در چنین اوضاعی آنکسی که میخواهد به حقوحقوق دیگران دستدرازی کند، با دیدن کوتاهی نگهبانان، بدون ترس و واهمه این کار را انجام میدهد و برای رسیدن به خواسته شومش از انجام هیچ جنایتی کوتاهی نمیکند و در مقابل کسی که مورد ظلم واقع میشود، هیچ دادرسی برای خودش نمیبیند و هیچ راه چارهای برای خلاصی و رهایی پیدا نمیکند.
و برای پیشگیری از مظلوم واقعشدن در چنین جامعهای، تنها راهی که وجود دارد ظالم شدن است. همان قانون معروف جنگل که باید بخوری وگرنه خورده میشوی! و البته بدون شک چنین جامعهای جزء پستترین جامعههاست. شاید اگر نگاهی واقعبینانه به بعضی کشورهای غربی بیندازیم، متوجه وجود چنین حالت تأسفباری بشویم؛ البته اگر نخواهیم خودمان را با تبلیغات دروغینی که رسانههایشان پخش میکنند، فریب بدهیم.
از سوزناکترین قسمتهای خطبه فدکیه حضرت زهرا (س) قسمتی است که ایشان رو بهسوی انصار اسلام میکند و خطاب به آنها از سکوتشان در برابر ظلمی که در حق دختر پیامبر (ص) شده، گلایه میکند. حضرت (س) برای آنکه نقش حساس و سرنوشتساز آنان را گوشزد کند، آنان را با عنوان نگهبانان اسلام خطاب میکند، زیرا اسلام به قوت بازوان انصار تقویت شد و البته پیامبر (ص) سفارشهای جداگانهای برای نگهبانی از ثقلین به آنان کرده بود[1].
خطبه فدکیه:
ثُمَّ رَمَتْ بِطَرْفِهَا نَحْوَ الْأَنْصَارِ فَقَالَتْ: یَا مَعْشَرَ النَّقِیبَةِ وَ أَعْضَادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْإِسْلَامِ! مَا هَذِهِ الْغَمِیزَةُ فِی حَقِّی وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟ أَ مَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَبِی یَقُولُ الْمَرْءُ یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ؟ سَرْعَانَ مَا أَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلَانَ ذَا إِهَالَةٍ وَ لَکُمْ طَاقَةٌ بِمَا أُحَاوِلُ وَ قُوَّةٌ عَلَى مَا أَطْلُبُ وَ أُزَاوِلُ؛[2]آنگاه رو بهسوی انصار کرده و فرمود: ای گروه مهتران و ای بازوان ملت و ای حافظان اسلام! این ضعف و غفلت در مورد حق من و این سهلانگاری و خود را به خواب زدن در دادخواهیِ من، چرا؟ آیا پدرم پیامبر (ص) نمیفرمود: «حرمت هرکس در فرزندان او حفظ میشود»، چه بهسرعت مرتکب این اعمال شدید و چه باعجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروریخت؛ درصورتیکه در شما توان آنچه برایش تلاش میکنم و نیرو برای حمایت من در این مطالبه و خواستهام، وجود دارد.
پینوشت:
[1] ابن طاووس، علی بن موسی، طرف من الأنباء و المناقب، ص 144.
[2] طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج 1، ص: 102.