غیبت، معجزه نا پیدایی (5)

با تأمّل در آنچه پیشتر در بحث حضور مستمر گذشت و با توجه به شؤون و تصرّفات گوناگون امام در جهان به این نتیجه مى رسیم که غیبتِ حجّت خدا غیبت کلى نیست، بلکه این غیبت و عدم حضور غیبت جزئى است، یعنى: غیبت و عدم حضور است در شأنى از شؤون ولایت. و آن شأن معاشرت با مردم و هدایت مستقیم اجتماع بشرى و تشکیل حکومت حَقّه است. امام در «عصر غیبت» در همین یک شأن از شؤون ولایت و مقامات و تصرّفات خویش غایب است و در دیگر شؤون حاضر است و نافذ و
چهارشنبه، 13 آبان 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
غیبت، معجزه نا پیدایی (5)
غیبت، معجزه نا پیدایی (5)
غیبت، معجزه نا پیدایی (5)





غیبت شأنیّه

با تأمّل در آنچه پیشتر در بحث حضور مستمر گذشت و با توجه به شؤون و تصرّفات گوناگون امام در جهان به این نتیجه مى رسیم که غیبتِ حجّت خدا غیبت کلى نیست، بلکه این غیبت و عدم حضور غیبت جزئى است، یعنى: غیبت و عدم حضور است در شأنى از شؤون ولایت. و آن شأن معاشرت با مردم و هدایت مستقیم اجتماع بشرى و تشکیل حکومت حَقّه است. امام در «عصر غیبت» در همین یک شأن از شؤون ولایت و مقامات و تصرّفات خویش غایب است و در دیگر شؤون حاضر است و نافذ و فعّال. بلکه به تعبیر درستتر، غیبت براى امام و خلیفه اللّه در همه ى جهات و شؤون معنى ندارد، بلکه تصور ندارد; زیرا مثل این است که عقل معلولهاى فراوانى را که همه مربوط به یک علتند، تصور کند و تحقّق آنها را بنگرد و باور نماید بدون تحقّق علت! و این امر معقول و قابل قبول نیست. و همین حقیقت، یعنى: حضور عام حجّت در عین غیبت خاص در یکى از زیارات آن امام بزرگ به این عبارت ادا گشته است:
السّلامُ عَلیکَ یا حُجَّهَ اللّه، الّتی لا تَخْفى!
درود بر تو اى حجّتِ ناپنهان الاهى!
این ناپنهانى ـ در عین غیبت ـ اشاره به همان حضورهاى دیگرِ امام است، در شؤون ولایت. با توجه به بحث «وساطت فیض» هر کس در وجود هر چیز و از جمله در وجودِ خود و حیات خود و حرکات خود آثار حضور وساطتىِ حجّت را مشاهده مى کند(۵۰). این یک واقعیت شناختى بزرگ است. و ما از این «واقعیت شناختى» در ابواب معرفت ـ یعنى: اینکه غیبت فقط در یک جهت است وبس ـ به «غیبتِ شأنیّه» تعبیر کردیم. امام در عصر غیبت داراى «غیبتِ شأنیّه» است و «حضور شؤونیّه». او بجز یک شأن در همه شؤون دیگر خویش حاضر است، زیرا که این شؤون و حضور در ارتباط مستقیم است با بقا و امتداد تکون کائنات; و تا این تکون ادامه دارد و جهان بر سر پاست، علتِ اِفاضىِ آن نیز هست; زیرا که معلولى بدون علت خود نخواهد بود. و آن علت در علیّت خود ـ که به اذن و فضل الاهى است ـ فعلیّت و تمامیّت دارد.

آثار وجودى حجّت در عصر غیبت

در بحث پیش زمینه ى شناخت آثار حجّت در عصر غیبت بیان گشت; آنجا که گفتیم امام و حجّت خدا را غیبت کلّى نیست; آنچه هست غیبت جزئى است و او در اصل ایصال فیضِ وجود و وصول نعمتها همواره حضور دارد. بنابراین قوانین و اصول «حجّت» دایمُ الاستفاضه و دایمُ الافاضه است. همواره فیض مى گیرد و همواره فیض مى بخشد. جعل الاهى این است که اینگونه باشد.
بدینسان مى یابیم که عمده ترین فایده ى وجود حجّت آثارِ ولایت تکوینىِ اوست. حجّت و ولىّ از نظر ناموس تکوین و قانون ایجاد و پیوستهاى درونىِ نظام حکیمانه ى آفرینش باید باشد. زیرا مبناى عالم هستى ـ چنانکه در پیش نیز یاد شد ـ بر اسباب و وسایط است; و بر وجود فرد کامل در سببیّت و وساطت، که خود واسطهُ الوَسایط، و سبب الاسباب است. پس تربیت مردم و اداره ى اجتماع و نشر اسلام در همه ى جهان و تشکیل حکومتِ حَقّه یکى از چند و چندین اثر وجود حجّت است و در صورتى که به دلیل حکمتهایى چند عملى نگشت و به تأخیر افتاد و حجّت از نظر عامه ى مردم غایب شد، دیگر آثار ـ که عمده است ـ بر وجودِ او مترتب است. و بلکه آن آثار مساوى با نفس وجود اوست. و احکام دو شىءِ مساوى، مساوى است. ثبوت هر یک، عین ثبوتِ دیگر است: تا حجّت هست، جهان است. چنانکه تا جهان هست، حجّت هست.
خلاصه: رسیدن فیض پیاپى هستى و تحقّق مراحل «اِضافاتِ اِشراقیّه» به وجود ولىّ بسته است، او چون آینه اى تابان در برابرِ مطلعِ انوار بیکرانِ ازلیّت قرار مى گیرد و فروغ حیاتبخشِ هستى را بر جان کاینات ـ هم در مرحله ى تحقّق، و هم در مرحله ى تداوُم ـ منعکس مى سازد.
این است که آثار وجود حجّت را تنها نباید از جهتِ تربیت اجتماعات و حضور در جوامع و تشکیل حکومت الاهى مورد توجه قرار داد; بلکه باید از نظر قانون تکوین و روابط ماهوى تسبیب و علیّت نیز به این واقعیت نگریست و دید که حجّت در این رابطه حضور عِلّى دارد و اگر نباشد لَساخَتِ الأرْضُ بِأهْلِها
(۵۱) خواهد شد; نه زمینى بر جاى خواهد ماند; و نه زمینى بر روى آن جاى خواهد گرفت. و به تعبیر متکلم معروف، شیخ عبدالجلیل قزوینى رازى:
امام روزگار خاتمُ الاَبرار مهدى بن الحسن العسکرى ـ علیه وعلى آبائه الصلاه والسلام ـ . . . که وجود عالم را حوالت به بقاى اوست و عقل و شرع منتظرِ حضور و ظهور و لقاى او . . .(۵۲)
آنچه گفته شد اشاره اى بود به آثار وجودى حجّت غایب در بُعد وساطت تکوینى. اما در بعد وساطت تشریعى و امر هدایت و تربیت بشر باید بگوییم که غیبت در این بعد بیقین آثارى ناگوار دارد. محرومیت انسان از درک حضور مربّىِ اکبر و حجّت بالِغه امرى ساده نتواند بود. لیکن این پیشامد که بر طبق علتها و حکمتهایى بوده است ـ چنانکه گذشت ـ موجب نگشته است تا آثار هدایت و تربیت بکلى از میان برود. غیبت کبراى امام غایب در شرایطى به وقوع پیوسته است، که این امکانات در اختیار بوده است:
۱ ـ کتاب خدا.
۲ ـ روش و سنّت رسول ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ .
۳ ـ احادیث و کلمات و تعلیمات یازده امام معصوم علیهم السلام.
۴ ـ سیره ى عملى و روش زندگانى یازده امام، در طول ۲۵۰ سال در ابعاد گوناگون تعهد و تکلیف، و تربیت و اقدام، و حماسه و ایثار . . .
۵ ـ دوره ى ۷۰ ساله ى غیبت صغرا و مجموعه ى تعالیم و ارشاداتى که در این مدّت از سوى امام غایب افاضه گشته و به وسیله ى نایبان و سفیران امام، در اختیار امّت قرار گرفته است ـ که در پیش اشاره کردیم.
۶ ـ وجود جمعى از عالمان و بزرگان شیعه که خود با واسطه هاى کم دوره هاى تربیتى و تعلیمىِ ائمه ى طاهرین را دیده بودند.
از فیلسوف بزرگ، ابو نصر فارابى، و برخى دیگر از بزرگان و فیلسوفان شنیده ایم که گفتند: هنگامى که رئیس «مدینه ى فاضله» غایب بود باید به سنن و قوانین پیشینیان او عمل کرد. علماى بزرگ تشیّع نیز همین سیره را عملى کرده اند. این است که با وجود این میراث هدایتى و تربیتى بزرگ در ابعاد گوناگون مسائل زندگى و حیات و با خطِّ «نیابتِ عامّه»، در عصر «غیبت کبرا» مى نگریم که آثار وجودى حجّت در دوران غیبت نیز بطور کلى منتفى و منقطع نیست.
پس، مثال خورشید ابرآلود که براى امام غایب آورده اند، بدرستى صدق مى کند: خورشید، چه آشکار باشد و چه در پس ابر، خورشید است و همه ى آثار وجودى و فعلیّتهاى تأثیرى او برقرار است. نهایت هنگامى که در پس ابر است، پرتو طلایى رنگ او به چشمها نمى رسد; اما دیگر اثرها و تأثیرهاى او در جریان است و مستدام.
استاد بزرگوار ما شیخ مجتبى قزوینى خراسانى ـ که از نوادر روزگار بود و از «نیکبختان» ـ فواید وجود امام بزرگ، مهدى موعود ـ ارواحنا فداه ـ را در حال غیبت با بیانى آمیخته با آگاهى عینى یاد کرده است. خوب است در اینجا سخنِ او را بشنویم که عندلیب آشفته تر مى گوید این افسانه را:
امام، در حال غیبتى که در اثر عصیان خود مردم به وجود آمده است باز حجّت است و در صورتى که مردم به اخلاص وى را بخواهند، آشکار خواهد گشت و در همان حال غیبت نیز:
۱ ـ حوایج و مقاصد متوجِّهین و متوسِّلین را برآورده مى سازد.
۲ ـ در مشکلات علم دین و پى بردن به معارف جویندگان را امداد مى کند.
۳ ـ دعا و اراده اش در دگرگون ساختن نیات سرکشان و متنفِّذین اثر مى گذارد.
۴ ـ چون او ناظر کردارهاست، مردم معتقد از گناه و خلافکارى چشم مى پوشند و راه صلاح و تقوى در پیش مى گیرند.
۵ ـ تربیت و ایصال نفوس مستعدِ در سیر مدارج کمالات باطنى نیز به عهده ى اوست. او طالبان بصیر را مدد مى کند و از اینکه به دام هوسبازان و دینسازان و مدعیان و اقطاب دچار آیند، نگاه مى دارد(۵۳).

نظام تکوینى و سامان اجتماعى

یاد کردیم که حضور تربیتىِ «حُجّت»، و حاکمیت او در میان اجتماعات، یکى از آثار وجودى است. باید بگوییم که دو جریان، به وجود «حجّت» و خلیفه ى خدا، در زمین، بستگى دارد:
۱ ـ سامان داشتن کاینات ارضى.
۲ ـ سامان یافتن اجتماعات بشرى.
جریان نخست ـ مربوط است به تداوم نظم و تکوین در جهان.
جریان دوم ـ مربوط است به سامان یافتن زندگى و حرکت انسان.
به تعبیر دیگر: جریان اول مربوط است به «ولایتِ تکوینى» و جریان دوم مربوط به «ولایت تشریعى». پیداست که جریان نخست اصل است و مقدم است و اهمّ است و اعم. و اگر در زمانهایى جریان دوم ـ که فرع است و مؤخَّر است نسبت به جریان اول و مهمّ است و عام نه اهمّ و اعمّ ـ بطور کامل قابل اجرا و انفاذ نبود، جریان نخست پابرجاى و استوار خواهد بود; و جز این نتواند بود. بنابراین غیبت در موردِ «حضورِ کائناتىِ امام» هیچ مفهومى ندارد; چنانکه در بحث «غیبت شأنیّه» یاد کردیم.
پس آنچه در مورد لزوم حجّت و حتمیّت وجود او در درجه ى نخست اهمیّت قرار دارد، «حضور» اوست در جهان; نه «ظهور» او در میان مردمان. و به اصطلاح علماى منطق: لزوم حجّت اعم است از غیبت و ظهور، نه اینکه مساوى است با ظهور.
اکنون براى حسن ختام این فصل و تأیید آنچه در این مقوله گفته شد و هم تیمن و تبرّک استشهاد مى جوییم به کلام امام اهل یقین وصىِّ اوصیا و مقتداى صِدّیقین، حضرت امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ :
«اللّهمّ بَلى! لا تَخْلُو الأرض، مِن قائِم للّهِ بِحُجَّه، إمّا ظاهِراً مَشهوراً، وإمّا خائِفاً مَغموراً، لَئَلاّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللّهِ وَبَیِّناتُهُ . . .» (۵۴).
ـ بار خدایا! البته چنین است که زمین از حجّت خدا تهى نخواهد ماند، چه او آشکار باشد و شناخته، و چه (بنا به علتها و حکمتها) نگران از ستمکران و در پهناور گیتى و مجامع ـ نهان. اینچنین است (و حجّت همواره هست)، تا تداوم حجّتها و بیّنات الاهى از هم نگسلد . . .

پي نوشت :

۴۹. سوره ى اِسراء (۱۷)، آیه ى ۱۱۱.
۵۰. یعنى که او، بدون وجود حجّت، نمى توانست وجود داشته باشد. و این امر، مربوط به تقدیر الاهى و تنظیم ازلى است، که اینچنین است. خداوند خود اینچنین قرار داده و اینچنین خواسته است.
۵۱. اصول کافى، کتاب الحجّه، باب «انّ الارض لا تخلو من حجّه»، حدیث ۱ ـ ۱۳.
۵۲. نقض، مقدمه، ص ۶، چاپ محدث ارموى.
۵۳. بیان الفرقان، ج ۵; کفایه الموحدین، ج ۳.
۵۴. نهج البلاغه، ص ۱۱۵۸.

منبع:www.sibtayn.com




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط