نياز به محبوبيت
به راستي همان گونه که انسان، احتياجات بدني مانند آب و غذا و اکسيژن و ..... دارد، احتياجات رواني هم دارد. به نظر روانشناسان، احتياجات رواني به اندازه ي احتياجات بدني براي انسان ضروري و حياتي است. بر همين اساس، احتياجات رواني را جزو احتياجات اساسي قلمداد مي کنند. از اصيل ترين و اساسي ترين احتياجات رواني افراد که همواره روانشناسان آن را در درجه ي اول اهميت قرار مي دهند، برخورداري از «محبت» است. افراد بشر در هر دوره از زندگي دنيا نياز دارند که مورد محبت ديگران ( پدر، مادر، دوستان و ... ) قرار گيرند و در پاسخ به اين نياز است که افراد در طول زندگي به انتخاب دوست، تشکلي خانواده يا مصاحبت با افراد و همکاران اقدام مي ورزند .
عدم تأمين اين نياز، باعث پيدايش تشويش و اضطراب در افراد مي شود. کمبود و فقدان محبت، تأثيرات سوء و ضايعات دردناکي در روح افراد به وجود مي آورد و روابط آنها را با ديگران تحت تأثير قرار مي دهد. فردي که مورد بي مهري قرار مي گيرد، خود کم بين مي شود، در او عقده ي حقارت ايجاد مي گردد، عزت نفسش خدشه دار مي شود، حسود و کينه توز بار مي آيد و يا به سوي تنهايي و انزوا مي رود .
اگر نوجوان و يا جواني، در کانون خانواده از محبت، سيراب نشود، آن را در خارج از خانواده جست و جو مي کند که زمينه ي بسياري از فريبها و انحرافات از همين جا فراهم مي شود .
اين نياز، با عزت نفس همبستگي مثبت دارد به هر اندازه که انسان بيشتر مورد محبت قرار گيرد از عزت نفس بالاتري برخوردار مي گردد و در نتيجه، انسان موفق تري خواهد بود ؛ اما اگر به دنبال عدم تأمين اين نياز، عزت نفس خدشه دار گردد، مشکلات بسيار فراواني را به وجود خواهد آورد که در ادامه به آنها خواهيم پرداخت. در اينجا، براي روشن تر شدن مقصودمان، ابتد چند واژه را تعريف مي کنيم تا تمايز بين آنها معلوم گردد .
تفاوت خودپنداره و عزت نفس در اين است که عزت نفس، ارزيابي اطلاعات تشکيل دهنده ي خودپنداره است و از احساسات انسان در مورد تمام ابعاد وجودش ناشي مي شود. بنابراين، احترام به خود در هر فرد بر مبناي ترکيب اطلاعات عيني در مورد خود و ارزيابي ذهني از آنها شکل مي گيرد .
هنگامي که « تصور فرد از خود » و « خود ايده آل فرد » به خوبي با هم هماهنگ باشند، احترام به خود مثبت خوهد بود. براي مثال، جواني که براي موفقيت تحصيلي، ارزش قايل باشد و در ضمن، دانش آموز خوبي هم باشد، در مورد خودش احساس خوبي خواهد داشت ؛ زيرا ارزيابي مثبتي از خصوصيات واقعي خويش دارد .
بر عکس، فردي که خود ايده آلش، فرد بسيار محبوبي است، اما در واقعيت، دوستان کمي دارد، « احترام به خود » ضعيفي خواهد داشت. اختلاف ميان تصور فرد از خود و خود ايده آل، مشکلاتي در زمينه ي « احترام به خود » به وجود مي آورد. اختلاف زياد ميان تصور فرد از خود و خوده ايده آل به « احترام به خود » ضعيف مي انجامد، در حالي که اختلاف کم معمولا بر « احترام به خود » قوي دلالت مي کند. اين نوع ارزيابي بر اساس انواع تلاشها و علايق فرد در بسياري از زمينه هاي زندگي انجام مي شود .
هر انساني، اعم از اينکه ارزشهايي که معيار قضاوت او از نفس خويش است آگاهانه يا ناآگاهانه، معقول يا نامعقول، سازگار يا متناقض و در جهت زندگي باشد يا بر ضد آن، خود را بر طبق معيارها و موازين معيني مي سنجد و به هر اندازه اي که نتواند خود را با آن معيارها وفق دهد و در رسيدن به آنها ناکام شود، به همان اندازه، حس ارزشمندي و احترام او نسبت به خويش جريحه دار مي گردد.
براي انسان، هيچ حکم ارزشي اي مهم تر از داوري او در مورد نفس خويش نيست. ارزشيابي شخص از خويشتن قعطي ترين عامل در روند رشد رواني اوست و اين ارزشيابي تماما به شيوه ي قضاوت آگاهانه و صريح، شفاهي يا کتبي، يا بر شمردن صفات و توصيف حالات نيست، بلکه به صورت احساس است. احساسي که جدا کردن و شناسايي آن مشکل است ؛ زيرا پيوسته توسط انسان، تجربه مي شود و جزئي از هر احساس ديگر انساني است و در هر واکنش احساساتي دخيل است .
هر احساس، زاييده ي يک برآورد است، و بازتاب يک ارزشيابي، «سودمندي» و يا «زيان بخشي» برخي از جنبه هاي حقيقت به حال انسان است. بنابراين، تصويري که يک فرد از خويشتن دارد، به طور ضمني در همه ي واکنشهاي ارزشي او تجلي مي کند. هر نوع قضاوت، اين سؤال را پيش مي آورد که « آيا به نفع من است يا به زيان من ؟ » و اين خود به خود متضمن نمايي از «من» است و تصويري از نفس را به دنبال خود مي کشد .
انسان نياز دارد که به خود احترام بگذارد ؛ زيرا براي نيل به ارزشها ناگزير از عمل است و به منظور آنکه وارد عمل شود، نياز دارد که به ثمره ي عمل خود ارج نهد. براي آنکه انسان، خواهان ارزشهايي باشد، بايد خود را مستعد لذت بردن از آنها بداند و براي آنکه براي نيکبختي تلاش نمايد، بايد خود را شايسته ي آن بداند .
انسان، تمايل به داشتن حرمت نفس را امري ضروري و الزام آور و اساسي مي داند و در هيچ وضعيتي، چه اين ضرورت را در وجود خود به وضوح، شناسايي نمايد يا نه، نمي تواند منکر اين واقعيت شود که ارزشيابي او از خويشتن، اهميتي حياتي دارد و به اندازه ي مسئله مرگ و زندگي مهم است. هيچ کس نمي تواند نسبت به داوري خود درباره ي خويشتن بي تفاوت باشد ؛ زيرا طبيعت وي چنين اجازه اي را نمي دهد .
از طرفي ديگر، انسان، آنچنان مشتاق و نيازمند به داشتن نظر مثبت و مناسب درباره ي خويش است که امکان دارد در اين راه، حقيقت را ناديده انگارد، قضاوتش را تحريف، و ذهن خود را تجزيه کند و احساسات نامناسب را سرکوب سازد تا از رودرويي با حقايقي که ارزشيابي او را در مورد خويش خدشه دار مي کند و به آن جهت منفي مي دهد، پرهيز نمايد .
انساني که معيارهاي نامعقولي را انتخاب کرده و پذيرفته است که خود را بر اساس آنها قضاوت و ارزشيابي کند، ممکن است آشکارا و با زشتي به سوي هدفهايي مخرب سوق داده شود تا خود را قانع و مطمئن سازد که داراي فضايل و حرمت نفس است ؛ هرچند در واقع، فاقد آنهاست .
انساني که داراي حرمت نفس نيست، به ميزان فقدان آن، خود را مجبور به جعل و کسب نوع کاذبي از حرمت نفس مي نمايد تا با توسل به تصوير دروغين و بدلي آن، چهره ي خود را بيارايد و با اين حس نوميدي و اين باور که رودرويي با جهان، بدون برخورداري از حرمت نفس به منزله ي بي پناه کردن و خلع سلاح خويش است ( که نهايتا منجر به تخريب نفس مي گردد )، خود را از نظر روانشناسي به طريق باطل سوق مي دهد.
تمام مردم به طور طبيعي به شرافت و عزت نفس، متمايل اند و از آن ، خشنود مي گردند و از پستي و فرومايگي متنفرند و از آن، احساس رنج و عدم رضايت مي نمايند. ميل به عزت نفس مانند ساير تمايلات طبيعي، از روز اول ولادت به صورت زمينه و استعداد، در نهاد فرزندان بشر نهفته است و به موازات تغيير و تحولاتي که در جسم انسان صورت مي گيرد اين تمايل نيز تدريجا شکفته شده، رنگ تحقق و فعليت به خود مي گيرد .
عزت نفس از طرفي براي تمام افراد، يکي از بزرگ ترين فضايل اخلاقي و سجاياي انساني است و از طرف ديگر، محرک آدمي در اجراي ساير برنامه هاي اخلاقي و وظيفه شناسي نسبت به ديگران است. به عبارت ديگر، شرافت نفس، علاوه بر آنکه خود از نظر فردي ( براي کودک، جوان و بزرگسال )، يکي از صفات ستوده است، مي تواند ضامن اجراي ساير صفات پسنديده در محيط خانواده و آموزشگاه اجتماعي نيز باشد ودارنده اش را به مراعات تمام وظايف اخلاقي و انساني وادار سازد .
امير مؤمنان (ع) مي فرمايد: کسي که فرومايه و خود کم بين است، از کارهاي پست و موهن، جدايي ندارد ». (1)
والدين و مربيان اگر بخواهند به کودکان خود دستوري بدهند يا در محيط خانواده مراتب قدرت خود را اثبات کنند، بايد مراعات شرافت آنها را بنمايند و طوري رفتار کنند که عزت نفس آنها لطمه نبيند و شخصيتشان سرکوب نگردد ؛ چرا که اگر با آنها آمرانه سخن گويند و با خشونت برخورد نمايند، نه تنها از آن «دستور» اطاعت نمي کنند، بلکه آشکارا به مخالفت و ستيز بر مي خيزند و بدين وسيله از گفتار و رفتار تند و موهن اولياي خود، انتقام مي گيرند .
نوجوانان و جوانان، با شدت بيشتري شيفته ي عزت نفس و عاشق شرافت و علو همت هستند و کوچک ترين خواري و ذلت را براي خود، بزرگ ترين مصيبت مي دانند و اگر کساني به تندي و با اهانت با آنها برخورد کنندو باعث شکست شرافت و عزت نفسشان گردند، به سختي برآشفته و خشمگين مي شوند و ممکن است در مقام انتقامجويي به کارهاي خطرناکي دست بزنند و احيانا خسارات غير قابل جبراني به بار بياورند .
به عنوان نمونه، اگر محصل وظيفه شناسي در حضور شاگردان آموزشگاه، مورد تمجيد و تشويق واقع شود، قطعا در وي اثر خوبي مي گذارد و اميدش را فزون تر و روحيه اش را قوي تر مي سازد. به نظر مي رسد که تشويق، او را براي پيمودن کلاسهاي بالاتر، آماده تر مي کند و به مجاهده و کوشش بيشتري وادارش مي سازد .
برعکس، اگر محصل مختلف و بدکار، مورد توبيخ و سرزنش قرار گيرد در مقابل ساير محصلين، شخصيت و عزت نفسش در هم شکسته شود، نه تنها اين عمل، وي را اصلاح نمي کند، بلکه ممکن است تحقير و اهانت، اثر معکوس داشته با شد و به محصل مختلف را به مقاومت وادار کند او را در ادامه دادن کارهاي بد، جسورتر نمايد. سرزنش و ملامت محصل متجاوز در محيط آموزشگاه، يک اشتباه بزرگ تربيتي است و نتايج نامطلوبي به بار مي آورد و اشتباه بزرگ تر، تکرار ملامت و زياده روي در توبيخ است ؛ چرا که اين کار، از يک طرف اثر رواني توبيخ و نتيجه ي کيفري آن را از ميان مي برد و از طرف ديگر، فرد توبيخ شده را به انتقامجويي و لجاجت وا مي دارد .
در آيين مقدس اسلام، تمام مسلمانان، اعم از زن و مرد، فقير و غني، ضعيف و قوي و خلاصه هر کس از هر طبقه و هر مقام، به قدري عزيز و محترم است که به موجب روايات بسياري، خداوند، اهانت به هر يک از آنان را مخالفت و جنگ با خود شناخته است .
سلامت غريزه ي « احترام به خود » بويژه در کودکان، امري ارزشمند محسوب مي گردد ؛ زيرا به مثابه ي بنياني براي ادراکات کودک از تجارب زندگي عمل مي کند. کفايت اجتماعي - عاطفي ناشي از چنين شناخت مثبتي از خود، مي تواند نيرويي باشد که در جهت اجتناب از مشکلات جدي بعدي به کودک، کمک مي کند .
در « راهنماي تشخيصي - آماري بيماريهاي رواني » منتشر شده از سوي انجمن روان پزشکي امريکا ( 1987 م ) که ملاکهاي آن در اغلب تشخصيهاي روان پزشکي به کار مي رود، ضعف احترام به خود، به عنوان ويژگي بسياري از بيماريهاي دوران کودکي معرفي شده است، از جمله: اختلال « کمبود توجه » و بيماري « اجتناب از جمع » ( که شکل شديدي از اضطراب اجتماعي است ) .
در هر حال، اين امر محتمل به نظر مي رسد که تقويت « احترام به خود » مي تواند برخي مشکلات دوران کودکي را که به مشکلاتي با ماهيت دشوارتر منجر مي گردند، تا حدي متعادل سازد. کودکي که درباره ي خويش احساس خوبي دارد، مي تواند از عهده ي مشکلاتي که با آنها مواجه مي گردد، بر آيد، به طوري که آنها ديگر به مشکلات بزرگ تري براي او تبديل نشوند .
به طور خلاصه، احترام به خود، جنبه ي مهمي از علمکرد کلي کودک است و به نظر مي رسد احترام به خود به صورت تعاملي با حوزه هاي ديگري ( از جمله: سلامت روان، عملکرد تحصيلي و کليه شئون زندگي فردي و اجتماعي و مادي و معنوي ) ارتباط دارد و همچنين در تمام ادوار حيات ( از دوران کودکي و جواني تا ايام ميانسالي و پيري )، يکي از ارکان اساسي خوشبختي است .
خانواده هايي که اعضاي آنها با عزت نفس و شرافت اخلاقي خو گرفته اند و به پستي و فرومايگي آلوده نشده اند، از بسياري از گناهان و پليديهاي اخلاقي که منشأ فساد و تيره روزي است، منزه و مبرا هستند .
کشوري که افراد آن با عزت نفس بار آمده اند ودر نظر مردم و حکومت، شرافت اخلاقي، مهم و لازم الرعايه شناخته شده است، دروغ و تملق گويي، دزدي و رشوه خواري، خدعه و فريبکاري و خلاصه بسياري از گناهان و ناپاکيهاي اخلاقي به آن، راه ندارد. عزت نفس، خود به خود، مردم را به راه وظيفه شناسي سوق مي دهد و از اعمال ضد اخلاقي بر حذرشان مي دارد .
حضرت علي (ع) مي فرمايد: « کسي که نفس شرافتمند و با عزت دارد، هرگز آن را با پليدي گناه، خوار و پست نخواهد ساخت ». (3)
جامعه اي که عزت نفس بر آن غالب نيست، شهروندانش تسلط و کنترل اداري بر افکار، احساسات و رفتار خود ندارند و نيازهاي خود را به شکل نامعقول و نامشروعي ارضا مي کنند. اين افراد، شناخت صحيحي از واقعيت ندارند و نمي توانند واقعيت را درباره ي خود و ديگران، همان گونه که هست، ادراک نمايند و برداشت صحيحي از شرايط و موقعيتها داشته باشند .
احساس کسلي و تبنلي اي دارند که موجب افسردگي و جسم و جان آنها مي گردد و آنها را از بهره گيري از با ارزش ترين سرمايه ( يعني عمر ) باز مي دارد و اين احساس، به آنها دست مي دهد که هيچ فايده اي به حال خود و جامعه ندارند؛ هدف معيني از زندگي ندارند و اين بي هدفي، منجر به احساس پوچي مي گردد که انسان را آسيب پذيرتر مي سازد و او را در معرض آماج فشارهاي رواني قرار مي دهد .
در کل، مي توان گفت که عزت نفس، در سايه ي توجه، محبت، احترام و در يک کلام: « محبوبيت » شکل مي گيرد ؛ محبوبيتي که از کودکي و فضاي خانواده آغاز مي شود .
/س
عدم تأمين اين نياز، باعث پيدايش تشويش و اضطراب در افراد مي شود. کمبود و فقدان محبت، تأثيرات سوء و ضايعات دردناکي در روح افراد به وجود مي آورد و روابط آنها را با ديگران تحت تأثير قرار مي دهد. فردي که مورد بي مهري قرار مي گيرد، خود کم بين مي شود، در او عقده ي حقارت ايجاد مي گردد، عزت نفسش خدشه دار مي شود، حسود و کينه توز بار مي آيد و يا به سوي تنهايي و انزوا مي رود .
اگر نوجوان و يا جواني، در کانون خانواده از محبت، سيراب نشود، آن را در خارج از خانواده جست و جو مي کند که زمينه ي بسياري از فريبها و انحرافات از همين جا فراهم مي شود .
اين نياز، با عزت نفس همبستگي مثبت دارد به هر اندازه که انسان بيشتر مورد محبت قرار گيرد از عزت نفس بالاتري برخوردار مي گردد و در نتيجه، انسان موفق تري خواهد بود ؛ اما اگر به دنبال عدم تأمين اين نياز، عزت نفس خدشه دار گردد، مشکلات بسيار فراواني را به وجود خواهد آورد که در ادامه به آنها خواهيم پرداخت. در اينجا، براي روشن تر شدن مقصودمان، ابتد چند واژه را تعريف مي کنيم تا تمايز بين آنها معلوم گردد .
الف. عزت نفس ( احترام به خود )
ب. خودپنداره
تفاوت خودپنداره و عزت نفس در اين است که عزت نفس، ارزيابي اطلاعات تشکيل دهنده ي خودپنداره است و از احساسات انسان در مورد تمام ابعاد وجودش ناشي مي شود. بنابراين، احترام به خود در هر فرد بر مبناي ترکيب اطلاعات عيني در مورد خود و ارزيابي ذهني از آنها شکل مي گيرد .
ج. خود ايده آل (آرماني)
د. محبوبيت
ارزيابي « احترام به خود »
هنگامي که « تصور فرد از خود » و « خود ايده آل فرد » به خوبي با هم هماهنگ باشند، احترام به خود مثبت خوهد بود. براي مثال، جواني که براي موفقيت تحصيلي، ارزش قايل باشد و در ضمن، دانش آموز خوبي هم باشد، در مورد خودش احساس خوبي خواهد داشت ؛ زيرا ارزيابي مثبتي از خصوصيات واقعي خويش دارد .
بر عکس، فردي که خود ايده آلش، فرد بسيار محبوبي است، اما در واقعيت، دوستان کمي دارد، « احترام به خود » ضعيفي خواهد داشت. اختلاف ميان تصور فرد از خود و خود ايده آل، مشکلاتي در زمينه ي « احترام به خود » به وجود مي آورد. اختلاف زياد ميان تصور فرد از خود و خوده ايده آل به « احترام به خود » ضعيف مي انجامد، در حالي که اختلاف کم معمولا بر « احترام به خود » قوي دلالت مي کند. اين نوع ارزيابي بر اساس انواع تلاشها و علايق فرد در بسياري از زمينه هاي زندگي انجام مي شود .
ارزيابي « خودپنداره »
هر انساني، اعم از اينکه ارزشهايي که معيار قضاوت او از نفس خويش است آگاهانه يا ناآگاهانه، معقول يا نامعقول، سازگار يا متناقض و در جهت زندگي باشد يا بر ضد آن، خود را بر طبق معيارها و موازين معيني مي سنجد و به هر اندازه اي که نتواند خود را با آن معيارها وفق دهد و در رسيدن به آنها ناکام شود، به همان اندازه، حس ارزشمندي و احترام او نسبت به خويش جريحه دار مي گردد.
براي انسان، هيچ حکم ارزشي اي مهم تر از داوري او در مورد نفس خويش نيست. ارزشيابي شخص از خويشتن قعطي ترين عامل در روند رشد رواني اوست و اين ارزشيابي تماما به شيوه ي قضاوت آگاهانه و صريح، شفاهي يا کتبي، يا بر شمردن صفات و توصيف حالات نيست، بلکه به صورت احساس است. احساسي که جدا کردن و شناسايي آن مشکل است ؛ زيرا پيوسته توسط انسان، تجربه مي شود و جزئي از هر احساس ديگر انساني است و در هر واکنش احساساتي دخيل است .
هر احساس، زاييده ي يک برآورد است، و بازتاب يک ارزشيابي، «سودمندي» و يا «زيان بخشي» برخي از جنبه هاي حقيقت به حال انسان است. بنابراين، تصويري که يک فرد از خويشتن دارد، به طور ضمني در همه ي واکنشهاي ارزشي او تجلي مي کند. هر نوع قضاوت، اين سؤال را پيش مي آورد که « آيا به نفع من است يا به زيان من ؟ » و اين خود به خود متضمن نمايي از «من» است و تصويري از نفس را به دنبال خود مي کشد .
انسان نياز دارد که به خود احترام بگذارد ؛ زيرا براي نيل به ارزشها ناگزير از عمل است و به منظور آنکه وارد عمل شود، نياز دارد که به ثمره ي عمل خود ارج نهد. براي آنکه انسان، خواهان ارزشهايي باشد، بايد خود را مستعد لذت بردن از آنها بداند و براي آنکه براي نيکبختي تلاش نمايد، بايد خود را شايسته ي آن بداند .
فوايد ارزيابيها
انسان، تمايل به داشتن حرمت نفس را امري ضروري و الزام آور و اساسي مي داند و در هيچ وضعيتي، چه اين ضرورت را در وجود خود به وضوح، شناسايي نمايد يا نه، نمي تواند منکر اين واقعيت شود که ارزشيابي او از خويشتن، اهميتي حياتي دارد و به اندازه ي مسئله مرگ و زندگي مهم است. هيچ کس نمي تواند نسبت به داوري خود درباره ي خويشتن بي تفاوت باشد ؛ زيرا طبيعت وي چنين اجازه اي را نمي دهد .
از طرفي ديگر، انسان، آنچنان مشتاق و نيازمند به داشتن نظر مثبت و مناسب درباره ي خويش است که امکان دارد در اين راه، حقيقت را ناديده انگارد، قضاوتش را تحريف، و ذهن خود را تجزيه کند و احساسات نامناسب را سرکوب سازد تا از رودرويي با حقايقي که ارزشيابي او را در مورد خويش خدشه دار مي کند و به آن جهت منفي مي دهد، پرهيز نمايد .
انساني که معيارهاي نامعقولي را انتخاب کرده و پذيرفته است که خود را بر اساس آنها قضاوت و ارزشيابي کند، ممکن است آشکارا و با زشتي به سوي هدفهايي مخرب سوق داده شود تا خود را قانع و مطمئن سازد که داراي فضايل و حرمت نفس است ؛ هرچند در واقع، فاقد آنهاست .
انساني که داراي حرمت نفس نيست، به ميزان فقدان آن، خود را مجبور به جعل و کسب نوع کاذبي از حرمت نفس مي نمايد تا با توسل به تصوير دروغين و بدلي آن، چهره ي خود را بيارايد و با اين حس نوميدي و اين باور که رودرويي با جهان، بدون برخورداري از حرمت نفس به منزله ي بي پناه کردن و خلع سلاح خويش است ( که نهايتا منجر به تخريب نفس مي گردد )، خود را از نظر روانشناسي به طريق باطل سوق مي دهد.
يک استعداد - يک رسالت
تمام مردم به طور طبيعي به شرافت و عزت نفس، متمايل اند و از آن ، خشنود مي گردند و از پستي و فرومايگي متنفرند و از آن، احساس رنج و عدم رضايت مي نمايند. ميل به عزت نفس مانند ساير تمايلات طبيعي، از روز اول ولادت به صورت زمينه و استعداد، در نهاد فرزندان بشر نهفته است و به موازات تغيير و تحولاتي که در جسم انسان صورت مي گيرد اين تمايل نيز تدريجا شکفته شده، رنگ تحقق و فعليت به خود مي گيرد .
عزت نفس از طرفي براي تمام افراد، يکي از بزرگ ترين فضايل اخلاقي و سجاياي انساني است و از طرف ديگر، محرک آدمي در اجراي ساير برنامه هاي اخلاقي و وظيفه شناسي نسبت به ديگران است. به عبارت ديگر، شرافت نفس، علاوه بر آنکه خود از نظر فردي ( براي کودک، جوان و بزرگسال )، يکي از صفات ستوده است، مي تواند ضامن اجراي ساير صفات پسنديده در محيط خانواده و آموزشگاه اجتماعي نيز باشد ودارنده اش را به مراعات تمام وظايف اخلاقي و انساني وادار سازد .
امير مؤمنان (ع) مي فرمايد: کسي که فرومايه و خود کم بين است، از کارهاي پست و موهن، جدايي ندارد ». (1)
تکامل عزت نفس
والدين و مربيان اگر بخواهند به کودکان خود دستوري بدهند يا در محيط خانواده مراتب قدرت خود را اثبات کنند، بايد مراعات شرافت آنها را بنمايند و طوري رفتار کنند که عزت نفس آنها لطمه نبيند و شخصيتشان سرکوب نگردد ؛ چرا که اگر با آنها آمرانه سخن گويند و با خشونت برخورد نمايند، نه تنها از آن «دستور» اطاعت نمي کنند، بلکه آشکارا به مخالفت و ستيز بر مي خيزند و بدين وسيله از گفتار و رفتار تند و موهن اولياي خود، انتقام مي گيرند .
نوجوانان و جوانان، با شدت بيشتري شيفته ي عزت نفس و عاشق شرافت و علو همت هستند و کوچک ترين خواري و ذلت را براي خود، بزرگ ترين مصيبت مي دانند و اگر کساني به تندي و با اهانت با آنها برخورد کنندو باعث شکست شرافت و عزت نفسشان گردند، به سختي برآشفته و خشمگين مي شوند و ممکن است در مقام انتقامجويي به کارهاي خطرناکي دست بزنند و احيانا خسارات غير قابل جبراني به بار بياورند .
عزت نفس و پيشرفت
به عنوان نمونه، اگر محصل وظيفه شناسي در حضور شاگردان آموزشگاه، مورد تمجيد و تشويق واقع شود، قطعا در وي اثر خوبي مي گذارد و اميدش را فزون تر و روحيه اش را قوي تر مي سازد. به نظر مي رسد که تشويق، او را براي پيمودن کلاسهاي بالاتر، آماده تر مي کند و به مجاهده و کوشش بيشتري وادارش مي سازد .
برعکس، اگر محصل مختلف و بدکار، مورد توبيخ و سرزنش قرار گيرد در مقابل ساير محصلين، شخصيت و عزت نفسش در هم شکسته شود، نه تنها اين عمل، وي را اصلاح نمي کند، بلکه ممکن است تحقير و اهانت، اثر معکوس داشته با شد و به محصل مختلف را به مقاومت وادار کند او را در ادامه دادن کارهاي بد، جسورتر نمايد. سرزنش و ملامت محصل متجاوز در محيط آموزشگاه، يک اشتباه بزرگ تربيتي است و نتايج نامطلوبي به بار مي آورد و اشتباه بزرگ تر، تکرار ملامت و زياده روي در توبيخ است ؛ چرا که اين کار، از يک طرف اثر رواني توبيخ و نتيجه ي کيفري آن را از ميان مي برد و از طرف ديگر، فرد توبيخ شده را به انتقامجويي و لجاجت وا مي دارد .
اسلام و عزت نفس
در آيين مقدس اسلام، تمام مسلمانان، اعم از زن و مرد، فقير و غني، ضعيف و قوي و خلاصه هر کس از هر طبقه و هر مقام، به قدري عزيز و محترم است که به موجب روايات بسياري، خداوند، اهانت به هر يک از آنان را مخالفت و جنگ با خود شناخته است .
عزت نفس و سازگاري اجتماعي
سلامت غريزه ي « احترام به خود » بويژه در کودکان، امري ارزشمند محسوب مي گردد ؛ زيرا به مثابه ي بنياني براي ادراکات کودک از تجارب زندگي عمل مي کند. کفايت اجتماعي - عاطفي ناشي از چنين شناخت مثبتي از خود، مي تواند نيرويي باشد که در جهت اجتناب از مشکلات جدي بعدي به کودک، کمک مي کند .
در « راهنماي تشخيصي - آماري بيماريهاي رواني » منتشر شده از سوي انجمن روان پزشکي امريکا ( 1987 م ) که ملاکهاي آن در اغلب تشخصيهاي روان پزشکي به کار مي رود، ضعف احترام به خود، به عنوان ويژگي بسياري از بيماريهاي دوران کودکي معرفي شده است، از جمله: اختلال « کمبود توجه » و بيماري « اجتناب از جمع » ( که شکل شديدي از اضطراب اجتماعي است ) .
در هر حال، اين امر محتمل به نظر مي رسد که تقويت « احترام به خود » مي تواند برخي مشکلات دوران کودکي را که به مشکلاتي با ماهيت دشوارتر منجر مي گردند، تا حدي متعادل سازد. کودکي که درباره ي خويش احساس خوبي دارد، مي تواند از عهده ي مشکلاتي که با آنها مواجه مي گردد، بر آيد، به طوري که آنها ديگر به مشکلات بزرگ تري براي او تبديل نشوند .
عزت نفس و موفقيتهاي فردي و اجتماعي
به طور خلاصه، احترام به خود، جنبه ي مهمي از علمکرد کلي کودک است و به نظر مي رسد احترام به خود به صورت تعاملي با حوزه هاي ديگري ( از جمله: سلامت روان، عملکرد تحصيلي و کليه شئون زندگي فردي و اجتماعي و مادي و معنوي ) ارتباط دارد و همچنين در تمام ادوار حيات ( از دوران کودکي و جواني تا ايام ميانسالي و پيري )، يکي از ارکان اساسي خوشبختي است .
خانواده هايي که اعضاي آنها با عزت نفس و شرافت اخلاقي خو گرفته اند و به پستي و فرومايگي آلوده نشده اند، از بسياري از گناهان و پليديهاي اخلاقي که منشأ فساد و تيره روزي است، منزه و مبرا هستند .
کشوري که افراد آن با عزت نفس بار آمده اند ودر نظر مردم و حکومت، شرافت اخلاقي، مهم و لازم الرعايه شناخته شده است، دروغ و تملق گويي، دزدي و رشوه خواري، خدعه و فريبکاري و خلاصه بسياري از گناهان و ناپاکيهاي اخلاقي به آن، راه ندارد. عزت نفس، خود به خود، مردم را به راه وظيفه شناسي سوق مي دهد و از اعمال ضد اخلاقي بر حذرشان مي دارد .
حضرت علي (ع) مي فرمايد: « کسي که نفس شرافتمند و با عزت دارد، هرگز آن را با پليدي گناه، خوار و پست نخواهد ساخت ». (3)
فقدان عزت نفس
جامعه اي که عزت نفس بر آن غالب نيست، شهروندانش تسلط و کنترل اداري بر افکار، احساسات و رفتار خود ندارند و نيازهاي خود را به شکل نامعقول و نامشروعي ارضا مي کنند. اين افراد، شناخت صحيحي از واقعيت ندارند و نمي توانند واقعيت را درباره ي خود و ديگران، همان گونه که هست، ادراک نمايند و برداشت صحيحي از شرايط و موقعيتها داشته باشند .
احساس کسلي و تبنلي اي دارند که موجب افسردگي و جسم و جان آنها مي گردد و آنها را از بهره گيري از با ارزش ترين سرمايه ( يعني عمر ) باز مي دارد و اين احساس، به آنها دست مي دهد که هيچ فايده اي به حال خود و جامعه ندارند؛ هدف معيني از زندگي ندارند و اين بي هدفي، منجر به احساس پوچي مي گردد که انسان را آسيب پذيرتر مي سازد و او را در معرض آماج فشارهاي رواني قرار مي دهد .
در کل، مي توان گفت که عزت نفس، در سايه ي توجه، محبت، احترام و در يک کلام: « محبوبيت » شکل مي گيرد ؛ محبوبيتي که از کودکي و فضاي خانواده آغاز مي شود .
پي نوشت :
1. غررالحکم، ص 117 .
2. سوره ي منافقون، آيه ي 8 .
3. غرر الحکم ؛ ص 677 .
منابع :
آيين مهرورزي، کاشفي، 1376 .
عزت نفس و سلامت روان، اسداللهي موسوي، 1376 .
روانشناسي حرمت نفس، ناتانيل براندن، ترجمه: جمال هاشمي، 1376 .
گفتار فلسفي، جوان، محمد تقي فلسفي، 1369 .
/س