یکی از فراز های خطبه فدکیه در مورد عدم تدبر امت در قرآن است؛ حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبه فدکیه شاید در صدد بیان این مطلب باشند که اگر انسان از امامش دور شود و او را از حقش کنار نهد، قطعاً گمراه شده و گمراه کننده است؛.
اگر مردم به درستی و با تأمل در آیات الهی نگاه نکنند، قلبهایشان ممکن است قفل شده و عقل و فهمشان محدود شود. تدبر در آیات الهی و درک عمیق آنها، میتواند کلیدی باشد که قلب و روح ما را به راه راست هدایت کند.
آیات الهی، کلام الهی است که در قرآن مجید برای هدایت و راهنمایی بشریت نازل شده است. این آیات حاوی حقایق عمیق و دستورات الهی برای زندگی درست و راهبردهای برای رسیدن به خشنودی الهی هستند. اما اگر ما به خواندن آنها فقط به عنوان کلماتی سطحی و بیتأمل بپردازیم، این کلید قدرتمند را از دست خواهیم داد.
تدبر در آیات الهی به معنای درک عمیق و تأمل در معانی آنهاست. این امر نیازمند صبر، تمرکز و خلوص قلب است. زمانی که ما با تمام وجودمان به تدبر در آیات الهی میپردازیم، قلب و ذهنمان باز میشود و به نور الهی میرسد. این نور به ما راهنمایی میکند و در مسیر هدایتمان قرار میدهد.
بنابراین، باید با تأمل و تدبر در آیات الهی، قلب خود را به نور الهی باز کنیم. این کلید تدبر در آیات الهی به ما کمک میکند تا از گمراهی دوری کنیم و به سوی راه راست هدایت شویم. الهی که آیات خود را برای هدایت ما فرستاده است، همواره منتظر است که ما به آنها تأمل کنیم و از این طریق به سمت خشنودی الهی پیش برویم.
و عامل گمراهی او نیز آن است که او در آیات الهی تدبر نکرده که قلبش قفل شده است؛ و کلید آن نیز تدبر در آیات الهی است؛ در این مقاله بر آنیم که بتوانیم کمی از تدبر در آیات قرآن از نگاه احادیث و معنای قفل شدن قلب آدمی را بررسی نماییم:
علت گمراهی امت، عدم تدبر در قرآن
حضرت در خطبه فدکیه، گمراهی امت را گوشزد کرده و علت غصب حق اهل بیت را عدم تدبر در آیات قرآن می دانند؛ چون قرآن در بسیاری از آیاتش به مسلمانان در مورد رعایت حقوق دیگران هشدار می دهد.یکی از آن حقوق، حق مالی اهل بیت علیهم السلام است که در سوره مبارکه اسراء می فرماید: «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا»[1] «و حقّ نزدیکان را بپرداز، و (همچنین حق) مستمند و وامانده در راه را! و هرگز اسراف و تبذیر مکن»
در خطبه فدکیه، حضرت فاطمه زهرا(س) خلافت حضرت علی را مورد توجه قرار داده و به امت اسلامی خطاب میکند. اما در متن خطبه فدکیه، حضرت زهرا(س) به صراحت علت غصب حق اهل بیت را عدم تدبر در آیات قرآن نام میبرد. او تأکید میکند که امت اسلامی به سبب عدم توجه و درک صحیح از آیات قرآن، از راه هدایت الهی منحرف شده و در امور دینی و اجتماعی به سمت گمراهی پیش میروند.
حضرت زهرا(س) در خطبه فدکیه، امت را به تدبر در آیات قرآن و درک عمیق معنای آنها تشویق میکند. او میفرماید که اگر ما به سادگی به آیات قرآن به طور سطحی نگاه کنیم و عمق و معنای آنها را درک نکنیم، قادر به راهنمایی صحیح خداوند نخواهیم بود و در مسیری که او برای ما تعیین کرده است، گمراه خواهیم شد.
عدم تدبر در آیات قرآن میتواند باعث غصب حق اهل بیت(ع) شود. زیرا آیات قرآن به روشنی به حقیقت و ولایت اهل بیت(ع) اشاره میکنند و ما را به اطاعت از آنها دعوت میکنند.
اما اگر ما عدم تدبر و درک درستی از آیات قرآن داشته باشیم، ممکن است در برابر ستم و ظلمی که به اهل بیت(ع) رخ داده است، ساکت بمانیم و حق آنها را غصب کنند.
بنابراین، تدبر در آیات قرآن و درک عمیق آنها میتواند از گمراهی امت جلوگیری کند و عدم تدبر در آیات قرآن میتواند یکی از عوامل غصب حق اهل بیت(ع) باشد.
حضرت فاطمه زهرا(س) در خطبه فدکیه، به این واقعیت تلخ اشاره میکند و تأکید میکند که باید به آیات قرآن با تدبر و درک عمیق نگاه کنیم تا از راه هدایت الهی پیروی کنیم و از گمراهی دوری کنیم.
در واقع، عدم تدبر و درک درست از آیات قرآن باعث شد که برخی از اعضای امت اسلامی از راه هدایت الهی منحرف شوند و در امور دینی و اجتماعی به سمت گمراهی پیش بروند.
در زمان فتح فدک، پیامبر اکرم(ص) دستور داد که فدک به صورت صلحی تسلیم شود و هیچ گونه خشونت و غصبی انجام نشود. اما برخی از اعضای امت که عدم تدبر در آیات قرآن را تجربه کرده بودند، به جای تدبر و اطاعت از دستورات الهی، به خواستههای نفسانی و جاه طلبی خود پایبند شدند.
آنها درک درستی از اهمیت صلح و عدالت نداشتند و به جای آن، به طمع و طمع برانگیزی نفس خود پرداختند. این عدم تدبر به خشونت و غصب فدک انجامید و امت اسلامی از راه هدایت الهی منحرف شد.
بنابراین، عدم تدبر در آیات قرآن و عدم درک صحیح از معانی آنها، باعث شد که امت اسلامی از راه هدایت الهی منحرف شده و به جای اطاعت از دستورات الهی، به خواستههای نفسانی خود پایبند شدند. این عدم تدبر و انحراف از راه الهی، به وقوع حوادث ناخوشایندی مانند غصب فدک منجر شد.
حق مالی اهل بیت علیهم السلام
فدک حق مالیِ حضرت زهرا سلام الله بوده است؛ چنانکه مفسران شیعه و سنی بدان اذعان دارند؛ چنانکه وقتى که این آیه نازل گردید، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دختر خود فاطمه را خواند و فدک را به وى بخشید و تسلیم او فرمود و در مدت زندگى پیامبر در دست فاطمه علیهاالسلام بود. وقتى که رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، ابوبکر از دست فاطمه گرفت.[2]
فدک به عنوان هدیهای از سوی پیامبر به حضرت زهرا(س) در نظر گرفته میشود. این هدیه برای رفاه و معاش زندگی حضرت زهرا(س) بوده است و از مالکیت پیامبر اسلام برخوردار بوده است. بنابراین، بر اساس این دیدگاه، فدک به عنوان مال شخصی حضرت زهرا(س) در نظر گرفته میشود.
اما متأسفانه، در تاریخ، برخی روایات نشان دادهاند که پس از درگذشت پیامبر، مسأله مالکیت و غصب فدک برای حضرت زهرا(س) به نحوی صورت گرفته است که منجر به تأسفباری و انزجار بسیاری شده است. فدک از حقوق و مالکیت حضرت زهرا(س) غصب شده است و این عمل مورد انتقاد شدید قرار گرفته است.
در مذهب شیعه، اهل بیت علیهم السلام به عنوان وارثان و رهبران معنوی امت اسلامی محسوب میشوند و به طور طبیعی، حقوق مالی خاصی را نیز دارند.
بسیاری از منابع مذهبی و تاریخی، اشاره به حقوق مالی اهل بیت علیهم السلام دارند و بیان میکنند که آنها به عنوان وارثان پیامبر اسلام، حقوقی دریافت میکنند که در برخی موارد شامل اموال و داراییها میشود. این حقوق مالی به آنها بر اساس احترام و اعتباری که در جامعه اسلامی برخوردارند، تعلق میگیرد.
بنابراین، میتوان گفت که اهل بیت علیهم السلام حقوق مالی خاصی داشتهاند و این حقوق جزئی از حقوق معنوی و مادی آنان به عنوان وارثان پیامبر اسلام و رهبران معنوی امت اسلامی است.
امام علی (علیهالسلام) نیز در دورۀ حیات رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) وضعیت مشابهی داشت. پس از رحلت پیامبر نیز در تنگنای اقتصادی بود و با از دست دادن فدک، اهلبیت پشتوانۀ مالی دیگری نداشتند و اگر مال دیگری هم داشتند، قابلاعتنا نبوده است.[3]
ولی آن حضرت بیکار ننشست و با زراعت و باغداری و حفر چاه، زمینهای بسیاری را آباد کرد که بعدها به یکی از مهمترین منابع مالی امامان بعدی تبدیل شد. از گزارشهای تاریخی به دست میآید که این کارها درآمد شایان توجهی نصیب آن حضرت میکرده است؛
چندانکه برای نمونه، نقلشده که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) با دسترنج خود، هزار برده خرید و آزاد کرد. [4] خرید اینهمه برده و آزاد کردن آنها نشان میدهد که ایشان درآمد بالایی داشته است.
دیگر ائمّه نیز منابع مالی مختلفی داشتند و افزون بر موقوفات جدشان امیرالمؤمنین، اموال خصوصی و عمومی مختلفی در اختیارشان بود و خودشان نیز از کارهایی مانند زراعت و تجارت ابا نداشتند و همینها باعث میشد.
که از جهت اقتصادی، وضع نسبتاً خوبی داشته باشند و کارهای خیر بسیاری را با استفاده از این منابع انجام میدادند. [5]در دورههای بعد، بهبودی وضع شیعیان و گسترش خمس نیز باعث شد که پشتوانۀ اقتصادی اهلبیت، بیشازپیش تقویت شود. [6]
حق خلافت و امامت اهل بیت علیهم السلام
حضرت در بیان غصب خلافت امام زمانش، عدم تدبر در آیات قرآن را علت، غصب و قفل شدن دلهایشان می داند؛ چنانکه می فرماید: «افلا تتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها...»آیا تدبر در قرآن نمی کنید یا بر دلهای تان قفل زده شده است؟!
عدم تدبر در قرآن
تدبر؛ یعنی: «نگریستن به عاقبت و آخر آن کار و تأمل و فکر نمودن در آن.»[7]یعنی آدمی با نگریستن به آیات قرآن و تعمق و دقت در معنای آن، به عاقبت خوبی ها و بدی ها و عبرت ها و قصه ها و مثال ها دقت کند؛ و اگر آدمی با دقت در سرانجام و عاقبت کاری، وارد کار بشود،
قطعاً از آسیب های احتمالی که ناشی از جهل یا غفلت است، مصون می ماند؛ یعنی با دور اندیشی در آیات، مواظب رفتار و کردار خود می گردد؛ امیر المومنین می فرماید: «الحَزْمُ تَجَرَّعُ الغُصَّةِ حَتّی تُمَکِّنَ الفُرْصَةُ.»[8]
«دوراندیشی تحمل ناملایمات و فرو خوردن غصه هاست تا زمانی که فرصت چاره اندیشی فراهم شود.»
با این اوصاف کسی که با دور اندیشی و تدبر به کاری مشغول می شود قطعاً دچار ناملایمات و غصه خوردن ها نمی شود.
هل بیت علیهم السلام با بیان های متنوّع مردم را به تدبّر در آیات قرآن فراخوانده اند. گاه با کنایه و گاه به طور تصریح با الفاظی همچون: تدبّر، تفکّر، نظر، تأمّل و تفقّه، هدایت جویان کوی سعادت را به اندیشیدن در آیات قرآن تشویق و ترغیب کرده اند. امام صادق علیه السلام می فرماید:
«إنَّ هذَالقُرآنِ فیهِ مَنارُالهُدی وَ مَصابیحُ الدُّجی فَلْیَجُلْ جالٍ بَصَرَهُ وِ نَفْتَحُ لِلضِّیاءِ، نَظَرَهُ فَإنَّ التَّفَکَّرَ حَیاةُ قلْبِ الْبَصیرِ کَما یَمْشیِ الْمُسْتَنیرُ فِی الظُّلُماتِ بِالنُّورِ([9]
همانا قرآن (کتابی) است که در آن جایگاه نور هدایت و چراغ های شب تار است. پس شخص تیزبین باید که در آن دقّت نظر کند و برای پرتوش نظر خویش را بگشاید.
زیرا که اندیشه کردن، زندگانی و مایه حیات قلب بینا است. چنانکه آنکه جویای روشنایی است، در تاریکی ها به سبب نور راه پیماید.»
امام علی علیه السلام می فرماید:
«وَ تَعْلَمُوا القُرآنَ فَإنَّهُ أحْسَنُ الحَدیثِ وَ تَفَقِّهُوا فیهِ فَإنَّهُ رَبیعُ الْقُلُوبِ وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإنَّهُ شِفاءُالصُّدُورِ[10]؛ قرآن را فراگیرید، زیرا قرآن بهترین حرف نو است و در آن اندیشه عمیق کنید، زیرا آن بهار قلب هاست و به وسیله نور آن شفا گیرید، زیرا آن شفای سینه هاست.»
همه روایاتی که کیفیت و آداب تلاوت قرآن، به ویژه با اندوه خواندن قرآن، آرام قرائت کردن و طمأنینه داشتن را بیان می کنند، خود نوعی سفارش به تدبّر و ارتباط فکری با مضامین آیات را در خود به همراه دارند؛ چرا که حالت گریه به خود گرفتن و با تأنّی تلاوت کردن، زمینه تدبّر در مضامین آیات را در دل فراهم می کند.
همان طوری که عبدالله بن سلیمان می گوید: از امام صادق علیه السلام در مورد فرمایش خداوند عزّوجلّ «وَ رَتِّلِ الْقُرآنَ تَرْتیلاً»[11] سؤال کردم، که فرمود: امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرمود:
«بَیِّنْهُ تِبْیاناً وَ لاتَهُذَّهُ هَذَّ الشِّعْرِ وَلا تَنْثُرْهُ نَثْرَالرَّمْلِ وَ لَکِنْ اِفْزَعُوا قُلُوبَکُمُ الْقاسِیَةَ وَ لا یَکُنْ هَمُّ أَحَدِکُمْ آخِرَالسُّورَةِ[12]
(معنای آیه، آن است که) آن را خوب بیان کن و همانند شعر آن را به شتاب نخوان و مانند ریگ آن را پراکنده مساز؛ ولی دلهای سخت خود را به وسیله آن به بیم و هراس افکنید و همّت شما این نباشد که سوره را به آخر برسانید»
یعنی همّت خود را در تدبّر و تأمّل در آیات و به کار بستن و عمل کردن آنها قرار دهید، نه این که سوره را به آخر رسانید!
و در جای دیگر امام صادق علیه السلام در مورد آهسته خواندن، عدم شتاب در قرائت قرآن و توجّه به محتوای آیات، می فرماید:
«إنَّ القُرآنَ لایُقرَأُ هَذْرَمَةً وَلکِنْ یُرَتَّلُ تَرْتیلاً فَإذا مَرَرْتَ بِآیَةٍ فیها ذِکْرُ الجَنَّةِ فَقِفْ عِنْدَها وَسَلِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ الْجَنَّةَ وَ إذا مَرَرْتَ بِآیَةٍ فیها ذِکْرُ النَّارِ فَقِفْ عِنْدَها وَ تَعَوَّذْ بِاللهِ مِنَ النَّارِ[13]
هر آینه قرآن با سرعت و شتاب نباید خوانده شود و باید هموار و شمرده و با آهنگ خوش خوانده شود و هرگاه به آیه ای که در آن نام بهشت برده شده است، گذر کنی آنجا بایست و از خدای عزّوجلّ، بهشت را بخواه و چون به آیه ای که در آن ذکر دوزخ است، گذر کنی نزد آن نیز توقّف کن و از دوزخ به خدا پناه ببر.»
اثر تدبر در آیات قرآن
حال اگر کسی واقعاً با تدبر در آیات قرآن کریم، دور اندیشی پیشه کند، چه نتیجه ای در انتظار اوست؟ پاسخ را از زبان مبارک امیر المومنین علی علیه السلام می شنویم؛ حضرت می فرمایند: «اِنَّ الحازِمَ مَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِجَهادِ نَفْسِهِ فَاَصْلَحَها وَ حَبَسَهَا عَنْ أهْوِیَتِها وَ لَذّاتِها فَمَلَکَها وَ اِنّ لِلْعاقِلِ بِنَفْسِهِ عَن الدُّنیا وَ ما فِیها وَ أَهْلِها شُغْلَا.»[14]
«دوراندیش کسی است که نفس خود را به جهاد و مبارزه با هواهای نفسانی مشغول سازد و آن را اصلاح کند و نفس را از نیل به خواسته ها و لذّت هایش باز دارد و زمام آن را در دست گیرد. به درستی که عاقل به جای پرداختن به دنیا و آنچه در آن است، به اصلاح نفس خود مشغول می شود.تدبر : ریشه لغوی و ساختار لفظی « تدبر » ایجاب می کند که آن را مطاوعه ( دریافت ) چینش حکیمانه ( تدبیر) بدانیم[15]
همانگونه که در کتاب معارف و معاریف آمده است :
تدبُّر : به اندیشه از پی کاری فرا شدن ، به حقیقت ژرفای چیزی نگریستن . اندیشه کردن و حقیقت چیزی را دریافتن ؛ تدبر در آیات قرآن و تدبر در آیات آفاق و انفس ، و نیزتدبر در سخنی که از کسی به سمع و بصر فرا می رسد ، از اموری است که دین مبین اسلام – که بر اساس عقل و منطق استوار است – پیروان خویش را بدان دعوت نموده است [16]
آقای صبوحی در این باره فرمودند : « وأما التدبر فهو تفعل لمطاوعة التفعیل فحقیقة معناه حصول مفهوم التدبیر و اختیار ذالک المفهوم...»؛ [17]
و اما تدبر، پس آن تفعل برای مطاوعه تفعیل است، پس حقیقت معنی آن حصول مفهوم تدبیر و اختیار آن مفهوم است آری ریشه لغوی و ساختار لفظی تدبر، ایجاب میکند که آن را پذیرش (مطاوعه) چینش حکیمانه (تدبیر) بدانیم ( صبوحی طسوجی ، مقاله نقش تدبر در ترویج و گسترش فرهنگ قرآنی) .
تدبیر درقرآن : امر به تدبر در قرآن و توجه به معنای مطاوعی آن نشانگر وجود تدبیر ( چینش حکیمانه ) در قرآن کریم است .
قرآن کریم یا هر کلام دیگری محصول تدبیر حروف و کلمات و عبارات و جملات در کنار یکدیگر است ، چنانکه یک منظومه سیارات و ثابتات ، محصول تدبیر آنها در کنار هم است . به تعبیر دیگر کلام ، ویژگی کلام الله نیز در گرو تدبیر ( چینش حکیمانه ) ویژه آن است .
چون کلمات ویژه قرآن نبوده و بر زبان همه عرب ها جاری بوده و هست .تدبر در قرآن : تدبر به معنی پذیرش و کشف آگاهانه تدبیر محقق شده در اشیا یا کلام است
آنجا که تدبیر به اشیا عینی خارجی صورت می گیرد ، تدبر فهم و پذیرش آن و آنجا که تدبیر کلام مطرح است ، مراد از تدبر دریافت « تدبیر موجود در کلام » از سوی مخاطبان آن خواهد بود و این همان عنصری است که تدبر را راه فهم نظم ویژه قرآن و ایمان به الهی بودن آن قرار داده است .[18]
اثر عدم تدبر در آیات
کسانی که در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای رسیدن به قدرت پس از ایشان بودند و در واقع دوراندیشی آنها برای رسیدن به خود دنیا بود، اینان آیا همان تدبر کنندگان آیات الهی اند؟
خیر، اینها کسانی هستند که شامل بخش دیگر بیان نورانی دردانه ی پیامبر هستند که فرمودند: «یا بر قلب های شما قفل زده شده است؟!»
قفل بر دلها
قرآن کریم، حالت مختلفی را برای دل، بیان فرموده است؛ مثلاً:«رین»: «کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ»؛[19] « چنین نیست که آنها میپندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دلهایشان نشسته است!»
«اکنّه»: «وَ مِنْهُم مَّن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَن یَفْقَهُوهُ»[20] «پارهای از آنها به (سخنان) تو، گوش فرامیدهند؛ ولی بر دلهای آنان پردهها افکندهایم تا آن را نفهمند»
«زیغ»: فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»؛[21] « هنگامی که آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت»
«قساوت»: «فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـکِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ»؛[[22] «چرا هنگامی که مجازات ما به آنان رسید، (خضوع نکردند و) تسلیم نشدند؟! بلکه دلهای آنها قساوت پیدا کرد»
«غلف»: «فَبِمَا نَقْضِهِم مِّیثَاقَهُمْ وَ کُفْرِهِم بَآیَاتِ اللّهِ وَقَتْلِهِمُ الأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقًّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ»[23]«پس چون پیمان شکستند و به آیات خدا کافر شدند و پیغمبران را به ناحق کشتند و (همه این قبایح به جای آوردند) بدین عذر که گفتند: دلهای ما در پرده است...»
«مرض»: «فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً»[24]« در دلهای ایشان بیماری (جهل و عناد) است، خدا بر بیماری آنها بیفزاید»
بسته شدن دل دو عامل عمده دارد:
«أَ فَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ -
آیا دیدی کسی را که معبود خود را هوای نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهی (بر این که شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پرده ای افکنده است؟! با این حال چه کسی می تواند غیر از خدا او را هدایت کند؟» (جاثیه/23)
دوم: گناه است. کافران به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می گفتند: قلب ما، در غلاف و کنان، و گوش ما سنگین است و سخنانت رانمی شنویم و بین ما و تو حجابی است که بر اثر آن تو را نمی بینیم.
«وَ قالُوا قُلُوبُنا فی أَکنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیهِ وَ فی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَینِنا وَ بَینِک حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ» (فصلت/5).
حجابی که در این آیه آمده، همان گناه است که حجاب مستور است، نه حجاب مشهود.
«وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَینَک وَ بَینَ الَّذینَ لا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُورا - و هنگامی که قرآن می خوانی، میان تو و آن ها که به آخرت ایمان نمی آورند، حجاب ناپیدایی قرار می دهیم.» (اسراء/45)
«أُولئِک الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمی أَبْصارَهُمْ - آن ها کسانی هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته، گوش های شان را کر و چشم های شان را کور کرده است!» (محمد/23)
و در برخی آیات از آن به رَین (زنگار دل) تعبیر شده است.
«کلاََّ بَلْ رَانَ عَلی قُلُوبهِِم مَّا کاَنُواْ یکسِبُونَ * کلاََّ إِنهَُّمْ عَن رَّبهِِّمْ یوْمَئذٍ لمََّحْجُوبُونَ - چنین نیست که آن ها می پندارند، بلکه اعمال شان چون زنگاری بر دل های شان نشسته است! * چنین نیست که می پندارند، بلکه آن ها در آن روز از پروردگارشان محجوبند!» (مطففین/14و15)
عقیده باطل و اخلاق رذیله و عمل باطل و ناپاک به صورت چرک و غباری حجاب آیینه جان آدمی می شود و از آن پس، نور هدایت در آن نمی تابد.
مردی به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: «توفیق نماز شب ندارم.»
آن حضرت فرمودند: «گناهان تو پای بند توست.»[25]
قلب عاصی و تبهکارْ واژگون می شود.
«وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ - و ما دل های آن ها را واژگونه می سازیم.» (انعام/110)
و از فهم حق بازداشته می شود.
«ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُم - سپس منصرف می شوند (و بیرون می روند در حالی که) خداوند دل های شان را (از حق) منصرف ساخته.» (توبه/127)
و در نتیجه به تکذیب حق می پردازد.
«وَ ما یکذِّبُ بِهِ إِلاَّ کلُّ مُعْتَدٍ أَثیمٍ - تنها کسی آن را انکار می کند که متجاوز و گنهکار است!» (مطففین/12)
و این گونه صحیفه نفس آدمی با قهر الهی مُهر می شود وگرنه خدای سبحان اضلال ابتدایی ندارد تا در ابتدا دل کسی را وارونه سازد و آن را مُهر کند.
]اما[ بسته شدن و واژگونی دل، ویژه کافران و منافقان نیست، بلکه به هر میزانی که دل آدمی به زنگار گناه آلوده گردد، واژگون و مختوم گشته، به همان اندازه از فهم آیات الهی محروم می گردد .
و این واژگونی دل از آلودگی به مکروهات آغاز می شود و به گناهان صغیره و سپس به کبیره می رسد و از اکبر کبایر که کفر به خداست، سر برمی آورد. معیار سنجش بیماری قلب نیز مقدار بی توجّهی انسان به فهم آیات الهی یا انزجار از آن هاست. ]زیرا[ انسان بسته دل از تدبّر درقرآن و فهم آیات الهی محروم است.
«أَفَلا یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها - آیا آن ها در قرآن تدبّر نمی کنند، یا بر دل های شان قفل نهاده شده است؟!» (محمد/24)[26]
حالات دل، ناشی از عمل خود آدمی
با توجه به این آیات معلوم می شود، دل حالات مختلفی به خود می گیرد، که ناشی از اعمال و رفتار خود آدمی است؛ نکته ای که بسیار کلیدی و اساسی در فرمایش حضرت نهفته است، این است که این آیه، در مورد منافقان بیان شده است.
اثر نپذیرفتن هدایت از قرآن
اگر آدمی از قرآن هدایت نخواهد، قطعاً دچار ضلالتی می شود که خداوند بر دلش قفلی می زند که نتیجه و اثر عمل خود اوست؛
چنانکه امام صادق (علیه السلام) به سلیمان بنخالد فرمود: «یَا سُلَیْمَانُ إِنَّ لَکَ قَلْباً وَ مَسَامِعَ وَ إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَهْدِیَ عَبْداً فَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ إِذَا أَرَادَ بِهِ غَیْرَ ذَلِکَ خَتَمَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ فَلَا یَصْلُحُ أَبَداً وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها.»27]
«ای سلیمان! تو قلب و گوش داری، هرگاه خداوند اراده نماید که بندهای را هدایت کند، گوش دل او را باز میکند و هرگاه امری غیر از آن را اراده کند، بر گوش دل او مهر زده و او را ناشنوا میگرداند. در نتیجه آن فرد هرگز اصلاح نخواهد شد. این امر مصداق أَمْ عَلی قُلوبٍ أَقْفَالهَا میباشد».
تبیین آیه
چنانکه از این حدیث معلوم است، هدایتی که در حدیث بیان شده است، قطعاً باید اثر عمل خود وی باشد، چون امکان ندارد که خداوند کسی را ابتدائاً گمراه کند، و حتی معنای گمراه کردن او، نیز همان اثر وضعی عمل خود فرد است که خودش با اختیار انجام داده است؛ و عکس العمل رفتار گمراه شخص، گمراه ماندن و گمراه کردن است.
افشاگری زهرای مرضیه (سلام الله علیها) در برابر منافقان گمراه
چنانکه پس از رسول خدا، کسانی که خودشان را خلیفه برحق ایشان می پنداشتند و سعی کردند جامه خلافت را به زور تن خویش کنند، بدلیل فرمایش نورانی حضرت زهرا سلام الله علیها، هم خودشان گمراه شدند .
و بر دلهایشان قفل خورد، و هم دیگران را چنان از صراط مستقیم، گمراه کردند که دخت گرامی پیامبر مجبور شد، برای احقاق حقِ امامت پا به عرصه میدان گذارد، و چه خوب حق مطلب را ادا نمود، و چنان علمداری برای امام زمانش شد، که تاریخ نظیرش را به خود ندیده و نخواهد دید.
پس معنای تدبر و عدم تدبر در مقاله بیان شد و همچنین در حالات قلب که یکی از آنها زده شدن قفل بر دل است، در بیان نورانی حضرت، ذره ای تبیین گشت.
افشاگری حضرت زهرا (سلام الله علیها) در برابر منافقان و گمراهان، مهمترین وقایعی است که درباره زندگی ایشان به یاد میآوریم. حضرت زهرا (سلام الله علیها) پس از درگذشت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و در هفتههای پایانی عمرشان، برخی از اقداماتی انجام دادند که میتوان آنها را به عنوان افشاگری در برابر منافقان و گمراهان در نظر گرفت.
یکی از این اقدامات، اقامه نماز اعتصام در خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. ایشان برای اعلام احقاق حق و مخالفت با ستم و ظلمی که بر ایشان واقع شده بود، در نماز اعتصام سخنانی را بیان کردند که در آن به توصیف اتفاقات و رویدادهایی که پس از درگذشت پیامبر رخ داده بود، پرداختند.
به عنوان مثال، در این سخنان، حضرت زهرا (سلام الله علیها) به خیانتها و ظلمهایی که به ایشان و خانواده پیامبر واقع شده بود، اشاره کردند و عملکرد بعضی از افراد در این زمینه را بیان نمودند. این اقدام حضرت زهرا (سلام الله علیها) نشان از شجاعت و اصرار بر حق بود و جهت افشای حقایق به جامعه اسلامی میبود.
پی نوشت:
[4]. حرّ عاملی، وسایل الشیعة، ج 12، ص 22، باب 9، ح اول ابواب مقدمات تجارت.
[5] برای نمونه، میتوان به وضعیت مالی امام کاظم (علیه السّلام) توجه کرد. ر.ک: عرب ابوزیدآبادی، عبدالرضا، «سیمای اقتصادی امام هفتم»، مجلۀ معرفت، شمارۀ 89، 1384 ش.
[6] دربارۀ خمس، ر.ک: یاوری سرتختی، محمدجواد و جباری، محمدرضا، بررسی تاریخی وضعیت خمس در عصر حضور ائمه (ع)، تاریخ در آیینه پژوهش، سال دهم بهار و تابستان 1392 شماره 1 (پیاپی 34).
[10]. نهج البلاغه، صبحی صالح، خ 110.
[11] مزمّل / 4.
[12]. اصول کافی، ج 4، ص 418.
[13]. همان، ص 422.
[14] غرر الحکم ؛ ج 1، ص 235
[15]کانون قرآن و عترت ، منزلت تدبر در قرآن ، ویرایش سوم1387 : ص13).
[16] سید مصطفی حسینی دشتی ، 1385 : 392 ).
[17]مصطفوی، 1360، ج3، ص176)
[[18]کانون قرآن و عترت ، منزلت تدبر در قرآن ، ویرایش سوم1387 : ص13) .
[26]خلاصهای از تسنیم، ج2 صفحات232 تا 235، حضرت آیتالله جوادی آملی.
[27] تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۴، ص۳۶۸ بحارالأنوار، ج۵، ص۲۰۳/ المحاسن، ج۱، ص۲۰۰/ نورالثقلین/ البرهان
منابع:
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/6442/9343/111838
https://rasekhoon.net/article/show/1491650
http://tadabbor.org/?page=article&AID=805
http://ensani.ir/fa/article/57841
https://pasokhgoo.ir/content