مقدمه
براى درمان و نجات از مرگ قلب ها و آنهایى که قلبشان حیات دینى و انسانى را از دست داده اند، بهترین راه، مراجعه به قرآن و روایات ائمه معصومین علیهم السلام و پیامبراکرم صلى الله علیه وآله و سلم مى باشد. در روایات معصومین علیهم السلام براى درمان مرگ معنوی راهها و وسایل متعددى پیشنهاد شده است که در این جا به برخى از آن داروهاى حیات بخش که در فرمایشات امام علی علیه السلام آمده است، اشاره مى گردد:1. انس با قرآن
ارتباط با قرآن باعث حیات دل انسان است. قرآن، کفر و نفاق و تباهى و گمراهى را از دل انسان بیرون مى کند و نور هدایت را در آن مى افشاند و به آن زندگى ابدى مى بخشد. امیرمؤمنان على علیه السلام در مورد ثمرات ارتباط صحیح با قرآن چنین مى فرماید:و اعلموا ان هذا القرآن هو الناصح الذی لا یغش، و الهادی الذی لا یضل، و المحدث الذی لا یکذب. و ما جالس هذا القرآن احد الا قام عنه بزیادة او نقصان: زیادة فی هدی، او نقصان من عمی. و اعلموا انه لیس علی احد بعد القرآن من فاقة، و لا لاحد قبل القرآن من غنی؛ فاستشفوه من ادوائکم، و استعینوا به علی لاوائکم، فان فیه شفاء من اکبر الداء، و هو الکفر و النفاق، و الغی و الضلال، فاسالوا الله به، و توجهوا الیه بحبه. (1)
آگاه باشید! این قرآن پند دهنده اى است که نمى فریبد و هدایت کننده اى است که گمراه نمى سازد و سخنگویى است که هرگز دروغ نمى گوید. کسى با قرآن همنشین نشد مگر آن که بر او افزود یا از او کاست، در هدایت او افزود و از کوردلى و گمراهىاش کاست.
آگاه باشید کسى با داشتن قرآن نیازى ندارد و بدون قرآن بى نیاز نخواهد بود پس درمان خود را از قرآن بخواهید، و در سختى ها از قرآن یارى بطلبید که قرآن درمان بزرگترین بیمارىها یعنى کفر و نفاق و سرکشى و گمراهى است، پس به وسیله قرآن خواسته هاى خود را از خدا بخواهید، و به وسیله محبت با قرآن به خدا نزدیک بشوید.
2. وعظ و نصیحت
امام على علیه السلام خطاب به فرزندش، امام حسن علیه السلام مى فرماید: أحى قلبک بالموعظة (2) دلت را به وسیله موعظه و اندرز زنده دار.3. تفکر و تدبر
عامل دیگر حیات قلب و زندگى دل، تفکّر است؛ تفکّر در آیات و نشانه هاى خداوند حکیم، تفکر در نعمتهاى الهى که به بندگان خود عطا نموده است و تفکّر در حکمت و قدرت و صفات کمالیه خداوند متعال.امام حسن علیه السلام فرمود: التفکر حیاة قلب البصیر. (3) تفکّر (مایه) حیات و زندگى قلب بینا است. نیز فرمود: بر شما باد فکر کردن! زیرا فکر (مایه) حیات و زندگى قلب بیناست.
4. مجالست با نیاکان، صلحاء و صاحبان فضائل
براى حفظ حیات قلب و دورى از مرگ آن، باید در انتخاب همنشین و دوست و همراه زندگى دقت فراوان نمود. بعضى از همنشینان مایه دل مردگى و بعضى مایه حیات دل هستند. حضرت امام على علیه السلام در این زمیهنه مى فرماید:معاشرت با صاحبان فضایل، (مایه) حیات قلب است. (4) حضرت عیسى علی نبینا و آله و علیه السلام مى فرماید: اى بنى اسرائیل! زانو به زانوى عالمان بنشینید! (به آنها زیاد مراجعه کنید) زیرا خداوند قلبهاى مرده را به وسیله نور حکمت زنده مى کند، همان طور که زمین مرده را به وسیله باران هاى پربار زنده مى کند. (5)
امام على علیه السلام مى فرماید: مجالست با حکما (مایه) حیات عقل ها و شفاى نفوس مى باشد. (6) همان طور که همنشینى با عالمان و فرزانگان مایه حیات دل است، همنشینى با ثروتمندان بى درد، گمراهان، هواپرستان، اهل بدعت و انحراف و دنیا زدگان، مایه مرگ دل و قلب انسان است. از این رو معصومین علیهم السلام از همنشینى با آنان نهى فرموده اند. (7)
5. تقوای الهی
حضرت على علیه السلام در مورد اثرات تقوا بر روى جسم و روح انسان مى فرماید: تقوا و ترس از خدا داروى درد قلبها، بینایى کورى دلها، بهبودى بیمارى تنها، اصلاح فساد سینه ها، پاکیزگى چرک نفس ها، روشنى پوشش دیده ها، ایمنى ترس دل و نور سیاهى تاریکى (نادانى) شما مى باشد. (8)6. پرهیز از گناه
از جمله آثار سوء گناهان، مرگ قلب انسان است؛ قلبى که روى سعادت را نخواهد دید؛ قلبى که صاحب آن تمایلى به اعمال خیر و کارهاى شایسته نخواهد داشت. امام على علیه السلام فرمودند: اشکها، خشک نشده اند مگر به خاطر قساوت قلب ها، و قلب ها قساوت پیدا نکرده اند مگر به خاطر کثرت گناهان. (9) نیز فرمودند: هیچ دردى دردناکتر از گناهان براى قلب ها نیست. نیز فرمودند: گناهان درد هستند و داروى (آنها) استغفار و شفا (و بهبودى از آنها) برنگشتن به آنها است. (10)7. یاد خدا
حضرت امام على علیه السلام فرمود: در یاد خدا، حیات قلب است. (11) نیز فرمود: تداوم ذکر قوتِ جان ها است. (12) نیز فرمود: هرکس ذکر خداوند سبحان کند، قلبش احیا مى شود. (13) و فرمود: ذکر خداوند داروى دردهاى نفوس است.8. اجتناب و دوری از حب دنیا
از جمله عوامل حیات قلب ها و رهایى از مرگ قلب ها، نداشتن محبّت به دنیا است. امام على علیه السلام فرمودند: دنیا را ترک کن! زیرا حبّ به دنیا (قلب را ) کور و کر و گنگ مى کند. (14) نیز فرمود: حبّ دنیا، عقل را تباه مى کند و قلب را از شنیدن حکمت کر مى کند. (15)منظور از دنیا، مال و فرزند و مسکن و امثال آنها نیست، چون آنها از مظاهر لطف الهى و رحمت واسعه او هستند. خداوند که فرزند، همسر، مال و مقام و... را آفرید، محبت آنها را در دل انسان ها قرار داد تا نسل انسان ها باقى بماند. مال دوستى، مقام دوستى و... از نیازهاى فطرى انسان ها مى باشد بلکه منظور از دنیا، هر چیزى است که انسان را از خداوند دور کند.
منظور از دوست نداشتن دنیا، دل نبستن به آنها است. کسى که به مال و مقام و امثال آنها دل مى بندد، به خاطر آنها دروغ مى گوید، ظلم مى کند، پستى ها را به جان مى خرد و این، همان دنیاى مذموم است که مایه مرگ قلب انسان مى باشد و بایستى از آن دورى کرد.
امیرمؤمنان حضرت على علیه السلام در وصف زاهدان و پارسایان فرمودند: پارسایان گروهى هستند که در ظاهر از اهل دنیا و (در باطن) اهل آن نیستند، در دنیا زندگى مى کنند، مانند کسى که اهل آن نیست.
(چون دل بر آن نبسته و آن را سراى عاریت پنداشته اند.) عمل آنها در آن براى آن چیزى است که (بعد از مرگ) مى بینند و به دفع عذابى که از آن مى ترسند، مى شتابند. اگر چه با اهل دنیا همنشین اند، ولى در حقیقت بین اهل آخرت در گردش اند. اهل دنیا را مى بینند که به مرگ جسدشان (مرگ فیزیکى) اهمیّت مى دهند و ایشان از (دل مردگى) بیشتر مى ترسند. (16)
ین حدیث از حضرت علی (ع) در نهج البلاغه (حکمت 349) به زیبایی رابطه بین پرحرفی، خطا، کمشدن حیا، کاهش تقوا، مرگ قلب و سرانجام ورود به دوزخ را بیان میکند. این گفتار عمیق و پرمعنا، مراحل سقوط اخلاقی و معنوی انسان را به صورت زنجیرهای از علت و معلول ترسیم میکند. در ادامه به توضیح و تحلیل این حدیث میپردازیم:
۱. پرگویی و افزایش خطا
"مَنْ کَثُرَ کَلَامُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ"
کسی که زیاد سخن میگوید، اشتباهاتش نیز زیاد میشود.
تحلیل: پرحرفی فرصت تفکر و اندیشه را از انسان میگیرد. وقتی فرد بدون تأمل سخن میگوید، احتمال خطا و گفتار نادرست افزایش مییابد. این موضوع نشاندهنده اهمیت کمگویی و گفتار سنجیده است.
۲. کاهش حیا در اثر تکرار خطا
"وَ مَنْ کَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَیَاؤُهُ"
کسی که اشتباهاتش زیاد شود، حیای او کم میشود.
تحلیل: حیا (شرم و حجب) مانعی در برابر گناه است. وقتی فرد مرتکب خطا میشود، ابتدا از کار خود شرمنده است، اما با تکرار خطا، این شرمندگی کاهش یافته و فرد جسورتر میشود. این مرحله نشاندهنده شروع سقوط اخلاقی است.
۳. کاهش تقوا در اثر کمشدن حیا
"وَ مَنْ قَلَّ حَیَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ"
کسی که حیایش کم شود، تقوایش نیز کاهش مییابد.
تحلیل: تقوا (پرهیزکاری) نتیجه مستقیم حیا و شرم از خداوند است. وقتی حیا از بین برود، فرد دیگر خود را در برابر خداوند مسئول نمیداند و مرزهای اخلاقی و دینی را رعایت نمیکند.
۴. مرگ قلب در اثر کمشدن تقوا
"وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ"
کسی که تقوایش کم شود، قلبش میمیرد.
تحلیل: قلب در فرهنگ اسلامی، مرکز ایمان و احساس مسئولیت در برابر خداوند است. وقتی تقوا کاهش یابد، قلب دیگر نسبت به گناه و خطا عکسالعمل نشان نمیدهد و در نتیجه، مرده میشود. قلب مرده، قلب بیاحساس و بیتفاوت نسبت به خوبیها و بدیهاست.
۵. ورود به دوزخ در اثر مرگ قلب
"وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ"
کسی که قلبش بمیرد، وارد دوزخ میشود.
تحلیل: قلب مرده نشاندهنده فقدان ایمان و تقواست. چنین فردی دیگر توان تشخیص حق از باطل را ندارد و بهطور طبیعی، سرانجامش دوزخ خواهد بود.
نتیجهگیری کلی
این حدیث بهصورت زنجیرهای مراحل سقوط اخلاقی و معنوی انسان را بیان میکند:
پرگویی → افزایش خطا → کاهش حیا → کاهش تقوا → مرگ قلب → ورود به دوزخ.
این مراحل نشاندهنده اهمیت کنترل گفتار، حفظ حیا و تقوا در زندگی است. حضرت علی (ع) با این بیان، هشدار میدهند که کوچکترین لغزشها میتواند به سقوط بزرگ منجر شود. بنابراین، انسان باید همواره مراقب گفتار و رفتار خود باشد و از پرگویی و گناه دوری کند.
درسهای عملی از این حدیث
کمگویی و سنجیدهگویی: سخن گفتن تنها در مواقع لازم و با تفکر قبلی.
حفظ حیا: شرم از خداوند و مردم، مانع مهمی در برابر گناه است.
تقوا: پرهیزکاری و احساس مسئولیت در برابر خداوند، قلب را زنده نگه میدارد.
مراقبت از قلب: قلب زنده، قلب احساسکننده و مسئولیتپذیر است. باید از گناهانی که باعث مرگ قلب میشوند، دوری کرد.
این حدیث نه تنها یک هشدار اخلاقی، بلکه یک راهنمای عملی برای زندگی سالم و معنوی است.
پی نوشت ها:
(1) نهج البلاغه/خطبه175.
(2) همان/خطبه107.
(3) همان، نامه31.
(4) همان/خطبه175.
(5) آقا جمال خوانساری، محمد بن حسین، شرح غررالحکم، ج6، ص126.
(6) مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج78، ص308.
(7) آقا جمال خوانساری، محمد بن حسین، همان، ج6، ص151.
(8) مجلسی، محمد باقر، همان، ج77، ص45-46.
(9) نهج البلاغه/خطبه189.
(10) مجلسی، محمد باقر، همان، ج73، ص354.
(11) آقا جمال خوانساری، محمد بن حسین، همان، ج2، ص72.
(12) همان، ج4، ص394.
(13) همان، ج6، ص137.
(14) همان، ج4، ص30.
(15) مجلسی، محمد باقر، همان، ج73، ص75.
(16) نهج البلاغه/خطبه221.پ
این مقاله در تاریخ 1403/12/23 بروز رسانی شده است.