مقصود از انتظار فرج
نویسنده : آيت الله سيد رضا صدر
فرج به معناى گشايش است ؛ گشايشى كه اميد اميدواران است و بيقين ، تحقق پذير است و نـاامـيـدى در آن راه نـدارد، و مـمـكـن اسـت كـه طـول بـكـشـد. و طـول كـشـيـدن تـحـقـق مـطـلوب ، از لوازم امـيدهاى بزرگ است . اميدهاى كوچك بزودى تحقق پذيرند و اميد، هر چه بزرگتر باشد، تحقق ديرتر و دراز مدت ترى دارد.
بخصوص اگر بزرگترين اميدها باشد كه مقصود از فرج است .
و آن گشايش براى همه خلق و سيادت عدل و داد براى هميشه ، در جهان است .
انـتـظـار فـرج ، مشتمل بر يقين به تحقق مقصود است كه غم را مى زدايد و سرور مى زايد. مـقـصود از انتظار، نشستن و خوابيدن نيست ، بلكه اداى وظيفه اى است كه در تسريع ظهور حضرت مهدى عليه السّلام دخالت دارد.
چـنـانـچـه مـقـصود، انتظار شخصى نيست ، بلكه وظيفه اى است اجتماعى ؛ چون انجام مقاصد اجتماعى ، قدمهاى اجتماعى لازم دارد.
مقصود از انتظار، آمادگى است و آن دو مرتبه دارد:
نـخـسـتـيـن مـرتـبـه آن ، انـتظار روحى است و خوشدل بودن براى تحقق اميد در آينده ، و آن عـبـارت اسـت از آمـادگـى بـراى قـبـول دعوت و زدودن مقاومت روحى براى رسيدن كسى كه انتظار آمدنش هست .
دومين مرتبه آن ، انتظار عملى است كه اضافه بر انتظار روحى است .
انتظار، عملى مانند آمادگى براى آمدن مهمان و پذيرايى از او، كه غذا بايستى آماده باشد و بـا مـقـام مـهـمـان و شـخـصـيـت او تـنـاسـب داشـتـه بـاشـد. محل نشستن او تميز و آماده ، خوابگاه و استراحتگاهش مرتب باشد.
كشاورز، وقتى انتظار باران را دارد كه كشتى كرده باشد، بازرگان ، وقتى انتظار سود دارد كـه كـالاى خـود را آمـاده كـرده و در مـعـرض فـروش گـذارده بـاشـد، و ايـن انـتـظـار كامل خواهد بود.
هـر دو مـرتـبـه انـتـظـار بايستى براى ظهور حضرت مهدى عليه السّلام فراهم باشد تا فرج همگانى تحقق پذير شود.
مـنـتـظـران نـيـز بـه دو گـونـه انـد: مـنـتـظـران مرحله نخست كه بسيارى از منتظران از اين قبيل هستند. اينان ، كسانى هستند كه از شدت ظلم و جور به تنگ آمده و آه مى كشند و آرزومند مـنـجى و رسيدن وى هستند، وى قدمى برنمى دارد. اين انتظار، چندان تاءثيرى در تسريع قـيـام حـضـرت مـهدى ندارد. آنچه كه در تسريع قيام حضرت مهدى مؤ ثر است ، انتظار در مـرحـله دوم اسـت ؛ هـر چـه شـمـاره مـنـتـظـران ايـن گـروه افزوده مى شود، ظهور آن حضرت نزديكتر مى شود و موفقيت در دعوت را شديدتر مى سازد.
انتظار فرج ، بجز آمادگى بارى ظهور آن حضرت نيست اكنون بايستى بدانيم كه مقصود از آمـادگـى آن هـم آمـادگـى عـمـلى چـيـسـت و مـقـصـود از انـتـظـار فـرج ، كـه بـهـتـريـن اعـمـال ناميده شده است ، چيست ؟ آيا مقصود يك عمل مخصوص است و يا مجموعه اى است از چند عمل ؟
نـكـته حساسى كه انتظار بر آن تكيه دارد و شايد از نظرها پوشيده باشد، آن است همان طـور كـه حـكـومـت حـضـرت مـهـدى عـليـه السـّلام ريـشه كن كننده ظلم و جور و بر پا كننده عدل مجسم است و تهى از قلدرى و قساوت مى باشد، پيدايش اين مقصود نيز، بايستى چنين بـاشـد. از ظـلم و جـور دور، از قلدرى و قساوت بر كنار، از دروغگويى و رياكارى خالى باشد.
چون قداست هدف ، مبرر وسيله گناه نمى شود، گناه ، جز گناه نمى زايد.
با ظلم ، نمى شود عدل را به پا كرد؛ با عقده و انتقام ، نمى توان دادگرى كرد.
اين حكومت . با كودتاى نظامى به روى كار نخواهد آمد؛ با انقلاب حزبى ، زمام امر را به دست نخواهد گرفت .
كـودتـاى نـظـامـى ، خـواسـتـه چـند افسر است . انقلاب حزبى ، از عقده و كينه ، ريشه مى گيرد و بيگناهان بسيارى را در خاك و خون مى غلتاند و سران حزب ، از آن لذت مى برد.
پيدايش حكومت عدل ، بايستى به وسيله عدل باشد و آن وقتى است كه مردانى بزرگوار و شريف ، در اجتماع بشرى پيدا شوند و آماده فـداكـارى بـاشـنـد و بـراى خـود چـيـزى نـخـواهـنـد، تـا بـتـوانـنـد مـژده حـكـومـت عـدل را بـه خـلق بـدهـنـد تـا خـلق بـه پـا خـيـزد و هـمـگـان از آن استقبال كنند.
پيدايش حكومت عدل ، بر دو پايه قرار دارد:
خواسته خلق ، نخستين پايه آن است ؛ خواه اين خواسته ، خودآگاه باشد، خواه ، خود ناآگاه .
خـواسـتـه خـود نـاآگـاه حـكـومـت عـدل ، در اكثر افراد موجود است ، ولى چندان تاءثيرى در تسريع قيام حضرت مهدى عليه السّلام ندارد.
پـايـه دوم ، انتظار است ؛ آن هم انتظار عملى . هر گاه شماره اين منتظران و آمادگان براى تـشـكـيـل ايـن حـكـومـت ، بـه عـددى بـرسـد كـه شايسته باشند بار اين حكومت را بر دوش بگيرند، زمان تشكيل آن فرا مى رسد.
آن وقـت اسـت كـه بـسـيـارى از مـردم كـوچـه بـه كـوچـه ، كـو بـه كـو شهر به شهر به دنبال حكومت عدل مى گردند و بدين مقصد اعلا خواهند رسيد.
دد5دد(( مـن سـره اءن يـكـون مـن اءصـحـاب القـائم ، فـليـنـتـظـر وليعمل بالورع و محاسن الاءخلاق ، و هو منتظر ؛ د6د (-9 -) د7ددد3دد
كـسـى كـه دوسـت مـى دارد از يـاران قـائم بـاشـد، بـايـد آمـاده بـاشـد و در حـال آمـادگـى ، بـه پـارسـايـى و مـحـاسـن اخـلاق ، عمل كند.))
اين راهنمايى ، حاوى چند نكته فردى و اجتماعى است :
1 ـ امـر قـبـلى ، كـه امـيـد بـه قيام حضرت قائم داشته باشد و ياءس و نوميدى را از خود بزدايد.
2 ـ دوسـت داشـتـه بـاشـد كـه از يـاوران آن حـضـرت بـاشـد تـا در ايـجـاد عدل جهانى ، شركت كند و از اين سعادت جاودانى ، برخوردار شود.
3 ـ داراى ورع باشد و از گناه اجتناب كند.
4 ـ از حسن اخلاق برخوردار باشد.
امـيـد بـه قيام حضرت قائم ، روح و مقوم انتظار فرج است . انتظار، ضد ياءس و نا اميدى اسـت و حـيـات بـخش است و دل را زنده نگه مى دارد. برخلاف ياءس و نااميدى كه مرگ آور اسـت . كـسـى كـه يـاءس و نـاامـيدى بر او چيره باشد و اجتماعى كه اين صفت مذموم بر آن حـكـومـت كـند، از زندگى و حيات ، بيزار و متنفر مى گردد و به سوى مرگ و انتحار، قدم بر مى دارد.
بـرخـلاف آن كه اميد بر او حكومت كند؛ حيات را خوش دارد و نقايص زندگى را بر طرف مى كند و به سوى آينده قدم بر مى دارد و روز خود را از روز دگر بهتر مى سازد.
از ياران قائم بودن را دوست داشتن ، از ايمان به مبداء و معاد ريشه مى گيرد و كليد خود سـازى مى شود، تا آينه گردد و جمال پرى طلعتان ، طلب كند. ورع داشتن و پارسا شدن ، خـود سـازى و حـيـوانـيـت زدايـى اسـت و بـشـريـت را تبديل به انسانيت كردن است .
انـسـانـهـا، بـايـسـتـى يـاوران حـضـرت قـائم بـاشـنـد تـا بـتـوانـنـد در ايـجـاد عدل جهانى شركت كنند؛ دگران لياقت اين وظيفه بزرگ و مقدس را ندارند.
حسن اخلاق ، نشانه انسان شدن است و دعوت عملى است به انسان شدن دگران ؛ تا از فرد صـالح ، اجـتـمـاع صـالح بـه دسـت آيد و در تسريع قيام حضرت قائم ، تاءثير داشته باشد.
در انتظار، اميد به آينده محقق الوقوع ، موجود است ؛ چنين اميدى ، همه رنجها و مشقتها را آسان مى سازد و انسان ، خودش به خودش مژده مى دهد.
خـردمـندان بشر، براى رسيدن به آينده احتمالى ، كوششها مى كنند، رنجهاى مى برند. و رنـجها را در كام خود شيرين مى دانند. حال اگر آينده ، محقق الوقوع باشد، انتظارش روح افـزا و دلپـذيـر خـواهـد بـود. در مـثـل اسـت كـه گـنـج بـدون رنـج حاصل نشود و رنج در راه تحصيل گنج قطعى ، شيرين است .
انـتـظـار تـلخ ، وقـتـى اسـت كـه آدم در جـاى خـود بنشيند و تكان نخورد، چشم به در خانه بـدوزد تـا مـطـلوبـش بـيـايـد. در ايـن انـتـظـار، روزش مـاه بـه نـظـر مـى آيـد و مـاهـش سال و روزگارش تلخ و انتظارش تلخ .
انـتـظـار شـيـريـن آن اسـت كـه انـسـان از جـا بـر خـيـزد و بـه كـار پـردازد، زمـيـنـه حـصـول مـقـصـود را آمـاده سـازد و بـدانـد كـه هـر چه آمادگى بيشتر شود، مقصود، زودتر حاصل مى شود.
از هر آمادگى كه فارغ شد، لذتى برايش پيدا مى شود و گام دگرى در راه آمادگى بر مى دارد و در دل ، با مطلوب خود راز و نيازى مى كند.
انـتـظار ظهور حضرت مهدى از اين قبيل است . كسى كه در اين انتظار به سر مى برد. به حـضـرتش عشق مى ورزد. روز به روز آمادگى خود را بيشتر مى كند و از حضرتش كمك مى خـواهـد كه هر چه بيشتر بتواند خود را آماده كند و هر آمادگى براى او مژده موفقيت و نويد حصول مقصود خواهد بود.
منبع:www.ghadeer.org
/س
بخصوص اگر بزرگترين اميدها باشد كه مقصود از فرج است .
و آن گشايش براى همه خلق و سيادت عدل و داد براى هميشه ، در جهان است .
انـتـظـار فـرج ، مشتمل بر يقين به تحقق مقصود است كه غم را مى زدايد و سرور مى زايد. مـقـصود از انتظار، نشستن و خوابيدن نيست ، بلكه اداى وظيفه اى است كه در تسريع ظهور حضرت مهدى عليه السّلام دخالت دارد.
چـنـانـچـه مـقـصود، انتظار شخصى نيست ، بلكه وظيفه اى است اجتماعى ؛ چون انجام مقاصد اجتماعى ، قدمهاى اجتماعى لازم دارد.
مقصود از انتظار، آمادگى است و آن دو مرتبه دارد:
نـخـسـتـيـن مـرتـبـه آن ، انـتظار روحى است و خوشدل بودن براى تحقق اميد در آينده ، و آن عـبـارت اسـت از آمـادگـى بـراى قـبـول دعوت و زدودن مقاومت روحى براى رسيدن كسى كه انتظار آمدنش هست .
دومين مرتبه آن ، انتظار عملى است كه اضافه بر انتظار روحى است .
انتظار، عملى مانند آمادگى براى آمدن مهمان و پذيرايى از او، كه غذا بايستى آماده باشد و بـا مـقـام مـهـمـان و شـخـصـيـت او تـنـاسـب داشـتـه بـاشـد. محل نشستن او تميز و آماده ، خوابگاه و استراحتگاهش مرتب باشد.
كشاورز، وقتى انتظار باران را دارد كه كشتى كرده باشد، بازرگان ، وقتى انتظار سود دارد كـه كـالاى خـود را آمـاده كـرده و در مـعـرض فـروش گـذارده بـاشـد، و ايـن انـتـظـار كامل خواهد بود.
هـر دو مـرتـبـه انـتـظـار بايستى براى ظهور حضرت مهدى عليه السّلام فراهم باشد تا فرج همگانى تحقق پذير شود.
مـنـتـظـران نـيـز بـه دو گـونـه انـد: مـنـتـظـران مرحله نخست كه بسيارى از منتظران از اين قبيل هستند. اينان ، كسانى هستند كه از شدت ظلم و جور به تنگ آمده و آه مى كشند و آرزومند مـنـجى و رسيدن وى هستند، وى قدمى برنمى دارد. اين انتظار، چندان تاءثيرى در تسريع قـيـام حـضـرت مـهدى ندارد. آنچه كه در تسريع قيام حضرت مهدى مؤ ثر است ، انتظار در مـرحـله دوم اسـت ؛ هـر چـه شـمـاره مـنـتـظـران ايـن گـروه افزوده مى شود، ظهور آن حضرت نزديكتر مى شود و موفقيت در دعوت را شديدتر مى سازد.
انتظار فرج ، بجز آمادگى بارى ظهور آن حضرت نيست اكنون بايستى بدانيم كه مقصود از آمـادگـى آن هـم آمـادگـى عـمـلى چـيـسـت و مـقـصـود از انـتـظـار فـرج ، كـه بـهـتـريـن اعـمـال ناميده شده است ، چيست ؟ آيا مقصود يك عمل مخصوص است و يا مجموعه اى است از چند عمل ؟
نـكـته حساسى كه انتظار بر آن تكيه دارد و شايد از نظرها پوشيده باشد، آن است همان طـور كـه حـكـومـت حـضـرت مـهـدى عـليـه السـّلام ريـشه كن كننده ظلم و جور و بر پا كننده عدل مجسم است و تهى از قلدرى و قساوت مى باشد، پيدايش اين مقصود نيز، بايستى چنين بـاشـد. از ظـلم و جـور دور، از قلدرى و قساوت بر كنار، از دروغگويى و رياكارى خالى باشد.
چون قداست هدف ، مبرر وسيله گناه نمى شود، گناه ، جز گناه نمى زايد.
با ظلم ، نمى شود عدل را به پا كرد؛ با عقده و انتقام ، نمى توان دادگرى كرد.
اين حكومت . با كودتاى نظامى به روى كار نخواهد آمد؛ با انقلاب حزبى ، زمام امر را به دست نخواهد گرفت .
كـودتـاى نـظـامـى ، خـواسـتـه چـند افسر است . انقلاب حزبى ، از عقده و كينه ، ريشه مى گيرد و بيگناهان بسيارى را در خاك و خون مى غلتاند و سران حزب ، از آن لذت مى برد.
پيدايش حكومت عدل ، بايستى به وسيله عدل باشد و آن وقتى است كه مردانى بزرگوار و شريف ، در اجتماع بشرى پيدا شوند و آماده فـداكـارى بـاشـنـد و بـراى خـود چـيـزى نـخـواهـنـد، تـا بـتـوانـنـد مـژده حـكـومـت عـدل را بـه خـلق بـدهـنـد تـا خـلق بـه پـا خـيـزد و هـمـگـان از آن استقبال كنند.
پيدايش حكومت عدل ، بر دو پايه قرار دارد:
خواسته خلق ، نخستين پايه آن است ؛ خواه اين خواسته ، خودآگاه باشد، خواه ، خود ناآگاه .
خـواسـتـه خـود نـاآگـاه حـكـومـت عـدل ، در اكثر افراد موجود است ، ولى چندان تاءثيرى در تسريع قيام حضرت مهدى عليه السّلام ندارد.
پـايـه دوم ، انتظار است ؛ آن هم انتظار عملى . هر گاه شماره اين منتظران و آمادگان براى تـشـكـيـل ايـن حـكـومـت ، بـه عـددى بـرسـد كـه شايسته باشند بار اين حكومت را بر دوش بگيرند، زمان تشكيل آن فرا مى رسد.
آن وقـت اسـت كـه بـسـيـارى از مـردم كـوچـه بـه كـوچـه ، كـو بـه كـو شهر به شهر به دنبال حكومت عدل مى گردند و بدين مقصد اعلا خواهند رسيد.
دد5دد(( مـن سـره اءن يـكـون مـن اءصـحـاب القـائم ، فـليـنـتـظـر وليعمل بالورع و محاسن الاءخلاق ، و هو منتظر ؛ د6د (-9 -) د7ددد3دد
كـسـى كـه دوسـت مـى دارد از يـاران قـائم بـاشـد، بـايـد آمـاده بـاشـد و در حـال آمـادگـى ، بـه پـارسـايـى و مـحـاسـن اخـلاق ، عمل كند.))
اين راهنمايى ، حاوى چند نكته فردى و اجتماعى است :
1 ـ امـر قـبـلى ، كـه امـيـد بـه قيام حضرت قائم داشته باشد و ياءس و نوميدى را از خود بزدايد.
2 ـ دوسـت داشـتـه بـاشـد كـه از يـاوران آن حـضـرت بـاشـد تـا در ايـجـاد عدل جهانى ، شركت كند و از اين سعادت جاودانى ، برخوردار شود.
3 ـ داراى ورع باشد و از گناه اجتناب كند.
4 ـ از حسن اخلاق برخوردار باشد.
امـيـد بـه قيام حضرت قائم ، روح و مقوم انتظار فرج است . انتظار، ضد ياءس و نا اميدى اسـت و حـيـات بـخش است و دل را زنده نگه مى دارد. برخلاف ياءس و نااميدى كه مرگ آور اسـت . كـسـى كـه يـاءس و نـاامـيدى بر او چيره باشد و اجتماعى كه اين صفت مذموم بر آن حـكـومـت كـند، از زندگى و حيات ، بيزار و متنفر مى گردد و به سوى مرگ و انتحار، قدم بر مى دارد.
بـرخـلاف آن كه اميد بر او حكومت كند؛ حيات را خوش دارد و نقايص زندگى را بر طرف مى كند و به سوى آينده قدم بر مى دارد و روز خود را از روز دگر بهتر مى سازد.
از ياران قائم بودن را دوست داشتن ، از ايمان به مبداء و معاد ريشه مى گيرد و كليد خود سـازى مى شود، تا آينه گردد و جمال پرى طلعتان ، طلب كند. ورع داشتن و پارسا شدن ، خـود سـازى و حـيـوانـيـت زدايـى اسـت و بـشـريـت را تبديل به انسانيت كردن است .
انـسـانـهـا، بـايـسـتـى يـاوران حـضـرت قـائم بـاشـنـد تـا بـتـوانـنـد در ايـجـاد عدل جهانى شركت كنند؛ دگران لياقت اين وظيفه بزرگ و مقدس را ندارند.
حسن اخلاق ، نشانه انسان شدن است و دعوت عملى است به انسان شدن دگران ؛ تا از فرد صـالح ، اجـتـمـاع صـالح بـه دسـت آيد و در تسريع قيام حضرت قائم ، تاءثير داشته باشد.
در انتظار، اميد به آينده محقق الوقوع ، موجود است ؛ چنين اميدى ، همه رنجها و مشقتها را آسان مى سازد و انسان ، خودش به خودش مژده مى دهد.
خـردمـندان بشر، براى رسيدن به آينده احتمالى ، كوششها مى كنند، رنجهاى مى برند. و رنـجها را در كام خود شيرين مى دانند. حال اگر آينده ، محقق الوقوع باشد، انتظارش روح افـزا و دلپـذيـر خـواهـد بـود. در مـثـل اسـت كـه گـنـج بـدون رنـج حاصل نشود و رنج در راه تحصيل گنج قطعى ، شيرين است .
تلخ و شيرين
انـتـظـار تـلخ ، وقـتـى اسـت كـه آدم در جـاى خـود بنشيند و تكان نخورد، چشم به در خانه بـدوزد تـا مـطـلوبـش بـيـايـد. در ايـن انـتـظـار، روزش مـاه بـه نـظـر مـى آيـد و مـاهـش سال و روزگارش تلخ و انتظارش تلخ .
انـتـظـار شـيـريـن آن اسـت كـه انـسـان از جـا بـر خـيـزد و بـه كـار پـردازد، زمـيـنـه حـصـول مـقـصـود را آمـاده سـازد و بـدانـد كـه هـر چه آمادگى بيشتر شود، مقصود، زودتر حاصل مى شود.
از هر آمادگى كه فارغ شد، لذتى برايش پيدا مى شود و گام دگرى در راه آمادگى بر مى دارد و در دل ، با مطلوب خود راز و نيازى مى كند.
انـتـظار ظهور حضرت مهدى از اين قبيل است . كسى كه در اين انتظار به سر مى برد. به حـضـرتش عشق مى ورزد. روز به روز آمادگى خود را بيشتر مى كند و از حضرتش كمك مى خـواهـد كه هر چه بيشتر بتواند خود را آماده كند و هر آمادگى براى او مژده موفقيت و نويد حصول مقصود خواهد بود.
منبع:www.ghadeer.org
/س