است.
کودکان با اعتماد به نفس بیشتر، اطرافیانشان را بیشتر با نام یا عنوان آنها صدا میزنند زیرا اعتماد به نفس در کودکان باعث میشود روابطشان با دیگران مستقیمتر باشد. وقتی کودکتان میگوید «سلام بابا!»، تأثیر بیشتری روی شما میگذارد تا یک «سلام» خالی. دانشآموزی که میتواند معلمش را به اسم صدا کند، راحتتر با او ارتباط برقرار میکند.
۶. استعداد و علاقهی کودکتان را پرورش دهید
برای ایجاد اعتماد به نفس در کودکان استعداد و علاقهمندی او را بشناسید و دستکم یک مورد را تقویت کنید. اگر کودکتان عاشق فوتبال است اما علاقهای به درس ندارد، به او نشان دهید که از فوتبال بازی کردن او لذت میبرید و همزمان او را تشویق به درس خواندن کنید. با تقویت فوتبال که برداشتی است که او از خودش دارد، اعتماد به نفس او تقویت میشود و به تدریج در درسهایش پیشرفت میکند. یک استعدادِ ویژهی فرزندتان را بشناسید و آن را تقویت کنید، خواهید دید استعدادهای دیگر او هم شکوفا میشوند.
۷. به کودتان برای رسیدن به موفقیت کمک کنید
کمک به کودکتان برای کسب مهارت و تقویت استعدادش بخشی از تربیت کردن است. اگر استعدادی در کودکتان میبینید که خودش متوجه آن نشده، او را آگاه و تشویق کنید. بین اصرار کردن و حمایت کردن تعادل برقرار کنید؛ هر دو برای کودک لازم است. اگر کودکتان را برای تقویت استعدادش تشویق نکنید یک عامل مهم را برای ایجاد اعتماد به نفس از دست میدهید. اگر از کودکتان در برابر انتظارات نابهجا محافظت نکنید، او نسبت به تواناییهایش دچار تردید میشود.
بر ارزش نسبی تأکید کنید
ممکن است فرزندتان در فوتبال خیلی خوب باشد اما به هر حال جز ۱۱ نفر اصلی نباشد. به او نشان بدهید که او را به خاطر خودش دوست دارید نه به خاطر اینکه خوب فوتبال بازی میکند یا خوب پیانو میزند. این را با تماس چشمی، نوازش و توجه کردن به او فارغ از اینکه نتیجهی بازی یا امتحان چه بوده است، نشان بدهید. او باید بداند که عشق شما به او، به اینکه از بازی یا امتحانش راضی باشید یا نه، بستگی ندارد. تنها چیزی که او باید در آن بهتر شود این است که «خودش» باشد.
موفقیتها را یادآوری کنید
کارنامهی درخشان، کاپها و مدالهای ورزشی یا تقدیرنامهها را نگه دارید و آنها را به نمایش بگذارید. موفقیتها را ثبت کنید. مهم نیست اگر کودکتان ورزشکار نیست یا ساز نمیزند؛ پایان پیشدبستانی یک موفقیت است، شرکت در اردوهای مدرسه یک فعالیت ارزشمند است، روزنامه دیواری، کاردستی و… از این موقعیتها عکس بگیرید و آنها را به نمایش بگذارید. در گذر سالیان کودکتان پیوسته با مجموعهای از موفقیتهایش روبهرو میشود که به او حس ارزشمند بودن میدهند.
۸. کاری کنید فرزندتان اول بچهی خانه باشد بعد اهلِ خیابان
برخی اعتقاد دارند فرزندان باید با همه جور بچهای سروکار داشته باشند و خودشان دست به انتخاب بزنند. این شاید توصیهی خوبی به نظر برسد ولی این طور نیست. این کار مانند این است که کشتی را بدون رادار و ناخدا به دریا بفرستید و رسیدنش به مقصد را به شانس واگذار کنید؛ فرزندتان باارزشتر از آن است که به شانس واگذارش کنید.
بر دوستان فرزندتان نظارت کنید
ارزش کودک و برداشتش از خود تحت تأثیر اطرافیان اوست؛ کسانی مانند اعضای فامیل، مربی، معلم و دوستان. وظیفهی پدر و مادر است که کسانی را که باعث تقویت شخصیت کودک میشوند حفظ و دیگرانی را که موجب تضعیف آن میشوند، غربال کنند.اجازه دهید فرزندتان دوستانش را خودش انتخاب کند، سپس آنها را زیر نظر بگیرید و بررسی کنید که آیا کودکتان احساس خوبی دارد و بچهها با هم کنار میآیند؟ گاهی برای فرزندتان بهتر است با فردی قویتر از خودش باشد تا او را بالا بکشد، اما برخی قویترها همیشه همراهشان را پایینتر ار خود نگه میدارند. اگر به برخی اتفاقات در روابط میان فرزندتان و دوستانش مشکوک هستید، بهتر است دخالت کنید. همسر من وقتی متوجه برخی تماسهای تلفنی غیرعادی فرزندمان شد، به یکی از آنها گوش داد و فهمید پسرمان توسط یکی از هممدرسهایهایش تهدید به باجخواهی شده است. پس از دخالت ما، پسر وحشتزدهی ۷سالهی ما خیالش آسوده شد.
کاری کنید بچهها خانهتان را دوست داشته باشند
دوستانِ فرزندتان را به خانهتان دعوت کنید. این کار ریختوپاش و زحمت دارد اما باعث میشود با دوستان فرزندتان آشنا شوید و بتوانید آنها را از نظر شخصیت، رفتار و سطح اجتماعی ارزیابی کنید.
پایگاه امن خانه را حفظ کنید
در روند طبیعی رشد، کودک تمایل دارد قدم به دنیای ناشناختهها بگذارد. همانطور که نوزاد دلبسته میآموزد از آغوش مادرش فاصله بگیرد، کودک دوست دارد چیزهای جدید را تجربه کند. و طبیعی است که هر از گاهی از جنگل ناشناختهها به محیط امن و آسودهای که میشناسد (خانه و خانواده) بازگردد. پس مهم است که که کودک یک پایگاه اتصال محکم داشته باشد.خجالتی بودن به این معنی نیست که کودک برداشت مثبتی از خود ندارد بلکه او برای پیشروی مطابق با زمانبندی درونی خودش و کنار آمدن با موقعیتها و روابط جدید به اعتماد به نفس بیشتری نیاز دارد. در چنین موقعیتی معمولا پدر و مادرها با این پرسش مواجهاند که چه اندازه وابستگی به محیط امن خانه لازم است. زمانی معین مثلا یک سال را در نظر بگیرید. اگر فرزندتان هیچ تمایلی برای تجربهی موقعیتهای نو نداشت، احتمالا مشکلی وجود دارد. اگر کمکم و با احتیاط بیرون رفتن را آغاز و موقعیتهای نو را امتحان کرد، فرزندتان شخصیتی حساس دارد که در برقراری و ایجاد روابط اجتماعی محتاط است و احتمالا به جای دوستان و روابط سطحی فراوان، دوستان و روابطی اندک اما عمیق و پرمعنی خواهد داشت.
۹. برچسبها را کنار بگذارید
هومنِ ۷ساله در پاسخ به این پرسش من که چرا به مطب من آمده، گفت: «من آسم دارم.» هومن آسم داشت اما مشکلات جسمی او در مقابل مسائل احساسی ناچیز بود. چند پُف از اسپری آسم کافیست تا راحت نفس بکشد، اما برچسبِ «آسمی» از روی او پاک نشدهاست. در مورد کودکان مبتلا به بیماریهای مزمن علاوه بر خود بیماری، واکنش خانوادهی کودک به بیماری هم مسئله است. هر کودکی به دنبال هویتی برای خود است و وقتی آن را پیدا کرد برایش مثل یک برند خواهد بود. برچسب «آسمی» برند هومن شده بود. همهی زندگی او حول این بیماری میچرخید و اعضای خانواده به جای توجه به خود هومن روی بیماری او تمرکز کرده بودند، خواهر و برادر او از اینکه به خاطر او نمیتوانستند خیلی کارها را انجام بدهند دلخور بودند. بیماری هومن به بیماری کل خانواده تبدیل شده بود. گرفتن این برچسب از هومن، اعتماد به نفس را از او میگرفت! زیرا این برچسب به بخشی از هویت او تبدیل شده بود. پس قرار شد من آسم او را درمان کنم، خانواده از وجود او لذت ببرد و همه با هم روی جایگزین کردن برچسبی سالمتر به جای «آسمی» کار کنیم.
۱۰. اثرات مدرسه و هممدرسهایها را در نظر بگیرید
مدرسه در سلامتی احساسی کودک نقش مهمی دارد. اگر تصویر کودک از خودش قدرتمند باشد، آسانتر با محیط و بچههایی با ویژگیهای متفاوت کنار میآید و این گوناگونی احتمالا مشکلی برایش ایجاد نمیکند. اما اگر اعتماد به نفس کودک متزلزل باشد، ممکن است برخی رفتارها مانند خشونت و قلدری را طبیعی بداند و به آنها گرایش پیدا کند یا اینکه قربانی این رفتارها شود.در ۶سالگی و با ورود به مدرسه، افراد جدید وارد زندگی کودک میشوند و بر او تأثیر میگذارند. پدر و مادرها باید نسبت به کسانی که الگوی فرزندشان میشوند حساس باشند. برخی والدین گمان میکنند برای فرزندشان ارتباط با افراد بسیار که دارای ارزشهای گوناگونی هستند، بهتر است. در سوی دیگر برخی پدر و مادر میخواهند فرزندشان را از هرگونه تأثیر بیرونی و ارزشهای متفاوت از باور خودشان محافظت کنند و فرزندشان را در یک حباب بزرگ میکنند.
روش درست، جایی در میانهی این طیف قرار دارد. رها کردن فرزندتان در دنیای بیحصار بیرون، پیش از اینکه ارزشها و باورهای خودش شکل گرفته باشد، او را سردرگم میکند و شکلگیری یک نظام ارزشی قدرتمند را که وظیفهی تعیین درست و غلط را به عهده دارد، دچار اختلال میکند. در مقابل محدود کردن بیش از اندازهی کودک او را به شخصی آسیبپذیر تبدیل میکند که قدرت تعقل ندارد و هر کسی را با باورهای متفاوت از خودش محکوم میکند. در میانهی این دو روش، پدر و مادری قرار دارند که با ایجاد یک نظام ارزشی محکم در فرزندشان و با راهنمایی اجازهی رویارویی با نظامهای ارزشی دیگر را به فرزند میدهند. به دلیل وجود یک نظام ارزشی محکم، فرزند بهتر میتواند نمونههای متفاوت را ارزیابی کند و تصمیم بگیرد ارزشها و باورهای فعلیاش را تغییر (بهبود) دهد یا آنها را حفظ کند. این ارزشها ممکن است از دوستان، معلمها و یا والدین دریافت شده باشند، مهم این است که کودک یک نظام ارزشی استوار و قابلِاتکا دارد که میتواند بر مبنای آن فکر کند و تصمیم بگیرد. پدر و مادرها نباید دلشان را به عبارت «خفته» که در مورد بیشتر ویژگیهای بچههای در سنین مدرسه به کار میرود، خوش کنند. این سنی است که نظام ارزشی و وجدان فرزند شما شکل میگیرد.
۱۱. به فرزندتان مسئولیت بدهید
بچهها باید مسئولیتپذیر باشند. یکی از مهمترین راههای تقویت اعتماد به نفس در کودکان و ذاتی کردن ارزشها، کمک به نگهداری از فضای زندگی است. پس برخی کارهای خانه را به فرزندتان بسپارید. با این کار او احساس باارزش بودن میکند و نیز علاقهی بیشتری به کارهای خوشایندتر و کسب مهارت نشان میدهد.
زود شروع کنید
بین ۲ تا ۴سالگی، کودک مفهوم مسئولیت در قبال خود، خانواده و لوازم شخصی را میفهمد. پس از درک مسئولیت در قبال این موارد، در یک روند طبیعی مفهوم مسئولیت در قبال اجتماع در کودک شکل میگیرد. پس، از سنین پایین به کودکتان مسئولیت بدهید؛ میتوانید با کارهایی شروع کنید که او به آنها علاقه نشان میدهد. فرزند ۲سالهی من عاشق تا کردن دستمال سفره است به همین خاطر ما هر شب پس از شام مرتب کردن دستمالها را به او میسپاریم.کودک ۳ساله میتواند یاد بگیرد که میز غذاخوری را با دستمال یا اسفنج پاک کند. بچههای ۳-۴ساله علاقهی خاصی به جدا کردن لباسهای رنگی و غیررنگی دارند. بچهی ۵ساله میتواند بشقابها را جمع کند و در سینک یا ماشین ظرفشویی بگذارد (البته بهتر است از ظروف شکستنی استفاده نکنید). در ۷سالگی، کودک مواد غذایی لازم برای تهیهی برخی غذاها را میشناسد و میتواند در خرید آنها و تهیهی آن غذا کمک کند. کودکان غذای دسترنج خودشان را با میل و لذت بیشتری میخورند. پس از اینکه به آنها آموزش دادید و آنها به خوبی آموختند، از اینکه در آشپزخانه تنهایشان بگذارید، نترسید! راحتشان بگذارید و به گپوگفت با دوستتان ادامه دهید!
مأموریتهای ویژه به کودک بدهید!
«یه مأموریت ویژه برات دارم!» این جمله کافیست تا کودکتان علاقهی بیشتری به انجام کاری پیدا کند. ظاهرا کلمهی «ویژه» جادو میکند. شاید کودک فکر میکند «یه کار ویژه به من دادند، حتما من آدم خاصی هستم!»
یک جدول کاری تهیه کنید
کارهای مختلف و افراد مسئول هر یک از آنها را در جدولی بنویسید. اگر فرزندانتان مایلند، امکان جابهجایی وظایف را به آنها بدهید. میتوانید وظایف را به چند دسته تقسیم کنید: وظایفی که با دستمزد همراهند، وظایفی که برای انجام آنها پاداش ویژهای داده میشود و وظایفی که انجام آنها ضروری است. خوب است برای کارهای ناخوشایند پاداش در نظر بگیرید. بهتر است دستمزد یا پاداش بلافاصله پس از پایان کار پرداخت شود. با این روش، در آینده و طی ۵ تا ۱۰سالگی کودک میآموزد که هرچه مزایای انجام کاری بیشتر باشد، مسئولیت بیشتری به همراه دارد.
گل و گیاه داشته باشید
باغچه و گل و گیاه امکان خوبی برای آموزش مسئولیتپذیری فراهم میکند. فرزندتان میداند اگر به گیاهان آب بدهد آنها به خوبی رشد میکنند، اگر علفهای هرز را بچیند گلهای زیباتری میرویند.فرزتدانتان را در انجام کارهایی مانند شستن ماشین، جارو زدن، رسیدگی به گیاهان، گردگیری و… با خود همراه کنید. در ۷ یا ۸سالگی آنها میتوانند لباسها را در لباسشویی بگذارند و در ۱۰ سالگی به تنهایی آن را راه بیندازند. وقتی کودکان کارهای خانه را انجام میدهند، شما میتوانید زمانی را به خودتان اختصاص دهید. همچنین کودک احساس میکند وجودش در خانه معنادار است و احساس مفید بودن میکند.
۱۲. کودکان را تشویق کنید احساسشان را توصیف کنند
برای داشتن فرزندی با اعتماد به نفس، به او بیاموزید احساساتش را به راحتی بیان کند. این به معنای انفجار در هر گرهی احساسی نیست بلکه به معنای ایجاد تعادل بین توصیف احساس و کنترل آن است. او باید بتواند در صورت نیاز سرپوشی روی احساساتش بگذارد اما نه آنقدر محکم که نتواند آن را بردارد. این سرپوش باید در موقعیت مناسب مثلا هنگام دویدن (گاهی دویدنِ دیوانهوار فشار زیادی را از روی شما بر میدارد)، یا در صحبت با یک دوست صمیمی برداشته شود. کودکان نوپا بدون دغدغه احساساتشان را بروز میدهند اما با گذر زمان یاد میگیرند چگونه آرامش خود را در موقعیتهای دشوار حفظ کنند. برونریزی و کنترل زیاد هر دو منجر به مشکلات در بزرگسالی میشوند. کودکی که هیج کنترلی روی احساساتش ندارد، به یک بچهی لوس تبدیل میشود. در مقابل تأکید بر کنترل بیش از حد احساسات این پیام را به فرزندتان میدهد که احساسات او شما را نگران میکند یا اینکه اهمیتی برای شما ندارد. در نتیجه کودک گمان میکند بیان احساسات و یا حتی داشتن احساس چیز بدی است. استدلال کودک این است که اگر احساسات او بیاهمیت هستند پس خودش هم بیاهمیت و بیارزش است.بدتر از بیتفاوتی به احساس فرزندتان، پاسخ غلط به آن است: «دیگه نمیخوام چیزی در مورد عروسکت بشنوم!» ترس از واکنش پدر و مادر، کودک را رنج میدهد. در مقابل کودکی که میداند میتواند آزادانه از احساساتش بگوید، این پیام را از پدر و مادر میگیرد: «احساسات تو برای من مهم است، هر وقت خواستی من در کنارت هستم. تو برای من مهم هستی!» در نتیجهی توصیف احساسات و آگاهی والدین از آنها، امکان صحبت دربارهی آن موقعیت و یافتن راه حل فراهم میشود.
برخی پدر و مادرها دربارهی این موضوع اشتباه فکر میکنند، به گمان آنها اعتماد به نفس هم باید مانند غذا و لباس گرم به طور منظم به کودک داده شود. «سامان تو بد نمیخونی؛ فقط از نظر آوایی یه کم مشکل داری.» «اعتماد به نفس سارا جریحهدار شده، برادرش دیشب موقع بازی اون رو زده!» اعتماد به نفس چیزی نیست که هر روز اندازه بگیرید، امروز کم باشد و فردا به اندازهی قبل برگشته باشد.
نوزادی که نیازهایش برآورده میشود، دارای اعتماد به نفس است. مانند یک باغبان که درختی را پرورش میدهد، برای ایجاد و تقویت اعتماد به نفس در کودکان باید به فرزندتان خوراک مناسب بدهید، محیط را طوری آماده کنید که او قوی بار بیاید و سراغ بازی با شاخههای نازک و شکننده نرود! با تعریف کردن از کودکتان و فلان فعالیت یا فلان بازی خاص و تکرار آنها اعتماد به نفس ایجاد نمیشود. البته که به مدرک روانشناسی هم نیازی ندارید؛ تا میتوانید فرزندتان را در آغوش بگیرید، به نیازهایش با حساسیت توجه کنید و از وجود او لذت ببرید. همینها برای اینکه تماشاگر شکفتن و پروش اعتماد به نفس در یک انسان باشید، کافیست.
منبع: سایت چطور